جوانگرايي
سلام دامنة سني آموزش را از مهد تا لحد قرار داده است.
در خصوص تربيت نيز اسلام گرچه تا قبل از چهلسالگي را مهم شمرده است، محدوديتي قايل نشده است. با اينهمه، اسلام به همة مراحل رشد و تكامل انسان به يك چشم ننگريسته است؛ برخي دوران را بر برخي مقدم داشته و آن را از نظر تعليم و تربيت حائز اهميت ويژه دانسته است. در اين ميان، دوران جواني براي تعليم و تربيت ديني حساب جداگانهاي دارد.
اساساً جواني در اسلام، بهطور ويژه مورد توجه قرار گرفته است و براي جوان در زمينههاي گوناگون، احكام و دستورهاي ويژه و مستقيم قرار داده شده است. بهعنوان نمونه در باب نيكي به جوانان، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) ميفرمايند: اوصيكم بالشّبّان خيرا؛[1] «من به همة شما مسلمانان توصيه ميكنم كه با جوانان با نيكي و نيكوكاري رفتار كنيد (و شخصيت آنان را گرامي و محترم بداريد)».
به دليل كثرت عنايت اسلام به جوانان، در روايات برحسب مورد، الفاظ متعددي براي آنان به كار گرفته شده است: «حدث»، «شاب»، «مراهق»، «يتيم»، «غلام»، «فتي»، «صغير»، «ابن»، «بالغ»، «رشيد»، «محتلم» و… .
همانگونه كه گذشت، يكي از زمينههايي كه جواني در آن مورد توجه خاص قرار گرفته است، تعليم و تربيت است. در اين دوره دربارة تعليم و تربيت سفارش ويژه شده است. امام صادق(عليه السلام) در مقام اهميت آموزش جوانان ميفرمايد: لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَي الشَّابَّ مِنْكمْ إِلا غَادِياً فِي حَالَيْنِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً…؛[2] «دوست ندارم از شما مسلمانان جواني را ببينم كه به غير از يكي از اين دو حالت صبح كند: يا عالم باشد يا جويندة علم».
در روايتي ديگر، همان امام بزرگوار براي تأكيد بر فراگيري معارف ديني توسط جوانان ميفرمايد: لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ لأَدَّبْتُهُ؛[3] «اگر جواني از جوانان شيعه را به نزد من بياورند كه وظيفة خود را در شناخت دين انجام نميدهد، او را تأديب خواهم كرد».
در اين روايت دو تعبير شايستة تأمل است: يكي «تأديب» كه در گزارههاي ديني كمتر به كار رفته است؛ و ديگري «تفقّه» در دين كه نشاندهندة لزوم درك عميق دين (و نه صرفاً علامت ضرورت عمل به مناسك ديني) است.
«جواني» در اصطلاح رايج حدود 14 تا 29 سالگي را دربرميگيرد؛ ولي در اين مبحث، در مقابل پيري استعمال شده است و دامنة وسيعتري از سالهاي عمر را شامل ميشود، و درحقيقت بخشي از بزرگسالي و بهخصوص قسمتي از كودكي را شامل ميشود. تعيين دقيق دامنة جواني از نظر اسلام، مستلزم تحقيق لغتشناختي در خصوص واژگان مأخوذ از روايات است، كه پيش از اين به آنها اشاره شد.
به هر روي، جوانان ارزش سرمايهگذاري ويژه براي تربيت دارند؛ آنان به دليل آنكه ذهني خالي و نامشوش دارند، سريع فراميگيرند و نيز آموختههايشان پايدارتر است. پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است: مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِي الْحَجَرِ وَمَنْ تَعَلَّمَ وَهُوَ كبِيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْكتَابِ عَلَي وَجْهِ الْمَاءِ؛[4] «آنكس كه در جواني بياموزد، آموزشش به منزلة نقش در سنگ است (ثابت و پايدار ميماند) و آنكس كه در بزرگسالي بياموزد، آموزشش به منزلة نوشتن روي آب است».
تربيتپذيري جوانان، استثنايي است. آنان آمادگي فراوان براي تربيت دارند.
امام علي(عليه السلام) در نامة 31 نهج البلاغه به فرزند خود ميفرمايد: إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ «دل جوان نوخاسته، مانند زمين خالي از گياه و درخت است؛ هر بذري در آن افشانده شود ميپذيرد و در خود ميپرورد. من در آغاز جوانيات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».
رهبران ديني توجه مربيان و دستاندركاران تربيت ديني را به اين نكتة مهم جلب كردهاند كه در فعاليت خود، جوانان را محور قرار دهند و براي آنان سرمايهگذاري ويژه انجام دهند و نيز سياست و برنامة مخصوص آنان تدارك ببينند. آن بزرگواران اين نكتة اصولي را به شكلهاي گوناگون به گوش متوليان رساندهاند؛ گاهي مستقيماً به تربيت ديني جوانان سفارش كردهاند، گاهي از تجربة خود در اين زمينه سخن گفتهاند، و گاهي حضور چشمگير جوانان را در عرصههاي ايماني برشمردهاند.
در روايتي اسماعيلبنعبدالخالق حكايت كرده است:
امام صادق(عليه السلام) به ابيجعفر احول درحاليكه من ميشنيدم فرمود: به بصره رفتهاي؟ پاسخ داد: آري. فرمود: شتاب مردم را در مورد ولايت و دخول در مذهب شيعه چگونه ديدي؟ در پاسخ گفت: به خدا سوگند كه جمعيت شيعه اندك و با آنكه فعاليت هم ميكنند ولي آن هم كم است. فرمود: شما بيشتر به جوانها توجه كنيد؛ زيرا جوانان به هر خير و خوبي شتابانترند.[5]
رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در مورد تجربة تربيت ديني خود چنين گفته است:
به شما دربارة نيكي كردن به جوانان سفارش ميكنم؛ زيرا آنها دلي رقيقتر و
قلبي فضيلتپذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت، تا مردم را به
رحمت الهي بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنانم را پذيرفتند و
با من پيمان محبت بستند؛ ولي پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس اين آيه از قرآن را (كه دربارة كهنسالان و قساوت و سختدلي آنان است) تلاوت كرد: سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و دچار قساوت و سختدلي شدند.[6]
قرآن كريم داستاني مشابه را نيز دربارة حضرت موسيبنعمران(عليه السلام) بيان ميكند. زماني كه حضرت موسي(عليه السلام) به امر خدا قيام كرد و مردم را به آيين حق دعوت كرد، جز جمعي از ذراري و فرزندان قوم بنياسرائيل، يعني نوبالغان و جوانان، كسي از پدران و بزرگترها به وي ايمان نياورد. آنان از ترس فرعون، از ايمان به موسي سر باز زدند. فَمَا آمَنَ لِمُوسَي إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَي خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ…؛ (يونس، 83) «سرانجام كسي به موسي ايمان نياورد، مگر فرزنداني (جوانان) از قوم وي درحاليكه (بزرگترها) بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها به ايشان آزار رسانند».
امام علي(عليه السلام) دربارة اصحاب حضرت مهدي( عجل الله تعالي فرجه الشريف) چنين ميفرمايد:
ياران حضرت مهدي( عجل الله تعالي) همگي جواناند و پيري در ميان ايشان نيست، مگر بهاندازة سرمه در چشم يا بهقدر نمك در توشة راه، كه كمترين چيز در توشة راه نمك است.[7]
چگونه از كنار دو پيام ديني زير به سادگي عبور كنيم و هيچ نتيجة اصولي تربيتي از آنها نگيريم: «فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ فرزند عزيزم، من در آغاز جوانيات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».
فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ؛ «زمان [عمر] درازي بر آنها گذشت [بزرگ و پير شدند] و دلهايشان سخت شد».
بنابراين، آيا شايسته نيست جوانگرايي را بهمنزلة اصلي تربيتي در تعليم و تربيت ديني بپذيريم؟
منبع:
[1] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهلبيت(عليه السلام)، ج1، ص350، به نقل از: شباب قريش.
[2] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي ، الأمالي، ص 303، ح 604.
[3] احمدبنمحمدبنخالد برقي، المحاسن، تحقيق سيد جلالالدين حسيني، ج 1، ص228، ح161.
[4] سيدابوالرضا ضياءالدين فضلاللهبنعليبنعبيدالله حسيني راوندي، النوادر، ص ۱۸.
[5] محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج 8، ص 93، ح 66.
[6] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهلبيت(ع))، ج1، ص349، به نقل از: شباب قريش
[7] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي، الغيبة، ص 476.
نشريه موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره)
سلام، مطلب عالی بود…
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب