29
شهریور

وقایع روز پنجم ربیع الاول: وفات جناب سكينه دختر حضرت امام حسين عليه‌السلام

۱- وفات جناب سكينه دختر حضرت امام حسين عليه‌السلام در سال ۱۱۷ قمری

 

 

 

 سكينه با ضمّ سين و فتح كاف دختر امام حسين عليه‌السلام و والده ماجده اش رباب دختر امرءالقيس است سكينه زنى بزرگوار و عاقله و فصيحه و بليغه و از علم و ادب و شعر حظّ وافر داشت  . بعد از وفاتش به احترام آن خاتون خالدبن عبدالملك حاكم مدينه پيغام داد جنازه را حركت ندهند تا من بيايم . از شب تا صبح جنازه به تأخير افتاد و در اطراف آن جنازه عطر و عودها سوزانيدند  .

 بعضى نوشته اند  که  : در مدينه مدفون است و بعضى در مصر دانند و بعضى در مكه.

 اين مخدره به عبدالله بن الحسن پسر عمويش كه در كربلا شهيد شده معقوده بود كه قبل از زفاف عبدالله به شهادت رسيد .

 نوشته اند که :  بعدا مصعب بن زبير بن عوام آن مخدره را تزويج نمود و بعد از آن عبدالله بن عثمان بن عفّان .  نامش آمنه يا امينه بود كه مادرش رباب او را سكينه ملقب ساخت . ناگفته نماند كه حضرت سيد الشهداء به اين خاتون علاقه بيشتر داشت و در كربلا به سن نسوان بود.موقع وداع امام حسين اشك به صورت سكينه جارى شد .  به امام عرض كرد : استسلمت للموت    پدر جان مهياى مرگ شده اى ؟  فرمود : كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين  چگونه مهياى مرگ نشود كسى كه يار و معينى ندارد ؟ آن مخدّره به شدّت گريست. در منتخب طر يحى آمده  است كه : حضرت او را به سينه خود چسبانيد و اشك آنرا پاك مى كرد و با سوز دل مى فرمود:

              سيطول بعدى يا سُكينة فاعلمى                                            منكالبكاءاذالحمامدهانى                                                                                                         لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة                                                مادام منّى الرّوح فى جُثمانى

                         بدان اى سكينه بعدازمن زياد خواهدشد                                               گريه تو زماني كه مرگ مرا دريافت

                            با اشك حسرت قلب مرا نسوزان                                                        مادامي كه روح در بدن من است
 
منبع:
کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی
 


free b2evolution skin
28
شهریور

(تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله صل الله علیه و آله):(رفق ومدار درسیره رسول الله صلی الله علیه وآله)

یکی دیگر از سیره عملی رسول الله صلی الله علیه و آله که توانست شمشیر دشمنان را کند و زمینه نفوذ حضرت بر همه قلب ها و جان های مستعد را فراهم کند و الگویی برای همگان باشد (رفق) و  (مدار) است، تحلیل همه جانبه این سیره نبوی در صورتی امکان پذیراست که به چند نکته کلیدی توجه کنیم؛

 

 

نکته اول: مقصود از (رفق) و (مدار) در مقابل(خشونت) و (سخت گیری)است به این معنا رسول گرامی اسلام با اینکه در اصول اعتقادی و فکری اهل((مصانعه: یعنی سازش و ساخت باخت مضارعه یعنی: همرنگ با اهل باطل شدن. اتباع المطامع: گرایش به طمع داشتن)) نبودند ولی با این همه در برابر رفتار ناشایست جاهلان خوشرو؛ ملایم و مهربان بود که سیره نویسان از امام حسین علیه‌السلام و او از امام علی علیه‌السلام در توصیف این سیره نبوی روایت کرده است که رسول‌الله صل الله علیه وآله: ((کان دایم البشر؛سهل الخلق؛لین الجانب؛ليس بفظ و لا غلیظ: دائما خوشرو، خوشخوی و نرم بود؛ خشن و درشتخوی نبود. وسایل ،ج۸،ص۵۴۰ )) بنابراین مقصود از ((رفق ومدارا)) یعنی خوشرویی و خوش برخوردبودن در برابرمنفی بافی و عکس العمل ناشایست نادانان و جاهلان جامعه و قاطی نکردن آنان با ((ملاء: صاحبان قدرت و زورگویان)) و ((مترفین: سرمآیه  داران)) و ((احبار: فریب کاران)) که رسول‌الله صل الله علیه وآله عکس‌العملی که در برابر منفی بافی این سه طبقه داشت هرگز در برابرمنفی بافی جاهلان جامعه نداشت.
نکته دوم: در اینکه منشأ و علت سیره ((مدارا)) و ((رفق)) رسول خدا صل الله علیه وآله چه بوده است که در برابر منفی بافی و رفتار ناشایست جاهلان باروی خوش برخورد می کردند؟ باید گفت: این سیره نبوی ریشه در چند امر دارد و هرکدام از این امور به تنهایی؛ یا همه باهم می تواند علت و منشا آن باشد؛ چرا که: 

اولا: اخلاق و سیره پیامبر چیزی جز تجلی قرآن نبود ه است و آن حضرت نمی توانست در برخورد اجتماعی روش و منشی جز فرهنگ قرآنی داشته باشد چرا که قرآن خطاب به وی فرمود: ((خذالعفو وامر بالعرف واعرض عن المشرکون (اعراف آیه  ۱۹۹):گذشت داشته باش و امر به نیکی کن و از انسانهای جاهل روی گردان)) و ((و انذرعشیرتک الاقربین واخفص جناحک لمن اتبعک من المومنین: (شعرا آیه ۲۱۴و۲۱۵) خویشاوندان نزدیکتر را انذار کن و بال پرخود را برای مومنانی که از او پیروی می کنند بگستر)) و خود فرمود: ((انا امرنا معاشرالانبیا بمداراه الناس کما امرنا بادا الفرایض: ماگروه انبیا همان طورکه به انجام واجبات امرشده ایم به مداربا مردم ام رشد هایم. بحارالانوار،ج۵،ص۵۳))

طبیعی است پیامبری که تجلی قرآن است در رفتارعملی باید از وی انتظار رفتار قرآنی داشت؛ نمی شود آن حضرت با داشتن چنین پشتوانه اخلاقی با منفی بافی و رفتار ناشایست نادانان همان موضعی داشته باشد که در برابر صاحبان زر، زور و تزویر دارد؛ اینان زبان و منطقشان زور است پس باید با همین منطق با آنان روبرو شد ولی با جاهلان باید راه تغافل را اصل قرار داد و نمی شود همان برخوردی که با ابوجهل داشت که ((تبت یداابی لهب:دستت بریده بادأبی لهب)) همان را در برابر فرد جاهل جامعه داشت؛ هرکدام نسخه متناسب خودش را می طلبند.

 

ادامه »


free b2evolution skin
28
شهریور

برتری رسول خدا (ص) بر همه پیامبران

آیا پیامبران الهی در یک رتبه و درجه اند یا میان این فرزانگان بی بدیل جهان خلقت، تفاوت وجود دارد؟

با مراجعه به عقل و نقل، می توان گفت: پیغمبران الهی در مقام و منزلتِ واحدی نیستند بلکه جایگاه های گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. قرآن مجید در این خصوص می فرماید:

«تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض»1؛ آن پیامبران، برخی را نسبت به برخی برتری دادیم.

 

 

نیز می فرماید:

«لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض»؛ مطمئنّاً ما بعضی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.

در روایات هم به این موضوع تأکید شده است. امام صادق علیه السلام فرمود:

«سادة النّبیّین و المرسلین خمسة… ـ و هم اولوالعزم من الرّسل و علیهم دارت الرّحی ـ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی جمیع الأنبیاء؛ سیّد و سرور پیامبران و مرسلان… ـ که پیامبران اولوالعزم هستند و آسیاب خلقت* به برکت وجودشان می چرخد ـ پنج تن اند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد (که درود و سلام خدا بر او و آلش و تمامی پیامبران باد).»

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«انّ اللّه تعالی فضّل انبیائه المرسلین علی الملائکة المقرّبین و فضّلنی علی جمیع الأنبیاء و المرسلین…؛ خدای متعال، پیامبران مرسل خویش را بر فرشتگان مقرّبش برتری داد و مرا بر تمامی پیامبران و مرسلان…»

شاید بتوان از این دو حدیث برداشت کرد که در مجموع، فرستادگان الهی برای انسان، به ترتیب رتبه و مقام، عبارتند از: نبیّ، مرسل و اولوالعزم که در رأس آنان، پیغمبر گرامی اسلام علیه السلام قرار دارد.

آیة اللّه مصباح یزدی در این باره می گوید:

«نبیّ از نظر مصداق (نه از نظر مفهوم) اعم از رسول است؛ یعنی همه پیامبران، دارای مقام نبوّت بوده اند ولی مقام رسالت، اختصاص به گروهی از ایشان داشته است. و به حسب روایتی… تعداد رسولان، سیصد و سیزده نفر می باشد، و طبعاً مقام ایشان بالاتر از مقام سایر انبیا خواهد بود، چنان که خود رسولان هم از نظر مقام و فضیلت، یکسان نبوده اند و بعضی از ایشان به مقام امامت نیز مفتخر گردیده اند.»

از نظر عقلی، می توان گفت: گستردگیِ حوزه عملیاتی پیامبران، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با سعه وجودی آنان دارد؛ یعنی پیشرفت و تکامل هر پیغمبر در میدان علم و عمل و بهره برداری او از دانش های لدنّی و الهی در قالب وحی و الهام ـ با واسطه یا بی واسطه ـ با دایره و حوزه شریعت و محدوده تبلیغاتی وی تناسب و سنخیت دارد؛ تا جایی که برخی از آن وجودهای مقدّس فقط در حدّ «نبیّ» باقی ماندند و برخی مأمور ارسال پیام های الهی به مردم شده، تحت عنوان «مُرْسَل» مطرح گشتند؛ و برخی صاحب و آورنده شریعت به شمار آمده، حقیقت «اولوالعزم» را تشکیل دادند و برخی به علّت آن که گستره زمان و مکان را درنوردیده و فائق بر تمام کمالات و ویژگی های معنوی در عالم امکان گشتند، شریعتشان شامل جنّ و انس شد و جاودانه باقی ماندند.**

شاخص های برتری پیامبر صلی الله علیه و آله
1. بشارتهای انبیای گذشته
«بشارت» را می توان بازگویی خبری که سرور و شادی در بردارد، معنا کرد. بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور می شود که به حقیقت یا واقعیتِ تازه ای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهی همواره به آمدن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند. امام باقر علیه السلام فرمود:

«لم تزل الأنبیاء تبشّر بمحمّد حتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم علیه السلام فبشّر بمحمّد صلی الله علیه و آله ؛ پیغمبران همواره به آمدن محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند، تا آن که خداوند حضرت مسیح، عیسی بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد. او به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله بشارت داد.»

 

ادامه »


free b2evolution skin
28
شهریور

خصوصیات منحصر به فرد پیامبر (1)

- نام پیامبر اسلام در تورات و انجیل

- قرآن می‌فرماید :

«مَکْتُوباً» پیغمبر ما مکتوب است، یعنی نوشته شده.

«فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیل‏» (اعراف/157)، نام و نشان پیغمبر ما در تورات و انجیل هست.

خب انجیل و تورات  عوض شده. یک کسی، ممکن است یک مسیحی بیاید بگوید: آقا در انجیل ما نیست. یهودی بیاید بگوید این تورات ما است، در آن نیست. ما می‌گوییم: بوده است، برداشته‌اند. می‌گوید: نه، از اول نبوده است. اینجا باید چه کنیم؟ قرآن می‌گوید: مکتوب است، یعنی نوشته شده. آنها هم الآن تورات و انجیل را می‌آورند و می‌گویند. محمد نیست، احمد هم نیست. چه کنیم؟ جواب ما این است.

می‌گوییم: وقتی پیغمبر به یهودی‌ها و مسیحی‌ها گفت: نام من در تورات و انجیل شما هست. اگر نبود همان لحظه می‌آوردند می‌گفتند: در این تورات و انجیل نیست و پیغمبر شما دروغگو است. نه جنگ می‌کردند و نه جزیه می‌دادند. جنگ‌ها کردند، جزیه‌ها دادند، کشته‌ها دادند، در جنگ‌های مهم اینها تار و مار شدند، اما یکی تورات و انجیل را پیش نکشید.

 

 

 

 

یک مثال:

من می‌آیم می‌گویم: نصف خانه شما برای من است، سه دانگش هم در سند هست. شما اگر دست به هر کاری زدی، پول دادی، کتک‌کاری کردی، همه رقم تلاش کردی، اما سند را پیش نکشیدی. مردمی که تماشاچی هستند، می‌گویند: اسم هست یا نیست؟ بنده ادعا می‌کنم نصف خانه‌ی شما برای من است. نام من هم

«مَکْتُوباً فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیل» نام من مکتوب در سند نوشته شده است.

شما جنگ‌ها می‌کنی، جزیه‌ها، رشوه‌ها، انواع تلاش‌ها را می‌کنی، سند را پیش نمی‌کشی. آنکه سند پیش نمی‌کشد، ما که تماشا می‌کنیم این صحنه را، می‌گوییم: نام هست یا نیست؟ اگر نیست بگو: نیست. جنگ‌ها کردند، جزیه‌ها دادند. کشته‌ها دادند، اما سند را پیش نکشیدند. اگر می‌گفتند: نیست، تمام می‌شد و می‌رفت.

قرآن راجع به این موضوع می‌فرماید:

«یَعْرِفُونَه‏» (بقره/146)‏ یعنی پیغمبر و علمای یهود و مسیحیت،

«یَعْرِفُونَه کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم‏» (بقره/146) پیغمبر را مثل فرزندشان می‌شناختند.

آدم فرزند را خوب می‌شناسد. فرزند را قبل از تولد می‌شناسند. پیغمبر ما را قبل از بعثت می‌شناختند. ولذا یهودی‌ها آمدند، در مدینه زمین خریدند. گفتند: پیغمبری می‌آید، پیغمبر آخر‌الزمان است. حکومت تشکیل می‌دهد، دینش بر کره‌ی زمین حاکم خواهد شد، ما از پیش برویم زمین‌های مدینه را بخریم. قرآن می‌فرماید:

«وَ کانُوا مِنْ قَبْل یَسْتَفْتِحُون‏» (بقره/89) یعنی طلب فتح، پیروزی، با پیغمبر آخرالزمان ما از پیش برویم جایگاه خودمان را روشن کنیم،  

«فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کفروا به» معرفت داشتند، اما زیر بار نرفتند. این یک اختصاص.

 

ادامه »


free b2evolution skin
27
شهریور

وظایف ما در برابر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلّم)

 انبیاء یک صفات عمومی دارند. مثلاً همه آنها معصوم هستند. همه آنها بهترین فرد زمان خود هستند، یک کمالاتی برای همه انبیاء است. اما یک چیزهایی پیغمبر ما خصوصی دارد.

 

 

۱- ویژگی‌ها و امتیازات پیامبر اسلام

پیغمبری که نام و نشانش در تورات و انجیل آمده است. «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیل‏» (اعراف/۱۵۷)، پیغمبری که آخرین پیغمبر است. «خاتَمَ النَّبِیِّین‏» (احزاب/۴۰)، پیغمبری که به معراج رفت، «أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏» (اسرا/۱)، پیغمبری که خدا به او می‌گوید: «فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً» (نساء/۱۱۳) فضل خدا نسبت به تو بزرگ است. این کلمه را برای پیغمبرهای دیگر نگفته است. پیغمبری که خدا به او می‌گوید:«وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/۴) درباره هیچ پیغمبری این تعبیر را نکرده است. تنها پیغمبری است که می‌گوید: «ثمُ‏َّ دَنَا فَتَدَلىَ‏، فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‏ِ أَوْ أَدْنىَ» ‏(نجم/۸ و۹) نزدیک ترین مقام قرب را به خداوند دارد.

تنها پیغمبری است که خدا به او می‌گوید: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/۴) تنها پیغمبری است که می‌گوید: مکتب تو کره‌ی زمین را فرا خواهد گرفت. خداوند سه مرتبه در قرآن، سفارش کرده، فرمود: اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. اسلام کره‌ی زمین را خواهد گرفت. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه‏» (توبه/۳۳) این تعبیر را برای هیچ پیغمبری نگفته است.

تنها پیغمبری است که خداوند دائماً و فرشته‌ها دائماً بر او صلوات می‌فرستند. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» (احزاب/۵۶) خدا و فرشته‌ها، «یُصَلُّون‏» فعل مضارع است. صَلّی، یُصَلّی، فعل مضارع برای استمرار است. خدا و فرشته‌ها دائماً «یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» بعد بخشنامه کرده که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» شما هم «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (صلوات حضار)

تنها پیغمبری است که عضو عضوش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/۱۷)، زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/۳)، قلب پیغمبر معصوم است «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏» (نجم/۱۱)، تنها پیغمبری است که عضو عضوش در قرآن آمده است. «وَجْهَک‏»، «أَقِمْ وَجْهَک»‏ (یونس/۱۰۵) صورتت، «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/۱) سینه‌ی تو، «الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (شرح/۳) کمر تو، «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ» (اسرا/۲۹) دست تو، «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (حجر/۸۸) چشم‌های تو، «بِلِسانِک‏» (مریم/۹۷) زبان تو، «عُنُقِک‏» (اسرا/۲۹) گردن تو، «ثِیابَک‏» (مدثر/۴) لباس تو، «قَرْیَتِکَ» (محمد/۱۳)، «نِساءکَ»، «بَناتِک‏» (احزاب/۵۹) کل هستی را خدا یک «رب» خرجش کرده است. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏» (معارج/۴۰) به شخص پیغمبر که می‌رسد، بیش از ۲۴۰ بار می‌گوید: «رَبُّکَ» کل مشارق و مغارب یک رب دارد. «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏» ولی به شخص پیغمبر بیش از ۲۴۰ بار می‌گوید: «رَبُّکَ». من پروردگار تو هستم.

 

ادامه »


free b2evolution skin