15
مهر

تحلیل خصوصیت های حضرت معصومه سلام الله علیها| قسمت اول

ایام منتسب به حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها فرصت مناسبی خواهد بود که به تحلیل برخی از خصوصیت این دو شخصیت آسمانی بپردازیم و با ابعاد وجودی آن حضرت، معرفت و شناخت پیدا کنیم، تا به موازات شناخت و معرفت به این خصایص، به نهادینه کردن این خصایص آسمانی و ملکوتی در وجودمان بر آییم، و با چنین رویکردی در مرحله نخست به تحلیل پانزده خصیصه حضرت معصومه سلام الله علیها و سپس هشت خصصیصه ملکوتی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می پردازیم.

 

 

 

۱. پیشگویی ولادت

نخستین خصوصیت عرشی حضرت معصومه سلام الله علیها «پیشگویی در تولد» است.

به این معنا که هرچند در بین معصومین علیهم السلام پیشگویی ولادت آنان مسبوق به سابقه است، چرا که در چگونگی ولادت امام باقر علیه السلام روایت شده است که پنجاه سال پیش از ولادت شان، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خطاب به جابربن عبدالله انصاری فرمودند:

«ای جابر تو زنده می‌مانی تا آنکه فرزندم «محمد بن علی بن الحسین علیه‌السلام» را که در تورات به «باقر» معروف است ملاقات کنی، چون وی را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.»

جابر پس از رحلت رسول خدا(ص) در مسجد پیغمبر(ص) می‌نشست و به امید دیدار پیشوای پنجم علیه‌السلام و در انتظار رسیدن آن لحظه‌ی موعود برای رساندن سلام رسول اکرمص فریاد برمی‌آورد: «یا باقر العلم» «یا باقر العلم» ای شکافنده‌ی علم، ای شکافنده‌ی دانش. مردم مدینه -که به این راز آگاه نبودند- می‌گفتند: جابر (بر اثر پیری و ضعف نیروی اندیشه) هذیان می‌گوید.

جابر در پاسخ آنان می گفت: نه به خدا هذیان نمی گویم و لیکن از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمودند:

“تو به زودی مردی از خاندان مرا درک خواهی کرد که نام او نام من و شمایل او شمایل من است، علم و دانش را می‌شکافد”

 من بر اساس پیشگویی پیامبر (ص) این سخن را بر زبان می آورم.

جابر عمری دراز یافت تا این که- طبق نقل امام صادق(ع)- روزی امام باقر(ع) به نزد وی رفت و بر او سلام کرد. جابر جواب سلام را داد و چون نابینا بود پرسید: چه کسی هستی؟ فرمود: محمد بن علی بن الحسین. جابر گفت: فرزندم پیش بیا، امام (ع) نزدیک رفت. جابر دست امام (ع) را بوسید و خود را روی پای وی انداخت، می‌بوسید و می‌گفت: رسول خدا (ص) تو را سلام رسانده است… . و از آن پس جابر پیوسته خدمت امام (ع) می‌رسید و از محضر پر فیض شان استفاده می‌کرد.«بحار، ج۴۵، ص۲۹۴»

هم چنین در پیشگویی ولادت حضرت مهدی علیه السلام آمده است پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند :

“الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقا” (همان، ج۳۶، ص۳۰۹)؛

«مهدی از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیة او کنیه من است و او از لحاظ جسمی و روحی و اخلاق شبیه ترین مردم به من است».

در بین امام زادگان تنها حضرت معصومه سلام الله علیها است که ۴۵ سال پیش از تولدش امام صادق علیه السلام در ملاقاتی که با یکی از اصحاب داشت تولدش را با جزئیات این چنین پیشگویی نمود و خطاب به آن شخص فرمودند:

” تعجّب نکن! این کودک فرزند من، موسی است. خداوند از او دختری به من عنایت کند که نامش فاطمه است، او در سرزمین قم به خاک سپرده می ­شود، و هر کس او را در قم زیارت کند، بهشت بر او واجب است” (مِنهاج الدُّموع ص ۴۴۱)

منبع: تحلیل خصوصیت های حضرت معصومه سلام الله علیها / سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
14
مهر

«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»قسمت ششم

«راز و سر غیبت امام عصر علیه السلام»
ششمین پرسش این است راز و سر اینکه امام عصر علیه السلام در پشت پرده غیبت قرار گرفته چیست؟ و چه حکمتی در این غیبت طولانی وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت باتامل در روایات که در همین باب از اهل بیت صادر شده است می توان چند علت و سر در غیبت امام عصر علیه السلام بیان کرد

 

 

 

 

فلسفه اول «آزمون و امتحان مردم» 
یکى از حکمت الهى در مسئله «غیبت امام زمان»، امتحان و آزمایش انسان ها - به خصوص شیعیان - است ؛ یعنى، امتحان و آزمایش گروهى که ایمان محکمى ندارند تا باطنشان ظاهر شود. کسانى هم که ایمان در اعماق دل آنان ریشه دوانده، به واسطه انتظار و صبر بر شداید و ایمان به غیب، ارزش و قدرشان معلوم مى گردد و به درجاتى از ثواب نایل مى آیند. ازهمین روزرارة بن اعین مى گوید: «از امام صادق«ع» شنیدم که مى فرمود: «قائم قبل از قیامش غیبتى دارد؛ گفتم : چرا؟ فرمود: مى ترسد… (تا آنجا که فرمود:) «… و هو المنتظر غیر انَّ اللهِ یُحبّ ان یمتحن الشیعه، فعند ذلک یرتاب المبطلون»؛ «اثبات الهداة، ج 3، ص 472، ح 150.» ؛او منتظر است؛ اما خداوند دوست دارد شیعه را آزمایش کند؛ آن گاه معتقدان و طرفداران باطل به شک مى افتند»
و همچنین جابر گوید: «به امام باقر«ع» عرض کردم، فَرَج شما چه هنگام خواهد بود؟ فرمود: «هیهات! هیهات!: لایکونُ فَرَجُنا حتّى تُغَربلوا ثُمَّ تُغَربلوا حتى یذهب الکیدر و یبقى الصفو»؛ «بحار الانوار، ج 52، ص 113.»؛ دور است، دور است؛ فرج ما پیش نخواهد آمد تا اینکه غربال شوید، باز غربال شوید… تا اینکه ناخالصى از بین برود و صافى باقى بماند».

فلسفه دوم «اتمام حجّت برمردم» 
با غیبت طولانى ولىّ الهى، همه گروه ها، افراد، اندیشه ها و نظام ها، امکان حکومت بر مردم و مدیریت جامعه را پیدا کرده و ضعف و ناتوانى خود را در اداره جامعه و رفع مشکلات و گسترش عدالت بروز مى دهند. این در حالى است که حکومت و ولایت بر مردم، شایسته و بایسته اولیاى الهى - به خصوص دوازده امام معصوم - است و خداوند مى خواهد بدین ترتیب با مردم اتمام حجت کند و توجّه و خواست آنان را به حکومت معصومان جلب نماید. ازهمین رو امام صادق«ع» فرماید: «ما یکون هذا الامر حتّى لا یبقى صنفٌ من النّاس الا و قد ولّوا على الناس حتى لا یقول قائلٌ : اِنّا لو وَلَّینا، لَعَدَ لنا ؛ ثمّ یقومُ القائم بالحقّ و العدل»؛ «بحار الانوار، ج 52، ص 244.» ؛ «ظهور تحقق نمى یابد تا اینکه گروهى نماند، مگر اینکه بر مردم حکومت کرده باشد تا کسى نگوید : اگر ما حکومت داشتیم ؛ عدالت را (مى گستراندیم)! آن گاه قائم به حق و عدل قیام مى کند».

فلسفه سوم «ظهور نسل مؤمن از صلب کافر و منافق» 
طول غیبت، باعث مى شود که در اصلاب فاسدان و منافقان و کافران، اگر مؤمنى باقى باشد، همه به دنیا بیایند ؛ چنان که شیوه امامان معصوم نیز چنین بوده و حتى پیش بینى هایى در مورد بعضى از افراد منافق و ناصبى داشتند. بعد از مدتى نیز از صلب آنان، افرادى مؤمن و دوستدار اهل بیت«ع» به دنیا مى آمدند همین رو ابراهیم کرخى مى گوید: به امام صادق«ع» عرض کردم : خداوند سالمت بدارد ؛ آیا على«ع» در دین خدا قوى نبود؟ فرمود : آرى چنین بود : گفتم : پس چگونه مردم بر او چیره شدند و او جلوى ایشان نایستاد؟ چه چیزى باعث شد جلوى آنها را نگیرد؟ فرمود : آیه اى از قرآن، او را از این کار بازداشت. گفتم : آن آیه کدام است؟ فرمود : «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً»؛ فتح (48)، آیه 25.. خداوند عز و جل فرزندانى مؤمن، در پشت افرادى از کافران و منافقان قرار داده است و حضرت على، پدران کافر یا منافق را نمى کشت تا اینکه این امانت هاى الهى از پشت آنان خارج شوند و وقتى این فرزندان از صلب آنان خارج مى شدند، بر هر کدام که دست مى یافت، با آنها مى جنگید. قائم ما اهل بیت نیز چنین است، تا تمام امانت هاى الهى از پشت پدرانشان (کافران و منافقان) خارج نشوند، ظهور نکرده و کسى را نمى کشد. اما وقتى امانت ها خارج شدند، بر کافران و منافقان مسلّط شده، آنان را مى کشد: «اثبات الهداة، ج 3، ص 489، ح 224 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 97، ح 9».

فلسفه چهارم «خوف و ترس از جان»
ترس حضرت بر جان خود، براى آن است که او، آخرین ذخیره الهى است که باید براى تحقق عدالت جهانى - که وعده حتمى خداوند است - باقى بماند؛ و گرنه او نیز مانند پدران بزرگوارش، از شهادت در مسیر تحقّق اهداف الهى، استقبال مى کند.
از همین رو امام حسن عسکرى«ع» فرمود: «بنى امیه و بنى عباس، شمشیرهاى خود را براى ما تیز کردند؛ زیرا خوب مى دانستند که آنها در خلافت حقى ندارند. آنان از ترس اینکه خلافت به جاى خود برگردد و در میان صاحبان اصلى اش مستقرّ شود، به کشتن اهل بیت پیامبر«ص» و از بین بردم سلاله آن حضرت، همت گماشتند تا شاید از ولادت حضرت قائم جلوگیرى کنند و یا او را به قتل برسانند؛ ولى خداوند اراده کرد که او را بر احدى از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام رساند ؛ اگر چه مشرکان خوش ندارند» منتخب الاثر، ص 291.

زراره مى گوید: از امام صادق«ع» شنیدم که مى فرمود: «یا زرارة لابُدّ للقائم من غیبة»؛ «به درستى که براى قائم غیبتى هست». پرسیدم: براى چه! فرمود: «یخاف على نفسه»؛«بر جان خویش مى ترسد» کمال الدین، ج 2، ص 481، ح 7.
امام باقر«ع» مى فرماید: «اذا ظهر قائمنا اهل البیت«ع» قال: «ففررت منکم فوهب لى ربى حکما» خفتکم على نفسى و جئتکم لما اذن ربّى و اصلح لى امرى»؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 583، ح 777.» «وقتى قائم ما اهل بیت، ظهور کند، مى گوید : «ففرت منکم…»؛ از میان شما رفتم چون از شما بر جان خود بیمناک بودم و اینک چون پروردگارم اذن داد و امر فرجم را به سامان رسانید، به میانتان آمدم» «ر، ک امامت و مهدویت، ج 3، ص 347».

فلسفه پنجم «استمرار فیض الهی»
امامان واسطه فیض الهى و منبع هدایت و راهنمایى مردم هستند. خداوند به منظور استمرار هدایت مردم - وقتى آنان در برهه اى از زمان نعمت بى نظیر الهى (امام معصوم) را قدردان نبودند - طبق مصلحت، وجود او را در پس پرده غیبت قرار مى دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت حق از طریق او به بندگان ادامه یابد و راه هدایت و رستگارى بر روى مردم باز باشد. به نظر مى رسد با توجّه به وجود مشکلات زیاد فراروى امامان، غیبت، بهترین وسیله این هدایت بخشى باشد.

ازهمین روامیر مؤمنان«ع» فرموده است: «لا تخلوا الأرضُ من قائم للهِ بِحُجَّة اَمّا ظاهراً مشهوراً و اِمّا خائِفاً مغموراً لئلاّ تبطُلَ حُجَجُ اللهِ و بیّناته…»؛«نهج البلاغه، حکمت 147) )زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست که براى خدا با برهان روشن، قیام کند (به صورت) آشکار و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان؛ تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود (دلیل هاى روشن هدایت از بین نروند)».

فلسفه ششم «تأدیب و متنبّه شدن امت» 
وقتى مردم به وظایف و مسئولیت هاى خود، در برابر امام و پیشواى بر حق خود، پایبند نباشند و از اطاعت و یارى او سرپیچى کنند و از جان و مالش محافظت نکنند؛ روا است که خداوند، آن امام را براى مدتى از مردم جدا سازد و تأدیبشان کند. در این صورت مردم از بسیارى از مواهب و الطاف امام معصوم«ع»، بى بهره مانده و از برکات ظاهرى وجود او محروم مى شوند و این نشانگر غضب و خشم الهى است از همین روست.

محمد بن فرج مى گوید: «امام ابوجعفر«ع» برایم نوشت: «اذا غضب الله - تبارک و تعالى - على خلقه نحاناً عن جوارهم»؛ «اثبات الهداة، ج 3، ص 447، ح 38 ؛ کافى، ج 1، ص 343» وقتى خداوند متعال بر مردم خشم گیرد، ما را از کنارشان دور مى سازد».
مروان انبارى نقل مى کند : از امام باقر«ع» (نوشته یا پیامى ) صادر شد که : «انّ الله اذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم»؛ «همان، ص 498، ح 271 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 90.» «وقتى خداوند، بودن ما را در میان قومى ناخوش دارد، ما را از میان آنان خواهد برد».

منبع:«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
13
مهر

«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق» قسمت پنجم

«راه اثبات ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف»
پرسش پنجم این است چگونه می توان ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را اثبات نمود؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: هرچند راه های متعدی برای اثبات تولد امام علیه در 15 شعبان سال (255هق) وجود دارد ولی در اینجا تنها دو راه که مهمتر ازهمه راه‌ها است آورده می شود؛

 

 

 

راه اول «شهادت و تصریح امام حسن عسکری علیه السلام»
نخستین و مهمترین راه «تصریح و شهادت امام حسن عسکری علیه السلام» است، چرا که وجود یک فرزند به شهادت دادن پدر مربوط است که تاکید بر فرزند دار شدن خود می کند،از همین رو (کلینی درجلد2 کافی درباب «الاشاره والنص الی صاحب الدار علیه» ص328 در روایت صحیحی از ابوهاشم جعفری نقل می‌کند: «قلت لأبي محمد عليه السلام : جلالتك تمنعني من مسألتك، فتأذن لي أن أسألك؟ فقال: سل، قلت:يا سيدي هل لك ولد؟ فقال:نعم،فقلت: فإن بك حدث فأين أسأل عنه؟ فقال:بالمدينة:به ابو محمد امام حسن عسکری علیه‌السلام عرض کردم:هیبت شخصیت شما مرا از پرسیدن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌دهید که از شما سؤالی بپرسم؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟فرمود: آری. عرض کردم: اگر برای شما حادثه‌ای رخ داد،در کجا از او سراغ بگیریم؟ فرمود: در مدینه».

راه دوم «ملاقات و دیدن خواص از شیعیان» 
دومین راه برای اثبات تولد امام زمان علیه السلام«نشان دادن» آن حضرت توسط امام حسن عسکری علیه السلام به برخی از خواص شیعیان است از همین روکلینی در کتاب کافی در همین باب ( الاشاره والنص الی صاحب الدار علیه»روایاتی دیگری آورده است که دلالت براین معنا می کند که تنها چندرروایت را در اینجا می آوریم؛

1- در روایت سوم از عمرو الاهوازی نقل می کند «أراني أبو محمد ابنه وقال:هذا صاحبكم من بعدي:عمرو أهوازى گويد:امام حسن عسگرى پسرش را بمن نشان داد و فرمود، اينست صاحب شما بعد از من».

2- و همچنین در روایت چهارم از حمدان قلانسی روایت می کند: «قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِي قَدْ مَضى وَ لكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ:قلانسى گويد،بعمرى گفتم: امام حسن عسكرى عليه السلام درگذشت،گفت او درگذشت ولى در ميان شما كسى را كه گردنش اين چنين است جانشين گذاشت و با دست خود اشاره كرد».

3- امام‌حسن عسگری عليه السلام در پاسخ گروهی كه درخواست ديدن جانشين وى را داشتند فرمود: «هذا امامكم من بعدى و خليفتى عليكم، اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اديانكم، اما انكم لاترونه بعد يومكم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاايام قلائل حتى مضى ابومحمد(ع):کمال الدین، ص 5011»:پس از من, اين پسر, امام شماست و خليفه من است در ميان شما. امر او را اطاعت كنيد از گرد رهبرى او پراكنده نشويد كه هلاك مى گرديد و دينتان تباه مى شود.اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز, نخواهيد ديد. آن جمع گفتند: از نزد امام بيرون آمديم و روزى چند نگذشت تا اينكه امام حسن(ع) درگذشت.

4- احمدبن اسحاق مى گويد: براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم. در پايان خواست پرسشهايى مطرح كنم. امام حسن (ع) فرمود:
«… والمسائل التى اردت ان تساله فاسال قرة عينى واوما الى الغلام فسال سعد الغلام المسائل, وردّ عليه باحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن على الى الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلك الى منزل مولانا(ع) فلا نرى الغلام بين يديه:كمال الدين، ص501.» 

پرسشهايى كه دارى از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدى(ع» بپرس. سعد آنچه خواست پرسيد و آن پسر, با بهترين شيوه پاسخ داد.سپس امام يازدهم فرمود: نماز را با وى بخوانيد.
از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتيم,لكن آن حضرت را نديديم.
مردى از شيعيان از اهل فارس مى گويد: (به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسيدم، بدون اين كه اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى كه وارد شدم و بر وى سلام كردم از افرادى احوال پرسى كرد.سپس فرمود: بنشين و پرسيد به چه انگيزه اى به اين جا آمدى؟
عرض كردم: براى خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش. از آن روز به بعد با ساير خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهى مسؤوليت بازار و خريد اجناس و لوازم به عهده من بود. مدتى گذشت كه با افراد اُنس گرفتم. روزى از روزها برامامحسن(ع) وارد شدم و ايشان در اتاق مردان بودند.صدايى شنيدم كه به من فرمود: سرجايت بايست. ايستادم. ناگهان كنيزى را ديدم كه چيزى خدمت امام(ع) آورد وروى آن پوشيده بود.امام(ع) مرا به نزديك فرا خواند به خدمتش رفتم. سپس آن كنيز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را كنار بزن و او چنين كرد. پسر بچه اى را ديدم زيبا صورت گندمگون و…
آن گاه فرمود: هذا صاحبكم. سپس دستور داد وى را بردند و ديگر آن مولود را نديدم تا امام يازدهم از دنيا رفت. همان كمال الدين، ص434»

منبع:«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»/سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
11
مهر

«تحلیل جامع زندگانی 65 ساله امام صادق علیه السلام» قسمت چهارم

شیوه جهاد تبیینی امام صادق علیه السلام

برای اینکه «جهاد تبینی» نتیجه بخش باشد و تشیع را به عنوان تنها مکتب رهایی بخش و سعادت آفرین برای همیشه تاریخ معرفی و نهادینه نماید امام صادق علیه السلام چند گام مهم تبیین در دوره زعامت و امامت برداشتند:

 

 

 

اول «تثبیت برتری فقه تشیع»
نخستین جهاد تبیینی امام صادق علیه السلام «تثبیت برتری فقه شیعه» بوده است، به این معنا امام علیه السلام باتشکیل کلاس درس همگانی در مقام تعیلم و تبین دیدگاه اهل بیت علیهم السلام اصول و قواعد فقهی برآمدند، و جمعیتی بالغ بر چهار هزار نفر از شیعه و سنی را در این مدرسه فقهی جذب کردند و خود عهده دار تبیین مواضع فقهی اهل بیت علیهم السلام شدند و انچنان غنی و جذاب به طرح مبانی فقهی مدرسه اهل بیت علیهم السلام پرداختند نه تنها شیعیان بلکه مخالفین را جذب این مدرسه نمودند تا جایی که ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی می گوید: «لو لا السّنتان لهلک النّعمان؛ یعنی اگر آن دو سالی (که شاگرد حضرت صادق(ع) بودم) نبود نعمان (ابوحنیفه) هلاک می شد.( الحطة فی ذکر الصحاح الستة، ج۱، ص۲۶۴)

و همچنین مالک بن انس مدنی یکی دیگر از پیشوایان مذاهب اربعه یعنی مالکی ها نیز از شاگردان حضرت صادق(ع) بود از جمله کسانی که به این مسئله اعتراف نموده و می گوید: مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم، او را همواره در یکی از سه حالت دیدم. یا نماز می خواند یا روزه دار بود و یا قرآن تلاوت می کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند: ولایتکلّم بمالایعینه و کان من العلماء العباد و الزهاد الذین یخشون اللّه؛ و به چیزی که کمکش نمی کرد (مفید نبود) تکلّم نمی کرد، و از علمای عابد و زاهد و خدا ترس بود.»

و ما رات عین و لا سمعت اذن ولاخطر علی قلب بشرٍ افضل من جعفر بن محمد الصادق علماً و عبادةً و ورعاً؛ در علم و عبادت و پرهیزکاری، برتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ کسی خطور نکرده است.» ( تهذیب التهذیب، ، ج 1، ص 88)

به دلیل گستردگی جهاد تبیین علمی و فقهی امام صادق علیه السلام است که از مجموع احادیث مصادر شیعه «۴۱۴ هزار و ۹۶۰ هزار حدیث» از همه ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین بیشترین سهم حدیث ازامام صادق علیه السلام است، چنان که در کتاب تاریخ حدیث شیعه آمده: نزدیک به هفتاد درصد احادیث شیعه از امام باقر و امام صادق(ع) است و نزدیک به پنجاه درصد از احادیث موجود از حضرت صادق است، که ابابن تغلب می گوید من به تنهایی سی هزار حدیث از امام صادق علیه السلام اموختم.

 

ادامه »


free b2evolution skin
11
مهر

معجزات پيامبر اسلام(ص)

يكي از دلايل بر نبوت پيامبران ارئه معجزه از ناحيه پيامبران الهي به پيروان و مردم مي باشد.

پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ درراستاي نبوت و پيامبري خويش داراي معجزات متعدد و گوناگوني بود كه در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي شود:

 

 

 

1. از حضرت ابي عبدالله (جعفر بن محمد) صادق - عليهما السلام - در حديثي نقل شده كه چون رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ متولد شد شيطان (از رفتن به) آسمانهاي هفتگانه ممنوع شد؛ و شياطين بواسطه ستارگان رانده شدند، و قريش گفتند: اين (نشانه) بپا شدن رستاخيزي است كه از اهل كتاب مي شنيديدم آن را ذكر مي كردند؛ تا اين كه گفت: صبح آن روزيكه پيغمبر بدنيا آمده بود، بتها وارد صبح شدند در حالي كه همگي برو در افتاده بودند؛ و در آن شب ايوان كسري لرزيد وچهارده كنگره اش افتاد، درياچه ساوه فرو رفت، و آتشهاي (آتشكده هاي فارس) كه از هزار سال پيش از آن خاموش نشده بود خاموش شد تا اين كه گفت: وطاق كسري از ميان شكست، و آن قسمت از دجله كه پر آب بود شكافته شد (چون سد شكست و آبي كه پشت سد جمع شده بود رخنه پيدا كرده سرازير شد) ، و در آن شب نوري ازطرف حجاز انتشار يافته بعد درخشيد تا بمشرق رسيد، و تخت هيچ پادشاهي از پادشاهان دنيا باقي نماند مگر اين كه صبح آن روز وارونه بود و پادشاه هم لال شده بود و آن روز نحن نمي گفت، و علم كاهنين گرفته شد و جادوي جادو گران نابود شد و هيچ شيطاني (از آنها كه رفيق كاهنين بودند و اخبار شد و جادوي جادوگران نابود شد و هيچ شيطاني (از آنها كه رفيق كاهنين بودند و اخبار را از آسمانها استراق سمع كرده بر فقاشان مي رساندند) در عرب باقي نمانده مگر اين كه از (رفتن نزد) رفيقش ممنوع شد تا اين كه گفت: آمنه فرمود: بخدا قسم! فرزندم بهدنيا آمد و با دستش خودش را از (افتادن) زمين نگهداري كرد؛ و بعد سر طرف آسمان بلند كرده بآسمان نظر انداخت، سپس از او نوري بيرون آمد كه همه چيز براي او روشن شد؛ و در آن پرتو از گوينده اي شنيدم كه مي گفت، تو سرور و آقاي مردمان را بدنيا آوردي، او را محمد نام گذار.

2. براي ما حديث نموده اند از براء بن عازب كه گفت: هنگامي كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ بكندن خندق امر نمود، سنگ بزرگ و سختي در عرض خندق برايش نمايان شد كه كلنك ها در آن كار نمي كرد، پس رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ آمد و چون آن را ديد جامه اش را گذاشته؛ و كلنك به دست گرفته فرمود: بسم الله، و ضربتي بآن سنگ وارد آورده يك سوم آن را شكست؛ و فرمود الله اكبر، كليد هاي شام بمن داده شد؛ بخدا قسم! من كاخهاي قرمز آنجا را الساعه مي بينم، سپس براي مرتبه دوم ضربتي وارد آورده فرمود: بسم الله، و يك سوم ديگرش را شكافت و فرمود: الله اكبر، كليدهاي فارس بمن داده شد و بخدا قسم! من كاخ سفيد مدائن را مي بينم، سپس سومين بار ضربتي زده بقيه آن سنگ را شكست و فرمود: الله اكبر، كليد هاي يمن بمن داده شد؛ و بخدا قسم! من دروازه هاي صنعاء را از اينجا مي بينم.

3. براي ما حديث نمده اند از ابان بن عثمان از حضرت صادق جعفر بن محمد - عليهما السلام - كه فرمود: روزي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: تو باقي خواهي ماند تا فرزندم محمد بن علي بن حسين بن علي بي ابيطالب - عليهم السلام - را كه در توراة معروف به باقر است ملاقات كني، پس هرگاه بديدارش نائل شدي از من سلامش برسان؛ پس جابر خدمت علي بن الحسين - عليهما السلام - شرفياب شده و محمد بن علي عليهما السلم را بصورت پسر بچه اي نزد ايشان ديد؛ بوي گفت: اي پسر! رو بمن بيا پس روي آورد؛ بعد گفت: پشت بگردان پشت گردانيد، جابر گفت، به پروردگار كعبه قسم! خصلتها و رفتار پيغمبر خدا صلّي الله عليه و آله ـ است، سپس رو بحضرت علي بن الحسين - عليهما السلام - نموده عرض كرد: اين كسيت؟ فرمود: اين فرزندم و صاحب اين امر (امامت) پس از من محمد باقر - عليه السلام - است، جابر از جا بلند شده روي دو پاي آنحضرت افتاده آنها را مي بوسيد و مي گفت: اي فرزند رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ! جانم فداي جانت باد، سلام پدرت را بپذير، رسول خدا ترا سلام مي رساند، تا آخر حديث.

4. براي ما حديث كرده اند از عبد الله بن عباس كه گفت: رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ بعلي - عليه السلام - فرمود: يا علي! تو جانشين مني بر امتم؛ تا اين كه فرمود: يا علي! مژده باد ترا بشهادت چون تو پس از من مظلوم و كشته خواهي شد، علي - عليه السلام - گفت: يا رسول الله! آيا اين عمل در سلامتي دين من خواهد بود؟ فرمود: يا علي! در سلامتي دين تست؛ تو هرگز لغزش پيدا نمي كني و از راه بدر نمي روي، و اگر تو نبودي حزب خدا پس از من شناخته نمي شد.

5. براي ما حديث كرده اند از ابان بن عثمان از حضرت ابي عبدلله جعفر بن محمد صادق - عليه السلام - كه فرمود: هنگامي كه پيغمبر خدا صلّي الله عليه و آله ـ بآسمان برده شد، تا اين كه فرمود: چون صبح نمود بقريش فرمودند: خداوندي كه جلالش بزرگست مرا به بيت المقدس برده سيرم داد، و آثار پيغمبران را بمن نمود؛ و من در فلان موضع به قافله اي گذشتم كه شتري گم كرده بودند پس از آبشان آشاميده و باقيمانده اش را ريختم ابوجهل (بسايرين) گفت: فرصتي بدست شما آمد؛ از وي بپرسيد چند پايه و چه مقدار قنديلهاي آنجا بود: پس عرض كردند:

يا محمد! اينجا اشخاصي هستند كه بيت المقدس رفته و ديده اند پس براي ما پايه ها و قنديلها و محرابهايش را تصيف كن آنگاه جبرئيل آمده و صورت بيت المقدس را مقابل صورتش آويزان نمود؛ آن حضرت شروع كرد به آنها از آن چه مي پرسيدند خبر مي داد، و چون بايشان خبر داد، گفتند: تا قافه وارد شود و از آن چه تو گفتي از آن ها سؤال كنيم،رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ بآنها فرمود: تصديق اين مطلب اين است كه تا قافله با طلوع خورشيد براي شما پديدار مي شود و جلو آنها شتري خاكستري است، پس چون صبح شد روي آورده و بگردنه مي نگريستند، و مي گفتند: الآن خورشيد طلوع مي كند، پس در آن ميان كه آنها در اين حالت بودند هنگامي كه قرص خورشيد نمايان شد قافله نيز براي آنها نمودار شد كه در جلو شتري خاكستري داشتند، از اهل قافله راجع بآنچه رسول خدا صلّي الله عليه و آله ـ فرموده بود سؤال كردند، آنها گفت: بلي! چنين بوده است، شتر ما در فلان محل گم شد؛و ما آب را گذاشته بوديم و چون صبح نموديم آن آب ريخته شده بود، و (متأسفانه) آن معجزه هم براي آنها جز سركشي نيفزود.

منبع : مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علميه قم


free b2evolution skin