10
مهر

تكريم فرزند شهيد

تكريم فرزند شهيد
خـانم معلمى از كشور ايتاليا, كه به آيين حضرت مسيح بود,نامه اى را كه از ابراز محبت و علاقه به امـام و راه او آكـنـده بود, همراه بايك گردن بند طلا براى ايشان فرستاده و متذكر شده بود كه : ايـن گـردن بـنـد را كه يادگار آغاز ازدواجم هست و آن را خيلى دوست دارم ,تقديم محضر شما مى نمايم .
مدتى آن را نگه داشتيم .
در آخر با ترديداز اين كه امام آن را مى پذيرد يا نه , همراه ترجمه نـامـه , خـدمـت مـعـظـم لـه بـرديـم .
ايـشـان نـامـه و گـردن بـنـد را گرفت و روى ميزى كه كنارشان قرارداشت گذاشت .
دو سه روز بعد اتفاقا دختر بچه دو يا سه ساله اى را آوردند كه پدرش در جبهه مفقودالاثر شده بود.
امام وقتى متوجه شد, فرمود: الن او را داخل بياوريد.
سـپـس او را روى زانـو نـشاند و صورت مبارك خود را به صورت كودك چسباند و دست بر سر او گـذاشـت .
مدتى به همين حالت , آهسته با او سخن مى گفت .
با آن كه فاصله ما با ايشان كمتر از 5/1 متر بود,حرف هاى ايشان براى ما مشخص نبود.
سرانجام آن كودك , كه در آغازافسرده بود, در آغوش امام خنديد و به دنبال آن , امام هم احساس سبكى و انبساط كرد.
آن گاه ديديم كه معظم له هـمـان گـردبـنـد را بـرداشـت و بـا دست مبارك خود به گردن دختر بچه انداخت و آن دختر بچه درحالى كه از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيد از خدمت امام بيرون رفت .

لامعى , شعبانعلى : حكايات برگزيده , نمايشگاه كتاب قم , 1368 ش .


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...