13
دی

وصیتنامه آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت سوم

سارُق، چارُقم پر است از امید به “تو و فضل و کرَم تو"همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها یک ذخیره ارزشمند دارد…!و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است…گوهر اشک بر اهل بیت است….گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم….. دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم….

 

خداوندا!در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه چیزی دارند و نه قدرت دفاع دارند…. اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم….!!و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است وقتی آن‌ها را به سمتت بلند کردم، وقتی آن‌ها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ این‌ها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.خداوندا!پاهایم سست است.رمق ندارد.جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»عبور می‌کند،ندارد…

من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک‌تر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.

من با این پا‌ها در حَرَمت پا گذارده ام…و دورِ خانه ات چرخیده ام…و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آن‌ها را برهنه دواندم…و این پا‌ها را در سنگر‌های طولانی، خمیده جمع کردم…!!و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم.امیددارم آن‌جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم ها، آن‌ها را ببخشی.

خـداوندا، « سر من، عقل من، لب‌ من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می‌برند…

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...