13
مهر

در مورد مباهله

در مورد مباهله

آيه 61، سوره آل عمران را آيه مباهله گويند كه از اين قرار است:
«فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ؛ هر گاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كساني با تو به بحث و ستيز برخيزند به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را فرا مي خوانيم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم».


شأن نزول آيه:
آيه فوق به ضميمه آياتي كه قبل و بعد از آن نازل شده در مورد ماجرا و گفتگوهايي كه ميان پيامبر اكرم و مسيحيان نجران بوده، نازل شده است كه آنها با يك هيئت شصت نفري به اتفاق چند نفر از روسا و بزرگان خود به عنوان نمايندگي براي گفتگو با پيامبر اسلام وارد مدينه شدند، از جمله مسائلي كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر پرسيدند ما را به چه چيزي دعوت مي كني؟ پيامبر فرمودند: «به سوي خداوند يگانه و اين كه از طرف او رسالت هدايت خلق را دارم و مسيح بنده اي از بندگان اوست، و حالات بشري داشت و مانند ديگران غذا مي خورد …» آنها اين سخن را نپذيرفتند و به تولد عيسي بدون پدر اشاره كردند و آن را دليل بر الوهيت او خواندند اما پيامبر با استناد به آياتي كه پيش از آيه مذكور نازل گرديد به آنها پاسخ داد (آل عمران، 59: مثل عيسي در نزد خدا، هم چون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به امر فرمود موجود باش و او هم فورا موجود شد ) اما آنها حاضر به پذيرش سخنان پيامبر نشدند و از اين رو پيامبر را دعوت به مباهله كردند.
مباهله در اصل از ماده «بهل» به معني رها كردن است، به همين جهت هنگامي كه حيوان را به حال خود واگذارند و سينه آن را براي جلوگيري از نوشيدن نوازدش در كيسه قرار ندهند به آن حيوان «باهل» مي گويند، و «ابتهال» در دعا به معني تضرع و واگذاري كار به خداوند است.
و گاه اين واژه را به معني «هلاكت و لعن و دوري از خداوند» معني كرده اند كه آن نيز به خاطر رها كردن و واگذاري نمودن بنده به حال خويش و خروج از سايه لطف خداوند است.
اين از نظر ريشه لغوي، اما از نظر مفهوم متداول كه در آيه بدان اشاره شد، مباهله به معني نفرين كردن دو نفر به يكديگر است، به اين ترتيب كه وقتي استدلال هاي منطقي سود نداشت، افرادي كه با هم درباره يك مسأله مهم ديني گفتگو دارند در يك جا جمع مي شوند و به درگاه خدا تضرع مي كنند و از او مي خواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.
توضيح واقعه:
در روايات اسلامي كه مفسران و محدثان نقل كرده اند آمده است هنگامي كه آيه فوق نازل شد، پيامبر به مسيحيان نجران پيشنهاد مباهله داد، بزرگان مسيحي از پيامبر يك روز مهلت خواستند، تا دراين باره با يكديگر مشورت كنند. اسقف اعظم به آنها گفت: نگاه كنيد اگر فردا محمد با فرزند و خانواده اش براي مباهله آمد از مباهله با او بپرهيزيد، و اگر اصحاب و يارانش را همراه آورد و هياهو و سر و صدا به راه انداخت با او مباهله كنيد كه ادعاي او بي پايه و اساس است.
فرداي آن روز، پيامبر در حالي آمد كه دست علي عليه السلام را گرفته بود و حسن و حسين پيش روي او حركت مي كردند، و فاطمه (س) پشت سر او، مسيحيان و در پيشاپيش آنان، اسقف اعظم آنان بيرون آمدند هنگامي كه پيامبر را با همراهان مشاهده كردند، اسقف آنان پرسيد: اينان كيانند؟ گفتند: اين يكي پسر عمو و داماد اوست، و اين دو دخترزاده هاي او هستند، و اين بانو، دختر اوست كه از همه نزدش گرامي تر است. اسقف نگاهي كرد و گفت: من مردي را مي بينم كه مصمم و باجرأت در مباهله است، و مي ترسم او راستگو باشد، و اگر راستگو باشد بلاي عظيمي بر ما وارد خواهد شد، سپس گفت: اي ابوالقاسم ما با تو مباهله نخواهيم كرد، بيا با هم صلح كنيم، و پس از آن، آنان حاضر شدند به شرايط ذمه تن در دهند.
مباهله در كلمات محدثان:
روايات فراواني در منابع معروف و دست اول اهل سنت و منابع اهل بيت آمده است كه با صراحت مي گويد: آيه مباهله درباره علي، فاطمه حسن و حسين نازل شده است. از جمله: در صحيح مسلم در كتاب «فضائل الصحابه» در باب فضائل علي بن ابيطالب از سعد بن ابي وقاص نقل شده (صحيح مسلم، ج 4، ص 1871، ح 32، باب 4) كه معاويه به سعد گفت: چرا به ابوتراب (علي عليه السلام) دشنام مي دهي؟ گفت: من سه سخن از پيامبر اكرم بياد دارم كه به خاطر آنها نمي توانم علي را دشنام دهم! و اگر يكي از آنها درباره من بود از هر نعمت گرانبهايي محبوب ترش مي داشتم. اول اين كه از رسول خدا در روزي كه به بعضي از جنگ هايش مي رفت و علي را جانشين خود در مدينه كرده بود. و علي (به خاطر پاره اي زخم زبان هاي دشمنان) عرضه داشت چرا در ميان زنان و كودكان جانشين كردي؟ شنيدم كه فرمود: آيا راضي نمي شوي به اين كه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي با اين تفاوت كه بعد از من ديگر هيچ پيغمبري نيايد و نبوتي نخواهد بود. دومش اين كه در روز جنگ خيبر شنيدم مي فرمود: به زودي پرچم جنگ را به دست مردي مي دهم كه خدا و رسولش را دوست مي دارد و خدا و رسول او نيز او را دوست مي دارند، فردا همه گردن كشيديم تا شايد آن شخص ما باشيم ولي به هيچ يك از ما نداد و فرمود: علي را برايم صدا بزنيد، رفتند علي را در حالي كه درد چشم داشت آوردند، پس آب دهان در چشمان او انداخت و پرچم جنگ را به دستش سپرد و خداي تعالي قلعه خيبر را به دست او فتح كرد، سوم اين كه وقتي اين آيه (آل عمران، 61) نازل شد، رسول خدا علي و فاطمه و حسن و حسين را احضار نموده، آن گاه فرمود: «بار الها اينهايند اهل بيت من».
اين حديث را كسان ديگري نيز نقل كرده اند مانند: ترمذي در صحيح خود (صحيح ترمذي، ج 5، ص 638، ح 3724)، احمد حنبلي در مسند (مسند احمد، ج 1، ص 185)، بيهقي در السنن الكبري (السنن الكبري، مطابق نقل فضائل الخمسه، ج 1، ص 291)، سيوطي در المنثور (الدر المنثور، ذيل آيه 61، آل عمران) (ر.ك: پيام قرآن، ج 9، مكارم شيرازي، س 241-249)
اهميت اين آيه:
نخستين چيزي كه در اين آيه جلب توجه مي كند اين است كه مسأله مباهله را مي توان به عنوان نشانه روشني بر حقانيت و صدق پيامبر اكرم در مسأله دعوي رسالت مطرح كرد، زيرا ممكن نيست كسي كه به ارتباط خود با پروردگار ايمان قطعي نداشته باشد وارد چنين ميداني گردد، يعني از مخالفان خود دعوت كند كه بيائيد و با هم به درگاه خدا برويم و از خدا بخواهيم دروغگو را رسوا سازد.
به طور مسلم ورود به چنين ميداني بسيار خطرناك است، زيرا اگر نفرين به اجابت نرسد و اثري از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتيجه جز رسوايي دعوت كننده نخواهد داشت، و هيچ انسان عاقلي بدون اطمينان به نتيجه، قدم در اين ميدان نمي گذارد.
به همين دليل در روايات اسلامي مي خوانيم: هنگامي كه پاي مباهله به ميان مي آيد،‌مسيحيان نجران از پيامبر مهلت خواستند تا در اين باره بينديشند، و هنگامي كه ديدند پيامبر اكرم تنها كساني را با خود براي مباهله آورد كه دعاي آنها مي تواند مستجاب باشد، و خالي از هر گونه جار و جنجال، و تشريفات به صحنه مباهله وارد شده، آن را دليل بر صدق دعوت او دانستند و از مباهله سر باز زدند، كه مبادا گرفتار عذاب الهي شوند.
انها چون ديدند پيامبر اكرم با افراد محدودي از خاصان نزديك خود و فرزندان خردسال و دخترش فاطمه زهرا به ميعادگاه آمده، سخت به وحشت افتادند و حاضر به مصالحه شدند.
از سوي ديگر اين آيه سند روشني بر مقام بسيار والايي اهل بيت پيامبر يعني علي، فاطمه و حسن و حسين مي باشد.
شبهات قابل طرح در مورد اين آيه
1- چگونه ممكن است منظور از «ابناها» (فرزندان ما)، حسن و حسين باشد و منظور از «نساءنا» (زنان ما)، فقط فاطمه زهرا و منظور از «انفسا» تنها علي باشد در حالي كه اين كلمات جمع اند و صيغه بر بيش از دو نفر دلالت دارد نه دو نفر و يا يك نفر؟
پاسخ: اولا: اطلاق صيغه جمع بر مفرد يا بر تثنيه (دو نفر) تازگي ندارد، و در ادبيات عرب و قرآن موارد زيادي از آن را مي توان ديد.
در توضيح آن بايد گفت كه: بسيار مي شود كه به هنگام بيان يك قانون، با تنظيم يك عهد نامه، حكم به صورت كلي و به صيغه جمع آورده مي شود، و مثلا در عهد نامه چنين مي نويسند كه: مسئول اجراي آن امضا گنندكان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالي كه ممكن است يكي از دو طرف تنها يك يا دو فرزند داشته باشد، اين موضوع هيچ گونه منافاتي با تنظيم قانون و با عهدنامه به صورت جمع ندارد.
خلاصه اين كه ما دو مرحله داريم: يكي مرحله قرارداد، ديگري مرحله اجرا. در مرحله قرارداد گاهي الفاظ به صورت جمع ذكر مي شود تا بر همه مصاديق تطبيق گردند، ولي در مرحله اجرا ممكن است مصداق، منحصر به يك فرد باشد و اين انحصار در مصداق منافاتي با كلي بودن مسئله ندارد.
به عبارت ديگر پيغمبر موظف بود طبق قراردادي كه با مسيحيان نجران بسته بود همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام كساني كه به منزله او بودند را به همراه خود به مباهله ببرد، ولي اينها مصداقي جزء دو فرزند و يك زن يك مرد نداشت. (ر.ك: همان، ص 253، 354)
ثانيا: مقصود نهايي از اين نفرين اين بود كه يكي از دو طرف با همه نفراتش از صغير و كبير و مرد و زن براي هميشه هلاك گردد، مفسرين هم اتفاق دارند و روايات هم متعقدند، تاريخ هم مؤيد است كه رسول اكرم، وقتي براي مباهله حاضر مي شدند احدي به جز علي و فاطمه و حسن و حسين را با خود نياورد؛ پس از ناحيه آن جناب كسي حضور نداشت مگر دو نفر، دو فرزند و يك زن و با آوردن اينان رسول اكرم امر پروردگارش را امتثال نمودند.
ثالثا: مراد از لفظ آيه چيزي است، و مصداقي كه حكم آيه به حسب خارج منطبق بر آن است چيزي ديگر، و اين بار اول نيست كه خداوند حكم يا وعده را كه بر حسب خارج بر يك نفر منطبق است به طور دسته جمعي حكايت مي كند، مثلا: با آن كه فرد معيني زن خود را ظهار كرده بود و آيه در شأن او نازل شده بود مي فرمايد: «الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَ زُورًا وَ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ؛ از ميان شما كسانى كه زنانشان را ظهار مى‏كنند آنان مادرانشان نيستند مادران آنها تنها كسانى‏اند كه ايشان را زاده‏اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى‏گويند و خدا مسلما درگذرنده آمرزنده است». (مجادله، 2) و باز در مورد همان يك نفر به صورت دسته جمعي مي فرمايد: «وَ الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ؛ و كسانى كه زنانشان را ظهار مى‏كنند سپس از آنچه گفته‏اند پشيمان مى‏شوند بر ايشان است كه پيش از آنكه با يكديگر همخوابگى كنند بنده‏اى را آزاد گردانند اين است كه بدان پند داده مى‏شويد و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است». (مجادله، 3) و درباره شخص واحدي كه گفته بود خدا فقير است و من توانگرم، به صورت دسته جمعي فرموده: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم؛ خدا كه همواره به عدل قيام دارد گواهى مى‏دهد كه جز او هيچ معبودى نيست و فرشتگان و دانشوران جز او كه توانا و حكيم است هيچ معبودى نيست». (آل عمران، 18) و در پاسخ شخص واحدي كه پرسيده بود چه چيزي را انفاق كنيم؟ به صورت دسته جمعي فرمود: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ اْلآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»؛ (بقره، 219) و از اين قبيل آيات بسياري وجود دارد كه به لفظ جمع نازل شده است در حالي كه مصداق خارجي آن به حسب شأن نزول فرد معيني است. (ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 352، 353)
2- اگر اطلاق جمع بر يك نفر نيز صحيح است چرا نگوئيم كه لفظ «كاذبين» در آيه نيز بر يك فرد صدق مي كند؛ يعني در طرف مسيحيان منظور همه آن دروغگويان است و در طرف رسول اكرم فقط ايشان مد نظر است ولذا علي و فاطمه و فرزندان آنها صدق نمي كند و آنها در دعوا و در نتيجه شريك در نفرين نيستند و اين آيه بر برتري و والايي مقام آنان دلالت ندارد؟
پاسخ: در اين جا بايد گفت، مقام آن آيات كه از يك نفر تعبير به جمع اورده با مقام آيه مورد بحث فرق دارد و آن اين است كه در آياتي كه لفظ جمع را در مورد مفرد اطلاق كرده براي اين بوده كه فرد دخالت نداشته، و آنچه از آن فرد سرزد ممكن است از ديگران هم سر بزند، پس ديگران هم در آن عمل و ملحق شدن به مورد آيه شريك آن فردند، پس بايد لفظ را جمع بياورد تا اگر ديگران هم خواستند آن عمل را انجام بدهند حكمش را بدانند، اما در جايي كه ممكن نيست عمل مورد از نظر ديگران سربزند و عمل مورد آيه چيزي نيست كه براي ديگران هم پيش بيايد، بدون شك نبايد لفظ را جمع بياورد، و آيه مورد بحث هم كه راجع به مباهله است از اين قبيل آيات است، چون مباهله رسول اكرم با مسيحيان نجران چيزي نيست كه جزء در مورد خودش اتفاق بيفتد، پس اگر در همين مورد كه اتفاق افتاده مدعيان درهر طرف به وصف جمع و چند نفري نبوده باشند، نبايد مي فرمود: «كاذبين» (با صيغه جمع) اما چون دو طرف جمع اند لذا با صيغه جمع ذكر كرده است و بر معنا و مصداق جمع نيز دلالت دارد.
3- با فرض اين كه همراهان رسول اكرم از اين رو به ميدان مباهله آمدند كه از رسول اكرم بودند و اين صفت منحصر در ايشان بوده، و هيچ مؤمن ديگري لياقت اين همراهي را نداشت، اما ظاهر امر اين است كه وقتي آدمي عزيزان خود را درمعرض خطر قرار مي دهد، همين علتش دليل اين است كه وي اطمينان دارد كه در اين راه خطري متوجه آنان نمي شود. پس رسول اكرم عزيزان خود را در اين كار خطير شرك داد چيزي بيشتر از اين را نمي رساند و دلالتش بر فضيلت و برتري آنان نسبت به ديگران است؟
پاسخ: از صدر آيه چنين بر مي آيد اما توجه به آيه ذيل چيز ديگري را مي رساند و آن جمله «علي الكاذبين» است كه گوياي اين مطلب است كه در يكي از دو طرف محاجه، دروغگوياني هستند و اين تمام نيست مگر اين كه در هر يك از دو طرف جماعتي دعوت باشند، حال چه راستگو و چه دروغگو، پس جمله ثابت مي كند كساني كه با رسول اكرم بودند با او در دعوي نبوت و دعوت به يكتاپرستي شريك بوده اند و شركاي او مي باشند كه اين خود دلالت بر عظمت مقام و منزلت آنهاست.
4- چگونه مي شود گفت كه حسن و حسين، فرزندان رسول خدا هستند در حالي كه رسول اكرم پسري نداشت؟ و ذريه و نسل هر انساني از فرزند پسرش باقي مي ماند نه از فرزند دختر؟
پاسخ: البته بايد دانست كه اين طرز فكر، انديشه غلطي است كه از جاهليت به يادگار مانده است و قرآن با اين تفكر به شدت به مبارزه برخواسته است.
در سوره انعام، آيه85 مي خوانيم: «ُوَ مِنْ ذُرّيَّتِهِ داوُودَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ* وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى‏ وَ عيسى‏ وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحينَ؛ و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم. و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند».
همانطور كه مي ببينيم در اين آيه حضرت عيسي از فرزندان ابراهيم شمرده شده در حالي كه وي فرزند دختري ابراهيم است.
5- خوب در اين جا مراد از زنان و فرزندان در آيه مشخص است و آنها فاطمه و حسن و حسين (ع) هستند اما مراد از انفس معلوم نيست چه اشكالي دارد كه مراد از انفس هم تنها پيامبر باشد؟
پاسخ: در اين آيه رسول خدا دعوت كننده است و او نمي تواند خودش را فرا بخواند بلكه بايد ديگري را فراخواند. پس چون در اين دعوت فرزندان و زنان معلومند و خود رسول خدا هم نمي تواند مصداق انفس باشد ناگزير دعوت انفس متوجه علي مي گردد، زيرا شخص ديگري در آنجا وجود نداشته است كه بتواند مصداق انفس قرار گيرد و اگر مطلب غير از اين باشد معناي آيه باطل خواهد بود. (روايتي از امام رضا، حقائق التاويل، ج 5، ص 109)
6- شبهه ديگر اين كه برخي از اهل سنت سعي كرده اند به گويند كه ابوبكر نيز جزء اين افراده بوده است؟!
پاسخ: با توجه به اسناد تاريخي و رواياتي كه از هر دو گروه شيعه و سني نقل شده است كه تنها مرد حاضر در اين مباهله به همراه پيامبر اكرم، علي عليه السلام بوده است چنين ادعاها و رواياتي كاذب و جعلي مي باشد.
جهت مطالعه بيشتر ر.ك:
1- ترجمه تفسير الميزان، ج 3.
2- تفسير نمونه، ج 2.
3- پيام قرآن، مكارم شيرازي، ج9.


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم