سلمان 1
به آن شخص گفتم : پس از خود، مرا به التزام و خدمت چه كسى سفارش مى كنى ؟ گفت من كسى را كه مثل خودم باشد سراغ ندارم . ولى تو در عصرى زندگى مى كنى كه بعثت پيامبرى بر اساس آئين حق ابراهيم (ع ) نزديك است . آن پيامبر به سرزمينى داراى نخلستان كه بين دو بيابان سنگلاخ واقع شده هجرت مى كند. اگر توانستى خود را به او برسان .
از نشانه هاى آن پيامبر اينست كه : صدقه نمى خورد، ولى هديه قبول مى كند و ميان دو كتف او نشانه نبوت نقش بسته است ، اگر او را ببينى حتما مى شناسى .
روزى همراه قافله اى كه از جزيرة العرب بود به سوى آن ديار روان شدم . آنها از روى ستم ، مرا در وادى القرى به يك يهودى فروختند. مدتى به خيال اينكه اين محل پر درخت ، همان سرزمين موعود است بسربردم ولى آنجا نبود. روزى يك يهودى مرا از آن مرد خريد و بهمراه خود برد تا اينكه به شهر مدينه رسيديم .
در مدينه ، در باغ خرماى آن شخص كار مى كردم .
مدتى گذشت . خداوند آن پيامبر را برانگيخت و… بالاءخره پس از سالهائى چند كه از بعثت مى گذشت به مدينه هجرت كرد و در قبا ميان طايفه بنى عمروبن عوف فرود آمد. از گفتگوى مالك خود با يكى از عموزادگانش پى بردم كه آن پيامبر كه در جستجويش هستم هموست . شبانه بصورت مخفى از خانه آن شخص بيرون آمده خود را به قبا رساندم . خدمت پيامبر رسيدم . چند نفر هم در حضورش بودند. گفتم : شما در اينجا غريب و مسافريد. من مقدارى غذا همراه دارم كه نذر كرده ام صدقه بدهم . و چه كسى از شما سزاوارتر…
پيامبر به اصحاب خود فرمود: بخوريد به نام خدا. ولى خودش دست به غذا نزد. پيش خود گفتم : اين نخستين نشانه ، كه پيامبر صدقه نخورد.
فرداى آنروز، مجددا همراه با غذائى خدمتش رسيدم و از روى احترام ، بعنوان هديه تقديمش كردم . به اصحابش فرمود: بخوريد به نام خدا. و خودش نيز با آنان ميل فرمود. گفتم : اين نشانه دوم . او هديه را پذيرفت .
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب