14
دی

اقسام ايمان در قرآن

اقسام ايمان در قرآن امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: «ايمان در قرآن چهارگونه مطرح گشته است:

 

اقرار زباني

خداوند مي فرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا خذوا حذركم…» (اي كساني كه «ايمان آورده ايد با كمال دقت مراقب دشمن باشيد (تا غافلگيرنشويد) و در دسته هاي متعدد يا به صورت اجتماع، (براي مبارزه) به راه افتيد، در ميان شما افرادي (منافق) وجود دارند كه هم خودشان سست مي باشند و هم ديگران را به سستي مي كشانند، اگر مصيبتي به شما برسد مي گويند: خدا به ما نعمت داد كه با مجاهدان نبوديم تا شاهد صحنه هاي دلخراش گرديم. و اگر با خبر شوند كه مومنان واقعي پيروز شده اند و طبعا به غنائمي نيز دست پيدا كرده اند، همچون افراد بيگانه اي كه هيچ ارتباطي ميان آنها و مومنان نبوده، از روي حسرت مي گويند: اي كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگي نصيب ما مي شد.)  . امام مي فرمايد: اگر اهل شرق و غرب اين سخن را بر زبان جاري مي ساختند از دايره ايمان بيرون مي رفتند. اما با اين حال چون اقرار زباني كرده بودند خداوند آنها را مومن ناميده و به همين جهت مومنان دعوت مي شوند كه ايمان آورند: «يا ايهاالذين «آمنوا»، «آمنوا» بالله و رسوله كه خداوند به خاطر اقرار زباني آنها را مومن ناميده و به ايشان فرموده ايمان آوريد يعني تصديق هم بنماید.

منبع 

با امام صادق (علیه السلام)در سايه قرآن، سيد عليرضا جعفري


free b2evolution skin
14
دی

یاران قدیمی حاج قاسم| نگاهی به همرزمان سردار دل‌ها در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان

لشکر ۴۱ ثارالله، از همان بدو تشکیل تا پایان جنگ تحمیلی، یک فرمانده داشت. سردار حاج قاسم سلیمانی.

ورود سردار شهید سلیمانی به جنگ را می‌توان با لشکر ۴۱ ثارالله تلقی کرد.

او البته در این لشکر یاران و همرزمانی داشت که تا قبل از لحظه شهادتش اغلب از آن‌ها یاد می‌کرد.

این یاران که بودند و چه سرنوشتی پیدا کردند؟

درباره لشکر ۴۱ ثارالله

قبل از اینکه به سرنوشت یاران حاج قاسم بپردازیم، بهتر است درباره لشکر ۴۱ ثارالله بدانیم.

لشکر ۴۱ ثارالله یکی از لشکرهای پیاده‌نظام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که نیروهای آن از استان کرمان تأمین می‌شد.

این لشکر در سال ۱۳۵۹ در قالب یک گردان از نیروهای سپاه پاسداران استان کرمان شکل گرفت، سال ۱۳۶۰ به تیپ ارتقاء پیدا کرد و از سال ۱۳۶۱ با گسترش سازمان آن به ۳ تیپ و یک گردان زرهی، به‌عنوان لشکر ۴۱ ثارالله به فعالیت ادامه داد.

فرماندهی این یگان از بدو تشکیل تا انتهای جنگ ایران و عراق، برعهده شهید حاج قاسم سلیمانی بود.

این لشکر سال ۱۳۸۶ در پی شکل‌گیری سپاه‌های استانی، به سپاه ثارالله استان کرمان تغییر نام پیدا کرد.

لشکر ۴۱ ثارالله در طول جنگ ایران و عراق در عملیات های نصر ۴، کربلای ۱، کربلای ۴، کربلای ۵، بدر، خیبر، والفجر ۱، والفجر ۳ و والفجر ۴، عملیات رمضان، بیت‌المقدس و بیت‌المقدس ۷، فتح‌المبین و طریق‌القدس حضور داشت.

در این گزارش سرنوشت برخی از فرماندهان و شهدایی را می خوانید که با یاری یکدیگر لشکر ۴۱ ثارالله را سر پا نگاه داشتند.

سردار شهید حسین پورجعفری

شهید حسین پورجعفری دستیار و محرم راز سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، از یادگاران دفاع مقدس و از جانبازان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۴۵ در گلباف کرمان متولد شد و بیش از ۴۰ سال تا پای شهادت همراه و همراز سردار سلیمانی گام برداشت.

همرزمان او از سردار پورجعفری به عنوان مخزن اسرار لشکر ۴۱ ثارالله و محرم ترین فرد به سردار سلیمانی یاد می کنند تا جایی که تلفن‌های خاص و قرار ملاقات و برنامه های ویژه ایشان را نیز شهید پورجعفری هماهنگ می کرد.

مجید حسن زاده، مسوول دفتر فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله و از همرزمان و همکاران شهید پورجعفری درباره این شهید می گوید: شهید پورجعفری از سال ۶۱ و عملیات والفجر مقدمانی وارد عرصه مبارزه در جنگ تحمیلی شد و بعد از شرکت در عملیات های مختلف در سال ۶۴ همراه با شهید میرحسینی در منطقه آبی تبور و در برخورد با قایق نیروهای عراقی مجروح و دچار شکستگی کمر شد که بدلیل این مجروحیت سنگین به مدت یک سال و نیم از جبهه دور بود.

وی با اشاره به بازگشت مجدد شهید پورجعفری به جنگ در سال ۶۷ تصریح می کند: بنده با شهید پورجعفری از سال ۶۳ در دبیرخانه لشکر ۴۱ ثارالله تا مدت های مدید همکار بودیم و حتی بعد از جنگ نیز در دفتر فرماندهی لشکر با هم بودیم و همراه با سردار سلیمانی در سال ۷۶ به سپاه قدس رفتیم.

همرزم شهید پورجعفری درباره خصایص فردی این شهید می افزاید: صداقت و محرم راز بودن مهمترین ویژگی شهید بزرگوار پورجعفری بود و باوجود این که سه سال بازنشست شده بود و می توانست در خانه بنشیند و استراحت کند ولی با سردار شهید سلیمانی همراه ماند.

سردار شهید حسین پورجعفری نیز بامداد جمعه ۱۳ دی ماه سال جاری در اقدام تروریستی آمریکا به همراه سپهبد حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده است.

سردار پاسدار حسین معروفی

سردار پاسدار حسین معروفی متولد سال ۱۳۴۴ در شهر بابک محله هاوشک استان کرمان است.

با آغاز جنگ برادر بزرگترش به دفاع مقدس از وطن برمی خیزد و طی نامه ای از حسین می پرسد که چرا به جبهه نمی آید ؟ او که ۱۷ سال داشت تصمیم می گیرد داوطلبانه به جبهه برود.

اولین مسئولیت سردار معروفی در جبهه ها کمک آرپی.جی زن بود. در عملیات فتح المبین این مسئولیت را به کمک شهید اصغر رحیمی تجربه کرد و به مرور فرمانده دسته و خمپاره‌انداز شد.

او در عملیات خیبر پاسدار رسمی، مسئول پایگاه بسیج، جانشین گروهان و در نهایت فرمانده گردان لشکر ۴۱ ثارالله شد که افتخار همرزمی با حاج قاسم سلیمانی از همان دوران آغاز شد.

این سردار سپاه در دوران پر افتخار دفاع مقدس بیش از دو سال در اسارت نیروهای بعثی و مفقود الاثر بوده است. وی برادر شهید، برادر جانباز ۷۰ درصد و یکی از پر شهید ترین خانواده های شهرستان بم شناخته می شود.

او جزو آزادگان سرافراز انقلاب اسلامی ایران است.

سردار حسین معروفی درباره علت اسارتش می گوید: در تک واگذاری فاو، عملیات خیبر و پاتک دشمن که تا اهواز پیشرفت کرده بود، بنده فرماندهی یکی از گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله را برعهده داشتم و ۳۱ شهریور سال ۶۷ در تک سراسری عراق هم فرمانده گردان بودم که در نزدیک سه راه حسینیه منطقه شلمچه به دست دشمنان اسیر شدم.

حسین معروفی از جمله کسانی است که سردار قاسم سلیمانی از او به عنوان جوانترین فرمانده گردان در لشکر ۴۱ ثارالله یاد می کند.

سردار پاسدار حسین معروفی اکنون فرمانده سپاه نینوای گلستان است.

سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی

فرمانده تیپ امام حسین (علیه السلام) لشکر ۴۱ ثارالله کرمان، اول فروردین۱۳۴۰ در «زنگی آباد» به دنیا آمد.

بعد از آغاز جنگ تحمیلی ایران و عراق او به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و در پادگان قدس سپاه پاسداران کرمان مشغول به خدمت شد.

شهید حاج یونس در عملیات فراوان از جمله بدر، فتح المبین، رمضان، خیبر، والفجر مقدماتی، والفجر۱، والفجر۳، والفجر۴، والفجر۸، کربلای۱، کربلای۴، کربلای۵ شرکت کرد.

حاج یونس روز پنجم یا ششم عملیات کربلای۵ مورد اصابت ترکش قرار می گیرد و از ناحیه گردن، دست و پا مجروح می شود.

هنگامی که او را با چندین تن از ایثارگران با یک وانت به طرف سه راه مرگ می آورند تا از آنجا با قایق به پشت جبهه انتقال دهند که در همین اثنا منطقه بمباران هوایی می شود و سردار رشید اسلام با اصابت راکت به شهادت می رسد.

شهیدمحمدحسین یوسف الهی

شهید محمد حسین یوسف الهی سال ۱۳۴۰ در شهر «کرمان» متولد شد.

وی از آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت می کرد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد.

حسین یوسف الهی در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.

حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده در کنار این شهید بزرگوار به خاک سپرده شود.

شهید ذبیح الله دریجانی

ذبیحالله دریجانی دوم خرداد ۱۳۴۰ در روستای «دریجان» از توابع شهرستان «بم» به دنیا آمد.

وی به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و مدتی در«معاونت پرسنلی لشکر ۴۱ ثارالله» به خدمت خود در جبهه های جنگ ادامه داد تا اینکه بعد از ماه ها جنگ و نبرد و شرکت در عملیاتهای متعدد با اصرار زیاد فرمانده هانش به «معاونت ستاد لشکر پیروز ۴۱ ثارالله» مصوب شد.

شهید ذبیح الله دریجانی در عملیات پیروزمند «والفجر۸» شدیداً بر اثر مواد شیمیایی مجروح شد اما پیش از آنکه بهبودی یابد در جبهه حاضر شد تا اینکه ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در جریان عملیات «کربلای۵» در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

شهید علی عابدینی

علی عابدینی سال ۱۳۴۳ در روستای کورگه استان گیلان به دنیا آمد.

با شروع جنگ تحمیلی عابدینی به جبهه رفت و پس از مدتی «فرماندهی گردان ۴۱۰ غواص لشکر ۴۱ ثارالله» را بر عهده گرفت. و سرانجام دی سال ۱۳۶۵ در شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

 

منبع پایگاه خبری «کرمان نو» 


free b2evolution skin
14
دی

روایت روزی که داعشی‌ها از حاج قاسم طلب کمک کردند

حاج بهرام دریکوند از نیروهای سپاه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) لرستان و از جمله همراهان و رفقای شهید سلیمانی:

به خاطر دارم طی یک عملیات داعش در محاصره بین نیروهای مقاومت و ارتش آمریکا قرار گرفت، زن و بچه، پیر و جوان و خلاصه اینکه نیروی زیادی را داعش به همراه داشت که همگی این‌ها در مرز بین سوریه و عراق گیر افتاده بودند، یک ماه تمام در منطقه ماندند و حاضر نبودند همراهان را به جایی بفرستند، به گفته خود داعشی‌ها نه به روسیه اعتماد داشتند و نه به آمریکا و ترکیه، در آخر تصمیم گرفتند که جمعیت همراه (غیر نظامی) را به یونان بفرستند، اما تنها به یک شرط که حاج قاسم قول دهد که از آن‌ها محافظت کند، چرا که تنها به سردار اعتماد داشتند.

سردار ضمانت داد و تا انتهای مسیر راه را برایشان باز گذاشت تا زن و بچه‌ها و برخی افراد سالمند و مریض بتوانند از مهلکه نجات پیدا کنند.این وقت‌ها حاج قاسم قید کشتن داعشی‌ها را می‌زد.

سردار حاج بهرام دریکوند همرزم حاج قاسم : در جنوب حلب شهرک صنعتی وجود داشت که نیروگاه برق نیز در آن منطقه بود، داعش هم در این مکان مستقر شده بود.

در یکی از روزها وقتی با دوربین منطقه را رصد می‌کردم، دیدم که حدود ۹۰ داعشی در یک نقطه جمع شده‌اند، فهمیدم که در حال نماز خواندن هستند، اما به حاج قاسم نگفتم که وقت نماز است، فقط گفتم که چند ده نیروی داعشی در یک نقطه متمرکز شدند که در صورت حمله می‌توانیم تلفات سنگینی را از دشمن بگیریم.

همین که با حاج قاسم مطرح کردم، ساعت را پرسید و گفت الان وقت نماز است، ما برای نماز می‌جنگیم و اگر به داعشی‌ها در حال نماز خواندن شلیک کنیم که دیگر آرمان برای ما معنی ندارد.


free b2evolution skin
13
دی

وصیتنامه آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت چهارم

یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!

خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام…خداوند،‌ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده ام…! اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آن‌ها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند…عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است….چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟!!

خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران….عزیزم! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم…کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن…خدایا وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است!! من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن!! مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن‌ها را خدشه دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به سویت آمدند، متصل کن معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بار‌ها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم…


free b2evolution skin
13
دی

وصیتنامه آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت سوم

سارُق، چارُقم پر است از امید به “تو و فضل و کرَم تو"همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها یک ذخیره ارزشمند دارد…!و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است…گوهر اشک بر اهل بیت است….گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم….. دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم….

 

خداوندا!در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه چیزی دارند و نه قدرت دفاع دارند…. اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم….!!و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است وقتی آن‌ها را به سمتت بلند کردم، وقتی آن‌ها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ این‌ها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.خداوندا!پاهایم سست است.رمق ندارد.جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»عبور می‌کند،ندارد…

من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک‌تر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.

من با این پا‌ها در حَرَمت پا گذارده ام…و دورِ خانه ات چرخیده ام…و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آن‌ها را برهنه دواندم…و این پا‌ها را در سنگر‌های طولانی، خمیده جمع کردم…!!و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم.امیددارم آن‌جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم ها، آن‌ها را ببخشی.

خـداوندا، « سر من، عقل من، لب‌ من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می‌برند…

 


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم