امامت و ولایت
ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان می آید
تو فرموده ای برای من دعا کن
ظهورم را تقاضا از خدا کن
مداوم عجل الله است وردم
دعایی هم تو بر احوال ما کن
ای منتظران گنج نهان می آید
آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور
گفتند که صاحب الزمان می آید
تو فرموده ای برای من دعا کن
ظهورم را تقاضا از خدا کن
مداوم عجل الله است وردم
دعایی هم تو بر احوال ما کن
رژیم آلسعود، شیخ نمر رهبر شیعیان عربستان را اعدام کرد
وزارت کشور عربستان با صدور بیانیهای از اجرای حکم اعدام آیتالله نمر باقر النمر رهبر شیعیان این کشور خبر داد.
برادر شیخ نمر «محمد النمر» ضمن تأیید خبر اعدام برادرش این اقدام آل سعود را محکوم کرد و آن را (شنیع) توصیف کرد.
وی افزود با وجود اینکه انتظار عقلانیت بیشتری از مقامات سعودی داشتیم، در اعتراض به این اقدام به سازمانهای بین المللی مراجعه نخواهیم کرد زیرا میدانیم از دست این سازمانها کاری بر نمیآید.
وی همچنین خواستار شد اعتراضات مردمی در شأن جایگاه رهبر شیعیان عربستان و به صورت مسالمت آمیز برگزار شود.
برادر شیخ نمر در صفحه توییتر خود با انتشار توییتی نوشت:
«خداوندا شهادت او را قبول کن و او را با محمد و آل محمد محشور بدار»
در حالی که اتهامات وارد شده به شیخ نمر مربوط به فعالیتهای سیاسی و حقوق بشری او بوده ریاض با قرار دادن نام او در کنار نام افرادی که دست به فعالیتهای تروریستی زدهاند مدعی شده که او یک تروریست بوده است.
شیخ نمر باقر النمر متولد سال 1379 هجری قمری در عوامیه (در شرق عربستان) یک مجتهد شیعه و فعال حقوق بشر عربستانی است.
او در پی اعتراضات شیعیان عربستان در سال 2012 بازداشت شد و در 23 مهرماه 1393 دادگاه جنایی عربستان سعودی شیخ نمر را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه، به «اعدام با شمشیر و به صلیب کشیده شدن در انظار عمومی» محکوم کرد .
در کمتر از سه ماه پیش وزارت کشور عربستان با امضای «محمد بن نایف» ولیعهد این کشور حکم اعدام شیخ «نمر باقر النمر» روحانی مبارز شیعه عربستانی را تأیید کرد، که این به معنای مجوز به وزارت کشور برای اعدام شیخ نمر تنها با امضای «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان برای اجرای حکم اعدام بود.
حکم اعدام شیخ نمر بارها از سوی سازمانهای حقوق بشری محکوم شده و از عربستان خواسته شده بود که این حکم را اجرا نکند.
شیخ نمر با مظلومیت به کاروان ائمه اطهار علیهم السلام پیوست و این جنایت نیز به پرونده جنایت های آل سعود اضافه خواهد شد آن هم در حالی که حاکمان عربستان از تروریستهای سراسر جهان حمایت می کنند و به آنها پول و سلاح می رسانند و در زمین خدا فساد کنند و امروز نیز عربستان با اعدام شریف ترین انسان این کشور، تمام قوانین حقوق بشر و بین الملل را زیر پا گذاشت به گونه ای که عربستان امروز در صدر کشورهای مجری اعدام قرار گرفته و از خطرناک ترین مکان ها در زمینه نقض آزادی های فردی و دینی و مذهبی به شمار می رود و این اقدامات باعث شده این سرزمین مقدس به پناهگاه ظالمان تبدیل شود.
فارس
کلمه ای به نام [تجربه ] در متون احادیث آمده است و در موارد زیادی به اهمیت لزوم استفاده انسان در جهت موفقیت خویش از آن ، اشاره شده است و در میان مردم ، اهمیت تجربة در تمام زمینه های زندگی گوشزد می شود تا جائی که بر هیچ کس درک و هضم معنای آن دشوار نمی باشد .
[تجربة ] از جهت معنای لغوی با کلماتی مانند [آزمایش : اختیار ، امتحان و . . . ] دارای یک محتوی هستند و می توان آنها را در معنای تجربه گنجاند که معنای تجربه یعنی آزمایش و امتحان و یا اختیار است در هر صورت معنائی که عرف عقلاء از این واژه می فهمد قریب به همین معنی است زیرا در اصطلاح اهل عرف وقتی که تجریة مطرح می شود و یا از اهمیت آن سخن به میان می آید و یا به کسی توصیه می کنند که کارهایت را با اهل تجربه در میان بگذار معنی خاصی غیر از این معانی اراده نمی شود و هر کاری که انسانهای گذشته انجام داده اند و از نتایج بد و یا خوب آن آگاه شده اند نسبت به نسل آینده و یا افراد همان عصر و یا کسانی که دست به چنین کاری نزده اند یک عمل آزمایش شده و مجرب می باشد چه اگر خودشان بعد از این تجربه بخواهند دست به این کار بزنند با اطمینان خاطر و آگاهیهای لازم از نتایج آن وارد عمل می شوند و این از بزرگترین عوامل موفقیت انسان در امورات زندگی بشمار می آید .
ممکن است در کلام عده ای کلمه تجریه مطرح نشود لیکن محتوای آن مورد تذکر واقع گردد . بعنوان مثال : می گویند اگر می خواهی دربرنامه های زندگی افسوس نخوری و همیشه کارهای مفید و سودمند، انجام بدهی از اعمال گذشتگان پند و عبرت بیآموز .
به این تعابیر و نظائر آنها که از یک حقیقت حکایت دارد و در بیداری و آگاهی و موفقیت جوانان نقش به سزائی را ایفاء می کند تجربه گفته می شود .
[تجربه دیده بانی است که در قُله کوه زندگی قرار گرفته است حقائق و اسرار مهمی را در اختیار نسل حاضر و آینده ای که وارد زندگی می شوند قرار می دهد و آنان را از نقاط آرام و مطمئن و بی خطر و نزدیکترین راه بسوی مقصد هدایت می کند] .
کسی که در پائین کوه قرار گرفته اگر بوسیله راهنمائی دیده بانان ، مسیر را انتخاب کند بطور یقین به موفقیتهای بزرگی دست می یابد زیرا وی بدون هیچ سرمایه گذاری و صرف عمرگرانمایه ، بسود بزرگی نائل گشته است اما اگر با بی اعتنائی به راهنمائی دیده بان ، وارد معرکه زندگی بشود و خود مسیری را انتخاب کند از موفقیت و سعادت خویش فاصله گرفته است و باید مدتها از عمر و سرمایه های زندگی خود را صرف کند تا اینکه در مورد هر کاری به نتیجه ای نائل بشود و در اینصور تمام برنامه ها را از نو باید آغاز کند در حالیکه تجربه بدون هیچ معطلی و صرف اوقات گرانمایه ، اطلاعات لازم را به وی منتقل می سازد، اینجاست که باید احساسات زمان جوانی تعدیل شود تا از مصلحت خویش غافل نباشد و با اعتناء کردن به راهنمائی دیده بانان ، خودشان را از یک خسارت غیر قابل جبران نجات دهند .
بعنوان مثال : پدران و مادران و افراد سالخورده و مشکلات دیده ، انسانهائی هستند که در طول زندگی آنها ابتلاءات بزرگی واقع شده است و از همین راه به قله کوه زندگی صعود کرده اند و تمام فراز و نشیبهای روزگار را از نزدیک لمس کرده و با سختیها از آن عبور نموده اند حالا وقتی که جوانان می خواهند همین مسیر را طی کنند و با موفقیت کامل به سر منزل مقصود نائل شوند باید رمز و کلید آن را پیدا نموده تا در کمترین زمان ، نتایج درخشانی نصیب آنها بشود رمز و کلید موفقیت و خوشبختی جوانان ، اعتناء کردن به پند و اندرز و تجربیات والدین وبزرگاناست چون آنها بصورت یک دیده بان دلسوز و علاقمند به سرنوشت عزیزان خود، حقائق لازم را دور از هر گونه خدعه و نیرنگ تحویل می دهند .
منبع:
با جوانان در ساحل خوشبختی
تالیف حمید فتاحی
سلام دامنة سني آموزش را از مهد تا لحد قرار داده است.
در خصوص تربيت نيز اسلام گرچه تا قبل از چهلسالگي را مهم شمرده است، محدوديتي قايل نشده است. با اينهمه، اسلام به همة مراحل رشد و تكامل انسان به يك چشم ننگريسته است؛ برخي دوران را بر برخي مقدم داشته و آن را از نظر تعليم و تربيت حائز اهميت ويژه دانسته است. در اين ميان، دوران جواني براي تعليم و تربيت ديني حساب جداگانهاي دارد.
اساساً جواني در اسلام، بهطور ويژه مورد توجه قرار گرفته است و براي جوان در زمينههاي گوناگون، احكام و دستورهاي ويژه و مستقيم قرار داده شده است. بهعنوان نمونه در باب نيكي به جوانان، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) ميفرمايند: اوصيكم بالشّبّان خيرا؛[1] «من به همة شما مسلمانان توصيه ميكنم كه با جوانان با نيكي و نيكوكاري رفتار كنيد (و شخصيت آنان را گرامي و محترم بداريد)».
به دليل كثرت عنايت اسلام به جوانان، در روايات برحسب مورد، الفاظ متعددي براي آنان به كار گرفته شده است: «حدث»، «شاب»، «مراهق»، «يتيم»، «غلام»، «فتي»، «صغير»، «ابن»، «بالغ»، «رشيد»، «محتلم» و… .
همانگونه كه گذشت، يكي از زمينههايي كه جواني در آن مورد توجه خاص قرار گرفته است، تعليم و تربيت است. در اين دوره دربارة تعليم و تربيت سفارش ويژه شده است. امام صادق(عليه السلام) در مقام اهميت آموزش جوانان ميفرمايد: لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَي الشَّابَّ مِنْكمْ إِلا غَادِياً فِي حَالَيْنِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً…؛[2] «دوست ندارم از شما مسلمانان جواني را ببينم كه به غير از يكي از اين دو حالت صبح كند: يا عالم باشد يا جويندة علم».
در روايتي ديگر، همان امام بزرگوار براي تأكيد بر فراگيري معارف ديني توسط جوانان ميفرمايد: لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ لأَدَّبْتُهُ؛[3] «اگر جواني از جوانان شيعه را به نزد من بياورند كه وظيفة خود را در شناخت دين انجام نميدهد، او را تأديب خواهم كرد».
در اين روايت دو تعبير شايستة تأمل است: يكي «تأديب» كه در گزارههاي ديني كمتر به كار رفته است؛ و ديگري «تفقّه» در دين كه نشاندهندة لزوم درك عميق دين (و نه صرفاً علامت ضرورت عمل به مناسك ديني) است.
«جواني» در اصطلاح رايج حدود 14 تا 29 سالگي را دربرميگيرد؛ ولي در اين مبحث، در مقابل پيري استعمال شده است و دامنة وسيعتري از سالهاي عمر را شامل ميشود، و درحقيقت بخشي از بزرگسالي و بهخصوص قسمتي از كودكي را شامل ميشود. تعيين دقيق دامنة جواني از نظر اسلام، مستلزم تحقيق لغتشناختي در خصوص واژگان مأخوذ از روايات است، كه پيش از اين به آنها اشاره شد.
به هر روي، جوانان ارزش سرمايهگذاري ويژه براي تربيت دارند؛ آنان به دليل آنكه ذهني خالي و نامشوش دارند، سريع فراميگيرند و نيز آموختههايشان پايدارتر است. پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) فرموده است: مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِي الْحَجَرِ وَمَنْ تَعَلَّمَ وَهُوَ كبِيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْكتَابِ عَلَي وَجْهِ الْمَاءِ؛[4] «آنكس كه در جواني بياموزد، آموزشش به منزلة نقش در سنگ است (ثابت و پايدار ميماند) و آنكس كه در بزرگسالي بياموزد، آموزشش به منزلة نوشتن روي آب است».
تربيتپذيري جوانان، استثنايي است. آنان آمادگي فراوان براي تربيت دارند.
امام علي(عليه السلام) در نامة 31 نهج البلاغه به فرزند خود ميفرمايد: إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ «دل جوان نوخاسته، مانند زمين خالي از گياه و درخت است؛ هر بذري در آن افشانده شود ميپذيرد و در خود ميپرورد. من در آغاز جوانيات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».
رهبران ديني توجه مربيان و دستاندركاران تربيت ديني را به اين نكتة مهم جلب كردهاند كه در فعاليت خود، جوانان را محور قرار دهند و براي آنان سرمايهگذاري ويژه انجام دهند و نيز سياست و برنامة مخصوص آنان تدارك ببينند. آن بزرگواران اين نكتة اصولي را به شكلهاي گوناگون به گوش متوليان رساندهاند؛ گاهي مستقيماً به تربيت ديني جوانان سفارش كردهاند، گاهي از تجربة خود در اين زمينه سخن گفتهاند، و گاهي حضور چشمگير جوانان را در عرصههاي ايماني برشمردهاند.
در روايتي اسماعيلبنعبدالخالق حكايت كرده است:
امام صادق(عليه السلام) به ابيجعفر احول درحاليكه من ميشنيدم فرمود: به بصره رفتهاي؟ پاسخ داد: آري. فرمود: شتاب مردم را در مورد ولايت و دخول در مذهب شيعه چگونه ديدي؟ در پاسخ گفت: به خدا سوگند كه جمعيت شيعه اندك و با آنكه فعاليت هم ميكنند ولي آن هم كم است. فرمود: شما بيشتر به جوانها توجه كنيد؛ زيرا جوانان به هر خير و خوبي شتابانترند.[5]
رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در مورد تجربة تربيت ديني خود چنين گفته است:
به شما دربارة نيكي كردن به جوانان سفارش ميكنم؛ زيرا آنها دلي رقيقتر و
قلبي فضيلتپذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت، تا مردم را به
رحمت الهي بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنانم را پذيرفتند و
با من پيمان محبت بستند؛ ولي پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس اين آيه از قرآن را (كه دربارة كهنسالان و قساوت و سختدلي آنان است) تلاوت كرد: سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و دچار قساوت و سختدلي شدند.[6]
قرآن كريم داستاني مشابه را نيز دربارة حضرت موسيبنعمران(عليه السلام) بيان ميكند. زماني كه حضرت موسي(عليه السلام) به امر خدا قيام كرد و مردم را به آيين حق دعوت كرد، جز جمعي از ذراري و فرزندان قوم بنياسرائيل، يعني نوبالغان و جوانان، كسي از پدران و بزرگترها به وي ايمان نياورد. آنان از ترس فرعون، از ايمان به موسي سر باز زدند. فَمَا آمَنَ لِمُوسَي إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَي خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ…؛ (يونس، 83) «سرانجام كسي به موسي ايمان نياورد، مگر فرزنداني (جوانان) از قوم وي درحاليكه (بزرگترها) بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها به ايشان آزار رسانند».
امام علي(عليه السلام) دربارة اصحاب حضرت مهدي( عجل الله تعالي فرجه الشريف) چنين ميفرمايد:
ياران حضرت مهدي( عجل الله تعالي) همگي جواناند و پيري در ميان ايشان نيست، مگر بهاندازة سرمه در چشم يا بهقدر نمك در توشة راه، كه كمترين چيز در توشة راه نمك است.[7]
چگونه از كنار دو پيام ديني زير به سادگي عبور كنيم و هيچ نتيجة اصولي تربيتي از آنها نگيريم: «فَبَادَرْتُك بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك؛ فرزند عزيزم، من در آغاز جوانيات به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود».
فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ؛ «زمان [عمر] درازي بر آنها گذشت [بزرگ و پير شدند] و دلهايشان سخت شد».
بنابراين، آيا شايسته نيست جوانگرايي را بهمنزلة اصلي تربيتي در تعليم و تربيت ديني بپذيريم؟
منبع:
[1] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهلبيت(عليه السلام)، ج1، ص350، به نقل از: شباب قريش.
[2] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي ، الأمالي، ص 303، ح 604.
[3] احمدبنمحمدبنخالد برقي، المحاسن، تحقيق سيد جلالالدين حسيني، ج 1، ص228، ح161.
[4] سيدابوالرضا ضياءالدين فضلاللهبنعليبنعبيدالله حسيني راوندي، النوادر، ص ۱۸.
[5] محمدبنيعقوب کليني، الکافي، ج 8، ص 93، ح 66.
[6] محمدتقي فلسفي، الحديث (روايات تربيتي از مکتب اهلبيت(ع))، ج1، ص349، به نقل از: شباب قريش
[7] ابيجعفر محمدبنحسن طوسي، الغيبة، ص 476.
نشريه موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره)
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتي نيست
در نظر قدر با کمال محمد
ميلاد مسعود پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله – اول عام الفيل / ۱۷ ربيع الاول
آخرين پيامبر الهي در 17 ربيع الاوّل از پدري به نام “عبدالله بن عبدالمطلب” و مادري به نام ” آمنه بنت وهب” ديده به جهان گشود و با انوار رخسار و جمال منوّرش، جهان تيره و تاريک، به ويژه عربستان را روشن گردانيد. پدرش عبدالله بن عبدالمطلب، پيش از تولد فرزندش محمد(ص)، در حالي که همسرش آمنه، به چنين فرزندي، حامله بود، به همراه ساير بازرگانان قريش، جهت سفر تجاري عازم شام گرديد و در بازگشت از شام، در يثرب (مدينه منوّره) بيمار شد و در همان جا درگذشت و توفيق ديدار نوزاد خويش را نيافت. وفات عبدالله، دو ماه و به روايتي هفت ماه پيش از تولد فرزندش حضرت محمد(ص) بود. امّا آمنه، مادر گرامي رسول خدا(ص)، که به تقوا، عفت و پاکيزگي در ميان بانوان قريش معروف بود، پس از تولد نور ديده اش حضرت محمد(ص)، چندان در اين دنياي فاني زندگي نکرد. وي، دو سال و چهار ماه و به روايتي شش سال، پس از ميلاد رسول خدا(ص)، در بازگشت از يثرب، در مکاني به نام “ابوا” بدرود حيات گفت و در همان مکان مدفون شد.
رسول خدا(ص) پس از تولد، در کفالت جدش عبدالمطلب، بزرگ و سيد قريش مکه، قرار گرفت. عبدالمطلب جهت شير دادن نور ديده اش محمد(ص)، در آغاز وي را به “ثويبه"، آزاد شده ابولهب سپرد ولي پس از مدتي وي را به “حليمه دختر عبدالله بن حارث سعديه” واگذار کرد. حليمه، در ظاهر اگر چه دايه وي بود، ولي در حقيقت به مدت پنج سال از او مراقبت و مادري کرد.
پيامبر اسلام(ص) از دوران کودکي داراي دو نام بود. يکي “محمّد” که جد بزرگوارش عبدالمطلب، براي وي برگزيد و ديگري “احمد” که مادر ارجمندش آمنه، آن را انتخاب کرده بود. از امام صادق(ع) روايت شد که ابليس، پس از رانده شدن از رحمت الهي، ميتوانست به هفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهاي آسماني را گوش دهد، تا اين که حضرت عيسي(ع) ديده به جهان گشود، از آن پس، ابليس از سه آسمان فوقاني ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پايينتر، رفت و آمد ميکرد. ولي چون حضرت محمد(ص) به دنيا آمد، ابليس از تمام آسمانها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گرديد و غير از او، تمامي شياطين نيز با تيرهاي شهاب از آسمان رانده شدند.
هم چنين روايت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد(ص)، ايوان کسري شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ريخت و آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد؛ درياچه ساوه خشک گرديد؛ بتهاي مکه سرنگون شدند؛ نوري از وجود آن حضرت به سوي آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها را روشن کرد؛ انوشيروان، پادشاه ساساني ايران و مؤبدان بزرگ دربار وي، خوابهاي وحشتناکي ديدند؛ پس از استقرار در زمين، گفت: «اَللّهُ أکْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ کَثيراً، سُبْحانَ اللّهِ بُکْرَهً وَ أصيلاً». گفتني است که تاريخ نگاران و سيره نويسان شيعه و اهل سنت، با اين که در سال و ماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و ميگويند که آن حضرت در اوّل عام الفيل، برابر با سال 570 ميلادي و در ماه ربيع الاوّل ديده به جهان گشود، ولي درباره روز تولد وي، اختلاف نظر دارند. شيعيان، معتقدند که رسول خدا(ص) در روز جمعه، مصادف با 17 ربيع الاوّل، به دنيا آمد و اهل سنت ميگويند که تولد وي، روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل بوده است. اما از اين که سال تولد پيامبر(ص) را “عام الفيل” مينامند، بدين جهت است که دو ماه و هفده روز پيش از تولد پيامبر(ص)، يعني در نخستين روز محرم سال 570 ميلادي، فيل سواران “ابرهه” به مکه هجوم آورده و قصد نابودي کعبه و مسجدالحرام را نمودند ولي با معجزه شگفت الهي سرکوب شدند.
تصویر محل تولد حضرت محمد (ص) در مکه
خانه ای را که رسول خدا(ص) در آن متولد شده، با نام «مولد النبی» می شناسند. این مکان در نزدیکی مسجد الحرام و در انتهای باب صفا قرار دارد.
محل تولد پیامبر (ص) در ابتدای شعب ابی طالب قرار داشته و همینک در فاصله محل میلاد تا مسعی سنگ فرش است.
در تاریخ آمده است که وقتی رسول خدا(ص) به مدینه هجرت کرد، این خانه در اختیار عقیل، فرزند ابوطالب بود و پس از آن در اختیار اولاد و نوادگان وی قرار داشت. بعدها خیزران، همسر هارون، آن را خریداری کرد.
مسلمانان این خانه را گرامی میداشتند و به ویژه در شب تولد پیامبر(ص) مراسمی در آنجا برگزار میکردند. در پی روی کار آمدن دولت سعودی، همزمان با خراب کردن این قبیل اماکن، محل مولد النبی هم تخریب شد.
(سنگ فرش بین مسجد الحرام و محل تولد پیامبر (ص) )
تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانه ای بنا کنند که امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته میشود.
در حال حاضر بر سر در این مکان تابلوئی با عنوان «مکتبة مکة المکرمه» نصب است.
منبع:
اصول الدين
سایت اطلاع رسانی عقیق