سکوت تو چقدر قیمت دارد؟
برادر سُنّی! تو میگویی هیچکس جرأت نداشت به خانه علی(علیه السلام) حمله کند، زیرا اگر کسی میخواست این کار را بکند، قبیله قریش به یاری علی(علیه السلام) میآمدند و او را یاری میکردند، این سخن توست: «قریش بزرگترین و قویترین قبیله در عربستان به حساب میآمد و در درون قریش، بنیهاشم قویترین قوم بشمار میآمد، بهطوریکه همه، برتری آن را پذیرفته بودند. عموزادههای این تیره، بنیامیه بودند که بعضی اوقات با بنیهاشم رقابت مینمودند، امّا اگر پای کسی دیگر به میان میآمد این دو فوراً با هم یکی میشدند».
تو از قبیله قریش سخن گفتی، اکنون من از تو سؤل میکنم آیا تو از کینه عرب جاهلی چیزی شنیدهای؟ آیا میدانی که قبیله قریش، کینه علی(علیه السلام) به دل داشتند؟
حتماً شنیدهای که جنگ بدر و اُحد و احزاب را همین قریش به راه انداختند. در این جنگها، این شمشیر علی(علیه السلام) بود که به یاری اسلام آمد. اگر شجاعت و فداکاری او نبود، کفّارِ قریش، اسلام را از بین برده بودند.
آری! در آن جنگها، علی(علیه السلام) بدون هیچ واهمهای، به جنگ کفّار قریش میرفت و آنان را به خاک و خون میانداخت. بسیاری از خانوادههای قریش، یکی از افرادشان به دست علی(علیه السلام) کشته شده بود!
آیا قریش میتوانست کینه علی(علیه السلام) را به دل نگیرد؟ آنان چگونه میتوانستند خون عزیزان خود را فراموش کنند؟
در سال هشتم هجری مکّه فتح شد و کفّار قبیله قریش، مسلمان شدند، امّا آنان کینه علی(علیه السلام) را از یاد نبردند.
وقتی پیامبر از دنیا رفت، کینههایی که در دلها بود، بار دیگر زنده شد، آنها وقتی دیدند ابوبکر به خلافت رسید، خوشحال شدند و بعضی از آنان حتّی عُمَر را در هجوم به خانه فاطمه(سلام الله علیها) یاری کردند.
خالدبنولید از خاندان قریش بود، پدرِ او به دست علی(علیه السلام) کشته شده بود. خالدبنولید در روز هجوم به خانه فاطمه(سلام الله علیها)، همراه عُمَر بود و او را یاری کرد.
برادر سُنّی! من از سخن تو تعجّب میکنم، تو میگویی اگر کسی میخواست به خانه فاطمه(سلام الله علیها) هجوم برد، قریش به میدان میآمد و مانع این کار میشد، گویا تو کتابهای خودتان را هم نخواندهای. این سخن علی(علیه السلام) را علامه دِینَوَری و دانشمندان دیگر نقل کردهاند، ببین که علی(علیه السلام) چگونه با خدای خود سخن میگوید: «بار خدایا! برای پیروزی بر قریش از تو یاری میخواهم که امروز آنان پیوند خویشاوندی خود با من را بریدهاند و کار مرا دگرگون ساختهاند. خدایا! امروز قریش علیه من متحّد شدهاند، من به اطراف خود نگاه میکنم، هیچ کس جز خانوادهام همراه من نیست، هیچ یار و یاوری ندارم که مرا یاری کند».
این سخن علی(علیه السلام) است که از دل تاریخ به گوش میرسد، علی(علیه السلام) از بیوفایی قریش سخن میگوید!
کاش قریش فقط بیوفا بود و فقط سکوت میکرد، افسوس که قبیله قریش علیه علی متحّد شدند، آنان دشمن علی(علیه السلام) را یاری کردند.
وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند، ابوسفیان نزد علی(علیه السلام) آمد و چنین گفت: «ای علی (علیه السلام) ! دستت را بده تا با تو بیعت کنم».
این کار ابوسفیان خیلی عجیب بود، ابوسفیان کسی بود که برای کشتن پیامبر ، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت . علی(علیه السلام) میدانست که ابوسفیان به دنبال بهانهای است تا میان مسلمانان اختلاف بیاندازد .
علی(علیه السلام) به ابوسفیان گفت: «ای ابوسفیان ! تو از این سخنان خود قصدی جز مکر و حیله نداری» .
ابوسفیان وقتی این سخن را شنید از آنجا دور شد. آری! ابوسفیان پیش خود نقشه کشیده بود تا آن روز انتقام خود را از اسلام بگیرد ، او که شمشیر زدن و شجاعت علی(علیه السلام) در جنگها را دیده بود ، خیال میکرد که علی(علیه السلام) شمشیر به دست خواهد گرفت و به جنگ این مردم خواهد رفت و جنگ داخلی در مدینه روی خواهد داد، امّا ابوسفیان نمیدانست که علی(علیه السلام) ، اینگونه امید او را نا امید خواهد کرد .
برادر سُنّی! تو میگویی که ابوسفیان آن روز میخواست علی(علیه السلام) را یاری کند و با علی متحّد شود، تو خیال کردهای که بنیامیّه واقعاً میخواستند با بنیهاشم، متحّد شوند، امّا اگر واقعاً هدف ابوسفیان کمک به علی(علیه السلام) بود، پس چرا ساعتی بعد با ابوبکر بیعت کرد، البتّه وقتی به او وعدهای بزرگ دادند!
وقتی ابوبکر را به مسجد پیامبر بردند تا به عنوان خلیفه نماز بخواند، عُمَر نگاه کرد دید که ابوسفیان با عدّهای از بنیامیّه در گوشهای نشستهاند . یک نفر این پیام را برای ابوسفیان برد: «به تو قول میدهیم که فرزندت ، معاویه را در حکومت خود شریک کنیم» .
ابوسفیان لبخند زد و گفت: «آری!، ابوبکر چه خوب خلیفهای است که صله رحم نمود و حقّ ما را ادا کرد» . بعد از آن، ابوسفیان و بنی اُمیّه با خلیفه بیعت کردند . با بیعت ابوسفیان و بنیامیه دیگر خلافت ابوبکر محکمتر میشود.
فراموش نکن که ماجرای هجوم به خانه فاطمه(سلام الله علیها)، یک هفته بعد از بیعت ابوسفیان با ابوبکر روی داد. عُمَر و ابوبکر مطمئن شدند قریش (و مخصوصاً بنیامیّه که شاخه مهمّی از قریش بودند) از آنان حمایت میکند. آنها بعد از آن برای هجوم به خانه فاطمه(سلام الله علیها) برنامهریزی کردند.
ابوسفیان به همه برنامههای ابوبکر راضی بود و هیچ اعتراضی نکرد، زیرا میدانست در مقابل این سکوت، پسرش معاویه در این حکومت سهم خواهد داشت. آری! عُمَر هم به قول خود وفا کرد و وقتی به خلافت رسید، حکومت شام را دربست به معاویه بخشید!
بنیامیه در مقابل هجوم حکومت به خانه فاطمه (سلام الله علیها) سکوت کرد تا بتواند سهم بزرگی از این حکومت را از آن خود نماید. عُمَر به خانه فاطمه(سلام الله علیها) هجوم برد، امّا قبل از آن، حقّ سکوت خوبی به قبیله قریش و خصوصاً بنیامیّه داد. این راز عدم اعتراض قریش است
منبع: روشنی مهتاب : اثبات شهادت حضرت فاطمه سلاماللهعلیها
مهدی خدامیان آرانی
قشنگ بود التماس دعا
احسنت التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب