زنده نگه داشتن نام علما احیای امر اهل بیت(عليه السلام) است
زنده نگه داشتن نام علما احیای امر اهل بیت(عليه السلام) است
نور حوزه:حضرت آیت الله جوادی آملی در پیام به دومین همایش از سلسله همایشهای حکمت و حکمای خراسان، گرامیداشت عالمان صالح و باعمل را منشأ نزول رحمت دانسته و بیان داشتند: عالمان دین ـ مخصوصاً عالمان معارف الهی ـ مصداق روشن «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» خواهند بود.
متن پیام این مرجع تقلید بدین شرح است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین سیّما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء(علیهما آلاف التحیّة و الثناء) بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله».
«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجورکم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ(علیه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ(علیه الصلاة و علیه السلام)».
مصیبت سالار شهیدان، حسینبنعلیبنابیطالب و اصحاب کرام و گرامی آن حضرت را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت تعزیت عرض میکنیم. مقدم شما بزرگواران و فرهیختگان علم و حکمت را گرامی میداریم و از برگزارکنندگان این همایش وزین علمی حقشناسی میکنیم و از همه علما و فقها و مفسّران و محدّثان و حکما ـ مخصوصاً این چهار حکیم بزرگواری که همایش وزین برای گرامیداشت آنهاست ـ از خدای سبحان مسئلت میکنیم که أحیا و اموات اینها را مشمول لطف ویژه خاصّ خود قرار بدهد!
گرامیداشت عالمان صالح و باعمل منشأ نزول رحمت است که «عِنْدَ ذِکْرِ الصَّالِحِینَ یَنْزِلُ الرَّحْمَةُ». عالمان دین ـ مخصوصاً عالمان معارف الهی ـ مصداق روشن «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» خواهند بود. بیان نورانی علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) این است که عالِم زنده است و عالمان دینی زنده هستند. این جمله گرچه به صورت خبر بازگو شد، ولی میتواند به داعی انشا باشد; یعنی شما بکوشید نام عالمان دین, آثار و مآثر عالمان دین را احیا کنید. در حقیقت این جزء احیای امر اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً أَحْیَا أَمْرَنَا»،چون عالمان دین ـ چه حکیم, فقیه, مفسّر, محدّث و مانند آن ـ در صدد احیای مآثر و آثار اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بودهاند و هستند. بنابراین احیای نام اینها مرضیّ خداست. این جمله نورانی «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ»، هم از تکوین خبر میدهد که آثار علمی در جهان زنده و پویا و ماناست و هم وظیفه شرعی علاقهمندان به تحقیق و تدقیق را روشن میکند؛ لذا امر میکند که نام و آثار عالمان دین را حفظ کنید; یعنی این جمله خبری به داعی انشا القا شده باشد.
رازش آن است که وجود مبارک علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) در خطبه ۸۷ نهجالبلاغه فرمود که امام و انسان کامل هرگز مرگ برنمیدارند: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»، گرچه به حسب ظاهر ممکن است که انسان کامل معصومی رخت بربندد و در قبر اثری از او نباشد، ولی در حقیقت زنده، مانا و پویاست. گرچه انسان کامل معصوم گزند از پوسیدن است، ولی حضرت فرمود اگر به حسب ظاهر اثری از ما نباشد هرگز ما نمیمیریم; زیرا علم و حق حیّ هستند و کسی که علممدار و حقمحور است، حیّ خواهد بود و شاگردان آنها هم به تبع آنها، در ذیل عنایت آنها، از این نعمت کبرا طَرْفی میبندند. عالمان دین چه زنده و چه مُرده، در حقیقت مجرای فیض تعلیمی الهی میباشند, پس «بالاصالة» خطبهٴ ۸۷ شامل آن ذوات قدسی است که فرمود: «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبْلَی مَنْ بَلِیَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِبَال»، «بالتبع» یا «بالعرض» اینها عالمان دین، یعنی مفسّران, یعنی حکیمان, یعنی فقیهان, یعنی محدّثان و مانند آنها, آنها هم همیشه زندهاند و به ما هم گفتند که آنها زندهاند و از فیض حیات آنها بهره بگیرید، یک؛ فیض حیات آنها را گسترش بدهید، دو؛ زیرا «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ».
خاطرهای را از شصت سال قبل به ذهن دارم؛ یعنی سال تحصیلی ۳۳ و ۳۴، شهریور ۳۴ که از حوزه تهران به حوزه قم مشرّف میشدم، خدمت استادمان مرحوم آیت الله آقا شیخ محمدتقی آملی(رضوان الله تعالی علیه) مشرّف شدم ـ ایشان آن روزها فقه و اصول تدریس میکردند یک خارج فقه و یک خارج اصول داشتند ـ از ایشان اجازه گرفتم که به قم مهاجرت کنم. ایشان ضمن تشویق این هجرت, فرمودند در قم برکات فراوانی هست: اولاً حرم اهل بیت است و کریمه اهل بیت(سلام الله علیها) آنجا مضجع ملکوتی دارد. ثانیاً عالمان و فقیهان و حکیمان و محدّثان و مفسّران فراوانی در آنجا آرمیدهاند، در کنار قبور علما رحمت و برکت هست، آنگاه این داستان را اوّلین بار از ایشان شنیدیم؛ فرمود شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی پیدا میکردند، کنار قبر ارسطو به بحث مینشستند و انتظار داشتند آن مشکل برایشان حلّ شود! آن روز ما قبسات داشتیم، امّا آن چاپ قدیم بود، وقتی قبسات چاپ جدید آن به بازار آمد که تقریباً با خطوط کلّی این کتاب مأنوس بودیم، بحث مزار و زیارت و قبور بزرگان را مرحوم میرداماد در قبسات مطرح میکند، در بحث بهرهبرداری از قبور بزرگان، میفرماید شاگردان ارسطو هر وقت میخواستند مشکل علمی برایشان حلّ شود، به انتظار گشایش آن مسائل میرفتند کنار قبر ارسطو به بحث مینشستند؛ مرحوم میرداماد این مطلب را در قبسات از المطالبالعالیة جناب فخررازی نقل میکند، وقتی به المطالبالعالیة فخررازی مراجعه کردیم ـ هم صفحه قبسات مشخص است و هم شماره صفحه المطالبالعالیة فخررازی ـ ایشان میگوید که شاگردان ارسطو برای حلّ مشکلات علمی به کنار قبر او میرفتند. قدری از جناب فخررازی که جلوتر برویم، میبینیم جناب ابوریحان بیرونی تحلیلی دارند؛ ایشان ستایشی از حکمای یونان و گلایهای هم از عالمان هند دارد. ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند میگوید: فضای خاورمیانه آن روز یا شرک بود یا الحاد, وجود مبارک ابراهیم خلیل(صلوات الله و سلامه علیه) وقتی قیام کرد، براهین فراوانی اقامه نمود که کمتر اثر بخشید و احتجاج حضوری, شفاهاً یا غیر شفهی داشتند که کمتر اثر بخشید، دست به تبر برد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاّ کَبِیراً لَّهُمْ﴾ که کمتر اثر بخشید، گرچه بیاثر نبود ﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ﴾، جریان ﴿حِرِّقُوهُ وَ انصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ مطرح شد و آن آتش سنگین را برافروختند و وجود مبارک خلیل حق را که به آتش انداختند و پیام ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاَماً﴾ که آمد بسیاری از مردم وضعشان عوض شد. گرچه آن روز خبر به آسانی منتشر نمیشد، ولی این خبر آنقدر وزین و سنگین بود که در کوتاهترین مدت بخش وسیعی از خاورمیانه را فرا گرفت. این پیام توحیدی خلیل حق که به تعبیر سعدی «خلیل من همه بتهای آزری بشکست» این پیام خلیل که بتهای آزری را میشکند و آتش را به فرمان حق گلستان میبیند، این پیام به بسیاری از مناطق رسید، اوّلین گروهی که این پیام را درک کردند و از الحاد و شرک تبرّی جستند حکمای یونان بودند که فطرت توحیدی اینها احیا شد و در راه توحید قدم برداشتند و جناب سقراط شربت سمّ را در راه حفظ توحید نوشید، او مشکل سیاسی یا مشکل امنیتی یا مشکل اجتماعی نداشت، مشکل اعتقادی آنها بود که جناب سقراط را وادار کردند سمّ بنوشد. مرحوم ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند میگوید سقراط شهید راه توحید شد و از آن راه توانست شاگردی به نام افلاطون تربیت کند و او شاگردی به نام ارسطو تربیت کند و فضای یونان را فضای توحید کند. البته همانطوری که در اسلام «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِی» الاّ گروه اندک، گرچه ارتداد از ولایت مطرح است و بسیاری هم جاهلیّت و تعرّب بعد از اسلام یعنی هجرت را انتخاب کردند، این کار در یونان به این صورت شد که موحّدانی طبق تحلیل جناب ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند تربیت شدند؛ اول سقراط, بعد افلاطون, بعد ارسطو. گلایهای که از عالمان دین دارد، چون خود ایشان مدتها در هند به سر میبرد، گفت عالمان هند این پیام ابراهیم و خلیل حق را خوب ادراک نکردند؛ لذا همچنان در هند سخن از بودا و برهمن, سخن از صنم و وثن، بود و هست. اگر هندیها همانند سقراط و افلاطون و ارسطو راه توحید را طیّ میکردند، سرزمین وسیع هند از گزند صنم و وثن و گوسالهپرستی و گاوپرستی و مانند آن در دیروز و امروز نجات پیدا میکرد.
غرض آن است که استادمان آیت الله شیخ محمدتقی آملی سفارش کردند که از کنار قبور بزرگان برکات فراوانی بهره مجاوران خواهد بود، این معنای «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» خواهد بود. استاد ما مرحوم حکیم الهی قمشهای نزد حکمای خراسان که در مشهد میزیستند و حوزه علمیه مشهد را فروغ و رونق میبخشیدند، مثل مرحوم حکیم آقا بزرگ خراسانی ـ سید بزرگوار ـ و حکمای بزرگوار دیگر بهرهها بردند. مرحوم الهی قمشهای غزلی در مدح این سیّد بزرگوار، آقا بزرگ حکیم خراسانی دارد: «نگار محفل حکمت امیر کشور عشق» زمانه مثل او نخواهد آورد، بدانید که او نگار محفل حکمت, امیر کشور عشق بود و روزگار به آسانی مثل او نخواهد آورد. در رثای آنها هم قصیده دارد, در زمان حیات و ممات آنها مدحی فرموده است. مرحوم آقا بزرگ حکیم خراسانی و مرحوم آقا شیخ اسدالله یزدی یکی متولّی حکمت مشاء بود و دیگری متولّی حکمت اشراق و حکمای دیگر هم در کنار اینها به تبیین علوم عقلی میپرداختند، اینها شیخ مشایخ ما هستند؛ یعنی استادِ استاد ما هستند، حشر همهٴ اینها با انبیا و اولیای الهی باشد! این بخش اول از سخن بود.
بخش دوم سخن این است که ذات اقدس الهی انبیا را فرستاده به عنوان مورّثان اصلی و علما را هم تشویق کرده که شما وارثان انبیا باشید. اگر کسی وارث یک مورّث مادی باشد و بخواهد از مورّث مال ارث ببرد، چنین ارثی متوقّف بر مرگ مورّث است، تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد; ولی اگر عارفی خواست از علم مورّث, از روحانیت و فضیلت و معنویت مورّث طَرْفی ببندد و وارث شود، شرط آن مرگ وارث است، نه مرگ مورّث! تا وارث به موت طبیعی نمیرد، از مورّث خود طَرْفی نمیبندد. عالمان دین تا مشمول «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»نشوند، یعنی این وارث نمیرد، سهمی از علم مورّث نمیبرد. تا توییِ تو، زِ تو از بین نرفت، هرگز نمیتوانی از علم حیات و علم معنوی مورّث استفاده کنی! «علمالدراسة» در حوزه و دانشگاه کم نیست، «گفت آنکه یافت می نشود» همین «علمالوراثة» است که شرط آن مرگ وارث است.
مطلب دیگر آن است که جوامع روایی ما همانطوری که قواعد اصولی, قواعد فقهی, قواعد اخلاقی و قواعد حقوقی دارند, قواعد فراوان فلسفی هم دارند. اگر یک بزرگ یا بزرگواری تلاش و کوشش کند که شرح چهل حدیث از احادیث عقلی و فلسفی بنگارد، خدمتی به علوم عقلیه کرده است. خیلیها در رشتههای مخصوص خودشان اربعین نوشتند؛ چه فقهی, چه اصولی, چه اخلاقی, چه حقوقی, چه کلامی و جای این اربعین فلسفی خالی است. اربعین عرفانی کم ننوشتند، امّا ظاهراً اربعین فلسفی جایش خالی است. شما بزرگواران بکوشید و دست به قلم ببرید، اکنون که احادیث فراوانی در علوم عقلیه و مسائل فلسفی و حکمتی استخراج شده یا در آستانه استنباط و استخراج است، اربعین بنویسید که تا روشن شود خاندان عصمت و طهارت با عقل، آن «دفائن عقول» را «إثاره» کردند. در اوّلین خطبه نهجالبلاغه آمده است که انبیا برای «إثاره» کردن «دفائن عقول» آمدند، یک؛ بعد هم بحثهای گذشته ثابت کرده است که عالمان دین وارثان انبیا هستند، دو؛ وقتی مورّث میراث خود را مشخص میکند، وارث در صدد کشف همان میراث است; یعنی عالمان دین باید «دفائن عقول» را «إثاره» کنند: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ اوّلین دفینه این است که خدا را با خدا بشناسیم! هم مرحوم کلینی در جلد اول کافی نقل کرد, هم مرحوم ابنبابویه در کتاب قیّم توحید خودش نقل کرده است که «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه». بهترین برهان, برهان صدّیقین است، خدا را با خدا بشناسید؛ اولاً خدایی را بشناسید که خدایی یعنی چه؟ الوهیّت یعنی چه؟ بعد خدا را خواهید شناخت «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه»؛ از خدا خدا را باید شناخت. این دو جمله هم در دعای «ابوحمزه ثمالی» آمده, هم در روایتی که کلینی و صدوق(رضوان الله علیهما) نقل کردند آمده که «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه» و اگر خدا نبود، انسان نمیتوانست خدا را با خدا بشناسد. در دعای «ابوحمزه ثمالی» هست که «بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ ما أَنْت»، این «وَ لَوْ لا أَنْتَ» برای جملهٴ دوم است، نه برای جمله اول. بیان مطلب این است که در جمله اول این است که «بِکَ عَرَفْتُکَ»، این همان برهان صدیقین است، البته براساس «علمالوراثة»، نه «علمالدراسة» که در حکمت متعالیه یا حکمت مشاء یا حکمت اشراق آمده است. «بِکَ عَرَفْتُکَ»، یعنی اول من خدایی را شناختم بعد خدا را، «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّه» چه اینکه در جمله دیگر دارد: «وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَة». تا کسی رسالتشناس نباشد، رسولشناس نیست؛ این بیان جمله اول بود: «بِکَ عَرَفْتُکَ».
خیلیها هستند که خدا را میشناسند؛ اوحدی اهل معرفت خدا را با خدا میشناسند, حکما و سایر متفکّران دینی و معرفتی، خدا را با برهان میشناسند؛ با برهان امکان فقری, امکان ماهوی, حدوث عالم, تغیّر عالم و مانند آن میشناسند که حدّ وسط برهان آنها یا حدوث است یا امکان ماهوی است یا امکان فقری و مانند آن است, حدّ وسط آنها خدایی نیست، حدّ وسط آنها الوهیّت نیست, حدّ وسط آنها امکان ماهوی, امکان فقری, حدوث و مانند آن است. در جمله دوم امام عرض میکند: «وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ ما أَنْت»؛ اگر فیض و توفیق تو نبود یا اصلاً من توفیق معرفت حق را پیدا نمیکردم یا همانند دیگران خدا را با امکان ماهوی یا امکان فقری یا حدوث و مانند آن میشناختم؛ امّا خدا را با خدا بشناسم، این توفیق تو را میطلبد، وگرنه معنایش این نیست که «لَوْ لا أنتَ مَا عَرَفْتُک»؛ یعنی اگر تو نبودی من تو را نمیشناختم، معدوم که قابل شناخت نیست.
مطلب دیگر آن است که وجود مبارک امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) در همان مجلس حضور صاحبان ادیان که در بخش پایانی توحید صدوق آمده است، با عمران صابی چند جهت بحث میکند، فرمود: «فَاعْقِلْ ذَلِکَ وَ ابْنِ عَلَیْهِ مَا عَلِمْتَ صَوَابا»؛ تو در فلسفه مجتهد باش! مبنا داشته باش! بِنا داشته باش! مبنا را عاقلاً، یعنی درست این مطلب عقلی را بررسی کن و بدان که بسیط محض تجزیهپذیر نیست؛ در اثبات عینیّت علم خدا با خدا این سخن را دارد که ذات خدا با وصف خدا دوتا نیست، گرچه دو لفظ است و دو مفهوم هست؛ ولی مستحضرید که درباره بسیط محض تمام این قضایا بر موضوع واحد, «مِن حیثیة واحد» صادق است که مصداق واحد, حیثیت صدق هم واحد. در غیر بسیط محض, موضوع و مصداق واحد، ولی حیثیت صدق متعدّد است؛ یعنی اگر کسی عالم عادل بود، دو قضیه «هو عالمٌ» و «هو عادلٌ» صادق است، لکن عالم و عادل مصداقشان واحد، ولی حیثیت صدقشان فرق میکند؛ یکی به حکمت عملی برمیگردد و دیگری به حکمت علمی برمیگردد؛ ولی درباره ذات اقدس الهی الفاظ و مفهوم متعدد، ولی قبل از اینکه این مفاهیم بر مصداق واحد منطبق شوند، در همان سپهر ذهن متّحد میشوند که بر مصداق واحد «من حیثیة واحده» منطبق هستند. این بیان نورانی را از همان بخش بساطت ذات اقدس الهی و عینیت علم حق با خدا در کتاب قیّم توحید مرحوم صدوق هست که اثبات میشود، بعد فرمود اینها را بفهم, و اینها مبنای کار تو باشد «فَاعْقِلْ ذَلِکَ وَ ابْنِ عَلَیْهِ مَا عَلِمْتَ صَوَابا» که امیدواریم همه شما بزرگواران سعی کنید در فلسفه مجتهد باشید, در کلام مجتهد باشید که کلام شیعه ـ طبق بیان لطیف مرحوم ملاّ عبدالرزاق لاهیجی در مقدمه شوارق ـ مطابق با فلسفه و فلسفه مطابق با کلام است، فلسفه و کلام شیعه یکی است که امیدواریم ذات اقدس الهی ارواح همه عالمان گذشته مخصوصاً این چهار حکیم را با انبیای الهی محشور بفرماید و همه شما بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این همایش افزودید، ذات اقدس الهی به أحسن وجه بپذیرد و همه بزرگوارانی که در برگزاری این همایش وزین علمی کوشیدند سعیشان مشکور ذات اقدس الهی باشد و نظام ما و رهبر ما و دولت و ملت و مملکت ما و مراجع ما و مردم ما همه در سایه لطف ولیّ او محفوظ بمانند و خطر تکفیری و سلفی و داعشی به استکبار و صهیونیسم برگردد و این نظام ما تا ظهور صاحب اصلی آن از هر اُفت و آفتی مصون بماند و همه ما را ـ انشاءالله ـ جزء وارثان علوم انبیا و اولیا و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
آيت الله العظمي جوادي آملي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب