بني اميه در شرايطي نابرابر، به ظاهر بر دشمن خود چيره گشته و بازماندگان آنها را به اسارت گرفته بود و اين پيروزي ظاهري، شيعه را دچار ضربه روحي و رواني گيج كنندهاي كرده بود. در اين حال، امام سجاد (عليهالسلام) بايد مديريت اين كشتي شكسته را در اين درياي متلاطم و مواج به عهده ميگرفت. اين در حالي بود كه براي شيعه، ياران بسيار كمي باقي مانده بود به نحوي كه از امام (عليهالسلام) نقل شده است كه «در مكه و مدينه، بيست نفر دوستدار واقعي نداريم.» از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است: «بعد از شهادت حسين (عليهالسلام) مردم برگشتند مگر سه نفر: ابوخالد كابلي، يحيي بن ام الطويل و جبير بن مطعم. بعدها مردم آمدند و ملحق شدند و زياد شدند.»
پيام امام در كوفه
امام سجاد (عليهالسلام) در شرايطي به امامت رسيد. که می بایست با توجه به شرايط موجود، وظيفه امامت را به انجام رساند. او بايد خاندان پيامبر را معرفي كند، بني اميه را به مردم بشناساند و عملكرد مردم كوفه را مورد نكوهش قرار دهد و آنان را متنبه سازد و سرانجام سيره نبوي را آشكار ساخته، نور حقيقت سنت جد بزرگوار خود را از پُشت ابرهاي تحريف سالهاي تسلط منحرفان و دنيا طلبان بر مردم بتاباند و پيام كربلا را برساند؛ همان هدفي كه حضرت سيدالشهداء پيشتر معين نموده بود:
«خروج من براي اصلاح انحرافات پيدا شده در امت جدم و امر به معروف و نهي از منكر ميباشد و سيرهام، سيره جدم و پدرم علي بن ابي طالب (عليهالسلام) است.» حال، حضرت سجاد (عليهالسلام) در ميان كاروان اسيران در آن شرايط دشوار و پيچيده، اين كار را آغاز ميكند. اين كاروان به كوفه ميرسد، امام (عليهالسلام) به مردم اشاره ميكند كه ساكت باشند، همه سكوت اختيار ميكنند. حضرت به پا خاسته و خداي را سپاس ميگويد، نام پيامبر (صليالله عليه و آله و سلم ) را ميبرد و بر وي درود ميفرستد. سپس ميفرمايد:
«اي مردم! هر كه مرا شناخت كه شناخته است و هر كه نشناخت، من خود را به او معرفي ميكنم. من علي فرزند حسين فرزند علي بن ابي طالبم. من فرزند كسي هستم كه احترامش هتك شد و اموالش ربوده شد و ثروتش به تاراج رفت و اهل و عيالش اسير شد.» سپس ميفرمايد: «من فرزند كسي هستم كه او را در كنار رود فرات بدون سابقه كينه و عداوت سر بريدند، من فرزند كسي هستم كه او را با شكنجه كشتند و همين فخر او را كافي است.» كوفه شهري است كه نام علي بن ابي طالب، براي آن آشناست. كوفه شاهد عدالت علي (عليهالسلام) بوده است.
مركز خلافت آن حضرت، همين شهر است و تا جهان باقي است لبريز از طنين نالههاي علي (عليهالسلام) نيز خواهد بود. نيز كوفه شهري آشنا با نام و ياد و شخصيت حسين بن علي (عليهالسلام) است؛ چه آنكه دعوت از او توسط مردم بيوفاي همين شهر بوده است. آنان بودند كه با آن حضرت بيعت نموده، نامهها به وي نوشتند و از وي دعوت نمودند تا بدانجا بيايد و در ركابش با بني اميه ستيز كنند و حق خلافت را به حقدار دهند. معاويه وقتي به قدرت رسيد، از هيچ تلاشي براي بسط نفوذ خود فروگزار نكرد و شرايط را به گونهاي درآورد كه سرانجام از مردم براي فرزند خود يزيد نيز بيعت گرفت. علي بن الحسين (عليهالسلام ) ميفرمايد:
«اي مردم! شما را به خدا سوگند، آيا ميدانيد كه شما بوديد كه به پدرم نامه نوشتيد و فريبش داديد؟ و با او عهد و پيمان بستيد و بيعت نموديد و به جنگ با او پرداختيد؟» آن حضرت (عليهالسلام) با اين كار، وجدان خفته مردم را بيدار نموده، عمل بدِ آنان را به رُخشان ميكشد و آنان را مورد نكوهش قرار میدهد : «مرگ بر شما باد، اين كرداري كه از پيش براي خود فرستاديد و رسوايي بر اين رأي شما. با چه ديدهاي به روي رسول خدا نگاه خواهيد كرد هنگامي كه به شما بگويد: عترت مرا كشتيد و حرمت مرا هتك كرديد، پس از امت من نيستيد؟!» راوي ميگويد: «صداها از هر طرف برخاست و به يكديگر ميگفتند: نابود شدهايد و خود نميدانيد….» اين اولين پيام و بيدار باش بود كه از زبان مبارك آن حضرت كه به سرچشمه وحي متصل است جاري شد. . وقتي گفت و گو بين ابن زياد و حضرت (عليهالسلام ) پيش آمد، ابن زياد از شجاعت و صراحت لهجه آن حضرت به خشم آمد. او كه از پيروزي ظاهري، مغرور بود، توقع نداشت كه از اين اسيران كه تمامي مصيبتها بر آنها وارد شده بود، چنين روحيهاي را مشاهده كند. آن مغرور سادهدل نا آشنا با خاندان وحي، حضرت را تهديد به كشتن كرد و اينجا بود كه حضرت (عليهالسلام) ضربه روحي و رواني گيج كنندهاي بر ابن زياد وارد كرد. حضرت فرمود: «اي ابن زياد! تو مرا به كشته شدن تهديد ميكني؟ آيا ندانستي كه كشته شدن براي ما عادت است و شهادت مايه ي سربلندي ماست؟»
با كمي تأمل در اين سخنان معلوم خواهد شد كه با هيچ شيوهاي نميتوان با اين سخنان برخورد كرد. وقتي حضرت (عليهالسلام) ميفرمايند كشته شدن براي ما عادت است و شهادت مايه ي سربلندي، با چه روشي ميتوان، در مقابل اين نگرش ايستاد؟ اين كلام حضرت، اعلام پيروزي مطلق است. او با اين كلام، تمامي دستاوردهاي ابن زياد را به باد داد و فرمود آن چه در كربلا پيش آمد يك پيروزي تمام عيار براي ماست؛ چه اينكه شهادت مايه ي سربلندي ماست و تا تاريخ هست، اين شعار زنده خواهد بود.
منبع:
سيره عملي امام چهارم (علیه السلام)
حسين مطهري محب