21
شهریور

تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله ص»( سیره اجتماعی رسول الله ص)

سلوک مردمی و اجتماعی پیامبر گرامی اسلام نشانه کرامت حضرت است چراکه سلوک اجتماعی ومردمی آن حضرت چند خصوصیت مهم وقابل درنگ و تامل دارد؛

 


 
نخستین خصوصیت معاشرت اجتماعی رسول الله (ص)که نشانه اوج مردمی ان حضرت است(مرتبه بدون تعین)است. به این معنا اولا؛رسول خدا ازنظر جایگاه معنوی وصل به عالم معنابود.ثانیا؛ دارای مقام ومرتبه پیامبری بود که پیوسته ازاسمان الهی توسط جبرییل امین وحی بروی نازل می شد.ثالثا ؛ازنظراجتماعی مقام ولایی ورهبری جامعه رابعهده داشت ولی با وجود چنین مراتب وموقعیت، رسول خدا انچنان خود را ساخته بودکه هیچ یک ازاین مراتب نتوانست دیوار بلندیی بین او مردم به وجود بیاورد وارتباط نزدیک وی بامردم راقطع کند بلکه رسول خدا(ص) انچنان مردمی و خاکی بود و هرگونه مرتبه و موقعیت را پس وکنار زده بود که اگر کسی اولین بار، ان حضرت را می دید نمی توانست تشخیص بدهد او همان رسول اعظم است که پشت امپراطوربزرگ ایران وروم را به لرزه در اورده است.

از همین رو روایت شده: (مجلسش عاری ازهرگونه تشریفات بود.به گونه ای که بین او واصحابش تفاوتی دیده نمی شد:( ودرحلقه ای میان اصحاب می نشست،تا هیچ برتری وجو دنداشته باشد مجلسش صدر وذیل نداشت همگی حلقه وار می نشستند:مکارم الا خلاق ص۲۱)،از همین رو اعراب غریبی که به حضورش می رسیدند، ایشان را درجمع تشخیص نمی دادند بلکه می پرسیدند کدامیک از شما رسول خدا(ص) هستید ابوذر غفاری می گوید:پیامبر خدا(ص)برای تواضع کردن بدون کوچک ترین امتیازی میان اصحاب می نشست؛ به طوری که شخص بیگانه ای وارد می شد،نمی دانست که کدام یک از ان ها پیامبرندتا اینکه می پرسید لذا از ان حضرت تقاضا کردیم که جایگاهی برایش درست شودکه وقتی غریبی وارد می شود،اورا بشناسد. بعد از کسب اجازه سکویی ازگل وسنگ درست کردیم که ان جناب روی ان می نشست ومهم در طرفین او می نسشتیم:سنن الکبیر،ج۵،ص۳۷).

دومین خصوصیت معاشرت اجتماعی رسول خدا(ص) که اسوه به معنای حقیقت کلمه (ادب درمجلس) است. به این معنا هرچند معاشرت رسول خدا (ص)مردمی وخاکی بود ولی انچه که این معاشرت را ازهمه معاشرت هامتمایز می کند (ادب درمجلس) است،چراکه:

اولا؛ پیامبر(ص)با ان همه مراتب ،جاومکان خاصی برای نشستن خوددرنظر نمی گرفت، بلکه هرگاه به مجلسی وارد می شد در انتهای مجلس می نشستند وبه دیگران نیز می فرمودند:(هرکس در مجلس وارد شد در انتهای مجلس بنشیند)
از همین رو علی (ع) در توصیف جلسه پیامبر فرمود:لایوطن الا ماکن وینهی عن ایطانها،واذا انتهی الی قوم جلس حیث ینتهی به المجلس و یامر بذلک:درمجالس جای ویژه ای برای خود انتخاب نمی کرد،ومخصوصا ازاین کار نهی می نمود،؛ووقتی به جمعیتی می پیوست، هرجاکه خالی بود می نشست و اصحاب را دستور می داد که چنان کنند: ،معجم الکبیر،ج۲۲،ص۵۵).

ثانیا؛ درنوع نشستن نیز مظهر ادب بودند چراکه برخلاف رفتار عرب ها که هنگام نشستن دامن عربی خودرا بالا می زدند ساقها وزانوان خود را لخت ونمایان می کردند نشستن پیامبر(ص) عاری ازچنین رفتاری عربی بود وهیچگاه دامن عربی خود را بالا نمی زدند واین گونه عریان نمی نشستند:سنن ابی داود،ج۱ص۳۶۶) ثالثا؛هرنوع نشستنی که حکایت گر نخوت وبزرگ منشی بوداجتناب می کردند در روایت امده است ( درصدرمجالس زانو پیش زانوی هم نشین ،نمی نهاد: مکارم الاخلاق،ص۱۷) و نیز( هرگزپای خودرادر حضور دیگران دراز نمی کرد:همان) و همچنین (درحضور مردم برچیزی تکیه نمی داد:مهجه ،ج۲ص۱۲۵).

 


سومین خصوصیت معاشرت اجتماعی پیامبر(ص) که الگوی بی نظیر برای رهبران می باشد(مساوی دانستن فقیر وغنی)است.به این معنا درنشستن برایش فقیر وثروت مند یکسان بودند وهمان نگاهی که به اغنیا داشت به فقرا هم داشت وبا هردو طبقه در جلسه می نشست وهیچ تفاوتی بینشان قایل نبود ازهمین سلمان می گوید: (اوصانی خلیلی رسول الله (ص) بسبع، لا ادعهن علی کل حال: ان انظر الی من هو دونی ولاانظرالی من هو فوقی وان احب الفقرا وادنو منهم:الحکایات ،ص۹۶) وحبیبم مرا به هفت چیز سفارش نمود: و این که پایین ازخودرا بنگرم، و به برتر از خود راننگرم، و این که مستنمدان رادوست بدارم وبه انان نزدیک شوم) یکسان دیدن فقرا بااغنیا به گونه ای بود وقتی عده ای از سران قریش شرط ایمان اوردن به اسلام را دو رکردن فقرا وپشمینه پوشان از همنشینی ازرسول خدا عنوان کردند.

خداوند رسول خود را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا؛ کهف،ایات ،۱۸،۲۸):با کسانی باش که پروردگار خود را صبح عصر می خوانند،وتنها رضای اورا می طلبند و هرگز بخاطر زیورهای دنیا،چشمان خود را از ان ها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از ادخو غافل ساختیم اطاعت مکن همان ها که از هوای نفس پیروی کردند وکا رهایشان افراطی است.

هم‌چنین فرمود: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداوةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما علیک من حسابهم من شیء و ما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین؛انعام،ایه۵۲) و کسانی را که خدا را می‌خوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن نه چیزی از حساب آن‌ها بر توست، و نه چیزی از حساب تو بر آن‌ها اگر آن‌ها را طرد کنی، از ستمگران خواهی بود.»

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، پس از نزول این آیه به پا خاست و در جستجوی مستضعفان و بینوایان شتافت. آنان را در انتهای مسجد دید که به ذکر الهی مشغولند. رو به آنان کرد و فرمود: «الحمدالله الذی لم یمتنی حتّی امرنی ان اصبر نفسی مع رجال من امتی، معکم المحیا و معکم الممات؛ خدای را سپاس که زندگیم را به پایان نرساند تا دستور داد که من در کنار گروهی از امتم با آن‌ها باشم؛ من در زندگی و مرگ با شما هستم:مجمع البیان ح۴،ص۶۲ و روح المعانی.،ج۸،ص۲۵۰» 

چهارمین خصوصیت معاشرت اجتماعی نبوی که می تواند الگوی همگان باشد(مهمان نوازی) است.به این معنا هرچند رسول الله (ص) ساده زیست بوده وزندگی بی تشریفاتی داشتند ولی نسبت به کسی که به عنوان مهمان بروی وارد می شدند سنک تمام گذشته وازانچه ازعهده اش ازنظر پذیرایی امکان پذیر بود کوتاهی نمی کرد ونهایت احترام برای مهمان قایل می شد.

ازهمین رو سلمان فارسی نقل می کند:(به خانه پیامبر خدا(ص) رفتم ،بالشی که مخصوص خودش بود پشت من قرار داد) وهمچنین امام صادق (ع)وایت می کند: (روزی یکی از خواهران رضایی پیامبر به محضرش رسید چون نگاه پیامبر به او افتادخیلی خوشحال شد، ردای خود را زیر او پهن کرد و او را روی ان نشاند، باو به گفتگو مشغول شد و شادمانی داد) وهمچنین در روایت دیگر امده است:(وکان یوثر الداخل علیه بالوساده التی تحته، فان ابی ان یقبلها عزم علیه حتی یفعل:زیر اندازش را می گستراند تا وارد شونده بران بنشیند واگر نمی پذیرفت،انقدر اصرار می فرمود تا طرف قبول کند).

و نیز در روایت دیگر امده است:(وهرکس خدمت او می رسید مورداکرام قرار می گرفت وزیر اندازشیا عبایشرا برای او پهن می کرد،هرچند میان اووواردین ، خویشاوندی واشنایی وسابقه رفاقت نباشد:وکان یکرم من دخل علیه،حتی ربما بسط ثوبه لمن لیست بینه وبینه قرابه ولا رضاع یجلسه علیه) احترا م وتکریم مراجعه کنان انچنان برایش اهمیت داشت که در گزارش امده است:(دریکی از دیدارهای مردمی ،اتاق حضرت پر ازجمعیت بود،جریربن عبدالله وارد شد وداخل اتاق جایی برای او نبود.بیرون از اطاق نشست پیامبر چون نگاهش به او افتاد،عبای خود راازدوش خود برگرفت وپیچید و به سمت اوفرستاد تا روی ان بنشیند اما جریر هم ادب نشان داد وعبای پیامبر ر ابر صورت خود نهاد وبوسه بران زد) :(وقتی مهمان داشت ،با مهمان غذا می خورد ودست از غذا خوردن نمی کشید مگرانکه مهمان دست از طعام بکشد) سیره عملی رسول الله (ص) درس وپیام است که شیوه برخورد با مهمان بایست متفاوت باشد با انچه که هرفردی نسبت به اعضای خانواده دارد مهمان باید از نظر احترام وتکریم نهایت پذیرای وتکریم شود.

پنجمین خصوصیت معاشرت اجتماعی نبوی (بی تکلف بودن ) است.یعنی با این که رسول الله با قطع نظر ازمقام رسالت، رهبر جامعه بود ودارای موقعیت ویژه داشت ولی سیره ورفتار عملی خود را گونه ای پیش می برد کسی رفتار ویژه ای از ان حضرت ملاحظه نمی کرد چراکه لباس فاخر پادشاهان رانمی پوشید ذی ورفتار سلاطین را نداشت بسیار ساده وبدون هرگونه تشریفات در بین مردم حضور پیدامی کرد ،وهرگونه رفتار مردمی که حکایت گر این معنا بود که بر داشت پادشاهانه ازحضرت دارند باان برخورد می کرد ومردم ازان روش غلط باز می داشت ازهمین رو ست که در روایت امده است:(ان حضرت در قید وبند مرکب خاص برای تردد نبود،گاهی سوار براسب یا استر می شد، گاهی هم سوار بر الاغ می شدو کسی را هم همراه سوار می کرد، گاهی اگر وسیله ای نبودپیاده وپابرهنه وبدون عبا وعمامه رفت وامد می کرد :ا) انچنان بی تکلف وبی پیرایه بوده است که در روایت امده است:(وقتی وارد مجلس می شد در نزدیکترین جای به محل ورود خود می نشست:کان رسول الله(ص)اذا دخل منزلاقعد فی ادنی المحلس حین یدخل(مکارم الاخلاق ص۲۶) وهمچنین امده است:(کراهت داشت کسی برای و ی به پاخیزد ومردم نیز از این جهت جلوی پای ان حضرت بلند نمی شدند: کانو ا اذا راوه لم یقومو ا الیه لما یعرفون من کراهیته لذالک(همان ،ص۱۱۳) و در گزارش دیگر ابوامامه نقل می کند:(پیامبر روزی به عصا تکیه داده بود بر ما گذشت وما به احترام اوازجا برخاستیم.به ما گفت : انسان که ایرانیان برای بزرگ داشتن یکدیگر درجلوی پای هم برمی خیزند برنخیزند(ص۲۶).

ششمین خصوصیت معاشرت نبوی(تفقد از یاران) است.رسول الله (ص) پیامبر رحمت ومهربانی بود همواره به فکر ویاد مومنان بود، مشکل انان را مشکل خود می دانست ازهمین رو لحظه از انان غافل نمی گردید بلکه ازحال شان جویا می شد ازهمین رو علی(ع) روایت می کند: (اذا تفقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنه،فان کان غایبا دعا له ،وان کان شاهدازاره وان کان مریضا عاده) هر گاه سه روز می گذشت و یکی از برادران دینی را نمی دید، جویای حال او می شد. اگر غایب و به سفر رفته بود، در حق او دعا می کرد، اگر شاهد و در شهر بود، به دیدارش می رفت و اگر بیمار بود، به عیادتش می رفت.»

جابر بن عبداللّه نقل می کند که در یکی از غزوات که همراه پیامبر بودم، شترم از رفتن باز ماند. پیامبر که در آخرهای مردم حرکت می کرد به من رسید و کمکم کرد تا شترم را که خوابیده بود و دیگر راه نمی رفت، از جایش برخیزاند، دوباره آن را خواباند و مرا سوار کرد و دوباره بلندش کرد. در طول راه که می رفتیم، از وضع پدرم و خانواده ام و بدهکاری پدرم که وفات یافته بود و از زن بیوه ای که با او ازدواج کرده بودم و شتری که خریده بودم و موضوعاتی از این دست پرسید و من جواب می دادم و از من خواست وقتی به مدینه برگشتیم مراجعه کنم تا مشکلاتم را حل کند).

هفتمین خصوصیت سیره اجتماعی نبوی(عفو وگذشت) است.به این معنا هرچند رسول الله(ص) در اصول حاضر به مصالحه وسازش نبود وتحت هیچ عنوانی با دشمان برانداز اسلام(اشد علی الکفار) بود ولی نسبت به همه کسانی که درمدت بیست سه از رسالت سیزده سال در مکه وده سال در مدینه در موضع مخالف قرار داشتند ، ظلم ،هتک حرمت وجفاهایی نسبت به شخص رسو ل الله (ص) انجام داده بودند ولی از گذشته ورفتار ناپسند خود پشیمان شده بودند بن رسول اعظم که مظهر تجلی رحمت واسعه الهی ومصداق(رحما بینهم) بودازانان انتقام نگرفت بلکه همه انان را مورد عفو وگذشت قرار داد که در گزارش تاریخ زندگانی رسول الله امده است:

۱-درمدت سیزده سال ازبعثت پیامبر در مکه قریشه هر روز بی باکانه بر شدت اذیت وازار خود بر پیامبر(ص) می افزودند به طرفش شکمبه وخونابه شتر پرتاب می کردند ودرمسیرش خاک وخاکستر می ریختند، ساحر،مجنون ودیوانه می خواندند ولی درسال هفتم هجرت که مکه را فتح نمودند درجمع همین مردم نامرد وپست مکه ایستادندوفرمودند:(شما چه تصور می کنید (ماذا تظنون ؟)انان که تادیروز هرانچه می توانستند بر علیه پیامبر کرده بودند گفتند:(خیر ونیکی می گویییم وگمانی جزنیکی نداریم،که توبرادری بزرگوار وبرادر زادای گرامی هستی(انت اخی وابن اخی) واکنو به قدرت رسیده ای) درحالی اشگ در چشمانش حلقه زده بود فرمود :(من اکنون همان سخنی را باشما می گویم که برادرم یوسف گفت :قال لا تثریب علیکم یغفر الله لکم وهو ارحم الراحمین یوسف(،ایه،۲۹):یوسف گفت:امروز هیچ خجل ومتاثر نباشید که من عفو کردم خداهم گناه شما راببخشد که اومهر بانترین مهربانا نست)وفرمود:انتم طلقا)(تاریخ طبری،ج۲،ص۳۲۲)

۲-پس ازفتح مکه ابوسفیان راکه محور همه شرارتها بود که باتحریک وی بود که درسال سیزدهم بعثت چهل نفر ازقریش شبانه به قصد ترر به خانه پیامبررفته بودند ،اوبود تمام هزینه جنگ بدر واحد را تامین می کرد و با همین جنگ ها عده از مسلمین ازجمله حمزه سید الشهدا به شهادت رسیده بود ولی با این همه عداوت ها نه تنها درفتح مکه اورا عفو کرد بلکه فرمود هرکس برخانه او پناه ببرد ان ره هم خواهم بخشید(شرف النبی،ص۷۴)

۳-پس از فتح مکه ،هندبن عتبه همسر ابی سفیان که درجنگ احد جگر همزه سیدالشهدارا به دندان کشیده بودونیز وحشی غلام جبیربن مطعم که حمزه را به شهادت رساند وبه تحریک هند سینه اش را درید وجگرش را بیرون اورد بود راهم مورد عفو قرار داد (اعلام النبوه،ص۷۸)

۴-درفتح مکه صفوان بن امیه که درمدت سیزه ده سال شدیدترین ازار واذیت رانسبت به رسول الله (ص)مرتکب شده بود وبرای فرار ازمجازات می خواست خودرا در دریاغرق کند وقتی عمیربن وهب به حضرت عرض کرد(یانبی الله صفوان فرارکرده تاخودش را در دریا غرق کند،اورا امان ده)پیامبر اورا مورد عفو قرار دادند وعمامه خود رابرای فرستادند که باان داخل مکه شود(انساب الاشراف،ج ۱ص۳۶۳)

۵- شعرایی چون عبدالله بن ذبعری وکعب بن زهیربسیار دیگر ازشاعران که حضرت ر اهجو کرده ومردم را باشعرشان برعلیه پیامبر تحریک کرده بودند نه تنها اینان بلکه بسیار ی ازمرد دیگر را مورد عفو قرار داد ،گذشت وعفوی که ابوسفیان را شگفت زده کرد که پیامبر (ص) گفت:(مارینا منک یا رسول الله)(اسد الغابه,،ص۱۷۶,،اللاستیعاب،ج۳،ص۹۲) 

۶-انس بن مالک خادم پیامبر نقل می کند:(باحضرت قدم می زدیم،درحالی که بردی با حاشیه های ضخیم به تن کرده بودند؛ پس اعرابی به حضرت نزدیک شد وبرد ان حضرت چنان کشید که حاشیه های بردبرگردن ان حضرت اثر گذاشت سپس گفت( محمد(ص)ازمال خداکه نزد توست به من بده پس حضرت خندید وان را به اوبخشید(مناقب،ج۱،ص۱۰)

۷- گلوبندهایی از طلا و نقره خدمت آن حضرت آوردند و آنها را میان اصحابش تقسیم کرد. مردی از صحرانشینان برخاست و گفت:ای محمّد! به خدا قسم، هر چند خدا تو را به عدالت فرمان داده است من تو را عادل نمی‌‌بینم،فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم، چه کسی عادل خواهد بود! چون آن مرد رو گرداند، فرمود:او را به آرامی بر من بازگردانید. :صحیح بخاری،ج۴،ص۲۴۳)

۸-(جابر نقل کرده است :پیامبر روز حنین طلاهایی را که در دامن بلال بود، مشت مشت به مردم می‌‌داد. مردی گفت: ای پیامبر خدا عدالت کن ! فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت نکنم چه کسی خواهد کرد! اگر من عادل نباشم تو ناامید خواهی شد و زیان خواهی دید. پس عمر برخاست و گفت: اجازه دهید گردنش را بزنم که او منافق است. فرمود: پناه بر خدا، آن وقت مردم بگویند من اصحابم را می‌‌کشم. :تاریخ طبری،ج۳،ص۳۹۰)

۹- (پیامبر درگیر جنگی بود، دشمن متوجهه غفلت مسلمانان شد. مردی ـ از فرصت استفاده کرده ـ با شمشیر بالای سر رسول خدا ایستاد و گفت: چه کسی مانع کشتن تو می‌‌شود؟ فرمود: خدا، (راوی می‌‌گوید:) شمشیر از دست او افتاد و رسول خدا شمشیر را برداشت و فرمود: اکنون چه کسی جلو کشته شدن تو را می‌‌گیرد؟ عرض کرد: شما لطف کنید و با من به نیکی رفتار کنید. فرمود: بگو، گواهی می‌دهم که خدایی به جز خدای یکتا نیست.

آن مرد عرب گفت: نه با تو می‌‌جنگم و نه به طرفداری تو می‌‌آیم و نه در صف کسانی که با تو می‌‌جنگند، شرکت می‌‌کنم، پس راهش را گرفت و نزد قبیله خود رفت و گفت: از نزد بهترین مردم به نزد شما آمدم.:مسند احمد حنبل:ج۳,ص۳۹۰)

۱۰- (انس بن مالک نقل می‌‌کند: که زن یهودیی گوشت مسموم گوسفندی را خدمت پیامبر آورد تا از آن تناول کند، پیامبر از آن زن علت را پرسید. او در جواب گفت: من قصد کشتن تو را داشتم، پیامبر فرمود: خداوند تو را بر این عمل توفیق نمی‌‌دهد به پیامبر گفتند: آیا آن زن را نمی‌‌کشی ؟ فرمود: نه. :صحیح مسلم،ج۷،ص۱۴)

۱۱- علی می‌‌فرماید: رسول خدا من و زبیر و مقداد را فرا خواند و فرمود: بروید تا به روضه خاخ(محلی بین مکه ومدینه) برسید، در آن جا زنی میان هودج است که با خود نوشته‌ای دارد، نوشته را از آن زن بگیرید. ما رفتیم تا به روضه خاخ رسیدیم و ناگاه زنی را در هودجی دیدیم، پس به او گفتیم نوشته را بیرون آور. گفت: نوشته‌ای همراه من نیست.

گفتیم: باید نوشته را در بیاوری وگرنه کشته می‌‌شوی، پس نوشته را از میان موهای بافته‌‌اش در آورد. آن را خدمت پیامبر آوردیم. نامه از حاطب بن ابی بلتعه به گروهی از مشرکین مکه بود که آنها را در جریان یکی از کارهای رسول خدا قرار داده بود. پیامبر حاطب را طلبید و فرمود: حاطب ! این نامه چیست ؟ عرض کرد: یا رسول اللّه، زود درباره من تصمیم نگیرید، من مردی بیگانه بودم که برخلاف تمام مهاجران همراه شما که خویشاوندانی در مکه دارند که از فامیلشان حمایت می‌‌کنند من کسی را ندارم؛ این بود که خواستم نفوذی بین آنها داشته باشم تا به جایک خویشاوندی پشتیبان من باشند و این کار را به سبب کفر و یا پس از مسلمان شدن بر اساس ترجیح کفر بر اسلام و یا رو بر تافتن از دینم انجام ندادم.

پیامبر فرمود: او به شما راست گفت. عمر گفت: اجازه بفرمایید گردن این منافق را بزنم. پیامبر فرمود: «او در جنگ بدر حاضر بود، چه می‌‌دانی شاید خدای تعالی به اهل بدر خبر داده باشد که هر چه خواستید، بکنید، من شما را آمرزیده‌ام.»(صحیح بخاری،ج۵،ص۱۸۴)

12-حضرت همسایه اى یهودى داشت که وى را بسیار اذیّت مى کرد، هر روز از پشت بام خاکستر همراه آتش بر روى سر آن حضرت مى ریخت. این کار در ظاهر به عنوان ریختن زباله و خاکستر در کوچه، و در حقیقت به منظور ابراز خشم و کینه یهودى نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) انجامک مى شد، و پیامبر کریمانه از کنار آن مى گذشت. تا اینکه یک روز خبرى از مرد یهودى نشد، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از غیبت آن مرد سؤال کرد. گفتند: خوشبختانه بیمار گشته، و بر اثر بیمارى مزاحمتهایش قطع شده است. فرمود: باید به عیادتش برویم! به سمت خانه اش حرکت کرد. در خانه یهودى را کوبید. همسرش به پشت درآمد و سؤال کرد: کیست؟ حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجّب کرده بود، و در مقابل عملى غیر قابل پیش بینى قرار گرفته بود، گفت: در را باز کن تا داخل شوند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شد، و کنار بستر بیمار نشست. و از حال بیمار پرسید، و به گونه اى برخورد کرد که گویا هیچ اذیّت و آزاری ندید(صحیح بخاری،ج۵,ص 202)

هشتمین خصوصیت معاشرت اجتماعی رسول خدا(ص((خوشروئی ومزاح)) است.به این معناسبک برخورد پیامبر با دیگران رسمی ،پادگانی وخشک نبوده است بلکه خوشرو، نرم وملایم بود وباخنده دیگران می خندید وبامزاح دیگرا ن مزاح می کردند ازهمین رو درسیره عملی رسول خدا امده است:

1-(( روزي پيامبر صلي الله عليه وآله در مقابل علي عليه السلام نشسته بود و ظرف خرمايي جلوي آنان بود. پيامبر صلي الله عليه وآله هر بار خرمايي برمي داشت و مي‌خورد و هسته آن را پيش روي علي عليه السلام مي‌نهاد. وقتي مقداري خرما خوردند و همه هسته‌ ها جلوي امام علي عليه السلام جمع شد؛ پيامبر صلي الله عليه وآله به شوخي به علي عليه السلام فرمود: «اي علي! تو چه قدر پرخور هستي؟!‌» و اشاره به هسته ‌هاي انباشته شده جلوي او كرد. امام علي عليه السلام نيز شوخي ايشان را با شوخي پاسخ داد و فرمود: «پرخور كسي است كه خرماها را با هسته بخورد‌» و اشاره به پيامبرصلي الله عليه وآله كرد كه هيچ هسته خرمايي جلوي ايشان نبود.: زهر الربيع، ص 3.))

2-((روزي پيرزني از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله - كه زني مؤمن و پاكدامن بود - براي عرض ارادت تصميم گرفت نزد پيامبر(ص) رود. پيرزن لنگ لنگان نزد پيامبر(ص) آمد تا در مورد بهشت از ایشان بپرسد. سلام كرد و در مورد بهشت از پيامبر صلي الله عليه وآله سؤال كرد. رسول خدا صلي الله عليه وآله به او فرمود: «پيرزنان به بهشت نمي‌روند.‌» پيرزن از اين پاسخ يكّه خورد و بسيار غمگين شد و برخاست و رفت. بلال حبشي نزد پيامبر صلي الله عليه وآله مي ‌رفت و ديد پيرزن با چشمان اشكبار از نزد پيامبر صلي الله عليه وآله باز مي‌گردد. از او پرسيد: «اي مادر! چرا گريه مي‌كني؟‌» پاسخ داد: «زيرا پيامبر صلي الله عليه وآله به من فرموده پيرزن ها به بهشت نمي‌روند.‌» بلال نيز از اين سخن بسيار تعجب كرد. با پيرزن خداحافظي نمود و نزد رسول اکرم صلي الله عليه وآله آمد و درستيِ خبر را دوباره از پيامبر صلي الله عليه وآله سؤال كرد. پيامبر صلي الله عليه وآله به او فرمود: «سياه ‌ها نيز به بهشت نمي‌روند.‌» بلال نيز غمگین شد و در گوشه‌اي نشست. اندكي گذشت و عباس، عموي پيامبر صلي الله عليه وآله كه پيرمردي سالخورده بود بلال را گريان ديد. نزد بلال رفت و پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟‌» بلال اشك از چشمانش پاك كرد و گفت: «پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود سياهان به بهشت نمي‌روند.‌» عباس پيش پيامبر صلي الله عليه وآله آمد و جريان را باز گفت. پيامبر صلي الله عليه وآله به عباس رو كرد و فرمود: «بدان كه پيران نيز به بهشت نخواهند رفت.» او نيز بسيار غمگين شد. اندكي گذشت. براي اينكه خبر شادماني، بيشتر در دل آنان تأثير گذارد، هر سه آنان را نزد خود فرا خواند و با تبسّمي فرمود: «پروردگار، اهل بهشت را ابتدا به صورت جواني آراسته در حالي كه تاجي به سر دارد درمي آورد و سپس وارد بهشت مي‌سازد؛ نه به صورت انسان پير يا سياه چرده.‌» هر سه از اين مزاح شاد شدند. :بحارالانوار، ج 103، ص 84.)) 

3-((روزي زني از نزديكان پيامبر صلي الله عليه وآله نزد ايشان آمد. پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله با صداي بلند به گونه ‌اي كه او مي ‌شنيد فرمود: «آيا اين همان زني نيست كه در چشم شوهرش سفيدي است؟.

زن سراسيمه شد و گفت: «نه در چشم شوهر من سفيدي نيست!‌» سپس پريشان به سوي خانه دويد و آنچه از پيامبر صلي الله عليه وآله شنيده بود به شوهرش گفت. مرد منظور پيامبر صلي الله عليه وآله را فهميد و به سخن زن خنديد و چشمش را به همسر خود نشان داد و گفت: «مگر نمي‌بيني كه سفيديِ چشمانم بيشتر از سياهي آن است: همان، ج 16، ص 194.)) 

4-((پيرزني كه دندان هايش در اثر پيري ريخته بود نزد پيامبر صلي الله عليه وآله آمد. وقتي پيامبر صلي الله عليه وآله او را ديد فرمود: «پيرزنِ بي دندان وارد بهشت نمي‌شود.» پيرزن بسيار ناراحت شد. رسول اکرم صلي الله عليه وآله كه ديد او بسيار ناراحت است پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟‌» با بغض پاسخ داد: «اي رسول خدا! من دندان ندارم.‌» پيامبرصلي الله عليه وآله نيز با خنده فرمود: «غمگين مباش! منظور من اين بود كه تو با اين وضع وارد بهشت نمي‌شوي.: همان، ص 298.))

منبع:«تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله صل الله علیه و آله»/سید محمدتقی قادری»

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...