جلسات عمومی
جلسات عمومی
جلسات عمومی شيخ معمولا هفتهای يك بار در منزل خودش برگزار میشد. در جلسات عمومی شیخ حدود 200 نفر شرکت می کردند. همچنين بيشتر روزهای عيد ، ميلاد و روزهای شهادت معصومان (ع) مجلسی در منزل خود برقرار میكرد، ايام محرم و صفر و ماه مبارك رمضان نيز هر شب برنامه موعظه داشت. گاهی كه اين جلسه ها در منزل دوستان و به صورت دوره ای برگزار میشد، در حدود دو سال طول می كشيد.
جلسههای هفتگی معمولا شبهای جمعه بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء، به امامت جناب شيخ برگزار میشد. ايشان پس از نماز، در آغاز جلسه ابتدا چند بيت از اشعار مشتمل بر استغفار مرحوم فيض را با نوايی گرم میخواند:
زهر چه غير يار استغفر الله
زبود مستعار استغفر الله
دمی كآن بگذرد بی ياد رويش
از آن دم بی شماراستغفرالله
زبان كآن تر به ذكر دوست نبود
زسرش الحذار استغفر الله
سرآمد عمر و يك ساعت زغفلت
نگشتم هوشيار استغفر الله
جوانی رفت و پيری هم سرآمد
نكردم هيچ كــــار استغفر الله
يكی از شاگردان شيخ میگويد: اين ابيات را ايشان به گونهای ادا میكرد كه نمیتوانستيم جلوی گريه خود را بگيريم، و بعد يكی از مناجاتهای پانزده گانه منسوب به امام زينالعابدين (ع) را، با حالی كه قابل توصيف نيست، میخواند.
ديگری میگويد: درجلسات دعای شيخ كسی را نديدم كه مانند خود او اشك بريزد، واقعاً گريه او جگر سوز بود.
پس از پايان دعا و تقسيم چای، شروع به سخن گفتن و موعظه میكرد. جناب شيخ بسيار خوش بيان بود و در سخنرانیها تلاش میكرد يافتههای خود را از قرآن و احاديث اسلامی و حقايقی كه درباره آنها به يقين رسيده بود به ديگران منتقل كند.
تكيه كلامش در خطاب به حاضران « رفقا » بود و محورهای اصلی سخنان ايشان: توحيد، اخلاص، محبت به خدا، حضور دايم، انس با خدا، خدمت به خلق، توسل به اهل بيت(ع)، انتظار فرج، و تحذير از محبت دنيا، خودخواهی و هوای نفس بود.
آقای دكتر ثباتی درباره آغاز آشنايی خود با جناب شيخ و چگونگی جلسههای او میگويد: در سالهای آخر دبيرستان، توسط مرحوم دكترعبدالعلی گويا - دارای دكترای فيزيك اتمی از فرانسه- با جناب شيخ آشنا شدم و حدود ده سال كم و بيش در جلسات ايشان شركت میكردم. جلسه ايشان مجلسی بود مختصر، با تعدادی افراد محدود و خصوصی، جنبه عمومی نداشت، هرگاه جلسه پر جمعيت میشد و اشخاص نامحرم به جلسه میآمدند جلسه را موقتاً تعطيل میكرد؛ يعنی: دنبال مريد نبود.
در جلسات ايشان، جز چند كلمه صحبت و نصيحت و موعظه و سپس خواندن يك دعا چيزی نبود، صحبتها هم تقريباً تكراری بود ولی جلسه از بعد روحانی برخوردار بود كه انسان هر قدر از آن صحبتهای مشابه ومكرر میشنيد خسته نمیشد. شبيه قرآن كه انسان هر قدر تلاوت میكند، باز هم تازه و دلنشين است، صحبتهای ايشان هم صحبت تازه و مطبوع بود.
جلسه آن قدر روحانيت داشت كه كسی در آن، صحبت از مسايل مادی و دنيوی نمیكرد و اگر احياناً كسی صحبت از ماديات میكرد اطرافيان، از آن صحبتها احساس تنفر میكردند. صحبتهای جناب شيخ در باب « قرب به خدا » و « محبت به خدا » و « سير به سوی خدا » بود. ايشان قرب به خدا را در دو كلمه خلاصه میكرد؛ میگفت:
« بايد از حالا اوسا (استاد) را عوض كنی؛ يعنی: تاكنون هر كاری میكردی برای خودت میكردی، از اين به بعد هر كاری میكنی برای خدا بكن و اين نزديكترين راه به خداست « پای بر سر خود نه، يار را در آغوش آر».
همه خودهای انسان، از خود پرستی است، تا خداپرست نشوی به جايی نمیرسی:
گر ز خويشتن رستی با حبيب پيوستی
ورنه تا ابد میسوز كار و بار تو خام است
كارها را بايستی برای او بكنی، آن هم با محبت او؛ يعنی: او را دوست داشته باشی و اعمالت را به دوستی او انجام دهی، داشتن محبت به خدا، و انجام عمل برای خدا سر همه ترقيات معنوی بشر است، و اين در سايه مخالفت با نفس است، بنابراين تمام ترقيات بشر در مخالفت با نفس است، تا با نفس كشتی نگيری و زمينش نزنی، ترقی نمیكنی. »
درباره خودبينی میفرمود:
اين جا تن ضعيف و دل خسته میخرند
بازار خود فروشی از آن سوی ديگر است
و میفرمود:
« قيمت تو به اندازه خواست توست، اگر خدا را بخواهی قيمت تو بی نهايت است واگر دنيا رابخواهی قيمت تو همان است كه خواستهای.»
هی نگو دلم اين طور میخواهد، دلم آن طور میخواهد، ببين خدا چه میخواهد، وقتی مهمانی میدهی، هر كسی را كه خدا بخواهد دعوت میكنی يا هر كسی كه دلت بخواهد، تا وقتی پيرو خواهشهای دل باشی به جايی نمیرسی، دل خانه خداوند است، كسی ديگر را در آن راه نده، فقط بايستی خدا در دل تو باشد و حكومت كند و لاغير. از حضرت علی(ع) سؤال كردند از كجا به اين مقام رسيديد؟ فرمود:
« در دروازه دل نشستم و غير خدا را راه ندادم. »
پس از بيانات ايشان پذيرايی مختصری انجام میشد و سپس مناجات. مناجات ايشان بسيار شنيدنی و حالات ايشان ديدنی بود. دعا را ساده و به طور رسمی نمیخواند، بلكه يك معاشقه با محبوب بود. در مناجات چنان مجذوب معشوق بود كه گويی مادری فرزند گم شدهاش را میجويد، از ته دل گريه میكرد، ضجه میزد و با حضرت دوست گفتگو داشت.
گاهی احساس میشد كه در بين دعا مكاشفاتی دارد، به طوری كه علائم و آثارش در صحبتها و حالاتش نمايان میگشت. از اين كه رفقا مطابق انتظارش پيش نمیرفتند، سخت اندوهگين میشد، ميل داشت كه دوستان به زودی چشم بازكنند، ملائكه را ببينند، ائمه (ع) را ببينند. کسی که به زیارتی میرفت از او سؤال میکرد که:
« آيا آن وجود مبارك را ديدی؟ »
البته بعضیها هم موفق بودند و حالات معنوی خوبی پيدا كردند و مكاشفاتی هم داشتند، بقيه هم افتان و خيزان به دنبال ايشان میرفتند.
به هر حال مناجات ايشان شور و حالی داشت به طوری كه ديگران را هم سر حال میآورد، معانی دعاها را خوب میدانست، در عبارات دعا تكيه میكرد، گاهی تكرار میكرد، گاهی توضيح میداد، دعای يستشير و مناجات خمسه عشر را زياد میخواند، و عقيده داشت كه دعای يستشير معاشقه با محبوب است.
در ايام محرم كمتر صحبت میكرد، در عوض از كتاب طاقديس، مصيبت اهل بيت (ع) چند صفحه میخواند و گريه میكرد و سپس به مناجات میپرداخت.
زندگينامه مرحوم شيخ رجب علي خياط
کتاب کيميای محبت
چاپ دوازدهم 1382
انتشارات دارالحديث
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب