جوان و اوقات فراغت
فراغت در دعای امام سجاد(علیه السّلام)
در فرهنگ و انديشه اسلامى، اوقات فراغت با بیهودگی و معطّلی یا آلودگی و روزمره گی همسو نیست، بلكه فراغت، فرصت دوبارهای برای تلاش و فعالیتهای فكری و جوشش شناخت و بینش است كه در آن گرچه فعالیتهای ظاهری فیزیكی تعطیل میشود، كوششي دروني و سفر به ديار قرب و قرار الهى، با پاكینیّت و تابناكی اندیشه آغاز میگردد. سوغات این سفر نیز تا هفتهها و ماهها و گاه سالهای بسیار، روشنی بخش شبها و روزهای زندگی خواهد بود. از اینرو، امام سجاد(علیه السّلام) از پیشگاه پروردگار پر مهر چنین درخواست میكند:
خدایا! اگر براي ما فراغتي از كارها مقدّر فرمودهاى، آن را سالم قرار ده كه در آن، گناهی ما را در نیابد و خستگی به ما روی نیاورد، تا فرشتگان و نویسندگان بدیها، با پروندههایی خالی از بیان گناهانمان، از سوی ما بازگردند و نویسندگانِ نیكیها، به خاطر نیكیهایی كه از ما نوشتهاند، شادمان شوند.[1]
اوقات فراغت و كاركردهای آن
اوقات فراغت، میتواند لحظات زیبا و زرّین زندگی هر جوان باشد كه متفاوت از دیگر اوقات، سبب رضایتِ درونی و افزایش شادكامی او شود. فراغت، جوان را از تكرار و يكنواختي نجات ميدهد و با جدا شدن از روزمرگى، زمینهساز سلامت او شده، خستگيهاي روحى، آسيبهاي روانى، افسردگیها، غمها، تلاطمها و درگیریهای متعدد و متفاوت جسم و جانش را برای دقایقی از او دور میكند.
در فرهنگ عمید درباره تعریف اوقات فراغت اینطور آمده است: فراغت در فارسی به معنای آسودگی و آسایش از كار و شغل است. فرد در این اوقات میخواهد به اشتغالی بپردازد كه با كمال میل به آنها علاقهنشان میدهد؛ خواه به منظور استراحت و خواه برای ایجاد تنوّع.
اوقات فراغت، كاركردهایی دارد كه بعضی از آنها عبارتند از:
1. رفع خستگى: یكی از كاركردهای اساسی اوقات فراغت، رفع خستگى و تأمين استراحت جوان است. كار مداوم، بدون زماني براي رفع خستگى، موجب پایین آمدن بازده كار و صدمه دیدن سلامت روانی میشود. البته باید توجه داشت كه هدف از این اوقات، بطالت نیست، بلكه زمانی است كه فرد به تمددّ اعصاب میپردازد و نتیجه آن، افزایش بازده اوست.
پس از انجام كار در طول مدتی مشخص، جوان نیاز دارد اوقاتی را صرف تفریح سالم كند. بيترديد تفريحهاي سالمي چون كوهنوردى، شنا، اسبسواری و مانند آن كه از سوی اسلام نیز تأیید شده است، در برطرف شدن خستگی جوان مؤثر است و به بازده كار او كمك میكند.
2. شكوفایی استعدادها: استعدادهای انسان اگر در زمینه و شرایط مساعدی قرار گیرد، به فعل تبدیل میشود. ازاینرو، شناسایی این زمینهها در زندگی جوان بسیار حیاتی است. اوقات فراغت، یكی از این موقعیتهای بسیار مناسب است كه جوان میتواند با بهرهگیری از آن، به شناسایی و تقویت استعدادهای خود بپردازد.
3. رشد اجتماعى: اوقات فراغت جوان افزون بر تأثیراتی كه بر شخصیت او دارد، به رشد اجتماعى وي نيز كمك ميكند. شركت جوان در فعاليتهاي اجتماعى، سبب بهبود روابط او با دیگران میشود و به پیشرفت او از نظر اجتماعی یاری میرساند. بسیاری از پیشرفتهای جوان با پیشرفت اجتماعی او پیوند تنگاتنگ دارد؛ زیرا اگر جوان بهترین و ارزندهترین استعدادها را نیز داشته باشد، تا زمانیكه توانایی ارائه آنها را در سطح اجتماع نداشته باشد، چندان موفق نخواهد بود.
جوانی و فراغت
تا چشم برهم بزنى، او رفته است؛ درست مثل یك ثانیه. شاید هم از ثانیه سریعتر میرود. به هر حال گذشتنش را احساس نميكنى. انگار نمیرود، بلكه میدَوَد. همه به دنبالش هستند. سعی میكنند او را بگیرند. آرزو دارند او را زندانی كنند، ولی یك روز كه جلوی آینه میایستند، ميبينند اي واى، او رفته است. او همینطور است. گفتم كه، از دست همه فرار میكند. حالا دیگر حتماً میدانی درباره چه كسی حرف میزنم. بله، جوانی را میگویم.
این جوانی شیطان و بازیگوش كه از دست همه میگریزد. گاهی فكر میكنم جوانیِ هركس، یك دونده است؛ دوندهای كه فقط در مسابقات دو سرعت شركت میكند و همیشه هم پیروز است. جوانی هركس، در انتهای مسیر میایستد و به صاحبش میخندد. انگار به او میگوید: «ديدي هر چقدر دنبالم دويدي مرا نگرفتى!»
و آن وقت تو ديگر حوصله بحث با او را ندارى؛ آهي ميكشى، عصايت را بلند ميكني و ميگويى: «جوانی كجایی كه یادت به خیر…!» شاید هم از پشت عینك به خیابان نگاه كنی و با حسرت به بچههای كوچك چشم بدوزی كه شاد و پر نشاط به هر سو میدوند… .
ولی نباید بگذاریم جوانی این كارها را بكند؛ چون همه چیز میتواند تغییر نماید. مگر تو كه نوجوان هستى، چند روز پيش كودك نبودى؟ پس چرا كودكیات به تو نمیخندد؟! كودكی معمولاً با خاطرات رنگارنگ به در خانهات میآید و تو را شاد میكند، ولي اين جوانى، بس كه مغرور است، دلش میخواهد همه به او افتخار كنند، برایش كف بزنند و… .
خیلی دلم میخواهد این جوانی سر به هوا و بازیگوش را تنبیه كنم. فكر میكنی چه تنبیهی برای او مناسب است؟ صدایت را نمیشنوم؛ كمی بلندتر بگو!
آها… حالا شنیدم. باشد… پس اگر تو هم موافق هستى، بیا همینجا، همین الان، برای این جوانی شیطان و بازیگوش یك لایحه بیبرو و برگرد تصویب كنیم تا دیگر نتواند از زیرش در برود و قالمان بگذارد:
1. هر چیزی و هر كاری سرجای خودش و به وقت خودش. درس جای خود، گردش و تفریح جای خود، مطالعه آزاد و اينترنت و سفر و موبايل بازى… هم سر جای خودش.
2. وقت تلف كردن ممنوع! به هر شكل و از هر راه و به هر عنوانى.
3. درس خواندن لازم است، ولی كافی نیست. پس مطالعه آزاد، آزاد و ضروری است.
4. همه زندگی كه درس خواندن و كلاس رفتن و كار نیست. پس تكلیف استراحت و اوقات فراغت چه میشود؟ پس یك برنامهریزی اساسی برای اوقات استراحت و فراغت الزامی است.
البته به تشخیص خودش و انتخاب خودش (جوانی را میگویم). اجازه تغییر و جابهجایی در برنامهها را دارد، اما اجازه حذف برنامهها را ابداً! این را هم بگویم: آى! جوانى! با توأم. اوقات فراغت را دستكم نگیر. ميتواني خيلي كارهاي بزرگ و مهم و اساسي را در اين اوقات انجام دهي كه شايد مواقع ديگر نتوانى.
خوب… حالا دیگر میشود نگران نبود. یا بهتر بگویم، كمتر نگران جوانى بود. بله. جوانى… همانی كه یك روز، همه ما، بدون استثناء آرزوی بازگشتنش را آه خواهیم كشید… .
فراغت در سنگر
نمیدانم شما چقدر با فرهنگ جبهه و روحیات و فعالیتهای بچههای جبهه و دفاع مقدس آشنا هستید. اما میدانم هستند كسانیكه شاید حتی به ذهنشان هم خطور نمیكند كه این بروبچهها هم، برای خودشان اوقات فراغتی داشتهاند و توی این اوقات فراغت هم، حالی و عالمی خوش.
شاید برایتان جالب باشد كه بدانید جوانان و در كل بچههای دوران دفاع مقدس، با آن همه تك و پاتك و حمله و دفاع و آموزش و عملیات و …، چطور اوقات فراغتی هم داشتند؟ و اصلاً توی این فراغتها چطور فعالیت میكردند؟ آن هم با آن امكانات محدود و ساده و… . پس اگر تمایل دارید، نیمنگاهی به این گزارشها بیندازید تا گل از گلتان بشكفد و به بچههای جبهه برای فراغتشان هم آفرین بگویید.
یكی از رزمندهها میگوید:[2] تا جایی كه من یادم میآید و در جبهه شاهد بودم، بچهها اوقات فراغت خودشان را به این نحو میگذراندند:
1. گفتوگوهای دستهجمعی بعد از صرف نهار یا شام كه بیشتر حول خاطرات دور میزد.
2. انتقال تجربيات خود به دوستان و برادران همرزم از راه گفتوگو و آموزشهاي غيررسمى. مثلاً اگر كسی نقشهخوانی خوب میدانست یا كسی ردیابی ستارگان را بلد بود یا با قطبنما حسابی كار كرده بود، بیدریغ این دانش خود را در اختیار همه میگذاشت.
3. بحث در زمينههاي عقيدتى، اخلاقي و سياسى، مثل ابراز نگرانی بچهها از وضع بدحجابی و… .
4. مشاعره بین بچههای علاقهمند كه بیشتر اشعار عرفانی در سطح فهم خود را بیان میكردند.
5. توسل به پیشوایان معصوم(علیه السلام)، از راه مداحی و خواندن ادعیه مثل دعاهای كمیل، سمات، ندبه و… .
6. كُشتی گرفتن بچههایی كه با هم ندارتر بودند به اصطلاح؛ و تماشای دیگران.
7. شستن ظروف و واكس زدن پوتین بچهها بدون اینكه كسی آگاه شود.
8. فوتبال و والیبال و دیگر ورزشهای نشاطآور با توجه به موقعیتهای خاص استراتژیك منطقه.
9. مطالعه كه در صدر اوقات فراغت بچهها قرار داشت. از خواندن قرآن گرفته تا كتابهاي مختلف عقيدتى، عرفانى، سیاسی و نشریات و روزنامههای در دسترس.
10. بازدید از ویرانههای ناشی از جنگ و گشت در منطقه.
11. نامه، وصیتنامه، خاطره، گزارش و… نويسى.
12. نظافت، اعم از نظافت اسلحه یا شستوشوی لباس پس از استحمام و نظافت كلی و هفتگی سنگر.
13. شركت در كلاسهایی كه از طرف گردان و گاه لشكر دایر میشد.
14. خلوت و تنهايى؛ قدم زدن و تفكر. بهویژه در زمانهای خاص، مثل قبل و بعد از عملیات، موقع غروب آفتاب و صبح.
15. مصاحبت با پیرمردان سنگر و استفاده از تجارب و خاطرات آنها.
16. اختصاص هر وقت و هر لحظه برای شنیدن سجایای اخلاقی امام از راه نوار كاست یا ویدئو و یا بهوسیله برادران روحانی گردان كه از اساتید خود بعضاً شنیده بودند و… .
رزمنده دیگری چنین ادامه میدهد:
حدود چهار سالی كه در جبهه بودم، اوقات فراغت من و دوستان به این نحو میگذشت كه عرض میكنم:
1. رفتن به كوه و دشت اطراف مقرّ؛
2. گرفتن جانوران و آوردن آنها به اردوگاه برای نمایش؛
3. خلوت كردن با خود و خدا و یادآوری و محاسبه؛
4. شنا و آبتنی در رودخانه؛
5. عكس یادگاری گرفتن؛
6. سربه سر هم گذاشتن به بهانه اینكه كی از چی بدش میآید؛
7. گذاشتن مراسم ترحیم ساختگی كه در آن، هر یك از بچهها نقش اقوام و خانواده را بازی میكردند برای به اصطلاح ادخال سرور؛
8. برقراری مسابقات بین بچهها، نظير مسابقات تيراندازى، دو، كارداندازي به دشمن فرضى، پرتاب وسيلهاي بهعنوان نارنجك براي خوب شدن نشانهگيرى، بازوبسته كردن سلاح برای كسب سرعت عمل و امثال آنها؛
9. دعوت از بچهها به چادر یا سنگری كه در همسایگی هم بودند. عیادت دوستان و آشنایانی كه در همان منطقه یا اردوگاه بودند. دعوت امام جماعت به سنگر یا چادر؛
10. مصاحبت با افراد باتجربه، صحبت با بزرگترها در مورد عملیاتهای گذشته و اوضاع آن زمانها؛
11. نوشتن خاطرات و كشیدن نقاشی در مورد جنگ و شهید؛
12. راهانداختن تئاتر و نمایش و دیدن فیلمهای تهیه شده؛
13. شركت در مراسم دینی و انجام فرایض و مستحبّات، خواندن نماز قضا، دعا، ذكر و مصيبت و سينهزنى؛
14. خواندن كتب مختلف، بهویژه استفتائات امامخمینی(ره)؛
15. شركت در كارهاي اجتماعي نظير شستن ظروف غذاي دستهجمعى، شركت در نظافت و احداث توالتهای صحرایی و…؛
16. گشتوگذار در شهرهای جنگزده مجاور و… .
و كلی برنامههای دیگر كه بچههای آن روزگار برای پركردن اوقات فراغتشان انجام میدادند، مثل شكار كبك، خوردن فالوده و نوشابههاي صلواتى، دیدار مجروحان، آموزش كمكهای اولیه، تكواندو، تنیس، خطاطى، آموزش زبانهاي عربى، انگلیسی و… آنهم چطور و با كدام امكانات؟ فكر كنید… امكاناتی مثل برگ نخل، هسته خرما، میوه كاج، سنگ، پوكههای توپ و فشنگ، سیم، یونولیت، كتاب، كاست، روزنامه، كاغذ و قلم ساده، كارتن خالى، چفیه و كمربند، قوطی كمپوت، لباسهای پاره، طناب، نایلون، قابلمه، نی و فلوت، توپ پلاستيكى، گردو، كوبلن، و… .
و حالا فكر كنید من و شما، بله، من و شما، امروز چقدر امكانات و البته امنیت و زمان داریم و چه كارهایی كه میتوانیم در اوقات فراغتمان بكنیم و خودمان خبر نداریم!
تابستان
دارد میآید… دارد شروع میشود… چیزی نمانده كه از راه برسد… گوشهايت را كه كمي تيز كنى، صداي پايش را ميشنوى. میدانی از چه حرف میزنم؟ میدانی میخواهم چه بگویم؟ ميدانم كه تو هم منتظرش هستى. ميدانم كه هزار و يك برنامه برايش رديف كردهاى؟ از روزی كه میآید، بیوقفه؛ تا روزی كه میرود…
بله؛ از فصل خوابهای طولانی صبح تا لنگه ظهر برای بعضیها، خمیازههای كشدار بعدازظهرها برای بعضیها، و برعكس، فعاليتهاي بیوقفه بيحساب و كتاب و بي استراحت و جوان از پا درآر، برای بعضیها؛ و شاید از فصل برنامهریزیهای ناب و سودمند و هدفمند و اصولی برای عدهای دیگر.
من كه از اول گفتم ميدانى. تابستان را میگویم، با تمام ثانیهبه ثانیه و دقیقه به دقیقه و ساعت به ساعت و روز به روز و هفته به هفته و ماه به ماهش… سه ماه تمام… شوخی نیست. سه ماه تمام كه به حساب عمرمان اضافه خواهد شد: «آی جوون! بپا سه ماه عاطل و باطل و هدر رفته و مایه شرمندگی رودست عمر و جوونیت نمونه كه بعداً پشیمون میشیها… از ما گفتن…».
پنجرهای رو به تابستان
یكی رو وا میكنم، سرده؛ پس زمستونه. شاید اون یكی باشه. نه، باد مییاد؛ پاییزه… از وقتی یادم میاد، دنبال پنجرهای بودم رو به تابستونی با نشاط. پنجرهای كه تابستونش زود نگذره. پنجرهای كه تابستونش اینقدر پُر از كلاس و سردرگمی نباشه. پنجرهای كه وجود تابستونش رو حس كنم. پنجرهاي كه وقتي بازش كنى، ببيني هوا خوبه و بپري با دوستات هوا خورى… اما بین اینهمه پنجره، چه زود پنجره تابستون رو گم كردم!
اوقات فراغت؛ دیروز و امروز
صدای جیرجیرکها فضا را پر كرده است. پدر و مادرها به زور هم شده سعی میكنند بچههایشان را بخوابانند. فقط كافی است چند لحظه صبر كنید تا صدای خروپفشان بلند شود. … آرامآرام دستی كه به زور سرتان را به بالش چسبانده بود، شُل خواهد شد. پاورچینپاورچین از خانه خارج و وارد كوچه میشوید.میبینید در بقیه خانهها هم قصه همین بوده… زحمت نكشید. هر چقدر هم تلاش كنید چند نفری پیش از شما زیر درخت توت پیر كوچه نشستهاند. در همان زمان كه صحبتش را میكنیم، پديدهاي بود به نام لولههاي آب ِشهردارى. چیزی كه در این لولهها جریان داشت، در واقع آب تصفیه نشدهای بود كه برای آبیاری گل و گیاه و پركردن حوض و… استفاده میشد.
این لولهها همهجا بودند. سر جویهای بزرگ، كنار درختها، و حوضها… كنار جویها…
باز هم خودتان انصاف بدهید؛ هوا گرم بود؛ جوی هم كه بزرگ، آب هم كه بود. فقط چیزی لازم بود تا جلوی آب را میگرفت و استخری مجّانی و… .
اما حكایت الان فرق میكند. حالا دیگر بالای شهر و پایین شهری وجود ندارد. هر بچهای كه دست توی جیبش میكند، چند اسكناس سبز كف دستش به شما چشمك میزند. وقتی كه آلاسكا به بستنی عروسكی تبدیل میشود، چندان عجیب نیست كه در كوچههای چهار متری بنبست هم كافیشاپ و كافینت و كلاس آموزش رایانه ببینید.
دیگر خیلی از دیوارهایی كه زمانی روی آنها نوشته شده بود: لعنت بر كسیكه اینجا آشغال بریزد، به دیوار یك خانه فرهنگ تبدیل شده است. دیگر زندگی شیرین شده. سرظهر كه میشود، پدر و مادرتان دیگر بهجای به زور خواباندنتان، شما را روانه استخر میكنند. دیگر تابستان میآید و كمبود وقت… كلّی تفریح؛ آن هم از نوع سالم…
شما خیلی مهم شدهاید…
كم كردن تنبلى
خوب، گمانم حالا دیگر هم من و هم شما متوجه شدیم كه اوقات فراغت به معنای «بیكاری» نیست. من و شما در اوقات فراغت ميتوانيم كارهاي متعددي انجام بدهيم كه يك فرق اساسي با بقيه كارهاي ما دارد و آن هم اين است كه هدف اين فعاليتهاي فراغتى، با بقیه كارهای ما متفاوت است. در واقع، هدف از فعالیتهایی كه ما در اوقات فراغتمان انجام میدهیم، كسب آرامش و لذت روانی است. ما كاری را نه از روی اجبار، بلكه با میل و رغبت و نه به خاطر منافع مادی صرف انجام میدهیم. این لحظات به خود اختصاص دارند و مرتبط با اهداف، خواستهها و آرزوها و تمایلات شخصی ما هستند.
خوب جوان! این یعنی چه؟!
يعنى… يعنى… بله… درست حدس زدید؛ يعنى با كمي همت و ذوق و علاقه به خرج دادن، در اوقات فراغت خودت میتوانی كارهایی بكنی و به نتایج بزرگ و ارزشمندی برسی كه شاید خودت هم فكرش را نمیكردی كه یك روز بشود از اوقاتی كه به نظر كوتاه، بیثمر، یا كسالتآور بار میآیند، اینطور به نفع خود، بهرهبرداری كرد. اگر بناست آخر كار، كسی برنده این بازی سرنوشتساز «من و اوقات فراغت» باشد، تنها چاره كار، همین بهرهبرداری از این اوقات است؛ البته به شرط رعایت اعتدال و دوری از افراط و تفریط. با یك برنامهریزی اساسی و به موقع و روكم كن، چطورى؟ موافقى؟
میخواهیم روی بطالت و كسالت و بیحوصلگی را كم كنیم؛ با همین برنامهها… يا على!
پی نوشت ها :
[1]. صحیفه سجادیه، ترجمه: غرویان، ج 1، دعای یازدهم، ص 63.
[2]. نك:سيدمهدي فهيمى، فرهنگ جبهه (اوقات فراغت)، ج 1، 1384.
برگرفته از : ماهنامه گلبرگ - شماره 111
منبع : http://www.hawzah.net