تهذيب72
نوجوان رزمنده
ابوقدامه مى گويد: براى بسيج مردم و ترغيب آنان براى شركت در يكى از غزوات به شهرى رفتم و در باره فضيلت جهاد و مجاهد، شهادت و شهيد براى مردم سخن گفتم .(92)
هنگام مراجعت به قرارگاه خود زنى بسته اى كوچك با يك نامه به من داد و با چشم گريان برگشت . در نامه چنين نوشته شده بود:
اى ابى قدامه ، من قدرت بر جهاد ندارم لكن دو گيسوى خود را قطع نمودم و به تو دادم تا آنها را به اسب خود بياويزى و در راه خدا بجنگى . شايد خداوند مرا نيز در ثواب جهاد شريك گرداند.
ابو قدامه گويد: اين ماجرا گذشت . صبح روز جنگ نوجوانى را ديدم كه بدون تجهيزات (زره و كلاه خود و سپر) در ميدان رزم حاضر شده است . به او گفتم : برگرد، زيرا تو با اين جثه كوچك و كمى سن و سال ،در صورت تاخت و تاز اسبها پايمال خواهى شد.
گفت : تو مى گوئى برگرد، ولى خداوند مى فرمايد:يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحفا فَلاتُوَلُّوهُمُ الاَْدْبارَ (93) اى مؤ منان هرگاه با كافران در ميدان نبرد ملاقات كرديد پشت به آنها نكنيد وميدان را ترك نكنيد.
سپس گفت : اى ابو قدامه سه تير به من قرض بده .
گفتم : حالا وقت قرض دادن نيست . اينجا ميدان جنگ است .
نوجوان خيلى اصرار و التماس كرد.
گفتم به تو قرض مى دهم به شرطى كه اگر شهيد شدى ، مرا شفاعت نمائى . پذيرفت و من سه تير به وى دادم . او با دو تير دو نفر از دشمنان را به هلاكت رساند، ولى هنگامى كه تير سوم را در كمان مى گذاشت ، ناگاه تيرى به پيشانى او اصابت كرد و بر زمين افتاد.
در آخرين لحظات به او گفتم : مرا از شفاعت فراموش نكنى .
گفت : بسيار خوب ، لكن مرا به تو نيز حاجتى است . هنگامى كه به شهر وارد شدى ، خورجين مرا به مادرم برسان .مادر من همانست كه گيسوانش را به تو داد تا در ثواب جهاد فى سبيل الله سهيم گردد.
خوشبختانه امروزه ما چنين نمونه هائى فراوان داريم و همه روزه شاهد ايثار جوانان و نوجوانان رزمنده در ميدانهاى نبرد حق عليه باطل هستيم . و در پشت جبهه تلاش پيگير شير زنان و تربيت يافتگان مكتب زهرا و زينب سلام الله عليهما را در راه دفاع مقدس و پشتيبانى رزمندگان مشاهده مى كنيم .
كشكول شيخ بهايي
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب