3
مهر

پيشگوئيهاى حضرت به خزينه دار معاويه

پيشگوئيهاى حضرت به خزينه دار معاويه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق عليه السلام فرمود: معاويه را خزانه دارى بود به نام جبير خابور كه مادرى پير در كوفه داشت ، روزى به معاويه گفت :
من مادرى پير در كوفه دارم ، مشتاق ديدار او هستم ، اجازه بده بروم او را ببينم و حق مادرى او را ادا كنم .
معاويه گفت : با كوفه چه كار دارى ؟ در آنجا مرد جادوگر كاهنى است به نام على بن ابيطالب ، من در امان نيستم كه تو را گمراه كند.
جبير گفت : مرا با على چه كار؟ من به ديدن مادرم مى روم تا حق مادرى او را ادا كنم . معاويه بار ديگر سخن خود را تكرار كرد ولى در اثر اصرار جبير اجازه داد و او به كوفه آمد حضرت على عليه السلام وقتى جبير را ديد به او فرمود:
آگاه باش (اى جبير) كه تو گنجى از گنجهاى خداوند مى باشى و معاويه پنداشته است كه من جادوگر و كاهن هستم و اينرا با تو در ميان گذارده است .
عرض كرد: همينطور است به خدا قسم اين چنين پنداشته است . فرمود: با تو مالى است كه آنرا در عين التمر پنهان كرده اى ، عرض كرد: راست مى گوئى اى اميرالمؤمنين ! آنگاه حضرت به امام حسن عليه السلام فرمود تا او را به خانه برده به نيكويى پذيرايى نمايد.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
3
مهر

چگونه اى آنگاه كه چند عين بر يك عين ظلم كنند

چگونه اى آنگاه كه چند عين بر يك عين ظلم كنند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حذيفة بن يمان به اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان خلافت عثمان گفت : به خدا قسم من كلام تو را و معناى آنرا تا ديشب نفهميدم ، آن سخنى كه در حره (اطراف مدينه ) به من گفتى و آن اين بود كه فرمودى :
چگونه اى ، اى حذيفه زمانى كه چند عين بر يك ظلم كنند؟!
در آن موقع پيامبر صلى الله عليه وآله ميان ما بود و ما حقيقت آنرا نمى فهميديم تا ديشب كه فهميدم (عين اول ) ابوبكر بود كه نامش عتيق بود و سپس عمر را و ايندو بر تو مقدم شدند و اول اسم آنها عين بود.
حضرت فرمود: اى حذيفه فراموش كردى عبدالرحمن ابن عوف را كه متمايل به عثمان شد (آنگاه كه در شوراى شش نفره پس از مرگ عمر، عبدالرحمن به حضرت على عليه السلام گفت : يا على با تو بيعت مى كنم به شرط آنكه به سنت خدا و پيامبر و ابوبكر و عمر رفتار كنى ، حضرت فرمود: بلكه به سنت خدا و پيامبر و اجتهاد خودم رفتار مى كنم ! سه بار عبدالرحمن پيشنهاد خود را تكرار كرد و حضرت همان جواب را داد، آنگاه به عثمان آن پيشنهاد را كرد، عثمان قبول كرد و او خليفه شد، گرچه به همين تعهد خود نيز عمل نكرد و بعدا عبدالرحمن به عثمان اعتراض ‍ كرد و گفت : اى عثمان از بيعت با تو به خدا پناه مى برم ، و عثمان دستور داد او را از مجلس بيرون كردند و تا آخر عمر، عبدالرحمن با عثمان سخن نگفت ).
سپس حضرت على عليه السلام فرمود: زود است كه به ايشان ملحق شوند عمرو بن عاص و معاويه فرزند جگرخواره پس ايشانند( عتيق و عمر و عثمان و عمرو بن عاص و معاويه و عبدالرحمن ) عينهائى كه براى ستم بر من اجتماع كرده اند.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
3
مهر

عید قربان،عيد بندگي مبارك


……………………………………………………………………………………..

هفته ي جنگ هفته ي افتخار است، هفته ي مقدس است، در حقيقت جشن است، عيد است و يك بزرگداشتي[ است]

از روحيه ي مردم، ايثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس. (امام خامنه اي)


  ————————————————————————

————————————————————————

السلام عليك يا ابا صالح المهدي (عجل الله تعالي عليه)

انتظار…

ای نور دیده من! ای مولا و سرور من!
ای قامت رعنای عدالت و ای عزیزترین!
اشک فراق از دیدگانم می چکد.
 مرغ دلم به هوای کوی تو، هوایی شده است.
تو می آیی، با یک سبد نور، با یک سبد امید. تو می آیی،
اما نمی دانم درکدام جمعه؟
گاهی وقتها فکر می کنم آیا زنده می مانم تا ظهور پرحضورت را درک نمایم و یا اگر از این دیار کوچ کردم،
آنگاه که تو بیایی آیا من از خاک برمی خیزم كه در رکابت باشم؟
همه می گویند غروب جمعه دلگیر است، اما نمی گویید چرا؟
جمعه هم از پی نیامدنت داغ سکوت بر لب می زند و تا جمعه ای دیگر خاموش می ماند.
اما آن جمعه که بیایی، ابرهای متراکم و تاریک را از دلها می زدایی
و چشم هایی را که حسرت زیارت آفتاب دارند را به نوازش نور و مهربانی می خوانی.
آنگاه که تو بیایی، دست های آسمان هم در پی یاری تو قنوت می کنند.
کوه ها کمر خود را برای کمک به تو محکم می کنند،
چشم های دریا برای دیدنت باز می شوند،
سروها برای بوسیدنت قدقامت می کنند،
نرگس ها دیگر روی زرد ندارند، شقایق ها دیگر داغ به سینه ندارند و کبوترها، مقیم خانه تو می شوند.
آن روز که تو ییایی، روز است و دیگر شب نیست.
آن روز که تو بیایی، بهار است و زمستان نیست.
آن روز که تو بیایی جمعه است
«اللهم عجل لولیک الفرج»


free b2evolution skin
3
مهر

شهید پاسدار منصور آرنگ

شهید پاسدار منصور آرنگ

 

در حال وضو گرفتن بود که خمپاره دشمن در چند قدمیش منفجر شد/ مانند امام خمینی (ره) زندگی کنید

شهید پاسدار منصور آرنگ در وصیت نامه اش می نویسد: مانند امام عزیزمان خمینی کبیر(ره) زندگی کنید تا درد مردم را خوب درک کنید و با وجدانی راحت شب را بیارامید.
 شهید “پاسدار منصور آرنگ” که در دوران دفاع مقدس عضو کمیته انقلاب اسلامی بود، در مهر ماه سال 1337 در یکی از شهر های کوچک خلخال به دنیا آمد و در سن چهار سالگی به همراه خانواده به تهران آمد.

وی پس از کسب دیپلم خود از هنرستان صنعتی تهران در جهاد سازندگی مشغول به خدمت به کشورش شد اما از ادامه تحصیل غافل نشد و در مدرسه شهید مطهری به تحصیل در حوزه علوم اسلامی پرداخت اما در کنار تحصیلش از فعالیت های انقلابی جا نماند به عضویت کمیته درآمد و شبها در مسجد اباذر نگهبانی می داد.

با شروع جنگ تحمیلی این شهید بزرگوار در اولین فرصت به ایستگاه 7 آبادان اعزام شد. در شب عید مجروح شد و پس از مدت کوتاهی با وجود اینکه هنوز به طور کامل بهبود نیافته بود به علت تعهد و مسئولیتش در جبهه به جمع همسنگرانش پیوست.

اما انگار دوری خالق را نتوانست تحمل کند و در بیست و نهم اردیبهشت سال 1360 در حالیکه برای نماز صبح وضو می گرفت خمپاره دشمن در چند قدمیش به زمین نشست و او را به آرزویش رساند.

این شهید بزرگوار در قسمتی از وصیت نامه اش می نویسد: مادر و پدر عزیزم من را ببخشید که نتوانستم در زندگی دنیوی دستگیری از شما و خواهران و برادرانم بنمایم و نیز خدمتگزار خوبی هم برای امت مسلمان ایران باشم.

 

روحش شاد و راهش پر رهرو


free b2evolution skin
3
مهر

غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند

روایت رشادت‌های غواص‌های کربلای 4 در کتاب “غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند”

“هاشم دنبال سر گمشده می‌گشت و من مات و مبهوت آن کمر خم شده از سجده بودم که یکدفعه بوی جزیره مجنون را شنیدم و صدای فریادها و شلیک‌ها و رسیدم به آن گشت رویایی و آن آخرین شناسایی قبل از عملیات و حمیدی‌نور را دیدم که کنار جاده خاکی افتاده تو دام عراقی‌ها و نگهبان عراقی نزدیکش می‌شود و او به حال سجده می‌رود و نگهبان پا روی کمرش می‌گذارد و می‌گذرد.”

ادامه »


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم