10
مهر

احترام به شاگرد نوجوان

احترام به شاگرد نوجوان
يـكـى از عـلـمـاى وارسـتـه , كلاس درسى داشت و از ميان شاگردانش به نوجوانى بيشتر احترام مـى گـذاشـت .
روزى يـكـى از شاگردان از آن عالم پرسيد: چرا بى دليل , اين نوجوان را آن همه احترام مى كنيد؟ آن عالم دستور داد چند مرغ آوردند.
آن مرغ ها را بين شاگردان تقسيم نمود و به هر كدام كاردى داد و گفت : هريك از شما مرغ خود رادر جايى كه كسى نبيند ذبح كند و بياورد.
شاگردان به سرعت به راه افتادند و پس از ساعتى هر يك از آنها,مرغ ذبح كرده خود را نزد استاد آورد, اما نوجوان مرغ را زنده آورد.
عالم به او گفت : چرا مرغ را ذبح نكرده اى ؟ او در پـاسخ گفت : شما فرموديد مرغ را در جايى ذبح كنيد كه كسى نبيند, من هر جا رفتم ديدم خداوند مرا مى بيند.
شاگردان به تيزنگرى و توجه عميق آن شاگرد برگزيده پى بردند,اورا تحسين كردند و دريافتند كه آن عالم وارسته چرا آن قدر به اواحترام مى گذارد.

عـوفـى , سديدالدين محمد: جوامع الحكايات و لوامع الروايات , چاپ دوم ,سازمان چاپ و پخش كتاب , 1340 ش .


free b2evolution skin
10
مهر

نتيجه تحميل عبادت

نتيجه تحميل عبادت
مـردى بـا آن كـه پـدرش از مـؤمنان بود, خدا و معاد را انكار مى كردوبه هيچ يك از اصول و فروع مذهبى پاى بند نبود.
شخصى از او پرسيد:چه شده است كه با داشتن چنين پدر مؤمن و با تقوايى , توچنين از آب در آمدى ؟ مـرد جـواب داد: اتـفـاقـاپدرم باعث شده است كه چنين باشم .
يادم مى آيد زمانى كه هنوز كودك نـوپـايـى بـودم , هر سحر, پدرم با زور مرااز خواب بيدار مى كرد تا وضو بگيرم و مشغول نماز و دعا شـوم .
ايـن كـاراو آن قـدر بـر مـن سنگين و طافت فرسا مى آمد كه كم كم از عبادت و نمازمتنفر گرديدم و با آن كه سال ها از آن ماجرا مى گذرد, هنوز به هيچ يك ازمقدسات و معتقدات مذهبى , علاقه اى ندارم .

على بن محمدبن حجة الحموى : ثمرات الاوراق , چاپ اول , مكتبة الخانجى ,مصر 1971م .


free b2evolution skin
10
مهر

منشا جسارت به پدر

منشا جسارت به پدر
شخصى از جايى عبور مى كرد.
پسرى را ديد كه پدر خود راكتك مى زند.
به او اعتراض كرد.
پسر در پـاسـخ گـفـت : مـگر نه اين است كه فرزند بر گردن پدر حقوقى دارد, از جمله اين كه نام نيك برايش انتخاب كند و او را تربيت نمايد و به او قرآن بياموزد؟ آن شخص در پاسخ گفت : آرى .
پـسر گفت : پدرم نام مرا برغوث (كك ) گذاشته و در تربيتم كوچك ترين كوششى نكرده است , به گونه اى كه با وجود رسيدن به سن بلوغ يك كلمه از قرآن را نمى دانم .

بيان : والدينى كه در تربيت فرزندانشان اهتمام نمى ورزند وفرزندانشان به صورت گياهانى هرز و خودرو بار مى آيند, نبايد از آنهاانتظار داشته باشند كه به ايشان احترام و خدمت كنند.

عاملى , شيخ حر: وسائل الشيعه , چاپ چهارم , دارالثرات العربى , 1391ق ,ج15 .


free b2evolution skin
10
مهر

تاثير شير

تاثير شير
مرحوم شهيد آية اللّه حاج شيخ فضل اللّه نورى را در زمان مشروطه به دار زدند.
اين مجتهد عادل انقلابى , عليه مشروطه غيرمشروعه آن زمان قد علم كرد.
با اين كه اول مشروطه خواه بود, اماچون مـشـروطـه در جـهت اسلام نبود, با آن مخالفت كرد.
عاقبت او راگرفتند و زندانى كردند.
شيخ پـسرى داشت .
اين پسر, بيش از بقيه اصرار داشت كه پدرش را اعدام كنند.
يكى از بزرگان گفته بـود, مـن بـه زندان رفتم و علت را از شيخ فضل اللّه نورى سؤال كردم .
ايشان فرمود:خود من هم انتظارش را داشتم كه پسرم چنين از كار درآيد.
چـون شـيخ شهيد, اثر تعجب را در چهره آن مرد ديد, اضافه كرد:اين بچه در نجف متولد شد.
در آن هـنگام مادرش بيمار بود, لذا شيرنداشت .
مجبور شديم يك دايه شيرده براى او بگيريم .
پس از مـدتى كه آن زن به پسرم شير مى داد, ناگهان متوجه شديم كه وى زن آلوده اى است , علاوه بر آن از دشمنان اميرالمومنين (ع ) نيز بود…. كـار ايـن پـسـر به جايى رسيد كه در هنگام اعدام پدرش كف زد.
آن پسر فاسد, پسرى ديگر تحويل جامعه داد به نام كيانورى كه رئيس حزب توده شد.

بـيـان : كـودك وقـتى كه خون و پوست و گوشت و استخوانش پرورش يافته مادر است , روحيات فرزند نيز جداى از روحيات مادرنخواهد بود.

عابدى , غلامحسين : دانستنيهاى تاريخ , چاپ دهم , چاپخانه علميه قم ,1411ق , ج2 .


free b2evolution skin
10
مهر

نتيجه بد اخلاقى معلم

نتيجه بد اخلاقى معلم
مـعـلمى بود كه شاگردان زيادى داشت , اما وى از نظر اخلاقى فردى تندخو بود و بچه ها را اذيت مى كرد.
بچه ها به همين علت دلخوشى شان اين بود كه ولو براى يك روز هم كه شده از دست وى خـلاص شـونـد ودرس را تـعـطيل كنند.
لذا با هم نشستند و نقشه كشيدند.
روز بعد كه به كلاس آمـدنـد, هنگامى كه معلم وارد شد, يكى از بچه ها به معلم سلام كردو گفت : جناب معلم , خدا بد ندهد.
مثل اين كه كسالتى داريد؟ معلم جواب داد: نه كسل نيستم .
برو بنشين .
شـاگـردى ديـگـر آمـد و گـفت : جناب معلم رنگ و رويتان امروزپريده , خداى نكرده كسالتى داريد؟ اين دفعه معلم يكه خورد و آهسته گفت : برو بنشين سرجايت .
بـعـد يكى ديگر از شاگردها آمد و همان حرف ها را تكرار كرد.
معلم ترديد كرد كه شايد من مريض هـسـتم .
سرانجام وقتى چند شاگرد ديگرهمان حرف ها را با ثاثر و تاسف تكرار كردند, امر بر معلم مشتبه شد وگفت : بله , گويا امروز حالم خوش نيست .
بچه ها وقتى كه اقرار گرفتند كه او ناخوش است گفتند:آقا معلم ,اجازه بدهيد تا امروز شوربايى برايتان تهيه كنيم و از شماپرستارى نماييم .
كـم كـم مـعـلـم واقـعـا مريض شد, رفت دراز كشيد و شروع كرد به ناله كردن و به بچه ها گفت : برخيزيد و به منزل برويد.
امروزناخوش هستم و نمى توانم د بدهم .
بـچـه هـا كـه هـمـيـن را مـى خـواسـتـند, مكتب را رها كردند و به دنبال تفريح و بازى خودشان رفتند.

طبرى , محمدبن جرير: تاريخ طبرى , مؤسسة الاعلمى للمطبوعات , ج2 .


free b2evolution skin