14
مهر

سکه دو ریالی

سکه دو ریالی
کسی داشت راه می رفت، پايش به سکه ای خورد. فکر کرد سکه طلا است، نورکافی هم نبود،
کاغذی را آتش زد و گشت ببيند چی هست، ديد يک دو ريالی است. بعد ديد کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده است.
گفت: چی را برای چی آتش زدم! واقعا اين زندگیِ غالب ما انسانها است. ما يک چيزهای بزرگ را برای چيزهای بسيار کوچک آتش می زنيم. و خودمان هم خبر نداريم!


free b2evolution skin
14
مهر

طوری زندگی کن .....

طوری زندگی کن …..


طوری بخند که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد، طوری عشق بورز که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود،
و طوری خوب زندگی کن که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود!
این زندگی نیست که می گذرد، ما هستیم که می گذریم! پس، با هر طلوع و غروب لبخند بزن و مهربان باش!


free b2evolution skin
14
مهر

قرآن ! من شرمنده توام

قرآن ! من شرمنده توام
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ “
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن !‌ من شرمنده ام.

دکتر شریعتی


free b2evolution skin
14
مهر

جهل

جهل

کودکی نزد استاد معرفت رفت و گفت: “مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید.”
استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.
استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.

استاد تبسمی کرد و گفت: “اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی. هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!”
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ و خرد است.و تنها یک گناه و آن جهل و نادانيست.


free b2evolution skin
14
مهر

عكس سلفي

وقتي كسي داره غرق ميشه بايد كمكش كنيم نه اينكه وايسيم و با اون عكس سلفي بگيريم


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم