2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدّهَا شَيْءٌ
اصول كافى جلد 1 ص :46 رواية: 2
ترجمه :
2- و فرمود چون مؤمن عالمى بميرد، رخنهئى در اسلام افتد كه چيزى آن را نبندند
شرح :
صدرالمتألهين فرمايد (((در اينجا اشكالى هست و آن اين است ممكن است فقيهى بميرد و به جاى او يك يا چند فقيه ديگر آيند كه رخنه اسلام بوجود آنها بسته شود (در صورتى كه در روايت فرمود: چيزى اين رخنه را نبدند) و ممكن است از اين اشكال جواب داد به اينكه الف و لام در (((المؤمن الفقيه))) جنسى باشد و ثابت است كه ارتفاع طبيعت به رفع تمام افراد آن است هچنين است حكم مردن زيرا كه آن عدم است ))). بنابر جواب ايشان معنى روايت اين است اگر تمام فقها مردند رخنه جبران ناپذيرى در اسلام افتاده است در صورتى كه انصافا چنين احتمال بسيار ضعيف و از سياق عبارت به دور است، در اين باره با بعضى از فضلاء معاصر گفتگو مىكردم، آنها با اقرار به ضعف آن احتمال مىگفتند اگر عالمى جانشين عالم ديگر شود او خود وجودى مستقل است و رخنه مرگ فقيه سابق را جبران نكرده است، گفتم بنابراين معنى روايت اين است كه فقيه سابق براى اسلام اثرى داشت با مرگ او آن اثر از بين رفت پس اينكه توضيح واضح است و از دائره احاديث و روايات به دور مىباشد، آنچه به نظر قاصر من مىرسد اين است كه چيزهائى كه سبب بقاء و تقويت اسلام است مانند مسجد و مدرسه مؤذن و سرباز حافظ مرز در تأثير تقويت اسلام به پاى فقيه نرسد يعنى هر يك از آنها از بين برود ديگرى جانشين آن شود آن رخنه را جبران كند جز وجود فقيه كه رخنه مرگش را جبران آنها نكند اين روايت تنها در مقام بيان اين معنى است و نظرى به صورت وجود فقيهى سابق ندارد زيرا كه واضح است كه در آنصورت جبران رخنه حتمى است مثلا مهندسى با سنگ و آهن و سيمان سدى مىسازد ولى براى استحكام بيشتر سد فلز و ماده نفيسى هم پيدا مىكند و در آن بكار مىبرد اگر آن به نگهبانان سد بگويد: فلزى در اين سد بكار بردم كه اگر از بين رفت چيزى جاى آن را نمىگيرد، معنى سخنش اين است كه مصالح ساختمانى ديگر جاى آن را نمىگيرد مگر اينكه دوباره خود آن پيدا شود.