25
مرداد

بهلول7

داستان بهلول:بهلول و امیر کوفه
اسحق بن محمد بن صباح امیر کوفه بود . زوجه او دختري زایید . امیر از این جهت بسیار محزون و
غمگین گردید و از غذا و آب خور دن خودداري نمود . چون بهلول این مطلب را شنید به نزد وي رفت
و گفت : اي امیر این ناله و اندوه براي چیست ؟
امیر جواب داد من آرزوي اولادي ذکور را داشتم ، متاسفانه زوجه ام دختري آورده است . بهلول
جواب داد : آیا خوش داشتی که به جاي این دختر زیبا و تام الاعضاء و صحیح و سالم ، خداوند پسري
دیوانه مثل من به تو عطا می کرد ؟
امیر بی اختیار خنده اش گرفت و شکر خداي را به جاي آورد و طعام و آب خواست و اجازه داد تا
مردم براي تبریک و تهنیت به نزد او بیایند .

بهلول دانا


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم