10
مهر

نهى از سرزنش

نهى از سرزنش
در صـدر اسـلام , ابـوجهل همواره مزاحم رسول اكرم (ص ) و مانع پيشرفت اسلام بود.
او به علت سـوءنـيت و جاه طلبى , مرتكب جنايات عظيمى شد و در بين مسلمانان به ناپاكى و خيانت معروف گـرديـد.
فرزندش عكرمه , چندى پس از مرگ وى , شرفياب محضررسول اكرم (ص ) شد و اسلام اختيار كرد.
پيغمبر اكرم (ص ) او راپذيرفت , در آغوشش گرفت و به او آفرين گفت .
مردم درباره اومى گفتند: اين فرزند دشمن خداوند است .
عكرمه از ملامت و سرزنش مردم , به رسول اكرم (ص ) شكايت برد.
ايشان مردم را از ملامت وى نهى فرمود و در زمينه جمع آورى زكات , شغلى به او داد.

مطهرى , مرتضى : سيره نبوى , انتشارات اسلامى


free b2evolution skin
10
مهر

سعادت در رحم مادر

سعادت در رحم مادر
مادر استاد شهيد مطهرى كه از زنان فهميده و با سواد و سخنورروزگار ماست , در مورد شهيد مطهرى كه فرزند چهارم ايشان بود,فرمود: در زمانى كه استاد مطهرى را هفت ماهه حامله بودم , در خواب ديدم كه در مسجد فريمان , تمام زنان روستا نشسته اند و من نيز آن جاهستم .
يك دفعه ديـدم كـه خـانـمى محترم و بزرگوار كه مقنعه داشت واردشد, در حالى كه دو خانم ديگر همراه ايشان بودند.
هر يك گلاب پاشى را در دست داشتند.
آن خانم به دو زن همراه خود گفت :گلاب بـريـزيـد و آنـهـا روى سر تمام خانم ها گلاب پاشيدند.
وقتى به من رسيدند, سه دفعه روى سرم گلاب ريختند.
ترس مرا گرفت كه نكند درامور دينى و مذهبى ام كوتاهى كرده باشم .
ناگزير از آن خانم پرسيدم :چرا روى من سه دفعه گلاب پاشيدند؟ ايـشـان در جـواب گـفـت : بـراى آن جـنينى كه در رحم شماست .
اين بچه به اسلام خدمت هاى بزرگى خواهد كرد.
لـذا وقـتى مرتضى به دنيا آمد, با بچه هاى ديگر فرق داشت , به طورى كه در سه سالگى , كت مرا بر دوش مـى انـداخـت و به اتاقى دربسته مى رفت و در حالى كه آستين هاى كت به زمين مى رسيد, به نمازخواندن مى پرداخت .

رسول اكرم (ص ) مى فرمايد: خوش بخت كسى است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.

مـحـمـدى اشـتهاردى , محمد: داستانهاى مثنوى , انتشارات پيام آزادى , ج3 .


free b2evolution skin
10
مهر

نتيجه نام بد

نتيجه نام بد
مردى به نام شريك بن اعور كه بزرگ قوم خود بود و در زمان معاويه زندگى مى كرد, شكل بدى داشـت .
در يـكى از روزهايى كه معاويه در اوج قدرت پوشالى اش بود, شريك بن اعور به مجلس او آمـد.
مـعـاويـه از اسم نامطبوع وى و پدرش و نيز از شكل بدش استفاده كرد واو را به باد تحقير و اهانت گرفت .
معاويه گفت : نام تو شريك است وبراى خدا شريكى نيست .
تو پسر اعورى و سالم از اعـور بـهـتـراست .
صورت بدگلى دارى و خوشگل بهتر از بدگل است .
چراقبيله ات تو را باوجود اين همه نقص و زشتى به سيادت و آقايى خودبرگزيده اند؟ شـريـك در جـواب گفت : به خدا قسم تو معاويه هستى و معاويه ,سگى است كه عوعو مى كند تو عـوعـو كردى , پس نامت را معاويه گذاردند.
تو فرزند حربى و صلح از حرب بهتر است .
تو فـرزند صخرى و زمين هموار از سنگلاخ بهتر است .

با اين همه چگونه به مقام زمامدارى مسلمانان نائل آمدى ؟ سخنان شريك بن اعور, معاويه را خشمگين ساخت .
در روايـات هـست كه يكى از حقوق فرزند بر پدر, انتخاب نام نيك است .

اگر نام خوب باشد كودك سعى مى كند با معناى آن اسم ,خود را تطبيق دهد.

……….

م , فرزاد: گنجينه لطايف , انتشارات بنياد, 1347ش .

مجلسى , محمدباقر: بحارالانوار, چاپ دوم , مؤسسة الوفاء, 1403 ق .

مـحـمـدى اشـتهاردى , محمد: داستان دوستان , چاپ اول , انتشارات دفترتبليغات اسلامى , 1370 ش , ج1 و5.


free b2evolution skin
10
مهر

تكريم فرزند شهيد

تكريم فرزند شهيد
خـانم معلمى از كشور ايتاليا, كه به آيين حضرت مسيح بود,نامه اى را كه از ابراز محبت و علاقه به امـام و راه او آكـنـده بود, همراه بايك گردن بند طلا براى ايشان فرستاده و متذكر شده بود كه : ايـن گـردن بـنـد را كه يادگار آغاز ازدواجم هست و آن را خيلى دوست دارم ,تقديم محضر شما مى نمايم .
مدتى آن را نگه داشتيم .
در آخر با ترديداز اين كه امام آن را مى پذيرد يا نه , همراه ترجمه نـامـه , خـدمـت مـعـظـم لـه بـرديـم .
ايـشـان نـامـه و گـردن بـنـد را گرفت و روى ميزى كه كنارشان قرارداشت گذاشت .
دو سه روز بعد اتفاقا دختر بچه دو يا سه ساله اى را آوردند كه پدرش در جبهه مفقودالاثر شده بود.
امام وقتى متوجه شد, فرمود: الن او را داخل بياوريد.
سـپـس او را روى زانـو نـشاند و صورت مبارك خود را به صورت كودك چسباند و دست بر سر او گـذاشـت .
مدتى به همين حالت , آهسته با او سخن مى گفت .
با آن كه فاصله ما با ايشان كمتر از 5/1 متر بود,حرف هاى ايشان براى ما مشخص نبود.
سرانجام آن كودك , كه در آغازافسرده بود, در آغوش امام خنديد و به دنبال آن , امام هم احساس سبكى و انبساط كرد.
آن گاه ديديم كه معظم له هـمـان گـردبـنـد را بـرداشـت و بـا دست مبارك خود به گردن دختر بچه انداخت و آن دختر بچه درحالى كه از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيد از خدمت امام بيرون رفت .

لامعى , شعبانعلى : حكايات برگزيده , نمايشگاه كتاب قم , 1368 ش .


free b2evolution skin
10
مهر

تشويق كودك

تشويق كودك
روزى عـلى (ع ) در منزل بود و فرزندانش عباس و زينب , كه آن زمان خردسال بودند, در دو طرف آن حضرت نشسته بودند.
على (ع ) به عباس فرمود: بگو يك .
- يك .
- بگو دو.
عباس عرض كرد: حيا مى كنم با زبانى كه يك گفته ام , دوبگويم .
على (ع ) براى تشويق و تحسين وى , چشم هايش را بوسيد.
سپس حضرت به زينب كه در طرف چپ نشسته بود, توجه فرمود.
زينب عرض كرد: پدر جان , آيا ما را دوست دارى ؟ حضرت فرمود: بلى , فرزندان ما پاره هاى جگر ما هستند.
زيـنـب گـفـت : دو مـحـبت در دل مردان با ايمان نمى گنجد: حب خداو حب اولاد.
ناچار بايد گفت : حب به ما شفقت و مهربانى است ومحبت خالص مخصوص ذات لايزال الهى است .
حضرت با شنيدن اين حرف به آن دو, مهر و عطوفت بيشترى مى فرمود و آنان را تحسين و تمجيد مى كرد.
رسول اكرم (ص ) فرمود: پدرى كه بانگاه محبت آميز خود فرزندخويش را مسرور مى كند, خداوند به او اجر آزاد كردن بنده اى را عنايت مى فرمايد.

گلى زواره , غلامرضا: داستانهاى مدرس , مؤسسه مطبوعاتى اميركبير.


free b2evolution skin