25
مرداد

بهلول5

داستان های خواندنی بهلول:در محضر قاضی
آورده اند که در شهر بغداد تاجري بود که به امانت دار ي و مروت و انصاف و مردم داري شهره شهر
شده بود و بیشتر اجناس مطلوب آن زمان را از خارج وارد می نمود و با سود مختصري به مردم می
فروخت و از این لحاظ محبوبیتی خاص بین مردم پیدا کرده بود و نیز رقیب و همکار تاجر یک نفر
یهودي بود که خیلی سنگ دل و بیرحم بود و برعک س آن تاجر همه مردم مکروهش می داشتند و
اجناس خود را باسود گزاف به مردم می فروخت و نیز شغل صرافی شهر را هم بر عهده داشت و هر یک
از بازرگانان که احتیاج به پول پیدا می کردند از او وام می گرفتند و او با شرایطی سخت به آنها پول
قرض می داد . از قضاي روزگار آن تاجر با مروت احتیاج به پول پیدا نمود و نزد یهودي آمد و مطالبه
مبلغی به عنوان قرض نمود . یهودي از آنجایی که با این تاجر عداوت دیرینه داشت گفت :
من با یک شرط به تو پول قرض می دهم و آن این است که باید سند و مدرك معتبري بدهی تا چنانچه
در موعد مقرر نتوانی مبلغ را بپردازي ، من حق داشته باشم تا یک رطل از هرمحل که بخواهم از گوشت
بدنت را ببرم و چون آبروي آن تاجر در خطر بود ، با این شرط تسلیم شده و مدرك معتبر به آن یهودي
سپرد که چنانچه تا موعد مقرر در سند پول آن یهودي را نپردازد علاوه بر پرداخت وام یهودي حق دارد
تا یک ر طل از گوشت تن او را از هر محل که بخواهد ببرد . و از آنجایی که هر نوشی بی نیش نیست
آن تاجر با مروت در موعد مقرر نتوانست دین خود را ادا نماید . پس یهودي از خداخواسته قضیه را به
محضر قاضی شکایت نمود و قاضی تاجر را احضار نموده و چون طبق قرارداد قبلی تاجر محکوم بود تا
بدن خود را در اختیار یهودي بگذارد .
آن یهودي با دشمنی که داشت البته عضوي را می برید که قطع حیات تاجر بدبخت را می نمود و از این
لحاظ قاضی حکم را به امروز و فردا موکول می نمود تا شاید یهودي از عمل خود منصرف شود ولی
یهودي دست بردار نبود و هر روز مطالب ه حق خود و اجراي حکم را داشت و این قضیه در تمام شهر
بغداد پیچید وهمه مردم دلشان به حال آن تاجر با مروت می سوخت واز طرفی چاره دیگري نیز نداشت .
تا اینکه این خبر به بهلول رسید و فوراً در محضر قاضی حاضر شد و جزء تماشاچیان ایستاد و خوب به
قرار داد آن یهودي و تاجر گوش داد . در آخرین مرحله که قاضی به تاجر گفت :
تو طبق مدارك موجود محکوم هستی و باید بدن خود را در اختیار این مرد یهودي قرار دهی تا یک
رطل از هر محل که بخواهد قطع نماید . براي دفاع هر مطلبی داري بیان نما .
مرد تاجر با صداي بلند گفت : یا قاضی الحاجات ت و دانایی و بس . ناگهان بهلول گفت : اي قاضی آیا به
حکم انسانیت می توانم وکیل این تاجر مظلوم شوم . قاضی جواب داد البته می توانی هر دفاعی داري
بنما بهلول بین تاجر و یهودي نشست و گفت :
البته بر حسب مدرکی که قاعده است این شخص حق دارد یک رطل از گوشت بدن تاجر را ببرد ولی
باید از جایی ببرد که یک قطره خون از این تاجر به زمین نریزد و نیز چنان باید ببرد که درست یک رطل
نه کم و نه زیاد . چنانچه بر خلاف این دو مطلب بریده شود این مرد یهودي محکوم به قتل و تمام اموال
او باید ضبط دولت شود . قاضی از دفاع به حق بهلول متعجب و بی اختیار زبان به تحسین او گشود و
یهودي قانع گشت . قاضی نیز حکم نمود که فقط عین پول را به یهودي رد نماید .

بهلول دانا


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم