بندگي2
ابوذر: وفات (31 يا 32 ق )
به سندهاى زياد در كتابهاى سنى و شيعه روايت است كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: آسمان سايه نكرده بر سر كسى و زمين نداشته كسى را كه راستگوتر از ابوذر باشد.
از امام باقر عليه السلام منقول است : ابوذر از خوف خداوند آنقدر گريه كرد تا اينكه به درد چشم آزرده شد، به او گفتند كه دعا كن تا خدا چشم ترا شفا بخشد، گفت : مرا از آن غمى نيست . غم من دو چيز بزرگ و عظيم است كه در پيش دارم و آن بهشت و دوزخ است .
از امام موسى بن جعفر عليه السلام منقول است : هنگام فوت ابوذر، از وى پرسيدند، ثروت تو چيست ؟
گفت : ثروت من ؛ عمل من است ، گفتند ما از طلا و نقره سؤ ال مى كنيم .
ابوذر گفت : هرگز صبح و شام نكرده ام كه مرا خزانه اى بوده باشد كه مال خود را در آن جمع كرده باشم ؛ از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: كندو ج القمرء قبره خزانه و صندوق انسان قبر او است .(9)
آزاد مردى ابوذر:
روزى عثمان توسط يكى از غلامانش پولى براى ابوذر فرستاد و به عبد خود گفت : اگر ابوذر اين پول را قبول كند ترا آزاد خواهم كرد، برده عثمان كيسه را نزد ابوذر آورد، هر چه اصرار كرد ابوذر قبول نكرد، عرض كرد: اى ابوذر اين كيسه را قبول كن ، زيرا اگر به پذيرى عثمان مرا آزاد خواهد كرد، ابوذر گفت : ان كان فيها عتقك فان فيها رقى درست است كه در پذيرفتن من تو آزاد مى شوى ولى من بنده مى شوم ، بالاخره قبول نكرد.(10)
ابوذر در كوچه و بازار و مسجد؛ در هر جا كه اجتماعى مى ديد، با گفتار آتشين خود بديها و خيانتهاى معاويه را مى گفت و مردم را بر ضد او مى شوراند، معاويه از راه نقشه وارد شد كه ابوذر را ساكت كند و آن نقشه اين بود. سيصد دينار براى ابوذر فرستاد، ابوذر گفت : اگر اين حقوق من است كه مرا از آن محروم كرده اند، مى پذيرم ولى اگر به عنوان صله و انعام است ، آن را قبول نمى كنم و رد كرد.
روزى معاويه گفت : ابوذر را نزد من بياوريد، ابوذر را به حضورش آوردند معاويه به ابوذر گفت : اى دشمن خدا واى دشمن رسول خدا، آيا هر روز نزد ما مى آئى و بر ضد ما سخن مى گوئى ، اگر من بى اجازه امير مؤ منان عثمان ، كسى را مى كشتم ، حتما ترا بقتل مى رسانم ولى درباره قتل تو اجازه مى گيرم .
ابوذر گفت : من دشمن خدا و دشمن رسول خدا صلى الله عليه و آله نيستم ، بلكه تو و پدر تو دشمن رسول خدا هستيد؛ در ظاهر دم از اسلام مى زنيد ولى باطن شما را كفر گرفته است رسول خدا ترا لعنت كرده و مكرر نفرين نموده كه خدا ترا سير نكند.(11)
نام كتاب : طعم خوب بندگى
نكته هايى از بزرگان علم و دين
مؤ لف :غلامحسن اسدى ملا محله اى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب