حكايت50
فنا و بى وفايى دنيا از نظر نوح عليهالسلام
حضرت نوح عليهالسلام از پيامبرانى بود كه عمر طولانى داشت. بعضى نوشتهاند 2500 سال عمر نمود، از اين رو به او شيخ الانبياء مىگفتند. در عين حال او هرگز دل به اين دنياى فانى نبسته بود و خود را چون مسافرى مىديد، شاهد برمدعى اين كه در روزهاى آخر عمر آن پيامبر گرامى، شخصى از او پرسيد: دنيا را چگونه ديدى؟!
نوح عليهالسلام در پاسخ گفت:
كَبَيتٍ لَه بابانِ دَخَلتُ مِن احَدِهُما وَ خَرجتُ مِنَ الآخَرِ؛
((دنيا را همچون اطاقى ديدم كه داراى دو در است، از يكى وارد شدم و از ديگرى بيرون رفتم.(119)
امام صادق عليهالسلام فرمود: هنگامى كه عزرائيل نزد نوح عليهالسلام براى قبض روح آمد، نوح در برابر تابش آفتاب بود، عزرائيل سلام كرد، نوح عليهالسلام جواب سلام او را داد و پرسيد:
براى چه به اين جا آمدهاى؟
عزرائيل گفت: آمدهام روح تو را قبض كنم.
نوح عليهالسلام فرمود: اجازه بده از آفتاب به سايه بروم.
عزرائيل اجازه داد و نوح عليهالسلام به سايه رفت، سپس نوح (اين سخن عبرتآميز را به عزرائيل) گفت:
اى فرشته مرگ! آنچه در دنيا زندگى نمودم، (به قدرى زود گذشت كه) همانند آمدن من از آفتاب به سايه بود، اكنون مأموريت خود را در مورد قبض روح من انجام بده.
عزرائيل نيز روح او را قبض نمود.(120)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب