4
مرداد

حضرت عباس(ع) در متون اهل سنت

پژوهشگران و آزاد اندیشان اهل سنت، با شیعیان و محبان آن حضرت هم نظرند و آن گروه از مورخان و پژوهشگران اهل سنت که واقعه عاشورا را اوج مصیبت ها و عزاداری ها معرفی کرده اند، نسبت به ساحت مقدس حضرت اباالفضل(علیه السلام) نیز ادای احترام کرده و سر تعظیم فرو آورده اند.

 

 

 


سیمای حضرت عباس بن علی، ابوالفضل العباس(علیه السلام) را همواره از نگاه دانشمندان و شیفتگان حضرتش نگریسته ایم و چه بسا این توهم پدید امده باشد که این همه صفات متعالی و این همه خصوصیات فرا انسانی را ما محبان و دلدادگان آن حضرت، به ایشان نسبت می دهیم. در این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی بر انیم که از نگاه محققان و علمای اهل سنت به جایگاه رفیع علمدار کربلا حضرت اباالفضل العباس(علیه السلام) بپردازیم. پژوهشگران و آزاد اندیشان اهل سنت، با شیعیان و محبان آن حضرت هم نظرند و آن گروه از مورخان و پژوهشگران اهل سنت که واقعه عاشورا را اوج مصیبت ها و عزاداری ها معرفی کرده اند، نسبت به ساحت مقدس حضرت اباالفضل(علیه السلام) نیز ادای احترام کرده و سر تعظیم فرو آورده اند.

رشد و تعالی شخصیت انسان، به دو عامل مهم بستگی دارد؛ نخست، دفع و پاک سازی عوامل و زمینه های سقوط، مانند دفع گناهان از روح و روان، و دوم، جذب فضایل و ارزش ها، مانند جذب ایمان، علم، عمل صالح و خصال نیک در روح و روان و آراسته گردانیدن آن. به طور کلی بشر باید با نیروی تقوا، روح و روان را از موانع کمال یعنی گناهان خالی کند، سپس آن را با فضایل اخلاقی زینت دهد تا نور خدا و ارزش های ملکوتی در سراسر وجودش متجلی و اشکار شود و به هدف اصلی خلقت، یعنی بندگی خدا و نیل به کمال اصیل الهی دست یابد.

کمالات معنوی و ابعاد وجودی حضرت عباس(علیه السلام) برامده از ارزش های والای انسانی و دوری از گناه و گناهکاران است. عبودیت خالصانه او در برابر خدا و تواضع در مقابل بندگان خاص الهی، از جمله پدرش امیرمومنان و برادرانش امام حسن و امام حسین(علیه السلام) باعث رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن به کمالات و ارزش های وجودی ایشان گردید. ابعاد وجودی حضرت عباس(علیه السلام) - که برگرفته از شخصیت والا و معنوی و عظمت اخلاقی ایشان بود - عبارتند از فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوت و جوانمردی. بر این اساس و به دلیل برخورداری از فضایل بی شمار، وجود آن حضرت سرشار از کنیه ها و القاب بسیار پسندیده ای گردید که هر کدام، بیانگر یکی از ابعاد درخشان وجودی و زندگی پرنور ایشان است. (محمدی اشتهاردی، 1387: 57-60)

 

 

شاید این پرسش مطرح شود که علت پرداختن به بررسی سیمای حضرت اباالفضل العباس(علیه السلام) در کتب اهل سنت چیست؟ در پاسخ باید گفت اولا نزدیکی افکار عقاید و ایدئولوژی دینی، خود زمینه ساز نزدیکی و تقریب احساس و عواطف می گردد و راه جست وجوی حقیقت را روشن تر می سازد و ثانیا گواهی مخالف و گاه دشمن، بهترین سند بر حقانیت و صداقت است. بنابر این، چند پرسش اساسی و بنیادین درباره بررسی سیمای اباالفضل العباس(علیه السلام) در کتب اهل سنت مطرح می شود:

1. ایا علمای اهل سنت با قیام عاشورا موافق و همسو هستند؟

2. ایا وقایع کربلا در متون مهم اهل تسنن امده است؟

3. جایگاه حضرت عباس بن علی( در متون اهل سنت چگونه است؟

مقدمه
اهتمام و رویکرد اهل تسنن نسبت به مناقب و مصایب اهل بیت(علیهم السلام)، متاثر از دو عامل برجسته است: 1. تمایل عالمان بزرگ اهل سنت بر محور محبت اهل بیت(علیهم السلام)؛ 2. شرایط و اوضاع سیاسی زمان حیاتشان.

بسیاری از محدثان اهل تسنن، فضایل خاندان پیامبر را انکار نکرده اند و این روایات را در کتاب های خود اورده اند که البته تعدادی از آنان در کتاب های رجال اهل سنت مانند میزان الاعتدال ذهبی، متهم به تشیع شده اند. از جمله انها می توان از احمد بن حنبل - امام مذهب حنبلی - نام برد که در دو کتاب خود مسند و فضایل الصحابه، احادیث پر شماری درباره فضایل اهل بیت(علیهم السلام) نقل کرده است. محمد بن جریر طبری - دانشمند بزرگ جهان اسلام - نیز اقدام به جمع اوری طرق حدیث غدیر کرده است.

همچنین کتاب هایی درباره مقتل امام حسین(علیه السلام) از سوی انان نگارش یافته که نشان دهنده وجود عزاداری، در میان اهل سنت است؛ ازجمله آنها، مقتل الحسین نوشته خوارزمی (۵۶۸ق) و روضه الشهدا نوشته ملاحسین کاشفی (۹۱۰ق) که وی در مقدمه کتاب خود، اشاره کرده که علت تالیف این کتاب، وجود مراسم سالیانه عزاداری در آن سامان است.

از عایشه بنت ابوبکر نقل شده است که گفت: حسین در حالی که به پیامبر وحی نازل می شد، به محضر وی درامد و خود را روی شانه های آن حضرت(علیه السلام) انداخت. جبرییل گفت: یا رسول الله! او را دوست می داری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم؟ جبرییل گفت: امت تو بعد از تو او را خواهند کشت. جبرییل دست خود را دراز کرد و مقداری خاک سفید به او داد و گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می شود و اسم این سرزمین (طف) است. و چون جبرییل از نزد پیامبر رفت، پیامبر از خانه خارج شد و در حالی که ان خاک را در دست گرفته بود و می گریست، فرمود: عایشه! جبرییل به من خبر داد امتم پس از من، فریب خورده و پسرم حسین را در سرزمین طف خواهند کشت. سپس در حالی که گریه می کرد، به طرف اصحاب خود - که در میان آنان علی(علیه السلام)، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند - رفت. آنان عرض کردند: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمود: جبرییل به من خبر داد پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می رسد و این خاک را به من داد و گفت: در همان جا به خاک سپرده خواهد شد. (هیثمی، 1387: 9/187)

حتی یکی از عالمان حنفی به نام محمد معین بن محمد امین السندی التقوی (۱۱۶۱ق) کتابی به نام قره العین فی البکاء علی الحسین (علیه السلام) تالیف کرده و در ان ثابت کرده است که برپایی عزا برای حسین(علیه السلام) مختص به شیعه نیست و درباره لزوم گریه برای امام حسین(علیه السلام) سخن گفته است.

با توجه به ان چه امد، در ادامه این پژوهش بر انیم که ضمن تشریح جایگاه اهل البیت(علیهم السلام) به بررسی جایگاه قیام عاشورا و نقش ابوالفضل العباس(علیه السلام) در قیام حسینی از نگاه دانشمندان و محدثان اهل سنت بپردازیم.
1. فضایل اهل بیت(علیهم السلام) در نگاه اهل سنت

کسی که نسبت به شخصیت والای حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان معرفت پیدا کند و به دریای علوم و معارف و به قدرت و ولایت انان بنگرد، به پیروزی بزرگ و سعادت ابدی نایل امده و تمام خوبی ها از ان او گشته است. ابی نعیم در حلیه الاولیاء از قول امام علی(علیه السلام) و هیثمی در مجمع الزواید از سلمان( و همچنین ابن حجر در صواعق محرقه اورده اند که امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) فرمود:

احدی از بشر هم سنگ اهل بیت نیست و نسبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به کل بشر همانند سر به بدن و اهل بیت نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همانند جایگاه چشم نسبت به سر است؛ همان طور که بدن هدایت نمی شود مگر به وسیله سر، سر هم هدایت نمی شود، مگر به واسطه چشم. و در هر عصری از اعصار، مردان عادلی از اهل بیت من خواهند بود که تحریف گمراهان و ابروی کسانی که بی دینی را داخل دین می کنند می برند و با اعمال سلیقه ها، جاهلان را از دین دور می سازند. (اصفهانی، 1351: 7/201)

همچنین ابن حجر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است فرمود:

جبرییل می گفت: من مشارق و مغارب زمین را زیر و رو کردم و مردی بالاتر از محمد( نیافتم و باز جست وجو کردم، دودمانی شریف تر از بنی هاشم ندیدم. (هیثمی، 1314: 13)

ثعلبی نیز در قصص الانبیاء می گوید:

باب پنجم: در بیان اراستگی ها و زینت های کره زمین. .. یکی از زینت های برجسته زمین، سلسله جلیله انبیا( است و خداوند این انبیا را زینت داد با چهار پیغمبر: ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، عیسی وجیه الله و محمد حبییب الله؛ و پنجم از زینت های زمین، ال محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که عبارتند از علی، فاطمه، حسن و حسین(علیه السلام). (ثعلبی، 1294: 14)

1-1. حب اهل بیت(علیهم السلام) در میان اهل تسنن
حقیقت امر این است که عشق و علاقه به اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ریشه در ایمان دینی مسلمانان دارد و ابراز محبت به ان حضرات، در بین مسلمانان ان اندازه گسترده و فراگیر است که با اطمینان کامل می توان گفت دوستی با اهل بیت(علیهم السلام) یکی از وجوه اشتراک و اتحاد همه مذاهب اسلامی به شمار می رود. عشق و ولای ان حضرات اختصاص به مذهبی خاص ندارد؛ بلکه امت اسلامی اعم از اهل تسنن و تشیع به ایشان هم به لحاظ اتصال به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و هم به لحاظ فضایل شخصی عشق می ورزند و با نوشتن کتاب و مقاله و اقتدای در رفتار، این عشق را ابراز داشته و چنین اظهار علاقه ای را سبب تقرب به پیشگاه خداوند متعال می دانند و برای ان، اجر و پاداش اخروی را انتظار داشته و دارند.

ابن حجر در الاصابه روایت کرده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

هر کس می خواهد عمرش طولانی شود و از ان چه خدا روزی اش کرده خیر ببیند، به اهل بیت من نیکی رساند که هر کس جانشین من در انان نشود عمرش ناقص خواهد شد و روز قیامت با روی سیاه مرا خواهد دید. (ابن حجر، 1153: 1/144)

همچنین خطیب در تاریخ بغداد از قول پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل می کند:

شفاعت من برای شیعیان از امت من است؛ انها کسانی هستند که اهل بیت مرا دوست دارند. (خطیب بغدادی، 1349: 12/23)

محدثان اهل سنت، درباره این مهم که اهل بیت (علیهم السلام) امان و پناه امت اسلامی هستند، فضایل نقل کرده اند. حاکم در المستدرک علی الصحیحین از ابن عباس روایت کرده است که گفت:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (ستارگان امان برای اهل زمین از غرق شدن هستند. اهل بیت من نیز امان امت از اختلاف اند. پس هر قبیله از عرب که با اهل بیت من دربیفتد، دچار اختلاف و حزب ابلیس می شوند.) این حدیث را ابن حجر نیز در صواعق اورده و ان را صحیح دانسته است. (حاکم نیشابوری، 1324: 3/ 149)

ابی نعیم در حلیه الاولیاء و هیثمی در مجمع الزواید از ابن عباس اورده اند که گفت:

وقتی پسر صفیه - عمه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) - از دنیا رفت بر او گریه کرد، صدایش به صیحه بلند شد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نزدش امد و فرمود: عمه جان! چرا این قدر می گریی؟ گفت: اخر پسرم مرده. فرمود: هر کس در اسلام داغ فرزند ببیند و صبر کند، خداوند برایش در بهشت قصری می سازد. صفیه ساکت شد و رفت.

در راه به عمر بن خطاب برخورد. عمر به وی زخم زبان زد و گفت: صدای گریه ات را شنیدم؛ قرابت تو با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ فایده ای برایت نداشت. صفیه دوباره گریه سر داد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنید. از ان جا که بسیار دوستش می داشت و احترامش می کرد دوباره به سراغش رفت؛ پرسید: عمه جان! بعد از ان مژده که به تو دادم هنوز می گریی؟! گفت: این بار گریه ام برای فرزندم نیست، برای زخم زبانی است که عمر به من زد و چنین و چنان گفت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عصبانی شد و فرمود: ای بلال! مردم را برای نماز دعوت کن. مردم همه جمع شدند. رسول خدا(ص) به منبر رفت و فرمود: چه می شود مردمی را که می پندارند قرابت من برای کسی فایده ندارد؟ هر سبب و نسبی در روز قیامت منقطع است، الا سبب و نسب من که در دنیا و اخرت گسیخته نمی شود. (اصفهانی، 1351: 7/314)

2-1. معاندان و مخالفان
فرق اصلی اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقه هایی است که خود را منتسب به حنبلی ها می دانند؛ بدین معنا که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و ارا و عقاید وی گرفته اند. با این حال، بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد نموده و از نزدیکی به ان خود را مبرا کرده اند. برای نمونه، حافظ شمس الدین محمد بن احمد معروف ذهبی (م۷۷۴ق) - دانشمند بلنداوازه اهل سنت - که خود همانند ابن تیمیه - موسس اصلی فرقه ضاله وهابیت - حنبلی مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرامد عصر خویش به شمار می رفت، در نامه ای خطاب به وی می نویسد:

ای بیچاره! انان که از تو متابعت می کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند. .. نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغ گو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداری، انان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج. (سخاوی: 77)

پدر محمد بن عبدالوهاب که وهابیت از طرف وی جانی تازه گرفت و در حقیقت وی وهابیت را به طور رسمی تاسیس کرد، معتقد بود فرزندش گمراه است و مردم را از ارتباط با وی برحذر می داشت. (زینی، 1304: 42)

جامعه اهل سنت نسبت به ابن تیمیه - که موسس این فرقه ضاله است - سه نظریه دارند:

1. انان معتقدند ابن تیمیه، مشبهه بود. اهل سنت، مشبهه را کافر می دانند؛ یعنی کسی که خدا را به مخلوق تشبیه کند. ابن تیمیه صراحت دارد که خدای عالم، دارای دست و پا و چشم و صورت است؛ مانند ابویعلی که گفته بود: خدای عالم همه چیز دارد و فقط دو چیز ندارد: ریش و عورت. (قزوینی، 1387: 45)

۲. عده ای می گویند: او زندیق، ملحد و بی دین است؛ چون نسبت به نبی مکرم اسلام( جسارت کرده و می گوید: وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، مات فات. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ خاصیت و فایده ای ندارد و حتی برای خودش هم دفع ضرری ندارد؛ یعنی همان حرفی است که حجاج گفت: عصای من، ارزشش از پیامبر بالاتر است؛ چون با این عصا می توانم یک مار یا عقرب را بکشم، ولی وجود پیامبر از کشتن مار و عقرب هم عاجز است.

۳. عده ای هم ابن تیمیه را منافق می دانند؛ چون نسبت به امیرالمومنین جسارت کرده است. ابن تیمیه می گوید: علی بن ابی طالب در هفده مورد اشتباه کرد و خلاف قران فتوا داد و در تمام جنگ هایی که داشت، برای رسیدن به ریاست جنگید و از مصادیق این ایه شریفه است:

(تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین). (قصص: ۸۳)

ایا بغض از این بالاتر؟
در صحیح مسلم امده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مناقب امام علی(علیه السلام) فرمود:

لا یحبه الا مومن و لا یبغضه الا منافق. (نیشابوری: 60)

شما کدام سنی را می شناسید که چنین اعتقاداتی داشته باشد و این خود به خوبی روشن می کند که این فرقه ضاله تا چه اندازه با اهل سنت فرق می کند. از این رو در کلامی از مولوی عبدالرحیم رضوی - یکی از علمای کنونی اهل سنت - به چند نکته مهم اشاره می کنیم که از زبان یک عالم سنی به ماهیت اهل سنت پی ببرید. وی می گوید:

تفاوت نظری و فکری این فرقه با اهل سنت زیاد است. وهابیون در همه عقاید اسلامی با اهل سنت و بالجمله با مسلمانان تفاوت و اختلاف زیادی دارند. برای مثال، زمانی که انگلیس، وهابیت را در بلاد حرمین شریفین به راه انداخت، انها بیشتر علمای حرمین را که اهل سنت بودند، به شهادت رساندند و همه اثار دینی و فرهنگی مسلمانان را و از جمله بارگاه های ملکوتی جنت البقیع را که مقبره ها و عمارت هایی داشتند و حتی خود ضریح حضرای حضرت رسول(ص) را هم خواستند تخریب نمایند که موفق نشدند. تاریخ گواه است که انها خون همه امت اسلامی را مباح می دانستند به جز پیروان خود. انها در راه کفر و علیه اسلام قیام کردند تا علمای اهل سنت واقعی، فرهنگ دینی و اعتقادی مسلمانان را از بین ببرند که امروز اعتقادات سوء انها بر همگان شناخته شده است. بنابراین در طرحی جدید تصمیم گرفتند این فرقه را با نام های دیگری به میدان بیاورند که متاسفانه در کشور های اسلامی و در بین مسلمانان نفوذ کردند.

2. قیام حسینی در کتب اهل سنت
بیشتر اهل سنت از موافقان و تایید کنندگان قیام حسینی هستند و بر این باورند که قیام امام حسین(علیه السلام) و خاندان و یارانش برحق و صحیح بوده است. از بین قدمای این گروه می توان به ابن عماد، تفتازانی، ابن جوزی، خوارزمی، ابونعیم اصفهانی و… اشاره کرد. عباس محمود عقاد مصری، نویسنده کتاب الحسین ابوالشهداء می گوید:

(شجاعت) صفتی است که از شخصی مانند حسین(علیه السلام) عجیب نیست؛ زیرا شجاعت از او مانند ظهور طلا از معدن ان است. یعنی حسین(علیه السلام) معدن شجاعت است و این، فضیلتی است که ان را از پدران و نیاکان به ارث برده و برای فرزندان خود به یادگار گذاشته است. البته در میان فرزندان ادم، کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاع تر از حسین(علیه السلام) در مقایسه با ان چه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمی شود. برای او همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا، او همچنان شهید، فرزند شهید و پدر شهیدان باقی مانده است. (عقاد، 1387: 195 - 280)

بسیاری از بزرگان و محدثان اهل تسنن نیز درباره حادثه عاشورا قلم فرسایی کرده اند و می توان گفت کمتر از علمای شیعه به این مهم نپرداخته اند. در بحث موافقان نهضت حسینی، به برخی از انان می پردازیم.

1-2. موافقان نهضت عاشورا
بسیاری از اندیشه وران و بزرگان اهل سنت، واقعه عاشورا و قیام حسینی را تایید کرده اند و حتی در این باره کتاب هایی نفیس نوشته اند؛ از ان جمله ابوالحسن اشعری (م324 ق) - پیشوای مکتب اشاعره - می گوید:

چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین(علیه السلام) با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد و در کربلا به شهادت رسید. (اشعری: 45)

علامه الوسی (م1270ق) - مرجع و مفتی اهل سنت عراق - در تفسیر روح المعانی ذیل ایه شریفه (فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض وتقطعوا ارحامکم * اولیک الذین لعنهم الله…) (محمد/22 -23) از احمد بن حنبل - پیشوای مذهب حنابله - نقل می کند که عبدالله - پسر احمد بن حنبل - از وی در باره لعن یزید سوال کرد. او در پاسخ گفت: (کیف لایلعن من لعنه الله فی کتابه؛ چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده است؟) عبدالله پرسید: من کتاب خدا را خواندم، ولی لعن یزید را ندیدم! ابن حنبل در پاسخ، ایه شریفه (فهل عسیتم. ..) را خواند و ان گاه گفت: (ای فساد و قطیعه اشد مما فعله یزید؛ چه فساد و قطع رحمی از فسادی که یزید مرتکب ان شده، بالاتر است؟) (الوسی، 1389: ش28/30)

الوسی بعد از نقل ان سخنان می گوید:

در لعن یزید توقف نیست؛ چون اهل کبایر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر مردم مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین(علیه السلام) را کشت و به اهل بیت اهانت کرد. (همو: 31)

همچنین ابن خلدون گفته است:

نمی توان گفت یزید هم در کشتن امام حسین(علیه السلام) اجتهاد کرد، پس بی تقصیر است; چون صحابه ای که با امام حسین(علیه السلام) در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند. این یزید بود که با امام جنگید. این عمل یزید، نشانه فسق اوست و حسین(علیه السلام) در شهادتش ماجور است، در حالی که یزید از عدالت به دور بوده و حسین(علیه السلام) علیه یک حاکم ظالم قیام کرده بود. (ابن خلدون: 45)

دکتر طه حسین (م1973م) - ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل سنت - معتقد است:

از ان جا که حسین از یک سو، مسیول حفظ دین و از سوی دیگر، ازاده و قهرمان است، هرگز نسبت به بیعت خواهی یزید، سر تسلیم فرود نخواهد اورد. پس برای رسیدن به هدف خود، باید به هر کار مشروعی دست می زد. بنابراین، برای دوری از امر بیعت، به کوفه روی اورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به نوعی تایید ستم های او بود، ترجیح داد. (حسین، 1359: 88)

در اخر این بحث، گفتار را با سروده ای زیبا در رسای امام حسین(علیه السلام) و یارانش از بزرگ شافعی به پایان می بریم. محمد ادریس شافعی - پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری به اهل بیت(علیهم السلام) داشته - در باره واقعه عاشورا، اشعاری زیبا سروده که ترجمه برخی ابیات ان چنین است:

این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است.

دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از ان پریده است.

 دنیا از این حادثه خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) متزلزل شده و قامت کوه ها از ان خواب ذوب شده است.

ایا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگرچه دل ها ان را ناخوش دارند؟!

حسین کشته ای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده است.

عجب از ما مردم ان است که از یک طرف، به ال پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درود می فرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل می رسانیم و ازار می دهیم!

اگر گناه من دوستی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد.

اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت به انان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده ام. (ساوجی، 1275: 9/298)

2-2. مخالفان قیام
در قرون اخیر، اهل بیت شناسی و عاشوراپژوهی در میان اقشار مختلف اهل سنت، به دو دلیل با کمی افت و پژمردگی دنبال شد؛ نخست، ظهور ابن تیمیه که بی شباهت با اخباری گری در حوزه های علمی نبود و چون افتی بود که همراه با ظاهرگرایی شکل گرفت و با دستان تفرقه افکنان رشد یافت. دوم، تحریف و خدشه دار کردن متون و کتب اسلامی از جمله صحاح سته و زدودن احادیث فضیلت اهل البیت و تراشیدن احادیث مجعول و مجهول در مدح معاویه، یزید، عمروعاص، کعب الاحبار و ابوهریره و امثال انها.

وجود احادیث معارض و مخالف در منابع اهل سنت است باعث شد انها در مواجهه با احادیث موجود، به دو رویکرد متفاوت دست زدند و البته غالب اهل سنت با ضعیف دانستن احادیث مخالف قیام حسینی، به موافقت با قیام امام حسین(علیه السلام) روی اوردند و یزید را به سبب اعمال جنایت کارانه اش سرزنش کرده اند. هر چند ابن تیمیه مروج اسلام معاویه ای و یزیدی بود و در پی خدشه دار کردن اتحاد مسلمین و بنای مکتب تکفیر و تحجر در میان اهل سنت برامد، اما در بیشتر موارد، شباهت سخنان نواندیشان اهل سنت به امام حسین ( و حماسه و قیام او چنان به سخنان و نوشته های مولفان شیعی نزدیک است که اگر نام نویسنده و عنوان اثر را ندانیم، احساس می کنیم بیان یک شخص شیعی نظیر محمود عقاد در کتاب ابوشهداء است.

از این رو باید گفت تقریبا اکثر نویسندگان اهل سنت معاصر، بر کشته شدن مظلومانه امام حسین(علیه السلام) و گناه کار بودن یزید، اتفاق نظر دارند و قیام امام حسین(علیه السلام) را انقلاب راستین ارزشی و دینی در برابر دستگاه طاغوتی دانسته اند (ناصری، 1386: 331). نواندیشان اهل سنت این امر را ثابت کرده اند. این دیدگاه دایما در حال رشد و گسترش است و نویسندگان زیادی از اهل سنت طرفدار ان هستند.
3. سیمای حضرت ابوالفضل(علیه السلام) در کتب اهل سنت

نهضت عاشورا و وقایع کربلا در بسیاری از کتب معتبر و مرجع اهل سنت با ذکر جزییات به رشته تحریر درامده است. با توجه به کار مطالعاتی انجام شده درباره جایگاه ابوالفضل العباس(علیه السلام) در کتب اهل تسنن، باید گفت وقایع عاشورا در منابع اهل سنت در سطحی بالا امده است؛ از جمله در تاریخ طبری از محمد بن جریر طبری (قرن سوم ه.ق) و تاریخ کامل از عز الدین ابن اثیر (قرن سیزدهم ه.ق) و البته سایر اندیشه وران و محدثان نیز به فراخور زمینه علمی و کاری شان به این مهم پرداخته اند. مردم عادی و توده جامعه نیز بسته به شرایط زمان و مکانی و نقش حکام قبلی و فعلی دیدگاهشان متفاوت بوده است.

1-3.لقب سقا در کتب اهل سنت
خوارزمی در مقتل الحسین می گوید:

امام حسین(علیه السلام) وقتی دید اب در خیمه ها نیست، برادرش عباس(علیه السلام) را به فرماندهی سی سواره و ده پیاده مامور کرد که اب بیاورند. جنگ بین عباس(علیه السلام) و سربازان عمرو بن حجاج بالا گرفت و یاران امام، افراد دشمن را به هلاکت رساندند و با بیست مشک پر از اب به خیمه ها برگشتند و از این جا بود که حضرت عباس(علیه السلام) را سقا لقب دادند. (خوارزمی: 2/39)

زبیری می نویسد:

عباس، فرزند علی(علیه السلام) را سقا می نامند و کنیه اش را ابوقربه (صاحب مشک) می دانند. او در کربلا، همراه حسین(علیه السلام) بود. حسین، تشنه شد. عباس، مشکی برگرفت و برادران تنی اش، پسران علی(علیه السلام) - عثمان، جعفر و عبد الله - در پی او رفتند. برادرانش، پیش از او کشته شدند و او، مشک پر از اب را برای حسین برد و حسین، از ان نوشید. سپس عباس بن علی، پس از برادرانش و با حسین، کشته شد. (زبیری، 1422: 102)

دینوری نیز اورده است:

هنگامی که عباس بن علی(علیه السلام) شرایط تشنگی را دید، به برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان، پسران علی - که بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگی انها ام البنین(علیه السلام) عامری از ال وحید بود، گفت: (پیش قدم شوید - فدایتان شوم - و از سرورتان حمایت کنید تا به پای او جان دهید). انان، همگی پیش قدم شدند و پیش روی حسین(علیه السلام) با سر و گلوی خود، از او محافظت کردند. هانی بن ثویب حضرمی، به عبدالله بن علی، حمله برد و او را کشت. سپس به برادرش جعفر بن علی حمله برد و او را نیز کشت. و یزید اصبحی نیز عثمان بن علی را با تیر زد و کشت. سپس به سوی او رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد امد و به او گفت: به من، پاداش بده! عمر گفت: برو از امیرت - عبیدالله بن زیاد - بگیر! عباس بن علی(علیه السلام) باقی ماند و پیش روی حسین می جنگید و هر کجا حسین(علیه السلام) می رفت، همراهش می رفت تا ان که شهید شد. (دینوری، 1346: 1346)
2-3. لقب باب الحوایج و اهل سنت

محمد بن جریر طبری می گوید:

در روز عاشورا اصحاب باوفای امام حسین(علیه السلام) در دفاع از حریم دین به قلب لشکر کوفه می تاختند و هرگاه کار بر یکی از انها دشوار می شد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار می امدند، این عباس(علیه السلام) بود که در نجات او و رفع گرفتاری اش تن به خطر می داد و لشکر کوفه را تار و مار می کرد. به سبب همین فضیلت بود که شهادتش بر حسین(علیه السلام) سخت گران امد و هنگامی که او را در خون افتاده دید فرمود: هم اکنون کمرم شکست؛ عباس جان! با کشته شدن تو بیچاره شدم. (طبری، 1395: 78)

عمان سامانی شاعر چیره دست قرن سیزدهم هجری قمری درباره کمال همت حضرت عباس(علیه السلام) و نهایت قابلیت ان زبده ناس(علیه السلام) بر مشرب اهل عرفان گوید:

نیست صاحب همتی در نشاتین

هم قدم عباس را بعد از حسین

در هواداری ان شاه الست

جمله را یک دست بود او را دو دست

ان، قوی پشت خدابینان به او

وان، مشوش حال بی دینان از او

موسی توحید را هارون عهد

از مریدان جمله کامل تر به جهد

طالبان راه حق را بد دلیل

رهنمای جمله بر شاه جلیل

می گرفتی از شط توحید اب

تشنگان را می رساندی با شتاب

روز عاشورا به چشم پر ز خون

مشک بر دوش امد از شط چون برون

شد به سوی تشنه کامان ره سپر

تیرباران بلا را شد سپر

بس فروبارید بر وی تیر تیز

مشک شد بر حالت او اشک ریز

تا قیامت تشنه کامان ثواب

می خورند از چشمه ان مشک، اب

تشنه ابش حریفان سر به سر

خود ز مجموع حریفان تشنه تر

3-3. بصیرت و شجاعت اباالفضل(علیه السلام) به نقل از اهل سنت
ابن اثیر در تاریخ کامل اورده است:

شب پنج شنبه، نه روز گذشته از محرم، اکتبر 680 میلادی، شمر بن ذی الجوشن امد و عباس بن علی( و برادرانش را فرخواند. ایشان به سوی او بیرون رفتند. گفت: ای خواهر زادگان من! شما اسوده اید و زینهار دارید. عباس(علیه السلام) و برادرانش گفتند: خدا تو را با زینهارت نفرین کناد! اگر دایی ما هستی، چرا ما را زینهار می دهی و زینهار از پسر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دریغ می داری؟ (ابن اثیر، 1372: 5/2230)

بلاذری - از بزرگان اهل تسنن - می نویسد:

غروب روز نهم بود. شمر بن ذی الجوشن به کنار اردوگاه حسین(علیه السلام) رفت و فریاد زد: خواهرزادگان من کجایند؟ شمر، عباس(علیه السلام) و برادران مادری اش را که نسبتی دور با ام البنین ( داشتند منظور داشت.او عباس(علیه السلام) و عبدالله و عثمان و جعفر را می طلبید، ولی انها حاضر نبودند با وی سخن بگویند. حسین(علیه السلام) فرمود: هرچند شمر فاسق است، اما پاسخش را بدهید که دایی شماست! فرزندان ام البنین(علیه السلام) پرسیدند: چه می خواهی؟ گفت: ای خواهرزادگان من! شما در امانید. اطاعت یزید بن معاویه را بپذیرید و خود را با برادرتان حسین(علیه السلام) به کشتن ندهید! عباس(علیه السلام) فرمود: دو دستت بریده باد ای شمر! لعنت بر تو و امانی که اورده ای. ای دشمن خدا! از ما می خواهی از برادر خود حسین(علیه السلام) فرزند فاطمه(علیه السلام) دست برداریم و به طاعت لعنت شدگان گردن نهیم؟ (بلاذری، 1368: 167)

طبری می گوید:

شب دهم محرم نزدیک مغرب حسین بن علی(علیه السلام) اصحاب خود را جمع کرد و خطبه ای خواند و فرمود: اکنون شب است و تاریکی همه جا را مستطور نموده؛ بیایید و هر کدام دست یکی از کودکان مرا بگیرید و از این جا بروید. این قوم جز با من با کسی کاری ندارند. طبری می گوید: قبل از همه و نخستین کسی که اعلام وفاداری کرد، عباس(علیه السلام) پسر امیرالمومنین علی( بود و چنین سخن گفت: چرا چنین کنیم؟ برای این که بعد از شما زنده بمانیم؟ خدا ان روز را نیاورد. سپس دیگران به پیروی عباس(علیه السلام) در یاری امامشان، سخنانی بر زبان راندند. (طبری، 1395: 79)

ابن شهراشوب نوشته است:

عباس(علیه السلام) سقا، قمر بنی هاشم و علمدار حسین (علیه السلام) و بزرگ ترین برادرانش بود. در پی اب بیرون امد بر او حمله کردند او هم بر انان تاخت، در حالی که می گفت: هرگز از مرگ نمی ترسم. ان گاه که مرگ فراز اید، جانم به فدای جان پاک مصطفای پاک باد! من عباسم که ساقی ام و هنگام نبرد، هراسی از شر ندارم. سپس دشمن را پراکنده ساخت. (مازندارانی، 1379: 84)

در پایان با کلام خوارزمی در مقتل الحسین(علیه السلام) این قسمت بحث را به پایان می بریم که گفت:

عباس بن علی (علیه السلام) - که مادرش ام البنین(علیه السلام) است و سقای سپاه امام حسین(علیه السلام) بود - از لشکر امام بیرون امد و به سوی لشکر عمر سعد حمله ور شد، در حالی که می گفت: به خدای عزیز و بزرگ سوگند خورده ام و به حجون و زمزم و حطیم و مسجد الحرام، صادقانه قسم یاد کرده ام که امروز به خون خویش رنگین شوم، در راه حسین(علیه السلام) که صاحب افتخارات دیرین و پیشوای اهل فضیلت و کرامت است. عباس(علیه السلام) پیوسته می جنگید تا ان که گروهی از لشکر ستمکار او را شهید ساختند. (خوارزمی، 1423: 2/29)

تحلیل و بررسی
اولین اسناد مکتوب و مستند تاریخی قرون اول و دوم هجری قمری، گواهی می دهند که عزاداری اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوسته است. طبری داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یاداور شده و ذکر مصیبت حسین(علیه السلام) را که توسط خواهرش زینب ( هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بی سر برادر بر زبان اورده شده است، این گونه گزارش می کند:

ای رسول خدا، درود فرشتگان اسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود اغشته گردیده و اعضایش قطعه قطعه شده است. ای رسول خدا! دخترانت اسیر شده اند و اولادت از دم تیغ گذرانده شده اند که بر پیکرشان باد می وزد.

وی در ادامه می افزاید: (با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند) (طبری، 1389: 5/455-456).

طبری همچنین از عزاداری در منزل یکی از دشمنان معروف امام حسین(علیه السلام) به نام خولی بن یزید ازدی یاد می کند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و برای بشارت به عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوی کوفه حرکت کرد و پس از ان که با در بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچه ای پنهان داشت. زن حضرمیه او پس از اطلاع، برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) سخت گریست و منزل را ترک گفت. (همو: 456)

مهم ترین دانشمند اسلامی که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکی از گزارشگران معروف به نام لوط بن یحیی معروف به ابومخنف ازدی (م157ق) نقل کرده و در این نقل تا میزان تحسین برانگیزی رعایت امانت و صداقت را نموده، محمد بن جریر طبری (224 - 310ق) است. طبری تنها به نقل رویدادهای حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمی کند، بلکه به داستان اسارت اهل بیت(علیهم السلام) و رویدادهای کوفه و عزاداری مردم در مجالس عبیدالله زیاد و سپس شام می پردازد و از تداوم کینه جویی و جسارت یزید بن معاویه به سر بریده امام حسین ( و تنفر برخی از اطرافیان و سوگواری عده ای از مردم شام و همدردی انان با اهل بیت(علیه السلام) خبر می دهد (طبری، 1389: 5/ 456).

پس از طبری، این شیوه توسط سایر مورخان اهل سنت پی گیری شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت.

انان گاهی قصه گویان در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) می امدند و مصایب او را به زبان قصه می گفتند. (جاحظ، 1366: 179)

مسیری که طبری در اهتمام به کتابت و احیای روایت انقلاب حسینی گشود، توسط مورخان پس از وی ادامه یافت و در قرن ششم، شعبه جدیدی در تاریخ اسلام با نام (مقتل نگاری) به وجود امد که برخی دانشمندان اهل سنت به گونه ای مستقل بدین مهم پرداختند. از جمله این گروه می توان به ابوالموید خوارزمی (م568ق) اشاره کرد. او درباره رخداد عاشورا، اثر ارزشمندی پدید اورد که به مقتل خوارزمی شهرت یافت و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه قرار گرفت. افزون بر وی، مورخان نامی اهل سنت همچون ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، ابوالفرج ابن جوزی در المنتظم و همو در الرد علی المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزی در تذکره الخواص، روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزاداری شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش پرداختند و گزارش های پیشینیان اهل سنت، از جمله طبری، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل ان همت گماشتند.

شرح شهامت و شهادت حضرت عباس بن علی(علیه السلام) در ماجرای عاشورا و جایگاه بی نظیر ایشان در بسیاری از مقاتل و متون تاریخی اهل تسنن به طور مبسوط بیان شده است. در همه مقاتل اهل سنت همچون مقتل خوارزمی، مقتل الحسین ابو مخنف لوط بن یحیی ازدی، مقتل ابی الاحرار از عباس فرحانی و مقتل الحسین تالیف عبدالرزاق موسوی مقرم و بسیاری از مورخان انان - که ذکرشان در بالا امد - شرح فداکاری ها و جانفشانی های ابوالفضل العباس(علیه السلام) همسو و همنوا با ان چه مقتل نویسان شیعه بیان داشته است امده است. اندیشه وران و ازاد اندیشان اهل سنت، همچنین بسیاری از القاب و کمالات ابوالفضل(علیه السلام) را تکریم و تعظیم داشته اند و همان طور که در مباحث بالا امد، مطالبی متقن و محکم در این باره نگاشته اند.

به طور کلی ان چه درباره کربلا و قیام حسینی و همسویی و همدردی با این واقعه عظیم و شرح کمالات و مناقب حضرت سیدالشهدا و اصحاب امام حسین(علیه السلام) در متون اهل سنت امده، اگر بیشتر از متون شیعی نباشد، کمتر از ان نیست و ابراز علاقه و حب اهل بیت در میان اقشار مختلف انان امری بدیهی و روشن به شمار می اید.

نتیجه
پس از بررسی و تبیین سیمای حضرت عباس بن علی، ابوالفضل العباس(علیه السلام) در متون اهل سنت، نتایج ذیل به دست امد:

1. اهتمام و تلاش علمی اندیشه وران و مورخان اهل تسنن نسبت به فضایل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام) بسیار ستودنی و قابل ستایش است.

2. شرح ماجرای کربلا در مقاتل و کتب تاریخی برادران اهل تسنن اگر بیشتر از متون شیعی نباشد، کمتر نیست.

3. فضایل، مناقب و کرامات ابوالفضل العباس(علیه السلام) همسو با اثار شیعی در میان متون اهل سنت نیز امده است.

4. همان گونه که در مقاتل شیعی، حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) باب الحوایج و پرچمدار کربلا معرفی گردیده است، در متون اهل سنت نیز همسو و همنوا با شیعیان و اثارشان در این باب هماهنگی وجود دارد.

5. همان گونه که عزاداری سیدالشهدا(علیه السلام)، حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) و شهدای کربلا از دیرباز در جامعه اهل تسنن رواج داشت و ظلم و جور حاکمان ستمگر چون عباسیان و متوکل ها و معتصم ها، کاری از پیش نبرد، اکنون نیز برگزاری مراسم و ایین عاشورایی در جوامع اهل سنت برپا و بر جاست و تبلیغات دشمنان وهابی و تکفیری چون سلف گذشته شان مردود و بی تاثیر است.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| حضرت عباس(علیه السلام) در متون اهل سنت


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم