نشانه های گریز ناپذیری بنده از حکومت الهی 1.ضعف و ناتوانی انسان
انسان ضعیف خلق شده و ضعف صفت ذاتی اوست: «خُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا»
یعنی انسان در برابر خداوند و قدرت نامحدود او، هیچ است.
خداوند متعال در آیه 54 سوره روم می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ؛ خداست که شما را از ناتوانی آفرید، سپس بعد از ناتوانی، قوّتی بخشید، آنگاه بعد از توانایی و قوّت، ضعف و پیری قرار داد؛ او هر چه بخواهد می آفریند، و اوست دانای توانا.»
اگر کسی ضعف خود در برابر خدا را درک کند، سبب پرهیز او از سرکشی شده و به ریسمان محکم الهی چنگ می زند. ما باید بدانیم اگر عالِم دهر هم باشیم، ممکن است در یک لحظه همه علوممان را فراموش کنیم.
مرحوم آقای بهجت (ره) می فرماید: «مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی غروی درسی را برگزار کردند که بزرگانی چون مرحوم آقای میلانی، مرحوم آقای طباطبایی و مرحوم آقاشیخ علی محمد بروجردی در آن درس شرکت می کردند. اما سه روز متوالی مطالب درس ایشان کاملا تکراری بود. آقا شیخ علی محمد بروجردی که با ایشان خودمانی تر بودند از ایشان حکمت این کار را سؤال کردند. ایشان فرمودند: سه روز است که مغز من جامد است و هیچ فکر جدیدی به ذهنم نمی آید.»
ایشان این ماجرا را این گونه تفسیر می کردند که: «خدا می خواست به ایشان بفهماند که چه قدر محتاج به خداست و تفضل هر علم جدیدی به دست اوست، فهمیدن اینکه عبد چه قدر نیازمند به خداست، هم برای خود ایشان و هم برای شاگردان شان از هر درسی مفیدتر بود»
خدا گاهی نعمتی را از بنده اش می گیرد و او مرتکب اشتباهات پیش پا افتاده ای می شود تا به او بفهماند که این نعمت مال او نیست و نباید مغرور شود. این کار نوعی ادب الهی است که خداوند در حق بندگان خالصش اِعمال می کند. گاه برای تأدیب آن ها با کوچک ترین اشتباه، آن ها را مؤاخذه می کند و آنان را از نعمت هایی که به آن ها داده، محروم می کند.
حضرت یوسف (علیه السلام) لحظه ای در زندان از یاد خدا غافل شد: «وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ
و به آن یکی از آن دو نفر، که می دانست رهایی می یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و به دنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند.»
اما او بعد از آزاد شدن به طور کلی یوسف را فراموش کرد. بنابر برخی روایات، علت این فراموشی و طولانی شدن زندانی حضرت این بود که خدا می خواست به ایشان بفهماند که خطا کردی که به غیر خدا امید بستی.
خداوند حضرت یونس (علیه السلام) را نیز به خاطر ارتکاب یک ترک اولی مدتی در شکم ماهی حبس کرد. او سال های سال مردم را هدایت نموده و بارها بی مهری ها آن ها را تحمل کرده بود. اما با ظاهر شدن آثار عذاب آن ها را رها کرد «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین.
و ذا النون [یونس ] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمت ها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»
شاید استحباب خواندن این آیه در نماز غفیله هر شب برای این است که این داستان را فراموش نکنیم و بدانیم که خدا با کسی تعارف ندارد و حتی پیامبر خویش را به خاطر یک کوتاهی کوچک که تکلیف شرعی هم نبود تنبیه می کند.
منبع: حیات طیبه