18
مرداد

وصال22

22- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ حُجّةُ اللّهِ عَلَى الْعِبَادِ النّبِيّ وَ الْحُجّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللّهِ الْعَقْلُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 29 رواية: 22

ترجمه :
22- حضرت صادق عليه السلام فرمود: حجت خدا بر بندگان پيغمبر است و حجت ميان بندگان و خدا عقل است.


free b2evolution skin
18
مرداد

وصال21

21- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْوَشّاءِ عَنِ الْمُثَنّى الْحَنّاطِ عَنْ قُتَيْبَةَ الْأَعْشَى عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ مَوْلًى لِبَنِي شَيْبَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 29 رواية: 21

ترجمه :
21- حضرت باقر عليه السلام فرمود: چون قائم ما قيام كند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را جمع كند و ( تا پيروى هوس نكنند و با يكديگر اختلاف نورزند) و در نتيجه خردشان كامل شود (متانت و خود نگهدارى‏شان كامل شود).

 


free b2evolution skin
18
مرداد

تهذيب29

قاتل محيى

على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند(39): جوانى به اتهام قتل خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آورده شد.او را در حالتى دستگير كرده بودند كه كاردى خون آلود در دست داشت و شخص مقتول در خرابه اى در خون خود غوطه مى خورد و آن جوان بالاى سر وى ايستاده بود.
امير المؤ منين به جوان فرمود: آيا دفاعى از خود دارى ؟
جوان كمى به فكر فرو رفت و گفت : خير.
حضرت دستور داد: او را ببرند و قصاص كنند.
هنگامى كه ماءموران آن جوان را براى اعدام مى بردند.مردى با شتاب آمد و گفت : عجله نكنيد، او را به خدمت حضرت امير برگردانيد. ماءموران او را برگرداندند و آن مرد در حضور اميرالمؤ منين اقرار كرد كه من قاتل هستم .
حضرت از متهم اول پرسيد: چه چيز تو را واداشت كه بر ضرر خود اعتراف به قتل كنى و حال آنكه تو قاتل نيستى .
جوان گفت : يا اميرالمؤ منين ، چگونه مى توانستم انكار كنم كه من قاتل نيستم در حالى كه اين مردان عليه من گواهى دادند، وايشان مرا دستگير كردند در حالى كه كاردى آغشته به خون در دست داشتم و مقتول در خون خود مى غلطيد و من بالاى سر او ايستاده بودم .پس ناچار شدم كه اقرار كنم .
ولى حقيقت اين است كه من در جنب اين خرابه مشغول ذبح گوسفندى بودم كه مرا بول گرفت .پس براى ادرار داخل خرابه شدم . مردى را ديدم كه در خون خويش غوطه مى خورد، مات و مبهوت گشتم ، ندانستم چه كار كنم ، همانجا ايستاده بودم كه اين جماعت مرا گرفتند و به حضور شما آوردند.
اميرالمؤ منين فرمان داد تا هر دو متهم را خدمت امام مجتبى (ع )ببرند تا حكم نهائى را صادر نمايد. آن دو را نزد امام آوردند و داستان را براى حضرت نقل كردند. امام حسن مجتبى عليه السلام پس از بررسى و تحقيق فرمود: اين شخص دوم اگر چه قاتل است ، ولى او زنده كننده شخص اول است .
خداوند مى فرمايد: وَ مَن اَحياها فَكَاَنَّما اَحيَا الناسَ جَميعاً
پس هر دو آزاد گشتند و ديه مقتول از بيت المال به ولى دم پرداخته شد.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
18
مرداد

تهذيب28

مرد عابد و مكر شيطان

در ميان بنى اسرائيل عابد زاهدى دل از دنيا كنده و پيوسته مشغول عبادت بود.(38)
شيطان بزرگ لشكرش را فرا خواند و گفت : كداميك از شما مى تواند اين مرد عابد را از عبادت خدا باز دارد و او را گمراه سازد ؟
يكى گفت : او را به من واگذار.
شيطان گفت : از چه راهى مى خواهى وارد شوى ؟.
گفت : از ناحيه زنان .گفت ممكن نيست زيرا او لذت آنان را نچشيده است .
ديگرى گفت : او را به من بسپار.
شيطان پرسيد: تو از چه راهى مى خواهى او را گمراه سازى ؟
گفت : از ناحيه شراب .
گفت : او به اين امور توجه و اعتنائى ندارد.
سومى گفت : او را به من واگذار كه من چاره كار دانم .
شيطان پرسيد؟ چاره كار چيست ؟
گفت : من از طريق انجام كار نيك و اعمال خير وارد مى شوم .
شيطان بزرگ گفت : برو كه تو مرد اين كارى .
پس شيطان به مكانى رفت كه عابد آنجا مشغول عبادت بود. سجاده را گسترد و شروع به عبادت كرد. گاهى عابد استراحت مى كرد، ولى شيطان پيوسته به عبادت مشغول بود تا توجه عابد كاملاً به او جلب شد.
سر انجام عابد خود را در برابر او كم ارزش ديد و عمل خود را كوچك شمرد. به شيطان گفت : اى بنده خدا، چه چيز باعث شد اينچنين بر عبادت خدا قوت يابى ؟
شيطان پاسخ نداد.
عابد سؤ ال خود را تكرار كرد، باز جواب نداد.
دفعه سوم شيطان پاسخ داد: من يكبار مرتكب گناهى شدم و از آن توبه كردم .پس هر گاه بياد آن گناه مى افتم و آن گناه به ذهنم خطور مى كند، از خوف خدا بر عبادت او نيرو مى گيرم .
عابد: مرا از گناه خويش آگاه ساز تا من نيز چنان كنم كه تو كردى و بر عبادت خدا راغب تر و قويتر شوم .
شيطان : به خانه فلان معروفه در شهر برو، دو درهم به او بده ، و از او كام بگير.
عابد گفت : از كجا دو درهم بياورم ؟من كه پولى ندارم .
شيطان دو درهم به عابد داد.و او باهمان لباس عبادت به شهر آمد و از منزل آن فاحشه پرسيد. مردم او را راهنمائى كردند به خيال اينكه براى موعظه و ارشاد آن زن آمده است .
عابد نزد او رفت و دو درهم به او داد و گفت : مهيا باش .
زن با تعجب پرسيد: تا كنون هرگز كسى با اين وضع و حال نزد من نيامده ، بگو بدانم قضيه چيست ؟.
عابد داستان را براى زن نقل كرد.
آن زن گفت : بدون شك ترك گناه از توبه آسانتر است . چنين نيست كه هر كس گناهى كند بسادگى بتواند توبه كند. بدون ترديد راهنماى تو شيطان بوده است ، به معبد خويش باز گرد كه او را نخواهى يافت .
عابد لحظه اى به فكر فرو رفت . حالش دگر گون شد و به معبد خود بازگشت . آن زن همان شب توبه كرد و از دنيا رفت . هنگام صبح بر در خانه آن زن نوشته شده بود: بر جنازه او حاضر شويد كه او اهل بهشت است .
مردم دچار ترديد شدند و تا سه روز او را به خاك نسپردند.
خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد: بر آن زن نماز بخواند و مردم را امر كند بر او نماز بخوانند. زيرا من آن زن را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم ، چون بنده مرا از گناه بازداشت .
اينجا معنى : التائب من الذنب كمن لاذنب له ظاهر مى گردد.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
18
مرداد

تهذيب27

تقسيم هفده شتر

سه نفر در تقسيم هفده شتر با هم مخاصمه نمودند. سهم يكى نصف ، سهم ديگرى ثلث ، و سهم سومى يك نهم شترها بود و هيچيك راضى به كشتن شتر، يا فروش سهم خود به ديگرى نبود. براى حل مشكل خدمت اميرالمؤ منين آمدند.
حضرت فرمود: آيا راضى مى شويد يك شتر از خودم به آنها اضافه نمايم تا سهام هر كدام متعادل شود؟
گفتند: آرى .
حضرت هيجده شتر را بين آنها تقسيم كرد. به يكى 9 شتر، و به ديگرى 6 شتر، و به سومى 2 شتر داد. و شتر خود را هم بر گردانيد.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم