26
مرداد

داستانك52

حکایت

یکى از پادشاهان بنى اسرائیل ، خانه اى ساخت و در وسعت و تزیین آن ، سعى بسیار کرد. پس دستور داد، تا از عیب آن جویا شوند و هیچکس بر آن عیبى نگرفت جز سه زاهد که گفتند: در آن ، دو عیب هست . یکى این که ویران مى شود و دیگرى آن که صاحبش مى میرد. پادشاه گفت : خانه اى هست که از این دو عیب در امان باشد؟ و آنان گفتند: ارى . خانه آخرت ! پس ، پادشاه سلطنت را رها کرد و با آنان به عبادت پرداخت . پس از چندى ، آنان را وداع گفت . گفتند از ما چه دیدى که ترا ناخوش آمد؟ گفت : هیچ ! جز این که مرا مى شناسید و اکرام مى کنید. پس ، با کسى مى نشینم که مرا نشناسد. ربیع بن خیثم گفته است : اگر بوى گناهان به مشام مى رسید، کسى نزد دیگرى نمى نشست . ابوحازم گفته است : از مردمى در شگفتم که براى دنیایى مى کوشند، که هر روز گامى از آن ، دور مى شوند و براى دنیایى نمى کوشند، که هر روز گامى به آن نزدیک مى شوند

نویسنده: سیدعباس كلهر


free b2evolution skin
26
مرداد

قاصدك25

اينك كه به من چنين لياقتي دادي كه در راهت قدم بردارم، پس مرا استوار و ثابت‌قدم بدار و در اين آخرين لحظات و آخرين ساعات عمرم توبة مرا بپذير و مرا به حال خود رها نكن.
فرازی از وصیت‌نامهشهید امير پشنگ‌پور


free b2evolution skin
26
مرداد

قاصدك24

خدايا، تو خودت مي‌داني هيچ چيزي جز عشق به تو، عشق به انبيا و عشق به شهادت ما را به جبه نكشانده.
فرازی از وصیت‌نامهشهید علي‌اكبر هاشمي


free b2evolution skin
26
مرداد

قاصدك23

اين منافقان، همان منافقانند كه در جنگ صفين قرآن را بر سر نيزه كردند تا ياران (ع) را از اطرافش پراكنده كنند و اسلام راستين را شكست بدهند.
فرازی از وصیت‌نامهشهید على‏اكبر رباط سرپوشى


free b2evolution skin
26
مرداد

قاصدك22

من جانم را در راه اعتلاي اسلام و استقلال ميهن اسلامي فدا كردم به رهبرم بگوييد كه من تا خون در رگ داشتم فرياد الله اكبر خميني رهبر را به گوش همه رساندم. به ملتم بگويد كه من درس شهادت را در مكتب اسلام آموختم به آموزگارم بگوييد من اين گونه در كلاس انقلاب حاضر و ناظر بودم. به همرزمانم بگوييد كه من تكليفم را در آخرين لحظات حساس نيز نوشتم. نه با قلم بر كاغذ بلكه با خون بر خاك به پدر و مادرم و خواهرانم بگوييد كه من كارنامة قبوليم را با امضاي خون گرفتم.
فرازی از وصیت‌نامهشهید محمدرضا صفري


free b2evolution skin