قاصدك5
چون ذکر مصیبت را بهپایان بردم، ابتدا بهطرف کربلا به زیارت سید الشهدا(علیهالسلام) پرداختم
و آنگاه به سمت طوس، زیارت امام رضا(علیهالسلام) را خواندم و سرانجام رو به سوی حضرتش کردم و زیارت حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را خواندم؛ چون زیارتها را به پایان رساندم و آن حضرت خواستند که تشریف ببرند، آن پیامبر بنیاسرائیل که همراه ایشان بود
از سوی آن جناب، وجهی به من داد که مبلغ آن را ندانستم و بعد از نظر من پنهان شدند.
فردای آن شب، یکی از علمای بزرگوار را دیدار کردم و او به من مبلغ قابلتوجهی پول داد که همچون باران بهاری پربرکت بود.
پس با خود گفتم: «این تأویل خوابی است که پیشتر دیدم».
پس از آن خواب، آنقدر برکتهای باطنی و علوم کامل پنهانی و معارف ایمانی و الطاف ربانی به من عنایت شد که زبان از بیان آن ناتوان است.»[۴]
وی در جای دیگری مینویسد: «دریکی از سالهای گذشته، قرضهایم بسیار و احوالم سخت شد،
در این حال ماه رمضان هم فرا رسید، پس به آن جناب توجه کردم و در سحرگاه یکی از شبها حاجتم را بر آن حضرت عرضه داشتم،
وقتی نماز صبح را در مسجد بهجا آوردم، به منزل برگشتم و خوابیدم. در خواب به دیدار آن جناب شرفیاب گشتم، آن حضرت به زبان فارسی به من فرمودند:
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب