20
مرداد

قصه 19

اندوه شديد آدم عليه‏السلام، و دلدارى خداوند

قابيل جنايتكار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم عليه‏السلام پرسيد: هابيل كجاست؟

قابيل گفت: من چه مى‏دانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودى كه سراغش را از من مى‏گيرى؟!

آدم عليه‏السلام كه از فراق هابيل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بيابان‏ها نهاد تا او را پيدا كند. همچنان سرگردان مى‏گشت اما چيزى نيافت. تا اين كه دريافت كه او به دست قابيل كشته شده است، با ناراحتى گفت: لعنت بر آن زمينى كه خون هابيل را پذيرفت.(60)

از آن پس آدم عليه‏السلام از فراق نور ديده و بهترين پسرش، شب و روز گريه مى‏كرد، و اين حالت تا چهل شبانه روز ادامه يافت.(61)

آدم عليه‏السلام در جستجوى ديگر، قتلگاه هابيل را پيدا كرد و طوفانى از غم در قلبش پديدار شد. آن زمين را كه خون به ناحق ريخته پسرش را پذيرفته، لعنت نمود، و نيز قابيل را لعنت كرد. از آسمان ندايى خطاب به قابيل آمد كه لعنت بر تو باد كه برادرت را كُشتى…

حضرت آدم عليه‏السلام بسيار غمگين به نظر مى‏رسيد و آه و ناله‏اش از فراق پسر عزيزش بلند بود. و شكايتش را به درگاه خدا برد، و از او خواست كه ياريش كند و با الطاف مخصوص خويش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد.

خداوند مهربان به آدم عليه‏السلام وحى كرد و به او بشارت داد كه: آرام باش، به جاى هابيل، پسرى را به تو عطا كنم كه جانشين او گردد.

طولى نكشيد كه اين بشارت تحقق يافت، و حوا عليهاالسلام داراى پسر پاك و مباركى گرديد. روز هفتم اين نوزاد، خداوند به آدم عليه‏السلام چنين وحى كرد: اى آدم! اين پسر از ناحيه من به تو هِبَه (بخشش) شده است، نام او را هبة الله بگذار. آدم عليه‏السلام از وجود چنين پسرى خشنود شد، و نام او را هبة الله گذاشت.(62)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
20
مرداد

اسرار19

اوقات
اوقات نيز مانند مكان‏ها و ساير موجودها داراى سعد و نحس و شريف و غير شريف است و هر وقتى از اوقات، حكمى ويژه دارد. اثر اين حكم در كارهايى كه در آن وقت انجام گيرد و حتى در موجودهايى كه در آن وقت يافت شود آشكار مى‏شود… در شرايع الهى براى هر وقتى از اوقات، حكم يا احكامى بيان شده است؛ به ويژه در شريعت پيامبر ما، حضرت خاتم النبيى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه براى هر يك از سال، ماه، روز، شب و ساعت به تفصيل احكام و وظايفى بيان شده است.
اخبار فراوانى در اين زمينه رسيده كه در روز قيامت اوقات و زمان‏ها و همچنين ديگر عرض‏ها به صورت اعيان(46)، بلكه به صورت‏ انسان به صحنه قيامت آورده مى‏شوند، گرچه خردهاى ضعيف توانايى ادراك آن را ندارد ولى مؤمن نبايد مانند اين حقايق را منكر شود. بايد بگويد آنان به آنچه گفته‏اند دناتر بوده‏اند و از خداوند بخواه تا معرفت و شناخت اين حقايق را بهره او گرداند.
انسان خردورز آنگاه كه دريافت اوقات و زمان‏ها هر يك احكام و اشاراتى ويژه دارد و مت عمرش به منزله سرمايه‏اى بس گرانبها است، به گونه‏اى كه با هر نفس آن مى‏تواند منافع بزرگ و ممالك فراوانى بلكه سلطنتى الهى براى خويش فراهم كند، بايد از تباه ساختن وقت خود و بهره نبردن از آن به شدت بخل ورزد و از اين كه به جاى اين همه سود، عمر خود را وسيله‏اى براى كسب شقاوت دائمى و عذاب جاويدان الهى گرداند به شدت بر حذر باشد.
مطلب ديگر اينكه انسان بايد يقين داشته باشد كه سعادت و شقاوت و لذت و خوشى و رد و رنج در اين دنيا به قضا و قدر الهى است، نه به سعى و كوشش، يا تهيه اسباب؛ و بين كوشش آدمى و دستيابى به مطلوب و بين تهيه اسباب و آنچه انسان آرزوى رسيدن به آن را دارد رابطه عموم و خصوص من وجه است.
از معصوم (عليه السلام) رسيده كه:
هر كس صبح كند، در حالى كه بيشترين توجه و اهتمام وى به دنيا باشد، در پيشگاه خدا براى او چيزى نيست و خدا چهار خصلت را ملازم او خواهد ساخت: اندوهى پيوسته و بى پايان و اشتغالى كه همراه آن فراغتى نخواهد بود و فقرى كه با آن روى بى نيازى نخواهد ديد و آرزويى كه برايش سرانجامى نيست.

آداب مقدمات نماز
آيه الله ملكى تبريزى قدس سره


free b2evolution skin
20
مرداد

فضيلت34

امام  صادق عليه السلام به مردي گفت: چرا ما را تحقير مي كني؟ آن مرد گفت: پناه مي برم به خدا از اين كه شما و يا امري از امور شما را سبك بشمارم)، پس حضرت به او فرمود: واي بر تو، آيا نداي آن شخصي را نشنيدي كه نزديك جحفه از تو كمك خواست كه او را به اندازه يك ميل (برابر 2كيلومتر) بر مركبت سوار نمايي و او به خدا سوگند ياد كرد كه خسته و وامانده شده است؟ به خدا سوگند! تو حتي سرت را بلند نكردي و او را تحقير كردي، هر كس مؤمني را خوار كند ما را تحقير كرده و حرمت الهي را شكسته است. (وسائل الشيعه، ج8، ص295)


free b2evolution skin
20
مرداد

فضيلت33

امام صادق(ع) فرمود: ان الرجل ليسالني الحاجه فابادر بقضائها مخافه ان يستغني عنها فلا يحدلها موقعاً اذا جاءته؛ هرگاه مردي از من درخواست حاجتي كرد، در رفع حاجت و نياز او شتاب مي ورزم؛ زيرا بيم آن مي رود كه كار از كار بگذرد و اقدام من در كمك به او ديگر به كارش نيايد. (عيون الاخبار الرضا ج2، ص971)


free b2evolution skin
20
مرداد

قصه 18

كشته شدن هابيل و دفن جنازه او

حسادت قابيل از يك سو و پذيرفته نشدن قربانيش از سوى ديگر، كينه او را به جوش آورد، نفس سركش بر او چيره شد، به طورى كه آشكارا به قابيل گفت: تو را خواهم كشت.

آرى وقتى حرص، طمع، خودخواهى و حسادت بر انسان چيره گردد، حتى رشته رحم و مهر برادرى را مى‏بُرَد، و خشم و غضب را جايگزين آن مى‏گرداند.

هابيل كه از صفاى باطن برخوردار بود و به خداى بزرگ ايمان داشت، برادر را نصيحت كرد و او را از اين كار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهيزگاران را مى‏پذيرد، تو نيز پرهيزگار باش تا خداوند عملت را بپذيرد، ولى اين را بدان كه اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من دست به كشتن تو نمى‏زنم، زيرا از پروردگار جهان مى‏ترسم، اگر چنين كنى بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخيان خواهى شد كه جزاى ستمگران همين است.

نصايح و هشدارهاى هابيل در روح پليد قابيل اثر نكرد، و نفس سركش او سركش‏تر شد و تصميم گرفت كه برادرش را بكُشد(53)لذا به دنبال فرصت مى‏گشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنايت هولناكى دست بزند.

شيطان، قابيل را وسوسه مى‏كرد و به او مى‏گفت: قربانى هابيل پذيرفته شد، ولى قربانى تو پذيرفته نشد، اگر هابيل را زنده بگذارى، داراى فرزندانى مى‏شود، آن گاه آن‏ها بر فرزندان تو افتخار مى‏كنند كه قربانى پدر ما پذيرفته شد، ولى قربانى پدر شما پذيرفته نشد.(54)

اين وسوسه همچنان ادامه داشت تا اين كه فرصتى به دست آمد. حضرت آدم عليه‏السلام براى زيارت كعبه به مكه رفته بود، قابيل در غياب پدر، نزد هابيل آمد و به او پرخاش كرد و با تندى گفت: قربانى تو قبول شد ولى قربانى من مردود گرديد، آيا مى‏خواهى خواهر زيباى مرا همسر خود سازى، و خواهر نازيباى تو را من به همسرى بپذيرم؟! نه هرگز.

هابيل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود كه: دست از سركشى و طغيان بردار.(55)

كشمكش اين دو برادر شديد شد. قابيل نمى‏دانست كه چگونه هابيل را بكشد، شيطان به او چنين القاء كرد: سرش را در ميان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشكن.(56)

مطابق بعضى از روايات، ابليس به صورت پرنده‏اى در آمد و پرنده ديگرى را گرفت و سرش را در ميان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شكست و در نتيجه آن را كشت. قابيل همين روش را از ابليس براى كشتن برادرش آموخت و با همين ترتيب، برادرش هابيل را مظلومانه به شهادت رسانيد.(57)

از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه فرمود: قابيل جسد هابيل را در بيابان افكند. او سرگردان بود و نمى‏دانست كه آن جسد را چه كند (زيرا قبلاً نديده بود كه انسان‏ها را پس از مرگ به خاك مى‏سپارند). چيزى نگذشت كه ديد درندگان بيابان به سوى جسد هابيل روى آوردند، قابيل (كه گويا تحت فشار شديد وجدان قرار گرفته بود) براى نجات جسد برادر خود، مدتى آن را بر دوش كشيد، ولى باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند كه او چه وقت جسد را به خاك مى‏افكند تا به آن حمله‏ور شوند.

خداوند زاغى به آن جا فرستاد. آن زاغ زمين را كند و طعمه خود را ميان خاك پنهان نمود(58) تا به اين ترتيب به قابيل نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را به خاك بسپارد.

قابيل نيز به همان ترتيب زمين را گود كرد و جسد برادرش هابيل را كه در ميان آن دفن نمود. در اين هنگام قابيل از غفلت و بى خبرى خود ناراحت شد و فرياد بر آورد:

اى واى بر من! آيا من بايد از اين زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم؟(59) (مائده 31)

اين نيز از عنايات الهى بود كه زاغ را فرستاد تا روش دفن را به قابيل بياموزد و جسد پاك هابيل، آن شهيد راه خدا، طعمه درندگان نشود. ضمناً سرزنشى براى قابيل باشد كه بر اثر جهل و خوى زشت، از زاغ هم پست‏تر و نادان‏تر است و همين نادانى و خوى زشت، او را به جنايت قتل نفس واداشته است.

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم