25
مرداد

بهلول14

شرحی از زندگی بهلول
بهلول پیش از آنکه خود را به دیوانگی ظاهر سازد ، زندگانی اعیانی داشت و چون به اشاره امام (ع) به
جنون و دیوانگی ظاهر شد دست از تمام تجملات دنیایی کشید و در حقیقت دیوانه حق و ژنده پوش
حقیقت شد و خرابه را بر قصر هاي هارون ترجیح داد و در این حال خود را بهتر از خلیفه و ارکان دولت
می دانست .

بهلول دانا


free b2evolution skin
25
مرداد

وصال61

2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدّهَا شَيْ‏ءٌ
اصول كافى جلد 1 ص :46 رواية: 2

ترجمه :
2- و فرمود چون مؤمن عالمى بميرد، رخنه‏ئى در اسلام افتد كه چيزى آن را نبندند

شرح :
صدرالمتألهين فرمايد (((در اينجا اشكالى هست و آن اين است ممكن است فقيهى بميرد و به جاى او يك يا چند فقيه ديگر آيند كه رخنه اسلام بوجود آنها بسته شود (در صورتى كه در روايت فرمود: چيزى اين رخنه را نبدند) و ممكن است از اين اشكال جواب داد به اينكه الف و لام در (((المؤمن الفقيه))) جنسى باشد و ثابت است كه ارتفاع طبيعت به رفع تمام افراد آن است هچنين است حكم مردن زيرا كه آن عدم است ))). بنابر جواب ايشان معنى روايت اين است اگر تمام فقها مردند رخنه جبران ناپذيرى در اسلام افتاده است در صورتى كه انصافا چنين احتمال بسيار ضعيف و از سياق عبارت به دور است، در اين باره با بعضى از فضلاء معاصر گفتگو مى‏كردم، آنها با اقرار به ضعف آن احتمال مى‏گفتند اگر عالمى جانشين عالم ديگر شود او خود وجودى مستقل است و رخنه مرگ فقيه سابق را جبران نكرده است، گفتم بنابراين معنى روايت اين است كه فقيه سابق براى اسلام اثرى داشت با مرگ او آن اثر از بين رفت پس اينكه توضيح واضح است و از دائره احاديث و روايات به دور مى‏باشد، آنچه به نظر قاصر من مى‏رسد اين است كه چيزهائى كه سبب بقاء و تقويت اسلام است مانند مسجد و مدرسه مؤذن و سرباز حافظ مرز در تأثير تقويت اسلام به پاى فقيه نرسد يعنى هر يك از آنها از بين برود ديگرى جانشين آن شود آن رخنه را جبران كند جز وجود فقيه كه رخنه مرگش را جبران آنها نكند اين روايت تنها در مقام بيان اين معنى است و نظرى به صورت وجود فقيهى سابق ندارد زيرا كه واضح است كه در آنصورت جبران رخنه حتمى است مثلا مهندسى با سنگ و آهن و سيمان سدى مى‏سازد ولى براى استحكام بيشتر سد فلز و ماده نفيسى هم پيدا مى‏كند و در آن بكار مى‏برد اگر آن به نگهبانان سد بگويد: فلزى در اين سد بكار بردم كه اگر از بين رفت چيزى جاى آن را نمى‏گيرد، معنى سخنش اين است كه مصالح ساختمانى ديگر جاى آن را نمى‏گيرد مگر اينكه دوباره خود آن پيدا شود.


free b2evolution skin
25
مرداد

وصال60

1- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي أَيّوبَ الْخَزّازِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا مِنْ أَحَدٍ يَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَحَبّ إِلَى إِبْلِيسَ مِنْ مَوْتِ فَقِيهٍ
6 اصول كافى جلد 1 ص :46 رواية: 1

ترجمه :
1- امام صادق عليه السلام فرمود: مرگ هيچ كس نزد شيطان محبوب‏تر از مرگ عالم نيست.

 


free b2evolution skin
25
مرداد

وصال59

4- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ ص مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدّينِ شَرَفُ الدّنْيَا وَ الْ‏آخِرَةِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 49 رواية: 4

ترجمه :
4 رسولخدا فرمود: همنشينى با اهل دين شرف دنيا و آخرتست.

 


free b2evolution skin
25
مرداد

قصه 58

ابراهيم عليه‏السلام در هجرتگاه، و تولد اسماعيل عليه‏السلام و اسحاق‏

ابراهيم عليه‏السلام به فلسطين رسيد، قسمت بالاى آن را براى سكونت برگزيد، و لوط عليه‏السلام را به قسمت پايين با فاصله هشت فرسخ فرستاد، و پس از مدتى در روستاى حبرون كه اكنون به شهر قدس خليل معروف است ساكن شد.

ابراهيم و لوط، در آن سرزمين، مردم را به توحيد و آيين الهى دعوت مى‏كردند و از بت پرستى و هرگونه فساد بر حذر مى‏داشتند، سال‏ها از اين ماجرا گذشت، ابراهيم عليه‏السلام به سن و سال پيرى رسيد، ولى فرزندى نداشت زيرا همسرش ساره نازا بود، ابراهيم دوست داشت، پسرى داشته باشد، تا پس از او راهش را ادامه دهد.

ابراهيم عليه‏السلام به ساره پيشنهاد كرد، تا كنيزش هاجر را به او بفروشد، تا بلكه از او داراى فرزند گردد، ساره هاجر را به ابراهيم بخشيد، هاجر همسر ابراهيم گرديد، و پس از مدتى از او داراى پسر شد كه نامش را اسماعيل گذاشتند.

ابراهيم بارها از خدا خواسته بود كه فرزند پاكى به او بدهد، خداوند به او مژده داده بود كه فرزندى متين و صبور، به او خواهد داد.(222)

اين فرزند همان اسماعيل بود كه خانه ابراهيم را لبريز از شادى و نشاط كرد.

ساره نيز سال‏ها در انتظار بود كه خداوند به او فرزندى بدهد، به خصوص وقتى كه اسماعيل را ميديد، آرزويش به داشتن فرزند بيشتر مى‏شد، از ابراهيم مى‏خواست دعا كند و از امدادهاى غيبى استمداد بطلبد، تا داراى فرزند گردد.

ابراهيم دعا كرد، دعاى غير عادى ابراهيم عليه‏السلام به استجابت رسيد و سرانجام فرشتگان الهى او را به پسرى به نام اسحاق بشارت دادند، هنگامى كه ابراهيم اين بشارت را به ساره گفت، ساره از روى تعجب خنديد، و گفت: واى بر من، آيا با اين كه پير و فرتوت هستم، و شوهرم ابراهيم نيز پير است، داراى فرزند مى‏شوم؟! به راستى بسيار عجيب است!(223)

طولى نكشيد كه بشارت الهى تحقق يافت و كانون گرم خانواده ابراهيم با وجود نو گلى به نام اسحاق گرم‏تر شد.

از اين پس فصل جديدى در زندگى ابراهيم عليه‏السلام پديد آمد، از پاداش‏هاى مخصوص الهى به ابراهيم عليه‏السلام دو فرزند صالح به نام اسماعيل و اسحاق عليه‏السلام بود، تا عصاى پيرى او گردند و راه او را ادامه دهند.

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin