17
مرداد

شجره طوبي85

بنابراين، خلافت اين دوازده نفر به خاطر اجتماع مسلمانان بر آنها صحيح است، و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مسلمانان را به خلافت و جانشينى اينان از خودش - در حمل و انتقال اسلام به مردم - بشارت داده است!

ابن حجر درباره اين توجيه گويد: اين بهترين توجيه است.

و ابن كثير گويد: راهى را كه پيموده و عده‏اى با وى موافقت كرده‏اند، يعنى اينكه، مراد حديث خلفاى پى در پى تا زمان وليد بن عبد الملك فاسق مى‏باشد، وليدى كه در گذشته در مذمت او سخن گفتيم، راهى غير مقبول است.

زيرا، خلفاى مورد اشاره تا زمان اين وليد، بيش از دوازده نفرند، دليل آن اين است كه: خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و على مسلم است…پس از آنان حسن بن على است چنانچه واقع شد و على او را وصى خود قرار داد و مردم عراق با او بيعت كردند… تا آنكه او و معاويه صلح كردند.

سپس پسر معاويه يزيد و بعد، پسر يزيد معاويه بن يزيد و سپس مروان بن حكم و بعد پسرش عبدالملك مروان و وليد بن عبد الملك، سپس سليمان بن عبد الملك، و بعد عمر بن عبد العزيز و پس از وى يزيد بن عبد الملك و بعد هشام بن عبد الملك، كه جمع آنها پانزده نفر مى‏شود و سپس وليد بن عبد الملك، و اگر حكومت ابن زبير پيش از عبد الملك را نيز به حساب آوريم، مى‏شوند شانزده نفر، و با اين حساب، يزيد بن معاويه جزء آن دوازده نفر شده و عمر بن عبد العزيز كه همه پيشوايان بر مدح و سپاس او متفق القولند، و او را از خلفاى راشدين به شمار آورده و همه مردم بر عدالت او اتفاق نظر دارند، و دوران او از بهترين دوره ها بوده و حتى شيعيان نيز بدان اعتراف دارند، از جمع دوازده نفر خارج مى‏گردد.

و اگر بگويد: من تنها كسانى را به حساب مى‏آورم كه امت بر آنان اجتماع كرده باشند، لازمه‏اش آن است كه على بن ابى طالب و فرزندش به حساب نيايند، زيرا همه مردم بر آن دو اجتماع نكردند، دليلش آن كه مردم شام، همگى، از بيعت با او سر باز زدند.

و نيز گويد: برخى توجيه كنندگان، معاويه و پسرش يزيد و نوه‏اش معاويه بن يزيد را به شمار آورده، و زمان مروان و ابن زبير را قيد نكرده‏اند، زيرا امت بر هيچ يك از آنها اجتماع نكرده‏اند.

بنابراين ديدگاه نيز، مى‏گوئيم: در اين مسلك خلفاى سه گانه سپس معاويه و بعد يزيد و سپس عمر بن عبد الملك و بعد وليد بن سليمان و سپس عمر بن العزيز و بعد و بعد هشام به شمار آيند كه جمعا ده نفرند و بعد از آنها وليد بن يزيد عبد الملك فاسق است كه لازمه اين ديدگاه نيز، اخراج على و پسرش حسن خواهد بود، و اين دقيقا بر خلاف آنى است كه امامان اهل سنت و بلكه شيعه بر آن تصريح كرده‏اند(32).

ابن جوزى در كتاب كشف المشكل در جواب از اين توجيهات دو وجه ديگر را نقل كرده كه گويند:

اول - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حديث خويش اشاره به حوادث بعد از خود و اصحاب خود ندارند، و چون حكم اصحاب با حكم آن حضرت پيوسته و مرتبط است، نتيجه مى‏گيريم كه خبر از حكومتهاى واقع شده پس از صحابه است، و چنان مى‏نمايد كه با بيان خود اشاره به عدد خلفاى بنى اميه دارد، و گويا سخن آن حضرت: لا يزال الدين يعنى:

ولايت تا آنجا كه دوازده خليفه به حكومت رسند، سپس اوضاع به حالت ديگرى، بدتر از حال اول، بر مى‏گردد. با اين حساب، اولين خليفه بنى اميه معاويه آخرينشان مروان حمار است كه تعدادشان سيزده نفر مى‏باشد، و عثمان و معاويه و ابن زبير به شمار نيايند، زيرا آنها از صحابه‏اند. و اگر مروان بن حكم را نيز - به دليل اختلاف در صحابى بودن يا مغلوبيتش در برابر عبد الله بن زبير و اجتماع مردم بر عبد الله - از جمع مذكور خارج كنيم، عدد دوازده راست مى‏آيد. و پس از خروج خلافت از دست بنى اميه نيز، فتنه‏هاى عظيم و خونريزيهاى بسيار واقع شد تا آنكه دولت بنى عباس مستقر گرديد و اوضاع از آنچه بر آن بود، كاملا متغير و دگرگون شد(33).

ابن حجر در فتح البارى اين استدلال را مردود دانسته است.

امامن اين امت علامه عسگري


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...