بیماری وسواس
بیماری وسواس
انسان ها همان طور که از نظر شکل و قیافه مختلف هستند، از جنبه های روحی و فکری نیز با یکدیگر متفاوتند. اگر افراد متعادل و غیرمتعادل در دو قطب واقع شوند، بقیه افراد بین این دو قطب قرار می گیرند، با این تفاوت که برخی به قطب متعادل و بعضی به قطب غیرمتعادل تمایل خواهند داشت.
در زندگی اجتماعی به افرادی برخورد می کنیم که در انجام کارها بدون این که کار را در نظر بگیرند زود تصمیم می گیرند. این گونه افراد عجول همیشه در مسائل و حوادث، سطح قضایا را لمس می کنند و به عواقب و لوازم آنها توجهی ندارند. معلمی که تحقیق نکرده، زود عکس العمل از خود نشان می دهد، بازرگانی که در امر تجارت با شتاب زدگی اقدام می نماید، پدری که با خامی و نپختگی در باره فرزندان خود تصمیم می گیرد، همه از این دسته هستند.
در برابر این افراد، گروه دیگری قرار دارند که نمی توانند تصمیم بگیرند، حتی در عادی ترین کارهای روزمره، از اتخاذ تصمیم عاجز می مانند. تردید و شک کشنده ای آنان را رنج می دهد، هر بار که می خواهند تصمیم بگیرند، افکار خاصی آنان را از تصمیم باز می دارد. این عده دچار بیماری خطرناک وسواس می باشند، این روحیه حتی در عادی ترین کارهای آنان به چشم می خورد.
این بیماری این طور آغاز می گردد که شخص پس از انجام عملی احساس می کند که تفکر خاصی او را رنج می دهد و او نمی تواند در برابر آن ایستادگی نماید. با این که به نارسایی و پوچ بودن آن فکر اعتقاد کامل دارد، ولی در اثر ناتوانی و ضعف فکری تسلیم آن می گردد.
به عنوان مثال، افراد سالم وقتی درب مغازه و خانه خود را می بندند، پس از بررسی جزئی مطمئن شده دنبال کار خود می روند، ولی بیمار وسواسی دائما می پندارد که درب بسته نشده است و چون می خواهد به کار دیگری مشغول شود، این افکار او را رنج می دهد.
ریشه و اساس این بیماری، ناتوانی فکری است، لذا در انحصار ملت خاصی نبوده، در هر جامعه ای بر اساس آداب و سنن، به نوعی ظهور و بروز می کند. علاوه بر این، در هر طبقه با توجه به خصوصیات صنفی به طرز خاصی آشکار می گردد. برخی از دانشمندان، در تألیف و تصنیف کتاب دچار وسواس می گردند. این گونه افراد با داشتن امکانات وسیع علمی، هرگز نمی توانند کتابی تألیف نمایند. چه، وسوسه انتقاد و ایرادگیری دیگران، آنان را از این کار باز می دارد، با این که ممکن است نوشته آنان اصلاً ایرادی نداشته باشد، از این گذشته کدام نوشته ای تاکنون بدون ایراد و انتقاد بوده است، و آیا عقل می پذیرد که برای یک انتقاد کوچک از یک تألیف ضروری لازم خودداری کنیم؟ برخی از افراد در طهارت و نجاست دچار وسوسه می شوند، نیرویی نامرئی آنان را دچار شک و تردید می سازد!
این بیماری از ابتدایی ترین مرحله شروع شده، به تدریج به مراحل خطرناکی می رسد، در برخی از موارد کار وسواس آن چنان شدت می یابد که همه افراد را «مسامحه کار» تشخیص داده و زندگی اجتماعی،بر ایشان دشوار و سخت می گردد.
حملات این نیروی نامرئی در صورت عدم معالجه هم چنان توسعه می یابد و به مرحله حادی می رسد. در این مرحله برخی کارشان به جنون کشیده می شود.
در ابتدا شخص وسواسی درک می کند که رفتارش غیرعادی است، ولی در مراحل بحرانی، این درک از او گرفته می شود و دیگران را افراد غیرعادی تلقی می کند. زیان دیگری که شخص وسواسی بدان دچار می گردد، شک و تردید در سایر قسمت های زندگی او است، فردی که در نجاست و طهارت وسواس دارد، به تدریج در سایر شئون زندگی هم دچار تردید و شک می گردد، این گونه اشخاص نمی توانند در سایر مسایل تصمیم بگیرند، و با این ضعف و ناتوانی فکری، همیشه با فکر و اراده دیگران به زندگی می پردازند، چون خود از تصمیم گیری عاجز می باشند.
انگیزه وسواسی
در مواردی پیدایش رفتار وسواسی، نتیجه حوادث تلخی است که در سنین کودکی روی داده است، مثلاً کودکی که در خردسالی از ترس فرار کرده، خود را در اتاق درب بسته ای پنهان کرده بود، بعدها دچار وسوسه بسته شدن درب می شود، یعنی هیجان گذشته بعدها در فرم وسواس بسته نشدن درب آشکار می گردد.
یکی دیگر از عوامل پیدایش رفتار وسواسی عبارت است از زندگی توأم با محرومیت ها و فقدان امنیت خاطر. در دوران کودکی بسیاری از کودکان که در محیط خانه با مشکلات خانوادگی از قبیل اختلافات و جدایی و طلاق مادر، دست به گریبان هستند، واکنش این مشکلات روحی در بزرگی به شکل رفتار وسواسی بارز می گردد. چه استحکام و قدرت فکری آنان با تصادم با مشکلات خانوادگی از بین رفته، به ناتوانی گراییده است و همین ناتوانی فکری، خود عامل پیدایش رفتار وسواسی می گردد.
دختری که در دوران کوچکی همیشه ناظر اختلافات پدر و مادر و جدایی آنان بود، در اولین فرصت این ناراحتی ها و تشویش ها به حالت رفتار وسواسی بسیار شدیدی، در امر نجاست و طهارت در او ظاهر گشت.
درمان وسواسی
در درجه اول باید از آنچه به فکر و نیرومندی آن آسیب برساند خودداری کرد. چه، عامل عمده ای که رفتار وسواسی را پرورش و یا به ظهور می رساند، قوای فکری باشد، هر قدر انسان ها از سلامت فکر برخوردار باشند، کمتر دچار وسوسه می گردند.
بنا بر این باید کوشید از تفکرات غیرمتعادل اجتناب کرد، یعنی در برابرشان مقاومت کرد و با بی توجهی آن افکار را از خود راند.
منبع:
وسواس و درمان آن، حجازی، چاپ چهارم
پرورش های اخلاقی، عبدالمجید رشیدپور
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب