24
مرداد

حديث66

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُهُ .حديث

امام على عليه السلام : ارزش هر انسانى، به آن چيزى است كه مى داند .حديث
ميزان الحمه ج8


free b2evolution skin
24
مرداد

تهذيب92

بهترين ها

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
1 - بهترين سلاطين او است كه ريشه ظلم را بخشكاند و عدالت را زنده نمايد.
2 - بهترين دانشها آن است كه سودمند و همراه با عمل باشد.
3 - بهترين ستايشها آنست كه بر زبان نيكان جارى گردد.
4 - بهترين خنده ، تبسم است .
5 - بهترين كارها آنست كه انسان را از سختيهاى آخرت خلاصى بخشد.
6 - بهترين بخششها آنست كه در موقع حاجت و بدون منت باشد.
7 - بهترين مستشار، خردمندترين و با تجربه ترين مردم است .
8 - بهترين سخن ، راستى است .
9 - بهترين اميران كسى است كه بر نفس اماره اش امير باشد.
10 - بهترين مردم كسى است كه به مردم بيشتر سود برساند.
11 - بهترين اموال آنست كه ترا كفايت كند و نيازمنديهاى ترا بر طرف سازد.
12 - بهترين بندگان او است كه اگر نيكى نمايد، شاد گردد و اگر بدى كند، از خداوند آمرزش طلبد.
13 - بهترين صدقات ، صدقه پنهانى و بدون سؤ ال است .
14 - بهترين ارث پدران به فرزندان ، ادب و تربيت است .
15 - بهترين شكرها و سپاسگزاريها آنست كه ضامن زيادتى نعمت باشد.
16 - بهترين مواهب الهى ، عقل است .
17 - بهترين پندها آنست كه انسان را از زشتى باز دارد.
18 - بهترين نيكيها آنست كه به احرار و آزادگان برسد.
19 - بهترين دوستان كسى است كه در راه امتثال فرامين الهى و انجام تكاليف دينى بر تو سخت گيرد و با تو درشتى كند.
20 - بهترين حلال مشكلات ، ياد خدا است .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
24
مرداد

تهذيب91

بدترين ها

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
1 - بدترين كارها آنست كه نيكى را از بين ببرد و گناهان را جلب نمايد.
2 - بدترين عقايد آن است كه مخالف با شريعت باشد.
3 - بدترين گرفتاريها و مصيبتها، جهل و نادانى است .
4 - بدترين زنان او است كه به شوهر خود تمكين ننمايد.
5 - بدترين فرزندان آنست كه فرمان پدر و مادر خود را اطاعت نكند.
6 - بدترين خصلتها، دروغگوئى و دو روئى است .
7 - بدترين حاكمان كسى است كه بيگناه از او بترسد.
8 - بدترين فرماندهان كسى است كه هواى نفس بر او امير باشد و فرمان دهد.
9 - بدترين قاضى او است كه در قضاوت خود ستم كند.
10 - بدترين رئيس او است كه به زير دستان جور و ستم روا دارد.
11 - بدترين عمل آنست كه آخرت انسان را تباه سازد.
12 - بدترين وزير كسى است كه وزير اشرار و بد كاران باشد.
13 - بدترين مدح و ستايش آنست كه بر زبان اشرار و بدان جارى گردد.
14 - بدترين سخن آنست كه بعضى از آن بعض ديگر را نقض كند.
15 - بدترين دانشها آنست كه به آن عمل نشود.
16 - بدترين اموال آنست كه حق الله از آن خارج نگردد.
17 - بدترين دوستان كسى است كه هنگام آسايش به تو بپيوندد و هنگام گرفتارى با تو قطع رابطه كند.
18 - بدترين شهرها شهرى است كه در آن امنيت نباشد.
19 - بدترين مردم كسى است كه خود را بهترين مردم بداند.
20 - بدترين بخششها آنست كه با تاءخير و با منت باشد.

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 45

بت‏شكنى ابراهيم و استدلال او

ابراهيم از راه‏هاى گوناگون با بت پرستى مبارزه كرد، ولى بيانات و مبارزات ابراهيم عليه‏السلام در آن تيره بختان لجوج اثر نكرد، از طرفى دستگاه نمرود براى سرگرم كردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمى‏خواست كه مردم از بت پرستى دست بردارند.

ابراهيم در مبارزه خود مرحله جديدى را برگزيد و با كمال قاطعيت به بت‏پرستان و نمروديان اخطار كرد و چنين گفت:

وَ تَاللهِ لَاَكيدَنَّ أَصنامَكُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرينَ؛

به خدا سوگند در غياب شما نقشه‏اى براى نابودى بتهايتان مى‏كشم.(202)

ابراهيم همچنان در كمين بتها بود تا روز عيد نوروز فرا رسيد، در ميان مردم بابل رسم بود كه هر سال روز عيد نوروز(203) شهر را خلوت مى‏كردند و براى خوشگذرانى به صحرا و كوه و دشت و فضاهاى آزاد ديگر مى‏رفتند، آن روز مردم شهر را خلوت كردند، نمرود و اطرافيانش نيز از شهر بيرون رفتند، حتى ابراهيم عليه‏السلام را نيز دعوت كردند كه با آن‏ها به خارج از شهر برود و در جشن آن‏ها شركت كند، ولى ابراهيم عليه‏السلام در پاسخ دعوت آنها گفت: من بيمار هستم.(204)

ابراهيم عليه‏السلام از نظر بدنى بيمار نبود، ولى وقتى كه مى‏ديد مردم، غرق در فساد و هوسبازى و بت‏پرستى هستند، از نظر روحى كسل و ناراحت بود، و منظور او از اين كه گفت: من بيمارم يعنى روحم كَسِل است.

وقتى كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهيم اندكى غذا و يك تبر با خود برداشت و وارد بتكده شد، ديد مجسمه‏هاى گوناگون زيادى در كنار هم چيده شده و با قيافه‏هاى مختلف، اما بدون هر گونه حركت و توان، در جايگاه‏ها قرار دارند، ابراهيم غذا را به دست گرفت و كنار هر يك از بت‏ها رفت و گفت: از اين غذا بخور و سخن بگو.

وقتى كه آن بت پاسخ نمى‏داد، ابراهيم با تبرى كه در دست داشت، بر دست و پاى بت مى‏زد و دست و پاى آن بت را مى‏شكست. ابراهيم با همه بتهايى كه در آن بتكده بودند، همين كار را مى‏كرد، و فضاى وسط بتخانه از قطعه‏هاى بتهاى شكسته پر شد.

ولى ابراهيم به بت بزرگ حمله نكرد، و او را سالم گذاشت، و تبر را بر دوش او نهاد، ابراهيم از اين كار، منظورى داشت، منظورش اين بود كه در آينده از همين راه، استدلال دشمن شكن بسازد و دشمن را محكوم نمايد.

مراسم عيد كم كم پايان يافت و بت پرستان گروه گروه به شهر بازگشتند، رسم بود پس از بازگشت، نخست به بتكده بروند و مراسم شكرگزارى را به جاى آورند و سپس به خانه‏هايشان باز گردند.

گروه اول وقتى كه وارد بتخانه شد با منظره عجيبى روبرو گرديد، گروه‏هاى بعد نيز وارد شدند، و همه در وحشت و بهت‏زدگى فرو رفتند، فريادها و نعره‏هايشان برخاست، هركسى سخن مى‏گفت…

در اين جا دنباله داستان را از زبان قرآن (آيه 58 تا 67 سوره انبياء) بشنويم:

ابراهيم همه بت‏ها جز بزرگشان را قطعه قطعه كرد، شايد سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو كند).

(هنگامى كه آن‏ها منظره بت‏ها را ديدند) گفتند: شنيده‏ايم نوجوانى از بتها سخن مى‏گفت: كه به او ابراهيم مى‏گويند.

جمعيت گفتند: او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، تا گواهى دهد.

(هنگامى كه ابراهيم را حاضر كردند) گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كرده‏اى، اى ابراهيم؟

ابراهيم در پاسخ گفت: بلكه اين كار را بزرگشان كرده است، از او بپرسيد اگر سخن مى‏گويد!

بت‏پرستان به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: حقا كه شما ستمگريد.

سپس بر سرهايشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به كلى فراموش كردند) و به ابراهيم گفتند: تو مى‏دانى كه بتها سخن نمى‏گويند.

(اينجا بود كه ابراهيم پتك استدلال را به دست گرفت و بر مغز بت پرستان كوبيد، و به آن‏ها) گفت: آيا غير از خدا

چيزى را پرستش مى‏كنيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد، و نه زيانى به شما مى‏رساند (نه اميدى به سودشان داريد و نه ترسى از زيانشان).

افّ بر شما و بر آن چه جز خدا مى‏پرستيد! آيا انديشه نمى‏كنيد (و عقل نداريد).(205)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 44

مذاكرات رو در روى ابراهيم عليه‏السلام با نمرود، و محكوم شدن نمرود

آوازه مخالفت ابراهيم با طاغوت‏پرستى و بت‏پرستى در همه شكلهايش در همه جا پيچيد، و به عنوان يك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود كه از همه بيشتر در اين باره، حساس بود فرمان داد بى درنگ ابراهيم را به حضورش بياورند، تا بلكه از راه تطميع و تهديد، قفل سكوت بر دهان او بزند، ابراهيم را نزد نمرود آوردند.

نمرود بر سر ابراهيم فرياد زد و پس از اعتراض به كارهاى او گفت:

خداى تو كيست؟

ابراهيم: خداى من كسى است كه مرگ و زندگى در دست اوست.

نمرود از راه سفسطه و غلطاندازى وارد بحث شد، و گفت: اى بى خبر! اين كه در اختيار من است، من زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم، مگر نمى‏بينى مجرم محكوم به اعدام را آزاد مى‏كنم، و زندانى غير محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدا مى‏نمايم.

آن گاه دستور داد يك شخص اعدامى را آزاد كردند، و يك نفر غير محكوم به اعدام را اعدام نمودند.

ابراهيم بى درنگ استدلال خود را عوض كرد و گفت: تنها زندگى و مرگ نيست بلكه همه جهان هستى به دست خدا است، بر همين اساس، خداى من كسى است كه صبحگاهان خورشيد را از افق مشرق بيرون مى‏آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو مى‏برد، اگر راست مى‏گويى كه تو خداى مردم هستى، خورشيد را به عكس از افق مغرب بيرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.

نمرود در برابر اين استدلال نتوانست غلطاندازى كند، آن چنان گيج و بهت زده شد كه از سخن گفتن درمانده گرديد.(200)

نمرود ديد اگر آشكارا با ابراهيم دشمنى كند، رسوائيش بيشتر مى‏شود، ناچار دست از ابراهيم كشيد تا در يك فرصت مناسب از او انتقام بگيرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهيم بترسانند و دور سازند.(201)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin