شمه ای از فضایل علی علیه السلام
شمه ای از فضایل علی علیه السلام
شمه ای از فضایل علی علیه السلام در كتاب «روض الجنان و روح الجنان » مشهور به: تفسیر ابوالفتوح رازی
دانشمندان بزرگ شیعی با همه تنگناهایی كه در قرون نخستین اسلامی - از سوی دستگاه جبار اموی و سپس حكومت عباسی - وجود داشته و آنان، نیز، با دسیسه های گوناگون، در مواقع حساس، به قتل و نهب و زجر و آزار شیعیان دست می یازیده اند و به هر صورت، از نشر فرهنگ شیعی كه با خصیصه اعتراض و مقاومت توام بود، جلوگیری می كرده اند.
با این همه، دلباختگان این فرهنگ اصیل و پویا كه از كانون وحی و سرچشمه امامت و تعلیمات خاص اهل البیت علیهم السلام نشات گرفته بود، تلاش می كردند فرهنگ تشیع را كه پیوسته با خون و شهادت و ایثار همراه بوده است; همچنان بارور و پویا نگهدارند. از جمله تلاشهای مهم علمی، بر مبنای عقاید شیعی و فقه جعفری - می توان از تدوین و نگارش تفسیر قرآن یاد كرد.
از جهت نیازی كه به قرائت و فهم كتاب آسمانی، از همان آغاز احساس گردید، دانشمندان عامه با كوششهای علمی از سویی و علمای خاصه ، به هدایت احادیث نبوی صلی الله علیه وآله و روایات منقول از پیشوایان دینی و تعلیمات مذهبی از ائمه اطهارعلیهم السلام و یاران و تلامذه آنان كه به حقیقت مفسر قرآن كریم و مبلغ معارف جعفری بودند از سوی دیگر، كوششی پیگیر به كار بردند و كتابهای زیادی در «علم قرائت »، «بلاغت »، «صرف و نحو زبان عربی »، و «لغت » و «تفسیر قرآن » و «آیات الاحكام » و … نوشتند كه برشمردن آنها، حتی به اجمال، از گنجایش این مقال، خارج است.
ما، در این جا، از تفسیر عظیم «روض الجنان و روح الجنان » كه به زبان فارسی دری در نخستین دهه های قرن ششم هجری، در شهر ری، به همت دانشمندی شیعی مذهب و بر مبنای فقه جعفری، به نام حسین بن علی بن محمدبن احمد خزاعی نیشابوری در بیست مجلد نگاشته شده است، نام می بریم. این تفسیر گرانقدر در واقع نخستین تفسیر فارسی بر مبنای مذهب تشیع است.
هر چند جزئیات زندگی این مفسر بزرگ روشن نیست، اما معلوم است كه نسبش به نافع بن بدیل ورقاء از صحابه حضرت رسول صلی الله علیه وآله می رسد.
این تفسیر بزرگ علی رغم حجم زیاد و مجلدات بیستگانه از زمان تالیف تاكنون، برای علاقه مندان به كلام الهی و علوم قرآنی، مرتبا استنساخ می شده و دست به دست می گشته است; چنان كه در كتابخانه های داخل و خارج نسخه هایی از دستنوشته های آن موجود است. از زمان رواج صنعت چاپ در كشور اسلامی ما، این كتاب گرانقدر، سه نوبت چاپ شده و از آن چاپها، به طریق افست، چاپهای بعدی انجام پذیرفته است. این دستنوشته های متعدد و چاپهای متنوع نشان اعتماد كامل اهل تحقیق و توجه خاص به این تفسیر كم نظیر است.
درباره این تفسیر عظیم دانشمندان بزرگوار از گذشته و حال داوریهای ارزنده ای كرده اند كه ما به ذكر پاره ای از آنها مبادرت می كنیم:
… قدیمترین ترجمه حالی كه ازو [ ابوالفتوح رازی] به دست است به قلم دو نفر از معاصرین و تلامذه اوست: یكی شیخ منتجب الدین ابوالحسن علی بن عبیدالله بن الحسن بن الحسین بن بابویه رازی متوفی بعد از سنه 585 صاحب فهرست معروف كه در اول مجلد بیست و پنجم بحارالانوار مرحوم مجلسی بتمامه مندرج است; و دیگر رشیدالدین ابوجعفر محمدبن علی بن شهرآشوب مازندرانی معروف به ابن شهرآشوب متوفی در سنه 588 صاحب كتاب مشهور معالم العلماء…
شرح حال ابوالفتوح رازی در دو كتاب مزبور گرچه در نهایت اختصار است و حاوی هیچ گونه معلومات تاریخی نیست ولی چون به قلم دو نفر از معاصران خود مؤلف است در غایت اهمیت است، ترجمه عین عبارت منتجب الدین از قرار ذیل است: «شیخ امام جمال الدین ابوالفتوح حسین بن علی بن محمد خزاعی رازی عالم و واعظ و مفسر و متدین او را تصانیفی است از آن جمله تفسیر موسوم به روض الجنان [و روح الجنان] فی تفسیر القرآن در بیست مجلد و روح الاحباب و روح الالباب فی شرح الشهاب. هر دو كتاب مزبور را من بر مؤلف آنها قرائت نموده ام » (فهرست منتجب الدین مطبوع در اول مجلد بیست وپنجم بحارالانوار ص 5. فهرست مزبور جداگانه نیز چاپ شده است.)و ترجمه عبارت ابن شهرآشوب در معالم العلماء از قرار ذیل است: «استاد من ابوالفتوح بن علی رازی از تالیفات اوست روح الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن به زبان فارسی است ولی عجیب است [یعنی خوشایند و مطبوع است] و شرح شهاب…
و باز همو در كتاب دیگر خود مناقب آل ابی طالب معروف به مناقب ابن شهرآشوب در ضمن تعداد مشایخ خود یكی همین مؤلف مانحن فیه «ابوالفتوح حسین بن علی بن محمد رازی » را می شمرد و در اواخر همان فصل بازگوید: «و ابوالفتوح روایت روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن را به من اجازه داده است » (مناقب ابن شهرآشوب طبع طهران 1/9). (1)
یكی از معاصرین شیخ ابوالفتوح، عبدالجلیل قزوینی رازی صاحب كتاب معروف به (النقض) است… و او این كتاب را در حدود 556 تالیف كرده است و نام ابوالفتوح رازی را آورده. گوید: او [ ابوالفتوح رازی] تفسیری نوشت بیست مجلد و همه طوایف طالب و راغب آنند. (2)
مرحوم ابوالحسن شعرانی درین باره می نویسد: و از این عبارت مستفاد می گردد كه در سال 556هجری تفسیر او پایان یافته و میان مردم منتشر بوده است. (3)
قاضی نورالله شوشتری هم در كتاب مجالس المؤمنین درباره این تفسیر گوید:
«… و این تفسیر فارسی در وثاقت تحریر و عذوبت تقریر و دقت نظر بی نظیر است ». (4)
تصحیح جدید تفسیر ابوالفتوح رازی كه به مساعدت مغتنم بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی و به همت دو تن از استادان دانشمند دانشگاه فردوسی مشهد; جنابان آقایان دكتر محمدجعفر یاحقی و دكتر محمدمهدی ناصح به صورتی مطلوب و دقیق به طبع رسیده و چاپ مجلدات آن در شرف اتمام است; بر مبنای شناسایی و گردآوری نزدیك به چهل دستنویس ناقص و كامل و از گوشه و كنار كتابخانه های داخل و خارج، با تحمل رنج بسیار، از سیزده سال پیش آغاز شده است و همه جهات تحقیق و دقت در آن اعمال گردیده است.
مصححان دانشمند در عظمت این تفسیرچنین نوشته اند: «… می توان گفت كه تفسیر روض الجنان چیزی كم از ویست سال سنت تفسیر نویسی پارسی را پست سر دارد و در واقع در آن سالها [قرن ششم هجری] شایستگی آن را یافته است كه صرف نظر از یك تفسیر قرآن به عنوان متنی پارسی و مجموعه ای كامل و عزیزالوجود همپای متون معتبر نثر فارسی - وبی تردید در میان آثار پرحجم و ممتاز، به عنوان یكی از ارزنده ترین آنها - جای خاص خود را بازیابد (5) ».
كار توانفرسای مقابله و تصحیح این تفسیر كبیر، با فراهم آوردن قریب به چهل نسخه كهن كه: «بتدریج در درازای چندین سال كوشش پیگیر از گوشه و كنار كتابخانه های عمومی و خصوصی ایران و جهان گرد آمده است » از سال 1360 ه ش عملا آغاز شده و هنوز ادامه دارد. علاوه بر دو استاد بزرگوار همكاران گروه فرهنگ و ادب اسلامی بنیاد پژوهشها كه نامشان در مقدمه جلد اول آمده است; هر كدام به سهم خود تلاشی ارزنده داشته اند.
چنان كه اشارت رفت، این تفسیر بزرگ از جهات مختلف كتابی است جامع نكات مهم و شامل فوائد تفسیری بسیار از قبیل علوم قرائت، فقه، روایت، لغت، اشتقاق، كلام، حدیث و مشتمل بر اشعار و امثال عربی و فارسی كه به استشهاد از شعرای بزرگ عرب و گاه زبان فارسی نقل شده است. دقایق صرفی و نحوی و مزایای بسیاری كه بازگو كردن همه آنها در این مختصر امكان ندارد. همه این مزایا كتاب تفسیر مزبور را در نوع خود، منحصر به فرد ساخته كه جا دارد از جهات مختلف میدان پژوهش محققان و معركه آراء صاحب نظران قرار گیرد.
مزیت دیگر این تفسیر لغات كهن فارسی و كاربردهای نخستین آنها در نثر فارسی است كه خود از جهت زبان دری و لهجه شناسی مفید است. خوشبختانه، به ابتكار و سعی مصححان این لغات اصیل در پایان هر مجلد در فهرست خاص «واژه نامه » آمده و كار پژوهندگان را، در این زمینه، آسان كرده است. در پایان هر جلد فهرستهای متعدد دیگر نیز درباره مكانها، اشخاص، امثال، اشعار فارسی و عربی (با ترجمه) و … آمده است.
ابوالفتوح رازی به علت شیعه بودن و شیفتگی خاص به ساحت اقدس مولی الموالی امیرالمؤمنین علی علیه السلام كه در خانواده اش موروثی است، به مناسبتهای گوناگون شمه ای از فضایل و مناقب آن حضرت را نقل كرده و گاه با نامحرمان و ناشایستگان به تعریض سخن رانده است.
ما در این مقاله، به نقل پاره ای از آن موارد می پردازیم. باشد كه شمیم عطرآگین فضائل آن سرور عالم اسلام روح و جان خوانندگان عزیز را شادی بخش گردد. این مطلب نیز در خور ذكر است كه ابوالفتوح رازی - همه جا اهل انصاف است و تعصب را در قضاوت او جایی نیست.
علی علیه السلام برادر، وصی و جانشین رسول الله صلی الله علیه وآله
وانذر عشیرتك الاقربین و خویشان نزدیك را بترسان، ابتدا كن بالاقرب فالاقرب والاهم فالاهم. البراء بن عازب روایت كند كه چون خدای تعالی این آیت فرستاد: وانذر عشیرتك الاقربین رسول - صلی الله علیه وآله - كس فرستاد و فرزندان عبدالمطلب را در سرای بوطالب حاضر كرد و امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - را فرمود تا برای ایشان گوسپندی با مدی گندم طعامی ساخت و صاعی شیر برای ایشان به آن بنهاد، ایشان حاضر آمدند و به عدد چهل مرد بودند، یك مرد بیش یا كم، و هر مردی از ایشان معروف بود به آن كه جذعه بخوردی بر یك مقام، و آن شتر بچه پنج ساله باشد و فرقی از شیر باز خوردی و آن شست صاعی باشد. چون طعام پیش ایشان بنهادند ایشان را خنده آمد از آن طعام اندك و گفتند: ای محمد! این طعام كه خواهد خوردن، كه خورد این طعام یك مرد از آن ما نیست؟ رسول - صلی الله علیه وآله - گفت: كلو بسم الله; بخورید به نام خدای و یاد كنید نام خدای بر او. ایشان دست به نان و طعام دراز كردند و از آن طعام بخوردند و سیر شدند، و از آن صاع شیر باز خوردند و سیراب شدند، و حق تعالی این را آیتی ساخت و معجزی بر صدق دعوی رسول - علیه الصلاه والسلام.
آنگه برپای خاست پس از آن كه از آن طعام و شراب فارغ شده بودند، گفت: یا بنی عبدالمطلب! ان الله بعثنی الی الخلق كافة والیكم خاصة، فقال تعالی: وانذر عشیرتك الاقربین و انا ادعوكم الی كلمتین خفیفتین علی اللسان ثقیلتین فی المیزان تملكون بهما رقاب العرب والعجم وینقاد بهما لكم الامم وتدخلون بهما الجنة وتنجون بهما من النار شهادة ان لااله الا الله وبانی رسول الله فمن یجیبنی الی هذا لامر ویوازرنی علی القیام به یكن اخی و وصیی ووزیری ووارثی وخلیفتی من بعدی. گفت: ای پسران عبدالمطلب! بدانی كه خدای تعالی مرا به جمله خلقان فرستاد بر عموم، و به شما فرستاد مرا بر خصوص، و این آیت بر من انزله كرد: وانذر عشیرتك الاقربین. و من شما را با دو كلمه می خوانم كه بر زبان آسان است و در ترازو سنگی و گران است كه شما بر آن بر عرب و عجم مالك شوی، و امتان شما را منقاد شوند، و به آن به بهشت رسی و از دوزخ نجات یابی، و آن آن است كه: گواهی دهی كه خدای یك است، و من رسول اویم، هر كه او مرا اجابت كند با این و موازرت و معاونت كند مرا بر این كار، برادر من باشد و وصی من باشد و وزیر من باشد و خلیفت من باشد از پس من. هیچ كس هیچ جواب نداد، علی بن ابی طالب برپای خاست و گفت: انا اوازرك علی هذا الامر، و ان كان اصغرهم سنا واخمصهم ساقا وادمعهم عینا; و او به سال از همه كهتر و به ساق از همه باریكتر بود و به چشم از همه گریانتر بود، گفت: من تو را موازرت كنم بر این كار.
رسول - علیه السلام - گفت: بنشین. او بنشست. رسول - علیه السلام - دگرباره این سخن بازگفت. كس جواب نداد. هم او برپای خاست و گفت: یا رسول الله! من معاونت كنم تو را بر این كار، رسول - علیه السلام - گفت: بنشین. بار سه دیگر همین سخن باز گفت. كس برنخاست، هم او برخاست و گفت: من موازرت كنم تو را یا رسول الله! رسول - علیه السلام - گفت: بنشین یا علی. فانك اخی و وصیی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی، بنشین كه تو برادر منی و وصی منی و وزیر منی و وارث منی و خلیفت منی از پس من.
قوم از آنجا برخاستند و بر طریق استهزا ابوطالب را گفتند: لیهنئك الیوم ان دخلت فی دین ابن اخیك فقد امر ابنك علیك; مبارك باد تو را ای ابوطالب كه در دین پسر برادرت رفتی تا پسرت را بر تو امیر كرد. و این خبر بیرون آن كه در كتب اصحابان ماست، ثعلبی مفسر امام اصحاب الحدیث در تفسیر خود بیاورده است بر این وجه، و این حجتی باشد هر كدام تمامتر (6)
نمونه دیگر:
ای عجب اگر موسی را یاری بایست در نبوت كه او را وزیر باشد و معاون بر ادای رسالت، و او را به فرعون فرستاده بودند، رسول ما را كه به كافة الناس بلكه به جن و انس فرستادند - و هر یكی از صنادید قریش فرعونی بودند - او را وزیری نبایست؟ بلی! او را وزیری بود و هم برادر او بود به فرمان خدای و خلیفه او بود از پس او تا لاجرم گفت او را: انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لانبی بعدی گفت: یا علی! تو را از من منزلت هارون است از موسی، جز پیغامبری. این خبری است متلقی به قبول، و همه طوایف روایت كنند، و این خبر دلیل امامت امیرالمؤمنین می كند برای آن كه از ظاهر خبر مفهوم آن است كه: رسول - علیه السلام - به این خبر اثبات كرد امیرالمؤمنین را از خود هر منزلتی كه هارون را بود از موسی، جز نبوت كه به لفظ استثنا كرد. و اخوت كه به عرف مستثناست، و از منازل هارون یكی وزارت بود و یكی خلافت، وزارت فی قوله: واجعل لی وزیرا من اهلی و خلافت فی قوله: هرون اخلفنی فی قومی. (7)
امامت علی علیه السلام
در ذیل آیه: تؤتی الملك من تشاء وتنزع الملك ممن تشاء، ابوالفتوح می نویسد: بعضی دیگر گفتند مراد ملك امامت است، چنان كه گفت: فقد اتینا آل ابراهیم الكتاب والحكمة و آتیناهم ملكا عظیما، «كتاب » قرآن است، و «حكمت » نبوت، و «ملك عظیم » ملك امامت. عجب از گروهی كه گویند: ملك دنیا [با امر دنیا] به امر خداست، تا خدا دهد و خدا ستاند، و ملك دین كه امامت است به دست ماست، ما به آن كس دهیم كه ما خواهیم، و [از آن بستانیم كه ما خواهیم. ملك دو است: یكی ملك دنیا، یكی ملك آخرت] و هر ییك را وصفی است یكی را به عظم و یكی را به كبر، هر دو به امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - ارزانی داشتند تا ملك این سرایش به ملك آن سرای مقرون باشد. ملك دنیا ملك امامت است كه: وآتیناهم ملكا عظیما، و ملك عقبی ملك بهشت است، وملكا كبیرا. (8)
خطبه رسول الله صلی الله علیه وآله درباره وصابت و ولایت علی علیه السلام
…چون خدای تعالی این آیت فرستاد كه: یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم…، رسول - صلی الله علیه وآله - خطبه كرد گفت: ایها الناس ان الله امركم ان تطیعوه فی نبیه وتطیعونی فی وصیتی و وزیری و خلیفتی فی حیوتی و ولی الامر من بعد وفاتی و خیر من اخلف بعدی علی بن ابی طالب الا و من اطاع علیا فقد اطاعنی و من اطاعنی اطاع الله، و من فارق علیا فقد فارقنی و من فارقنی فقد فارق الله، و من فارق الله فعلیه لعنة الله، گفت: خدای تعالی شما را فرمود كه: طاعت او دارید در حق من و طاعت من دارید در باب وصی و وزیر و خلیفه من در حیات من و خداوند امامت از پس وفات من، و بهینه هر كس كه او را رها كنم و آن علی ابوطالب است. الا و هر كه طاعت او دارد طاعت من داشته باشد، و هر كه طاعت من دارد طاعت خدای داشته باشد، و هر كه از او مفارقت كند از من مفارقت كرده باشد، و هر كه از من مفارقت كند از خدای مفارقت كرده باشد - یعنی از دین خدا - و هر كه از خدا مفارقت بكند عنت خدا بر او باد. (9)
راهب به حق وصایت و ولایت علی علیه السلام معترف می شود
آن جا كه در (سوره قصص) از حضرت موسی علیه السلام و حضرت شعیب علیه السلام و دختران شعیب سخن می رود و درجه امانت و قدرت موسی علیه السلام كه سنگ بزرگی را از سر چاه برداشت و گوسفندان شعیب را آب داد: نویسنده تفسیر، ابوالفتوح رازی، به معجزه امیرالمؤمنین در صفین اشاره می كند: «… مانند این معجزه امیرالمؤمنین را - علیه السلام - بود در صفین، و آن، آن بود كه: چون روی به صفین نهاد به بعضی منازل فرود آمدند كه آن جا آب نبود، و مردم و چهارپایان سخت تشنه بودند، برفتند و از جوانب آب طلب كردند، نیافتند، باز آمدند و امیرالمؤمنین را خبر دادند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! در این نواحی هیچ آب نیست و تشنگی بر ما غالب شد، تدبیر چیست؟ امیرالمؤمنین- علیه السلام - برنشست و لشكر با او، پاره ای برفتند، از ره عدول كرد. دیری پدید آمد در میان بیابان، آن جا رفتند. امیرالمؤمنین گفت: این راهب را آواز دهید. آوازش دادند. او به كنار دیر آمد. امیرالمؤمنین گفت: یا راهب! هیچ بدین نزدیكی آبی هست كه این قوم باز خورند؟ كه هیچ آب نماند ما را. راهب گفت: از این جا تا آب دو فرسنگ بیش است، و جز آن آب نیست این جا، و اگر نه آنستی كه مرا آب آرند به قدر حاجت و به تقتیر به كار برم، از تشنگی هلاك شدمی.
قوم گفتند: یا امیرالمؤمنین! اگر صواب بینی تا آن جا رویم اكنون كه هنوز قوتی و رمقی مانده است. امیرالمؤمنین گفت: حاجت نیست به آن، آن گه از جانب قبله اشارت كرد به جایی و گفت: این جا بركنی كه آب است. مردم بشتافتند و بیل و كلنگ برگرفتند و زمین پاره ای بكندند، سنگی سپید در ریگ پدید آمد. پیرامن آن باز كردند و خواستند تا سنگ بردارند، نتوانستند.
امیرالمؤمنین گفت: این سنگ بینی بر سر آب نهاده است! اگر سنگ بگردانی در زیر او آب است، آب خوری از او. و چندان كه توانستند جهد كردند، ممكن نبود ایشان را سنگ از جای بجنبانیدن. گفتند: یا امیرالمؤمنین! به قوت ما راست نمی شود. او پای از اسب باز آورد و آستین دور كرد و دست فراز كرد، و سنگ بجنبانید و به تنهایی بركند و برگرفت و چند گام بینداخت. از زیر آن آبی پدید آمد از برف سردتر و از شیر سپیدتر، و از عسل خوشتر، آب بخوردند و چهارپایان را سیراب كردند، و قربه ها پر آب كردند و راهب از بالا می نگرید. آنگه امیرالمؤمنین - علیه السلام - بیامد و سنگ با جای خود نهاد و بفرمود تا خاك بر او كردند و اثر او ناپدید كردند.
راهب چون چنان دید، آواز داد كه: ایها الناس انزلونی انزلونی; فرود آری مرا، فرود آری مرا، او را فرود آوردند. از آن جا بیامد و در پیش امیر المؤمنین بایستاد و گفت: یا هذا انت نبی مرسل: تو پیغامبری مرسلی؟ گفت: نه. گفت: فملك مقرب; فریشته مقربی؟ گفت: نه، و لكن وصی رسول الله محمدبن عبدالله خاتم النبیین، و لكن وصی پیغامبر خاتم - محمدبن عبدالله - خاتم پیغامبران. راهب گفت: دست بگستر تا ایمان آرم.
آنگه دست بر دست او زد و گفت: اشهد ان لااله الا الله و ان محمدا رسول الله و انك وصی رسول الله و احق الناس بالامر من بعده.
امیرالمؤمنین - علیه السلام - عهود و شرایط اسلام بر او هاگرفت، آنگه گفت: چه حمل كرد تو را بر مسلمانی، پس از آن كه مدتی دراز بر خلاف مسلمانی مقام كردی؟ گفت: بدان كه این دیر كه بنا كرده اند بر طلب و امید تو بنا كرده اند، و عالمی از پیش من برفتند و این كرامت نیافتند، و خدای تعالی مرا روزی كرد، و سبب آن بود كه در كتب ما نبشته است كه: این جا چشمه ای است سنگی بر سر او نهاده، پیدا نشود الا بر دست پیغامبری یا وصی پیغامبری، و لابد است كه ولیی از اولیای خدا این چشمه بر دست او پیدا شود، و چون این آیت بر دست تو پیدا شد، من دانستم كه تو آن ولیی یا پیغامبری یا وصیی، لاجرم بر دست تو اسلام آوردم و به حق ولایت تو معترف شدم.
امیرالمؤمنین - علیه السلام - بگریست چنان كه محاسن او از آب چشم تر شد، آنگه گفت: الحمدلله الذی لم اكن عنده منسیا الحمدلله الذی ذكرنی فی كتبه، سپاس آن خدای را كه مرا فراموش نكرد و ذكر من در كتب اوایل یاد كرد.
آنگه گفت مسلمانان را: شنیدی این كه این برادر شما گفت؟ گفتند: شنیدیم و خدای را شكر گزاریم بر این نعمت كه با تو كرد و با ما از برای تو. و راهب با امیرالمؤمنین به شام رفت و كارزار كرد و در پیش او شهیدش كردند، امیرالمؤمنین-علیه السلام - بر او نماز كرد و او را دفن كرد. (10)
انفاق علی علیه السلام و قرآن مجید
در ذیل آیه مباركه الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة، مجاهد روایت كند از عبدالله عباس كه او گفت: آیت در امیرالمؤمنین علی [علیه السلام] آمد كه او چهار درهم داشت: یكی به شب بداد و یكی به روز، و یكی پنهان و یكی آشكارا، [خدای تعالی این آیت فرستاد و از او باز گفت كه: آنان كه مالهای خود نفقت كنند به شب و روز پنهان و آشكارا]، حالت مرد این دو حال باشد: از سر و علانیه، و وقت این دو باشد كه مردم در او بود از شب و روز، حق تعالی باز گفت كه: او بر این دو حال خود و در این دو وقت از این خیر خالی نیست. لاجرم به عاجل این ثنابستد، و به آجل: فلهم اجرهم عند ربهم، و او به امثال این، آیات متضمن به مدح و ثنا بسیار دارد.
ابواسحاق روایت كرد از یزیدبن رومان كه گفت: ما نزل فی احد من القرآن ما نزل فی علی ابی طالب; از قرآن آنچه در حق امیرالمؤمنین علی آمد در حق هیچ كس نیامد.
و بدان منگر كه درم به عدد چهار بود كه او داد، كه حق تعالی آن را مالها خواند برای آن كه از سر اخلاص و صفای عقیدت بود، برای این رسول - علیه السلام - گفت: سبق درهم مآئه الف درهم [گفت]: یك درم باشد كه سابق [بود] صدهزار درم را. گفتند: یا رسول الله! و آن كدام درم باشد كه یكی از او صد هزار را سابق بود؟ گفت: مردی دو درم دارد، بكی بهتر بگزیند و برای خدا بدهد، و مردی مال بسیار دارد از عرض آن مال صدهزار درم بدهد، آن یك درم او بهتر باشد كه صد هزار درم این. (11)
قضاوت و عدالت علی علیه السلام
رسول - علیه السلام - بیامد و دعوی كرد كه: من فرستاده اویم و او را همتا و انباز نیست. گفتند: گواه تو كیست بر آن كه فرستاده اویی؟ گفت: بار خدایا! این كافران از من گواه می خواهند. گفت: من گواه توام، و یقول الذین كفروا لست مرسلا قل كفی بالله شهیدا بینی وبینكم.
گفتند: به یك گواه كار برنیاید، حق تعالی گفت: گواهی با من گواهی می دهد كه علم كتاب به نزدیك اوست، و من عنده علم الكتاب، و آن پسر بوطالب است. مخالفان گفتند: جهودانند، و موافقان گفتند: آن است كه جهودان از تیغ او بهری به دین درآمدند، و بهری به روی درآمدند و بهری جزیه پذیرفتند. بی انصاف مردی، تا گوای اوت نباید گفتن، جهودی اختیار كردی، تا ولایت قضای اوت نباید گفتن جهودی اختیار كردی آن را كه رسول اقضی خواند، خواجه را برگ نیست كه به گواییش بدارد، گوای خداست بر تو، شئت ام آبیت; گوای مقبول الشهاده و حاكمی نافذا الحكم. (12)
و اگر داوود را در حكومت سلسله داد، این را در حكمت گشایشی داد كه هر حكمی كه در اشكال سلسله بسته تر بودی به او [ علی علیه السلام] گشاده شدی، تا رسول-صلی الله علیه وآله- گفت او را: اقضاكم علی و صحابه گفتند: لا كانت معضلة لم یكن لها ابوالحسن; در جهان مشكل مباد كه نه آن را ابوالحسن باشد. (13)
و در خبر است كه در عهد عمر خطاب زنی را پیش او آوردند كه به شش ماه بار بنهاده بود و بر او دعوی كرد شوهر كه كودك نه مراست به علت آن كه به شش ماه وضع افتاده بود. عمر بفرمود تا زن را رجم كنند. امیرالمؤمنین علی گفت «علیه السلام » ان خاصمتك بكتاب الله خصمتك; اگر این زن به كتاب خدای با تو خصومت كند، تو را غلبه كند. گفت: چگونه؟ گفت: قال الله تعالی: و حمله و فصاله ثلثون شهرا… و قال: والوالدات یرضعن اولادهن حولین كاملین - آلایه. چون مدت رضاع به دو سال بنهند چنان كه خدای تعالی نهاد، دو سال تمام بیست و چهار ماه باشد تا به سی ماه، شش ماه ماند كه مدت حمل بوده باشد، عمر گفت: راست گفتی و بفرمود تا زن را رها كردند. (14)
شجاعت علی علیه السلام
در آن جا كه سخن از حضرت داوود علیه السلام است، ابوالفتوح رازی از فضائل علی-علیه السلام- سخن می گوید، بدین سان:
و خدای تعالی او[ داوود] را به كشتن جالوت صنعت درع درآموخت او را درع كردن و آیین درع درپوشیدن، او [ امیرالمؤمنین علی علیه السلام] درعی كرد كه پیش از او كسی چنان درع نكرده بود. و درعی در پوشید كه پیش از او و پس از او كس چنان درع درنپوشیده بود، و آن درعی بود كه سینه داشت و پشت نداشت. او را گفتند: ما بالله درعك لا ظهرلها؟ قال اذا ولیت فلاولت.
و اگر او [ داوود] را حكمت داد از موعظه زبور، این [ علی علیه السلام] را حكمتی داد در مواعظ بلیغه كه فصحای عرب و عجم آن را گردن نهادند و بگفتند: كلامه دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق ما عدا كلام رسول الله - صلی الله علیه وآله .
و اگر داوود را آواز دادی كه مرغ از آواز او در هوا بماندی، او را آوازی داد كه به یك نعره جانهای شجاعان از تن جدا شدی و روان گشتی. (15)
معصوم بودن علی علیه السلام
و زین العابدین علی بن الحسین را گفتند: جدت را - امیرالمؤمنین را - فضیلتی گو، گفت: مختصر گویم یا مطول: گفتند: مختصر. گفت: ماهم بمعصیة الله قط، گفت: هرگز همت نكرد كه خدای را بیازارد. (16)
مقام علی علیه السلام در بهشت
جابر روایت كرد از ابوجعفر الباقر - علیه السلام - كه او گفت، رسول را پرسیدند عن، قوله: طوبی لهم و حسن مآب، گفت: «طوبی » درختی است در بهشت اصل آن در سرای من است و شاخهای آن بر اهل بهشت. پس از آن یكی دیگر درآمد و هم این سؤال كرد كه «طوبی » چیست؟ رسول - علیه السلام - گفت، درختی است در بهشت اصل آن در سرای علی و شاخهای آن بر اهل بهشت. گفتند: یا رسول الله! نه تو را پرسیدند هم این ساعت گفتی: درختی است اصل آن در سرای من است و اكنوی می گوی اصل آن در سرای علی است؟ چگونه باشد؟ گفت: نه سرای من و سرای علی در بهشت یكی است و ما هر دو در یك سرای باشیم. (17)
علم علی علیه السلام
در تفسیر اهل البیت می آید كه الو العلم امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - است [بیانه] قوله: ومن عنده علم الكتاب و اگر علمای اهل اسلام یا علمای اهل كتاب یا مهاجر و انصار صحابه، آیت محتمل باشد ایشان را او اولیتر كه اگر از صحابه شماریش، راس و رئیس ایشان است، و اگر از اهل البیت گوی، اول و پیشوای ایشان است، و اگر از علمای ایمان گویی او مقدم ایشان است، و اگر احبار اهل كتاب گویی او به كتاب ایشان از ایشان عالمتر است. (18)
در خبر است كه: مردی با امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - در حرب صفین بود، او را گفت: یا امیرالمؤمنین! اخبرنا مسیرنا الی الشام اكان بقضاء من الله وقدر; خبر ده ما را از رفتن ما به شام به قضا و قدر خدای بود یا نه گفت: والله ما هبطنا وادیا ولا علونا تلعة ولا وطئنا موطئا الا بقضاء من الله وقدر، گفت: به خدای كه هیچ بلند برنشدیم، و هیچ نشیب فرو نیامدیم، و پای بر هیچ جای ننهادیم الا به قضا و قدر خدا.
مرد شامی گفت: یا امیرالمؤمنین! فعند الله احتسب عنایی; پس رنجی كه مرا در این راه رسید همانا بر خدای نویسم كه مرا در آن مزدی نباشد، چون می گویی كه به قضا و قدر خداست. امیرالمؤمنین گفت: نه: ان الله قد اعظم لكم الاجر فی مسیركم وانتم سایرون [و فی مقامكم و انتم مقیمون ولم تكونوا فی شی من حالاتكم مكرهین ولا الیها مضطرین ولا علیها مجبرین; خدای تعالی] مزد شما عظیم كرد بر رفتگان در آن حال كه می رفتی، و بر مقامتان در آن حال كه مقیم بودی، برای آن كه در هیچ حال مكره نبودی و ملجا و مضطر نبودی.
شامی گفت: یا امیرالمؤمنین! كیف ذالك والقضاء والقدر ساقانا و عنهما كان مسیرنا وانصرافنا; چگونه باشد این قضا و قدر ما را به آن جا راند و از قضا و قدر رفتیم و آمدیم؟
و امیرالمؤمنین - علیه السلام - گفت: یا اخا اهل الشام لعلك ظننت قضاء لازما وقدرا حتما لو كان ذالك كذالك لبطل الثواب والعقاب و سقط الوعد والوعید والامر من الله والنهی و ما كان المحسن اولی بثواب الاحسان من المسی ولاالمسئ اولی بعقوبة الذنب من المحسن تلك مقالة عبدة الاوثان و حزب الشیطان و خصماء الرحمان و شهداء الزور و قدریه هذه الامة و مجوسها، ان الله تعالی امر عباده تخییرا و نهاهم تحذیرا وكلف یسیرا، ولم یلزم عسیرا واعطی علی القلیل كثیرا، ولم یطع مكرها ولم یعص مغلوبا، ولم یرسل الانبیاء لعبا، ولم ینزل الكتب الی عباده عبثا ولم یخلق السموات والارض ومابینهما باطلا ذالك ظن الذین كفروا فویل للذین كفروا من النار، گفت: ای برادر اهل شام! همانا قضاء لازم و قدری حتم گمان بردی، اگر چنین بودی ثواب و عقاب باطل شدی، و وعد و وعید ساقط گشتی، و امر و نهی بی فایده بودی، و محسن به ثواب احسان اولی نبودی از مسئی و نه مسئی اولی بودی به عقوبت اساءت از محسن، این مقاله بت پرستان است و لشكر شیطان و خصمان رحمان و گواهان دروغ و قدریان این امت و مجوسیان. خدای تعالی بندگان را امر به تخییر كرد و نهی كرد به تحذیر و تكلیف آسان كرد، و الزام دشخوار نكرد، و بر تكلیف اندك آلات بسیار داد، و طاعت او به اكراه نداشتند، و معصصیت او به غلبه بر او نكردند، و پیغمبران را به بازی نفرستاد، و كتابها به هرزه انزله نكرد، و آسمان و زمین و آنچه در میان آن است باطل نیافرید، این گمان كافران است به خدای، وای بر ایشان از آتش دوزخ.
شامی گفت: یا امیرالمؤمنین! پس این قضاء كه فرمودی چیست؟ گفت: آن امر خداست به طاعت، و نهی او از معصیت، و وعده ثواب است بر آن، و وعید عقاب است بر این، و ترغیب و ترهیب به طاعت و معصیت، و تمكین از فعل حسنه، و خذلان اهل عصیان بر معصیت، این قضاء خداست افعال ما را، و قدر اوست اعمال ما را، اما بیرون از این ظن مبر، كه ظن آن، عمل را احباط كند.
شامی برپای خاست شادمان، و گفت: یا امیرالمؤمنین! فرجت عنی فرج الله عنك; مرا از [این] شبهه فرج دادی كه خدای تو را از مكاره فرج دهاد، و این بیتها انشا كرد.
شعر:
انت الامام الذی نرجوا بطاعته یوم المآب من الرحمن غفرانا اوضحت من دیننا ما كان ملتبسا جزاك ربك بالاحسان احسانا
پی نوشتها:
1- ر.ك : روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن مشهور به تفسیر ابوالفتوح رازی، به كوشش و تصحیح: دكتر محمدجعفر یاحقی - دكتر محمدمهدی ناصح، چاپ بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1371 ه ش، مقدمه، صفحه 30-31.
2- عبدالجلیل قزوینی رازی، النقض، تصحیح محدث ارموی، چاپ انجمن آثار ملی، تهران، ص 212.
3- تفسیر ابوالفتوح رازی، چاپ مرحوم ابوالحسن شعرانی، ج 1، مقدمه، ص 8، بر حسب دو نسخه معتبری كه بعد مورد استفاده مصححان در تصحیح جلد 11 و 12 قرار گرفته به خوبی روشن می شود كه آغاز به تالیف كتاب و شاید هم تالیف تمامی آن در سال 533 بوده است ر.ك: مقدمه 1/61-60.
4- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، كتابفروشی اسلامیه، سال 1365، 1/490.
5- تفسیر ابوالفتوح رازی، چاپ بنیاد پژوهشهای اسلامی، مقدمه، 1/19.
6- همان، 14/361.
7- همان، 13/147.
8- همان، 4/257.
9- همان، 4/282.
10- همان، 15/119.
11- همان، 4/95.
12- همان، 4/228.
13- همان، 3/385.
14- همان، 11/188.
15- همان، 3/384.
16- همان، 4/306.
17- همان، 11/223.
18- همان، 4/230.
19- همان، 3/392.
فصلنامه مشكوة، شماره 45
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب