23
مرداد

تهذيب57

ماءموريت در خواب

سيدابراهيم دمشقى كه نسبش به سيد مرتضى علم الهدى مى رسد و تنها سه دختر داشت و سن او متجاوز از نود سال ، و شخصى محترم و معتمد بود، در سال 1280 ه‍ ق واقعه اى عجيب برايش رخ داد.
شبى حضرت رقيه سلام الله عليها در عالم رؤ يا به دختر بزرگ سيد مى فرمايد: به پدرت بگو به والى بگويد: آب ميان قبر و لحد من افتاده ، و بدن من در اذيت است . بگو بيايد و قبر مرا تعمير كند.
دخترخواب خويش را براى پدرش باز گفت ، ولى او ترتيب اثر نداد.
شب دوم دختر وسطى همان خواب را ديد. به پدر گفت و او توجهى ننمود.
شب سوم دختر كوچك سيد همان خواب را ديد و براى پدر نقل كرد. ولى اين بار نيز سيد اعتنائى نكرد.
شب چهارم خود سيد ابراهيم در خواب مى بيند حضرت رقيه باعتاب به او فرمود: چرا والى را خبر نكردى ؟
فردا صبح سيد نزد والى شام رفت و جريان خوابها و دستور حضرت رقيه را براى والى نقل كرد(82).
والى دستور داد علماء اجتماع كنند. پس از مذاكره تصميم به نبش قبر گرفته شد. همه غسل كردند و لباس تميز پوشيدند. قرار شد هر كس قفل درب حرم را بگشايد، او قبر را نبش كند و جسد حضرت را بيرون آورد تا قبر تعمير و مهيا شود.
اتفاقا قفل به دست سيد ابراهيم باز شد.حرم را خلوت ، و نبش قبر كردند . سنگ لحد را برداشته و بدن نازنين رقيه صحيح و سالم آشكار شد. ديدند آب زيادى لحد واطراف آنرا فرا گرفته است . سيد بدن را از داخل قبر بيرون آورد و روى زانوى خود نهاد، و چون باران اشك ريخت . سرانجام پس از سه روز قبر را به طور كامل و اساسى تعمير كردند و سيد بلافاصله بدن را دفن نمود.
هنگام خروج از قبر از خداوند تقاضا كرد پسرى به او عطا نمايد. دعاى او مستجاب شد و خدا به وى پسرى داد كه نامش را سيد مصطفى گذاشت .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم