12
شهریور

بررسي شخصيت جابر بن عبدالله الانصاري

اربعین، فقط روزی از روزهای سال نیست، بلکه آیینه ای است دربرابر چشمان میلیون ها انسان متعهد که در آن تصویری از نهضت و قیام خونین محرّم نقش می بندد. اربعین، روز باشکوهی است که از خون حسین(علیه السلام)، حیات گرفت و نقطه آغاز تبلیغ آرمان کربلا از طریق اشک شد؛ چرا که در این روز، نخستین مجلس عزاداری برای اباعبدبالله(علیه السلام) و تبلیغ آرمان آن حضرت در کنار تربتش برپا شد.

 

 

جابر بن عبدالله ، از شخصيتهاي بسيار برجسته و محترم دنياي اسلام است که از موضع گيريهاي بسيار خوب فکري و سياسي برخوردار بوده است . کشي ، چنين روايت کرده است : او از پيشتازان گرد آمده اطراف وجود اميرمؤمنان عليه السلام و جزء گروه هفتاد نفر  و آخرين کس باقي مانده از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از پيروان اهل بيت عليهم السلام بود . او در حالي که عمامه ي سياهي بر سر داشت ، در مسجد مي نشست و صدا مي زد : اي باقر العلم !  و در حالي که تکيه بر عصايش زده بود ، در کوچه هاي مدينه مي گشت و مي گفت : علي خير البشر ؛ علي برترين بشر است .

 

 

و چون پيرمرد شده بود ، حجاج کاري به او نداشت . محدث نوري مي گويد : او از پيشتازان گرد آمده ي اطراف وجود اميرمؤمنان علي عليه السلام و حامل سلام پيامبر صلي الله عليه و آله براي امام باقر عليه السلام و نخستين زائر قبر أباعبدالله الحسين عليه السلام و روايتگر خبر لوح (دربردارنده ي نص خداوند بر امامت امامان) بود و او تنها صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله بود که آن لوح را نزد فاطمه ي زهرا عليهاالسلام ديده بود . او داراي مناقبي ديگر و فضايلي بي شمار بود . » محدث قمي مي گويد : او صحابي و يار جليل القدر پيامبر بود و پيوستگي او به اهل بيت عليهم السلام و جلالت او ، مشهورتر از آن است که ذکر شود . وي به سال 78 از دنيا رفت و رواياتي که دلالت بر فضل او نمايد ، بسيار است . . . از أسدالغابة منقول است که او هجده جنگ را در رکاب پيامبر صلي الله عليه و آله ، وجنگ صفين را در رکاب امير مؤمنان علي عليه السلام حاضر شد و در آخر عمر کور گرديد . . . آيت الله خويي مي نويسد : او جنگ بدر  و هجده غزوه را همراه پيامبر صلي الله عليه و آله حاضر شد و از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از بهترين ياران اميرمؤمنان و از جمله شرطة الخميس بود . وي از ياران امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر عليهم السلام و جليل القدر بود . . . کليني با سند صحيح خود از امام باقر عليه السلام اين سخن را درباره ي وي روايت کرده است : هيچ گاه جابر دروغ نگفته است  .

 

 

 

در اين جا برخي فضايل و برجستگيهاي زندگي جابر بن عبدالله انصاري را برمي شماريم  : - او و پدرش هر دو از ياران رسول خدا بودند . وي از اهل بيت رضوان ، و از شاهدان شب دوم عقبه ، و از حاضران در جنگ خندق و بيعت شجره بوده است . در جريان عقبه ، او که کودکي بيش نبود ، همراه پدر در جمله ي هفتاد تني بود که در آن جا با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت نمودند . - او کهنسالي است که از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام شمرده مي شود و به هنگام مرگ حدود 90 سال داشت .  - او از راوياني است که عده ي زيادي از وي نقل حديث نموده اند . برخي احاديث وي را تا 1540 روايت شمرده اند و از اين رو ، از وي به عنوان کسي ياد مي کنند که از جمله مکثرين در حديث و حافظان سنن بوده است . - ابن عقده وي را منقطع به اهل بيت عليهم السلام معرفي نموده و برقي او را از اصفيا مي داند . -

برجستگي علمي وي به حدي است که ذهبي او را فقيه و مفتي مدينه در زمان خود معرفي نموده و مرحوم سيد امين ، وي را از اجلاي مفسران مي داند .

 

منبع اربعین حسینی / اکرمی ، رضا


free b2evolution skin
10
شهریور

تعمير قبر مطهر حضرت رقيه سلام الله علیها

قضيه اينگونه نقل شده است كه: «عالم جليل، شيخ محمد علي شامي كه ازجمله علما و محصلين نجف اشرف است به حقير فرمود: «جد امي بلاواسطه من، جناب آقا سيد ابراهيم دمشقي، كه نسبش منتهي مي شود به سيد مرتضي علم الهدي و سن شريفش از نود افزون بوده و بسيار شريف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند.شبي دختر بزرگ ايشان جناب رقيه بنت الحسين عليهماالسلام را در خواب ديدكه فرمود: به پدرت بگو به والي بگويد ميان قبر و لحد من آب افتاده، و بدن من در اذيت است؛ بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند.دخترش به سيد عرض كرد، وسيد از ترس اهل تسنن به خواب ترتيب اثري نداد.

 

 

شب دوم، دختر وسطي سيد باز همين خواب را ديد. به پدرگفت، و او همچنان ترتيب اثري نداد. شب سوم، دختركوچكتر سيد همين خواب را ديد و به پدر گفت، ايضا ترتيب اثري نداد. شب چهارم، خود سيد، مخدره را در خواب ديدكه به طريق عتاب فرمودند: «چرا والي را خبردار نكردي؟!» صبح سيد نزد والي شام رفت و خوابش را براي والي شام نقل كرد. والي امر كرد علما شام، از شيعه و سني، بروند و غسل كنند و لباسهاي نظيف دربركنند،آنگاه به دست هركس قفل درب حرم مقدس باز شد، همان كس برود و قبر مقدس او را نبش كند و جسد مطهرش را بيرون بياورد تا قبر مطهر را تعمير كنند.بزرگان شيعه و سني، در كمال آداب غسل نموده ولباس نظيف در بركردند.قفل به دست هيچ يك مگربه دست مرحوم سيد ابراهيم باز نشد. بعد هم كه به حرم مشرف شدند، هركس كلنگ برقبر مي زدكارگر نمي شد تا آنكه سيد مزبوركلنگ را گرفت و بر زمين زد و قبر كنده شد. بعد حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين مخدره ميان لحد قراردارد، وكفن آن مخدره مكرمه صحيح وسالم مي باشد، لكن آب زيادي ميان لحدجمع شده است.سيد بدن شريف مخدره را از ميان لحد بيرون آورده بر روي زانوي خود نهاد و سه روز همين قسم بالاي زانوي خود نگه داشت و متصل گريه مي كرد تا آنكه لحد مخدره را از بنياد تعمير كردند. اوقات نماز كه مي شد سيد بدن مخدره را بر بالاي شيء نظيفي مي گذاشت و نمازمي گزارد. بعد از فراغ باز بر مي داشت و بر زانو مي نهاد تاآنكه از تعمير قبر ولحد فارغ شدند. سيد بدن مخدره را دفن كرد و از كرامت اين مخدره در اين سه روز سيد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجديد وضو؛ بعدكه خواست مخدره را دفن كند سيد دعاكرد خداوند پسري مسمي به سيد مصطفي به اومرحمت فرمايد. در پايان، والي تفصيل ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت، و او هم توليت زينبيه و مرقد شريف رقيه و مرقد شريف ام كلثوم و سكينه عليهماالسلام را به سيد واگذار نمود و فعلا هم آقاي حاج سيد عباس پسر آقا سيد مصطفي پسر سيد ابراهيم سابق الذكر متصدي توليت اين اماكن شريفه است.»آيه الله حاج ميرزاهاشم خراساني سپس مي گويد:گويا اين قضيه درحدود سنه هزار ودويست و هشتاد اتفاق افتاده است.»

 

 


نكته اي كه در انتهاي اين نقل وجود دارد اينكه نويسنده كتاب در سال 1352 قمري فوت شده و اينجريان را مربوط به سال 1280ق مي داند كه نزديكي اين جريان به زمان مولف خود بر اعتبار اين قضيه مي افزايد. همين جريان در مقتل جامع مقدم نقل شده اما با توضيحات بيشتري از جمله اينكه:

«بدن مطهر را ديدند كه در پارچۀ سياهي كفن شده و يك زنجير كوچكي هم به گردن آن بانو بود، آن سيد از شدت گريه غش مي كند چون او را به هوش مي آورند، قضيه زنجير را به مردم مي گويد و مي فرمايد: ببينيد ظلم بني اميه را! صداي ضجه و ناله از مردم بلند مي شود»

تاييد اين قضيه از طريق كرامت بي بي حضرت رقيه سلام الله عليها

مرحوم آيت الله سيدهادي خراساني نيز دركتاب «معجزات وكرامات» ماجرايي را نقل مي كندكه مويد قضيه فوق است:روي پشت بام خوابيده بوديم كه ناگهان مار دست يكي از خويشان ما را گزيد. وي مدتي مداوا كرد ولي سود نبخشيد. آخرالامرجواني به نام «سيد عبدالامير» نزد ما آمد و گفت: كجاي دست او را مارگزيده است؟ چون محل مار زدگي را به او نشان داد، بلافاصله دستي به آن موضع زد و بكلي محل درد خوب شد. سپس گفت: من نه دعايي دارم و نه دوايي؛ فقط كرامتي است كه ازاجداد ما به ما رسيده است: هرسمي كه از زنبوريا عقرب يا مار باشد اگرآب دهان ياانگشت به آن بگذاريم خوب مي شود. جهتش نيزاين است كه جد ما، درشام موقعي كه آب به قبر شريف حضرت رقيه افتاد جسد حضرت رقيه سلام الله عليها را سه روز روي دست گرفت تا قبر شريف را تعميركردند و از آنجا اين اثر در خود و اولادش مانده است.


هر دو قضيه در قرون اخير رخ داده است و اگر اشكال گردد كه مستند به خواب بوده است، بله اگر تنها استناد به خواب مي بود و مقدمات آن همه حدسي مي بود آري اما آنچه مسلم است و در كتب تاريخي ذكر شده است اينكه قبر را مي شكافند و مي بينند كه قبر مطهر از آب پر شده است فلذا خود جريان حسي بوده و ديده شده و نقل به مشاهده شده است و نه صرف يك خواب.

 

منبع :شهيده 3ساله حضرت رقيه سلام الله عليها/محمدرضا شريفي


free b2evolution skin
10
شهریور

پيام شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها

1. مظلوميت امام حسين(عليه السلام) را آشكار مي كند.

 

 

 

2. دليل بر اسارت اهل البيت امام حسين (عليه السلام ) مي باشد (كه انكار آن نمي توانند بكنند منكران )

3. وجود اطفال در بين اسراء را اثبات مي كند.

4. نگين مي شود در دمشق براي حقانيت امام حسين (عليه السلام) , قبر مطهر پناهگاه مردم است در حالي كه خبري از قبر يزيد ملعون نيست و قبر معاويه هم در قسمت زباله داني است.

5. روضه خوان خرابه كه خود در عزاي امام حسين (عليه السلام) جان داد.

6. گريه كردن و گرياندن

 

منبع :شهيده 3ساله حضرت رقيه سلام الله عليها/محمدرضا شريفي


free b2evolution skin
1
شهریور

امام زین العابدین(علیه السلام) و مبارزۀ سیاسی با ستمگران

همۀ فعالیت های دینی حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) به طور کامل برخاسته از حرکت سیاسی ایشان بود و در میان اوراق زندگیِ آن حضرت به نمونه های آشکاری از مداخلات صریح سیاسی برمی خوریم. از بررسی روایات صادرشده از امام سجاد(علیه السلام) درمی یابیم که ایشان بر عرصۀ سیاست، اشراف کامل داشته و در بحث های داغ سیاسی داخل شده، جریانات سیاسی را تعقیب نموده و بر ضد اوضاع فاسدی که امت اسلام در آن به سر می برده اند، به اظهار نظر صریح می پرداخته است.
 

  

 



 
در نزد بعضی از تاریخ نگاران، این گونه شهرت یافته است که فرزندان امام حسین(علیه السلام) پس از واقعۀ خونین کربلا از سیاست، کناره گیری کرده و به ارشاد مردم، عبادت و ترک دنیا، روی آوردند. آنان برای این ادعا به تاریخ زندگی امام سجاد (علیه السلام) استدلال می کنند و مدعی هستند که ایشان از فعالیت های دینی در سطح جامعه، کناره گیری کرده بود.

چنین به نظر می رسد که چون این اشخاص از نظر سیاسی، رهبری را در مفهوم محدودی - که همان قیام مسلحانه از قبیل قیام کربلا باشد -، خلاصه می کنند و به ظاهر، جوش و خروشی در امامانِ بعد از امام حسین(علیه السلام) برای قیام مسلحانه در برابر حکومت های زمان خود نمی بینند، به این نتیجه گیری رسیده باشند. اما این ادعا پنداری ناروا است که با مطالعۀ واقعی زندگی ائمه(علیهم السلام) که مالامال از مدارک دالّ بر فعالیت مثبت و مستمر در زمینۀ مبارزۀ سیاسی است، دروغین بودن این ادعا آشکار خواهد شد.

از جملۀ این مدارک، می توان به روابط امام زین العابدین(علیه السلام) با امت و رهبری مردمی گسترده ای که از آن بهره مند بود، اشاره کرد. این رهبری به صورت تصادفی یا فقط به واسطۀ انتساب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) برای امام سجاد(علیه السلام) به دست نیامده بود، بلکه حاصلِ از خودگذشتگی و نقش مثبتی بود که به رغم کوتاه بودن دست آن حضرت از مرکز قدرت در میان امت، ایفا می نمود، چرا که امت غالباً رهبری خود را مجانی به کسی واگذار نکرده و امام سجاد(علیه السلام) بدون اینکه امت، از خودگذشتگیِ سخاوتمندانۀ او را احساس کنند، نمی توانست دلهایشان را به دست آورده و در راه حل مشکلات و حراست از رسالت خویش از آنان بهره جوید.

از آنجا که در زمانۀ امام سجاد(علیه السلام) هنوز نغمۀ جدایی دین از سیاست به گوش ها نرسیده بود، همۀ فعالیت های دینی آن حضرت به طور کامل برخاسته از حرکت سیاسی ایشان بود و در میان اوراق زندگیِ آن حضرت به نمونه های آشکاری از مداخلات صریح سیاسی برمی خوریم. از بررسی روایات صادرشده از امام سجاد(علیه السلام) درمی یابیم که ایشان بر عرصۀ سیاست، اشراف کامل داشته و در بحث های داغ سیاسی داخل شده، جریانات سیاسی را تعقیب نموده و بر ضد اوضاع فاسدی که امت اسلام در آن به سر می برده اند، به اظهار نظر صریح می پرداخته است. به عنوان نمونه؛ عبدالله بن حسن بن حسن می گوید: «امام علی بن الحسین(علیه السلام) هر شب پس از نماز عشاء با عروة بن زبیر در انتهای مسجد النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) به گفتگو می نشستند من نیز با آنها می نشستم، شبی از شب ها صحبت از ظلم بنی امیّه و زندگی در کنار آنان، به میان آمد، عروة به امام سجاد(علیه السلام) گفت: ای علی! هر که از ستمگران، دوری جوید، خداوند از نارضایتی قلبی او نسبت به اعمال آنان باخبر است، پس اگر به میزان یک میل(حدود دو کیلومتر) از آنان دور شود، امید می رود که خداوند، آنان را عذاب کند و او از آن عذاب در امان بماند.

عبدالله بن حسن می گوید: عروة پس از آن از مدینه خارج شده و در منطقۀ عقیق ساکن گردید، من نیز در منطقۀ سویقه مسکن گزیدم.

این در حالی است که امام زین العابدین (علیه السلام) ماندن در مدینه را ترجیح داده و تمام عمر شریف خود را در آن شهر گذراندند، چرا که خارج شدن از شهر را نوعی فرار از نبرد سیاسی و واگذارکردن میدان به ستمگران و دادن امکان جولان و هجوم بر مردم به آن می دانستند.

شاید هم پیشنهاد عروة بن زبیر که از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) بود بر اساس تدبیری سیاسی از ناحیۀ خود او یا از ناحیۀ حکومت بود تا بدین وسیله امام سجاد(علیه السلام) را از حضور در صحنۀ سیاست و اجتماع دور کند، لیکن امام با این خُدعه از صحنه خارج نشده و به حرکت مبارزاتی خود ادامه دادند.

در پایان، گفتنی است؛ در نامه ای که یکی از علمای اهل تسنن برای یکی از علمای شیعه نوشت، چنین آورده بود: «یکی از دلایلی که ما به حقانیت شما اعتقاد نداریم، این است که شما به امامت بعضی معتقد هستید که آنها در عینیت جامعه حضور نداشته اند. مثلاً امام چهارم شما یک عمر دعا خوانده است و در متن جامعه حضور نداشته است». آن عالم شیعی در جواب نوشته بود: «حضور حضرت سجاد (علیه السلام) در روز عاشورا و بعد از آن، بودنشان در عینیت جامعه را به صورت خاصی اثبات می کند. در حالی که در آن زمان جامعۀ اسلامی آن چنان دچار خفقان و تاریکی بود که جا برای هیچ گونه فعالیتی نبود، ایشان به زبان دعا حقایق اسلام را حفاظت کرده و نشر داده اند».

سپس نسخه ای از صحیفۀ سجادیه را برای آن عالم سنی فرستاده، از وی خواسته بودند در آن دقت کنند و نظر خود را بگویند. آن فرد هم بعد از خواندن صحیفه در نامه ای برای ایشان نوشت: «اگر دلیلی بر حقانیت مسیر شما نمی بود، به جز همین صحیفه ای که به امامتان منتسب است، کفایت می کرد».

علمای اهل تسنن در روزگاران گذشته نیز این کتاب را مورد توجه و استفاده قرار داده اند. از جمله: ابن جوزی در خصائص الائمه (علیهم السلام)، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی در ینابیع المودة از صحیفه سجادیه نام برده، بخش هایی از دعاهای آن را نقل نموده اند.

شیخ سبط بن جوزی پس از مطالعه و دقت نظر در صحیفه سجادیه، می نویسد: «اگر زین العابدین(علیه السلام) و صحیفۀ او نبود، مسلمانان راه و روش مخاطبه با خدا و مکالمه و رازگویی با او را در مقام عرض حاجت به بارگاه ربوبی نمی دانستند و او بود که شیوۀ گفتگو با آفریدگار بزرگ و شکوه بردن در سختی ها و گرفتاری ها به پیشگاه او را به ما آدمیان آموخت؛ لَهُ حَقُّ التَّعلیم علی النّاس الی یَومِ القیامةِ؛ بنابراین، او نسبت به مردم تا روز رستاخیز، حق آموختن و آگاهی دادن دارد».

امروزه نیز برخی علمای اهل سنت به صحیفه سجادیه، نگاهی ویژه دارند. شیخ محمد صدیق فهیمی، عالم اهل تسنن هرمزگان، در اولین همایش «سیدالعابدین(علیه السلام)» ویژۀ چهارمین کنگرۀ بین المللی امام سجاد(علیه السلام) که در آبان 1393شمسی برگزار شد، با شور و حرارت خاصی از اینکه به عنوان یک اهل سنت، محب اهل بیت(علیهم السلام) است، گفت: «حضور امام سجاد(علیه السلام) در میدان نبرد حق علیه باطل، همانند پدر بزرگوارشان حسین بن علی(علیه السلام) بود و در برابر انواع فرعون های زمان خود، مقابله کرد و درس بزرگی به تاریخ داد و در زمان ایشان قیام امام حسین(علیه السلام) به گونه ای آرام ادامه یافت… من تصمیم گرفتم بعد از خواندن صحیفه آن را کنار نگذارم و نگذاشته ام. اگر ما به دنبال تفسیر قرآن هستیم، من به عنوان یک سنّیِ محب اهل بیت(علیهم السلام) می گویم: یکی از تفاسیر ارزشمندی که برای قرآن کریم موجود است، صحیفۀ سجادیه است و ما خوشحالیم و افتخار می کنیم که محب اهل بیت(علیهم السلام) هستیم».

منبع حوزه نت


free b2evolution skin
19
مرداد

بازتاب خطبه حضرت علیه السلام در شام

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد علیه السلام با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد، حضرت زین العابدین علیه السلام وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود:

 

 

ای یزید، به خدا قسم، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ما را به این حال بنگرد؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند. فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد، روزی بود که خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی علیه السلام و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد.امام سجاد علیه السلام به یزید گفت: به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد؟ یزید نمی خواست اجازه دهد، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید. مردم اصرار کردند. ناچار یزید قبول کرد. امام چهارم علیه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست.

 

 

خلاصه بیانات امام علیه السلام چنین بود: «ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است. علم نزد ماست، حلم نزد ماست، جود و کرم نزد ماست، فصاحت و شجاعت نزد ماست، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست. خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند» . سپس فرمود: «پیغمبر خدا محمد صلی الله علیه و آله از ماست، وصی او علی بن ابیطالب از ماست، حمزه سید الشهداء از ماست، جعفر طیار از ماست، دو سبط این امت حسن و حسین علیهما السلام از ماست، مهدی این امت و امام زمان از ماست»

 

 

سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید. امام علیه السلام سکوت کرد. تا مؤذن گفت: اشهد ان محمداً رسول الله. امام عمامه از سر برگرفت و گفت: ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش. سپس رو به یزید کرد و گفت: آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی، و اگر بگویی جد ماست، پس چرا فرزندش حسین علیه السلام را کشتی؟ چرا فرزندانش را کشتی؟ چرا اموالش را غارت کردی؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی؟

 

 

سپس امام علیه السلام دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود. براستی آشوبی به پا شد. این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید. این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید. یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - به ظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد. سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد.به هر حال، یزید بر اثر افشاگریهای امام علیه السلام و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید. از امام سجاد علیه السلام پرسید: آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید؟ امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام فرمودند: میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم. خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام «دار الحجاره» برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند.

 

 

ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه شان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود. ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: «اگر من بودم، هرگز حسین را نمی کشتم.»

 

 

البته همه این حرف ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. 

 

 

منبع امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت، سید امیر حسین کامرانی راد


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم