19
خرداد

اگر امام حسن مجتبی علیه السلام قیام می‌کرد

اگر به واقع امام قیام می‌کرد چه اتفاقی ممکن بود بیفتد و این حدس تا چه حد قابل اطمینان است؟

 


او حادثه صلح را پذیرفت تا به هدفهائی بس عزیز و گرامی‌تر از همه دنیا و حتی جان خود جامه تحقق بپوشاند و مصلحت امت اسلام و مسلمین را مرعی و مورد نظر دارد. او صلح را پذیرفت تا نماز اقامه شود و حج پای برجا بماند. از شرف و مردانگی در دنیای اسلام خبری باشد.
امام حسن علیه السلام نخستین امام امت اسلام است که برای هدایت خلق و نابودی باطل سیاست روشنی را در پیش گرفت که در آن روزگار، به خاطر غلبه جو و شرایط در پرده‌ای از ابهام بود. مردم در آن روزگار نمی‌توانستند دریابند که امام چه خدمت بزرگی برای آنها انجام داده است.

 


بررسی‌های امروز نشان می‌دهند پیکار با دشمن در آن شرایط نابسامان، برای یک زمامدار دور اندیش خطای آشکار بود. زیرا در آن صورت سوسوی اسلام از میان می‌رفت و زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله، شهدای راستین اسلام و مخصوصا پدر مجاهدش نابود می‌شد.

علل عدم قیام
او زمامداری مجرب و سازنده و پیشوائی دور اندیش و روشن بین بود، با برنامه‌ریزی اندیشیده به پیش می‌رفت و اینکه به قیام نپرداخت به دلایلی بود که اهم آنها عبارتند از:
1- آشکار نبودن سالوس معاویه: اینکه او قیام نکرد یک دلیلش این بود که هنوز چهره سالوس و ریای بنی‌امیه و در رأس آن معاویه شناخته شده و آشکار نبود. برای مردم شام و حتی برای مردم کوفه او را کاتب وحی، خال المؤمنین، داهیه‌ای نابغه می‌دانستند. در نتیجه قیام در برابر فردی صالح و حداکثر قیام در برابر صحابی پیامبر بود و این نمی‌توانست دست و دل یاران را برای درگیری با او به کار اندازد.
افکار عمومی هنوز دریافت درستی از انحراف معاویه را نداشت و هنوز داوری اندیشیده‌ای درباره معاویه و امام نداشتند و شما می‌بینید که چه زود یاران نزدیک و حتی کسان و خویشان او از او گسستند و به معاویه پیوستند و این زمان و فرصت مناسبی می‌طلبید تا حقایق آشکار شود و پرده‌ها فروافتند.

 

 


2- آینده نگری امام: او فردی دوراندیش بود و تنها امروز را نه که فردا را هم می‌نگریست. او حوادث حال و آینده را نیکو در نظر مجسم کرد. دید اگر در این درگیری کارش به پیروزی کشد یک مسأله است و اگر به شکست انجامد مسأله‌ای دیگر.
صلح امام به گونه‌ای بود که در آن روزگار یک ضرورت اجتناب ناپذیر و حتی یک واجب به حساب می‌آمد. و عقلا و شرعا راهی بهتر از آن قابل ارائه نبود. در صورت قیام یکی از دو صورت پدید می‌آمد: پیروزی یا شکست.
بر فرض که امروز پیروز شود، داستان فردا، فریاد مظلومانه برآوردن‌ها، دادخواست‌ها، و بلواهای ناشی از قتل‌ها و کشتارها را چه کند اگر پیروزی بدست می‌آمد پیروزی گوارائی نبود که در آن صورت پیراهن‌های عثمان دیگری بر سر نی برافراشته می‌شد و فریاد وا مظلوماه برمی‌خاست و نواهائی بلند می‌شد که در سایه آن بنی‌امیه قداستی می‌یافتند و نام و برنامه زشت و کثیف‌شان، و پایه گذاری‌های غلط و آلوده آنان هم چنان به عنوان یک سنت برجای می‌ماند.

 

 

 

و در فرض شکست اگر هم شکست بخورد تکلیف کاملا آشکار است، اگر امام قیام می‌کرد و با معاویه می‌جنگید و در این جنگ شکست می‌خورد (که این شکست از نظر ما نه محتمل بلکه قطعی بود) چه عواقبی پدید می‌آمد؟ دورنمای واقعه نشان می‌دهد که وقوع این جریانات به نظر ممکن و حتی حتمی می‌نمود.
1- استقرار معاویه: در آن صورت معاویه استقرار می‌یافت و می‌توانست از موضع قدرت با مردم برخورد کند. و تکلیف مردم و امت اسلامی به گونه‌ای دیگر می‌شد. آن روز که در سایه پیمان صلح تحت ضابطه تعهد در آمده بود چنان کرد که دیدیم و قتل و دمار او را یافته‌ایم وای به حال روزی که او از موضع توانمندی و سلطه بدست آمده از جنگ پیروزی می‌یافت که در چنان وضعی خطر دو صد چندان می‌بود.
2- دستگیری حسن علیه‌السلام: و شما کینه خاندان بنی‌امیه را به خاندان علی علیه‌السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله می‌شناسید. معاویه کسی بود که حتی پس از مرگ علی علیه‌السلام هم از سب و لعن او خودداری نمی‌کرد و مدعی بود که کار ما جز با این راست و استوار نمی‌شود. او ناراحت از این بود چرا نام پیامبر صلی الله علیه و آله در اذان گفته می‌شود.
حال از موضع قهر و غلبه حسن  علیه السلام را در اختیار بگیرد، اقل مجازات او اهانت، اسارت، تحقیر، و شاید هم قتل بود. ممکن است این دعاوی برای عده‌ای غیرقابل باور باشد ولی شما نمونه آن را در شهادت حسین علیه‌السلام و اسارت خاندانش به دست پسر او می‌بینید که حتی سر بریده او را بر روی نیزه کرد و بر لبان آن سر بریده چوب زد. و مگر همین معاویه نبود که با حسن علیه‌السلام صلح کرده و عهد و پیمان بسته راه نیرنگ در پیش گرفت و او را مسموم کرده بود؟
3- نابودی شیعیان: معاویه پس از پیروزی برای یک دست کردن سربازان و لشکریانش ، روزگار شیعیان را سیاه میکرد و نمی‌گذاشت احدی از آنان زنده بمانند. او با همه تعهدهای غلاظ و شدادش و با همه سوگندها و عرض اخلاص‌ها دیدید که با یاران مخلص علی علیه‌السلام چه کرد؟
او حتی از پیران فرتوت 80 ساله هم نگذشت و آنها را به جرم شیعه بودن به دار کشید، دست و پا برید، زبان از کام درآورد، زنده به گور کرد، نام آنها از دفتر بیت المال حذف کرد و… و زیاد بن ابیه و بسر بن ارطاة در این راه چه جنایات هولناکی مرتکب شدند. وای بر آن روزی که معاویه از راه جنگ پیروزی بدست می‌آورد که در آن صورت خطر دو صد چندان بودند.
4- نابودی مکتب شیعه: از اهداف مهم صلح حفظ مکتب تشیع بود زیرا معاویه را با علی علیه‌السلام و حزبش دشمنی غیر قابل وصفی بود. او می‌دانست که مکتب شیعه مکتب مخالفت و مقاومت در برابر هر عاصی گردنکشی است که در برابر خدا سر برافرازد و تنها معترضان به او همین گروه بودند.
 

 

 

حال اگر او در جنگ غلبه‌ای می‌یافت بدون شک این مکتب معارض را ریشه کن می‌کرد. و شما جلوه مواضعش را با شیعیان می‌بینید که معاویه کاری کرده بود که بسیاری از طرفداران علی علیه‌السلام این که خود را شیعه معرفی کنند ابا داشتند.
5- نابودی اسلام: برای معاویه مسأله‌ای نبود که اسلام را از میان بردارد و حکومت و سلطنتی همانند آنچه که در دیگر نقاط جهان وجود داشته است پایه نهد و خود گفته بود که ما به این راضی شدیم که پادشاه و ملکی باشیم!!
آری، صف آرائی در برابر معاویه به نابودی اسلام منجر می‌شد که معاویه از این کار ابائی نداشت و حتی پس از صلح برای حفظ موقعیت خود صد هزار دینار به دولت روم شرقی داده بود که به او حمله نکند (نه برای اینکه به اسلام لطمه‌ای وارد آورد)
6- اقدامات دیگر: از اقدامات محتمل دیگر در این زمینه:
- به هدر رفتن حق شیعیانی بود که در فقر و بدبختی اقتصادی زندگی می‌گذراندند.
- مهمل گذاشته شدن حق خاندان شهدای جمل و صفین بود.
- انتقال نسب پیامبر (ص) به بنی‌امیه بود و حتی نام و نشانی از او باقی نمی‌ماند.
- تسلیم کردن امام مجتبی علیه‌السلام بدون قید و شرط به معاویه بود که امام به آن اذعان داشت
- برانگیختن تبلیغات سوء علیه خود بود که معاویه می‌گفت درخواست صلح کردم او نپذیرفت و او بود که جنگ را بر من تحمیل کرد و خون خود را ضایع نمود.
- احتمالا استفاده دولت روم از این فرصت و ورود به مرزهای کشور اسلامی بود.دمار از روزگار شیعیان برمی‌آمد که جلوه‌ای و شعاعی از آن را در پیروزی ناشی از صلح معاویه دیده‌ایم. آری، اگر کسی حوادث آن زمان را با تأکید بر آینده مورد داوری قرار دهد خواهد دید که راه او بهترین راه و طریق ممکن در تضمین حفظ و پاسداری از اسلام بوده است. فداکاری به معنای جان باختن امری کاملا بی‌اثر و در خور فراموشی بود. و شما دیدید که مردم پدر او علی علیه السلام را چگونه فراموش کردند و چه زود از یاد بردند.

 

 


3- جلوگیری از پامال شدن خونها: اگر امام قیام می‌کرد و در این راه به همراه یاران کشته می‌شد و خون می‌داد. خونها به سادگی پایمال می‌شدند. زیرا معاویه با توطئه‌ها و تزویرها و تبلیغ‌ها جوی از قداست و خیر اندیشی برای خود دست و پا کرده بود که هر که علیه آن می‌ایستاد به زودی محکوم به زوال بود.

 


مردم حق داشتند علیه او اعتراض کنند که چرا درخواست خیرخواهانه صلح معاویه را نپذیرفته است که اینک به چنان وضعی دچار شود. البته قتل او و یارانش آه و افسوس داشت، ولی آه و افسوسی توأم با ترحم و دلسوزی و در نهایت فراموش کردن قضیه.
هنوز چهره معاویه برملا نشده بود تا مردم دریابند او حکومت خواهی را چرا در قالب صلح خواهی مطرح می‌کند. واقعا مردم باورشان شده بود که او از راه صفا و صمیمیت و برای نفع اسلام دم از صلح می‌زند و حسن بن علی علیه‌السلام صرفا به خاطر لجبازی‌ها و قدرت طلبی‌ها مبارزه می‌کند. در چنین صورتی کشته شدن را حق حسن علیه‌السلام و یاران او می‌دانستند.

منبع:

در مکتب کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام

علی قائمی


free b2evolution skin
21
اردیبهشت

انگیزه خود سازی

وقتی دانستیم امام زمان علیه السلام از تمام حالات و حوادث آگاه است و به موهبت الهی همه چیز را می داند، از گذشته و آینده با خبر است، حتی خطورات ذهنی و امور قلبی را می فهمد و از اسرار نهفته در دلها و رازهای پنهان در باطن ها مطلع می باشد، خود این باور و اعتقاد، انگیزه موثری برای خود سازی و تزکیه است تا از گناهان فاصله بگیریم و به نیکی ها بگرویم.

 

 

 

 

زیرا مسلما افکار ناپسند و رفتار زشت، او را می آزارد و قلب مطهرش را مکدر می سازد، چنانکه کارهای نیک و نیات پاک، وی را خرسند می گرداند. انسان معتقد به اهل بیت علیهم السلام و شخص باورمند به حضرت صاحب الزمان علیه السلام هرگز اندیشه خیانت و فکر معصیت در سر نمی پروراند و در پی هوی و هوس، دامن به گناه نمی آلاید. چون از یک طرف می داند اعمال و افکار او به ائمه علیهم السلام عرضه می شوند و امام زمانش، از کارهای ظاهری و انگیزه های درونی وی اطلاع دارند، از سوی دیگر یقین دارد زشت کاری ها و پلیدی ها، موجب رنجش خاطر و آزردگی مولایش می باشند.

 

 

بدین خاطر می کوشد که هیچ گاه مرتکب گناه نشود و گرد شهوات ناروا نگردد. خداوند در آیه 105 سوره توبه فرموده است: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون (ای پیامبر، به مردم) بگو: عمل کنید، بزودی خدا و پیامبرش و مومنان، کردار شما را می نگرند.

بر اساس مطالبی که از اهل بیت علیهم السلام پیرامون این وحی قرآنی بیان شده، مومنان که همردیف خدا و رسولش قرار گرفته و ناظر اعمال مردم اند، امامان معصوم علیهم السلام و جانشینان راستین پیامبر می باشند.

 

 

 

در تفسیر برهان، بعد از این آیه، از حضرت صادق علیه السلام گزارش گردیده که درباره کلمه مومنون فرمودند: هم الائمه. ایشان (که نظاره گر اعمال مردمان هستند و در قرآن، کنار خدا و پیامبر قرار گرفته، کردار و رفتار همگان را می بینند) امامان معصوم علیهم السلام می باشند.

عبدالله بن ابان که نزد حضرت رضا علیه السلام، موقعیتی داشت، گوید: به امام علیه السلام عرضه داشتم: برای من و خاندانم در پیشگاه الهی دعا کنید. حضرت علیه السلام فرمودند: مگر من دعا نمی کنم؟

 

 

سوگند به خدا کارهای شما در هر بامداد و شامگاه بر من عرضه می شود. عبدالله گوید: من این مطلب را بزرگ شمردم (و پذیرش این حقیقت که هر صبح و شب، تمام اعمال، بر امام علیه السلام ارائه گردد، برایم گران آمد. آن گاه به خاطر آنکه این واقعیت را از قرآن بیابم و در پذیرش ان نلغزم) به من فرمودند: مگر تو کتاب خدا را نمی خوانی؟! آنجا که فرموده است: (ای پیامبر به مردم) بگو: عمل کنید، بزودی خدا و پیامبرش و مومنان کردار شما را می بینند. سپس حضرت رضا علیه السلام فرمودند: به خدا قسم آن مومن، علی بن ابی طالب علیه السلام است.

 

 

 

از بیان هشتمین جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) استفاده می شود مومنان در این آیه، امامان معصوم اند که یکی از آنها امیر مومنان علی علیه السلام و دیگری حضرت رضا علیه السلام می باشند. این بزرگواران شاهد اعمال مردم بوده و تمام کارهای افراد، از ریز و درشت، زشت و زیبا، پنهان و آشکار، همه بر آنان عرضه می گردد.

بنابر این زمان حضرت حجه بن الحسن علیه السلام، از تمام نیات و رفتار ما آگاهند و خوبی ها و بدی هایمان به ایشان ارائه می گردد. بدیهی است هیچ انسان متعهد و باورمندی برخود نمی پسندد که در گزارش اعمالش به امام زمانش، زشتی و پلیدی باشد و از اینکه در حضور حجت خدا و زیر نگاه ولی عصرش، دست به آلودگی بزند و مرتکب گناه شود، شرم می کند.

 

 

خصوصا اگر متوجه باشد که زشت کارهایها، قلب مولایش را می آزارد و باعث اذیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و ناراحتی ائمه علیهم السلام می گردد. چنانکه از سماعه روایت شده که گفت: حضرت صادق علیه السلام می فرمودند: چرا شما پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را ناخرسند و اندوهناک می سازید؟!

 

 

 

مردی عرضه داشت: چگونه ما رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را می آزاریم و ناراحت می نمائیم؟! امام علیه السلام فرمودند: آیا نمی دانید که کارهای شما بر آن حضرت عرضه می شود و وقتی در پرونده اعمالتان، گناه و نافرمانی خدا را مشاهده کند، افسرده و آزرده خاطر می گردد.

پس مراقب باشید به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) بدی روا نداردید و او را ناراحت نسازید، بلکه (با اعمال خوب و رفتار نیکتان) خرسند و شادمانش نمایید.

 

 

ابوبصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام درباره این آیه توضیح خواستم و پرسیدم: مومنان (که در این گفتار آسمانی، همردیف خدا و پیامبر، ناظر اعمال مردم اند) چه کسانی می باشند؟ امام علیه السلام فرمودند: من عسی ان یکون غیر صاحبکم چه فردی ممکن است باشد، غیر از صاحب شما؟

 

 

یعنی امام و صاحب امر شما، همان مومنی است که در روحی الهی، نظاره گر کارهایتان معرفی شده است. نتیجه آنکه امروز تمام اندیشه و کردار ما، زیر چشم صاحب و مولایمان  حضرت بقیه الله علیه السلام است، زشتی هایمان او را آزرده خاطر می سازد، که ناخرسندی او، ناخشنودی پرودگار می باشد، و نیکی هایمان وی را مسرور و خرم دل می گردند، که مسرت او رضایت رحمان بوده لطف ربوبی و پاداش الهی را به ارمغان می آورد.

 

منبع:

امام زمان علیه‌السلام بهار دلها

جمال‌الدین حجازی


free b2evolution skin
12
اردیبهشت

گواهی حجرالاسود بر امامت امام سجاد(علیه السلام)

امام باقر علیه‌السلام فرمود: پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام، برادرش محمد بن حنفیه شخصی را نزد امام سجاد علیه‌السلام فرستاد و توسط او پیام داد که من با شما سخن محرمانه‌ای دارم. ساعتی تعیین کن تا با هم صحبت کنیم.
امام سجاد علیه‌السلام پس از دریافت پیام، با پیشنهاد عمویش محمد حنفیه موافقت کرد و در جای خلوتی (در مکه) با هم به صحبت نشستند. در آن جلسه گفتگوی آنها به این ترتیب بود:

 


محمد حنفیه: ای برادرزاده! می دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله، امامت بعد از خود را به امیرمؤمنان علی علیه‌السلام، و بعد از او به امام حسن علیه‌السلام، و بعد از او به امام حسین علیه‌السلام وصیت نمود. پدر شما (امام حسین) رضوان خدا بر او، کشته شد ولی وصیت نکرد. من عموی شمایم و با پدرت از یک ریشه می باشیم و پسر علی علیه‌السلام هستم، اکنون با این سن و سبقتی که بر شما دارم، نسبت به شما که جوان هستید، به مقام امامت نزدیکتر و مناسبتر می باشم. بنابراین در موضوع وصایت و امامت با من ستیز نکن (و بگذار زمام امور رهبری را من بر عهده بگیرم).
امام سجاد: ای عمو! از خدا بترس و ادعای چیزی که از آن تو نیست نکن. من تو را موعظه می کنم، مبادا راه جاهلان را بپیمایی!

 


ای عمو! پدرم (صلوات خدا بر او) قبل از حرکت به سوی عراق، به من وصیت فرمود و ساعتی قبل از شهادتش در مورد وصایت (و امامت) با من عهد بست. اینک سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من است. در این وادی قدم نگذار که می ترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان گردد. همانا خداوند مقام امامت و وصایت را در نسل حسین علیه‌السلام مقرر فرمود. اگر می خواهی این موضوع را بفهمی (و کاملاً برای تو اتمام حجت شود و روشن گردد) بیا با هم کنار کعبه نزد حجرالاسود برویم و در آنجا محاکمه‌ی خود را نزد خدا ببریم و از درگاه الهی بخواهیم تا امام بعد از امام حسین علیه‌السلام را معین کند.

 


محمد حنفیه با پیشنهاد امام سجاد علیه‌السلام موافقت کرد و با هم کنار کعبه، نزدیک حجرالاسود رفتند. امام سجاد علیه‌السلام به محمد گفت: نخست تو در درگاه خدا تضرع کن و از خدا بخواه تا این حجرالاسود سخن بگوید و گواهی دهد.
محمد حنفیه به راز و نیاز پرداخت. سپس از حجرالاسود خواست تا سخن به امامت او بگوید، ولی جوابی از حجرالاسود نیامد.
امام سجاد: ای عمو! اگر تو امام بودی، حجرالاسود جواب تو را می داد.
محمد حنفیه: ای برادرزاده! اکنون تو دعا کن و از خدا بخواه. امام سجاد علیه‌السلام به راز و نیاز با خدا پرداخت. سپس به حجرالاسود رو کرده فرمود: از تو می خواهم به آن خداوندی که پیمان پیامبران و اوصیاء و همه‌ی مردم را در تو قرار داده (همه باید نزد تو آیند و به پیمان خود با خدا وفا کنند) وصی و امام بعد از امام حسین علیه‌السلام را به ما خبر ده.

 

 


ناگاه حجرالاسود، آن چنان جنبید که نزدیک بود از جای خود کنده شود. خداوند آن حجر را به سخن درآورد و آن حجر با کمال فصاحت به زبان عربی شیوا گفت:
خدایا! مقام وصایت و امامت بعد از حسین بن علی علیه‌السلام به علی پسر حسین علیه‌السلام، فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده است.
آنگاه محمد حنفیه بازگشت، و پیرو امام سجاد علیه‌السلام شد و امامت او را پذیرفت.»

منبع:

نگاهی بر زندگی امام سجاد علیه السلام

محمد محمدی‌اشتهاردی

 


free b2evolution skin
11
اردیبهشت

با نهضت حسینی

ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) با نهضت بزرگ اسلامی که برادرش سرورآزادگان و سیدالشهداء امام حسین ( علیهالسّلام ) آغاز کرد ، همگام و همراه شد.

 

نهضت عظیمی که از بزرگترین نهضتهای جهانی و پرثمرترین آنها برای ملتهای روی زمین به شمار می رود .

 

 

 

این نهضت ، سیر تاریخ را دگرگون کرد ، همه عالم را تکان داد ، انسان مسلمان را آزاد نمود و گروههای ملی مسلمان را به سرپیچی از حکومت ظلم و ظالم ستیزی ، برانگیخت .

 

 

قمر بنی هاشم و افتخار عدنان در این نهضت ، فعالانه شرکت کرد و نقشی مثبت ایفا نمود ، در تمام مراحل آن با برادرش حسین ( علیه السّلام ) همکاری کرد ، تمام اهداف و خواسته های رحیمانه و خیرخواهانه اش را برای محرومان و ستمدیدگان ، دانست و به آنها ایمان آورد .

 

 

عباس( علیه السّلام ) ، برجسته ترین عضو این نهضت درخشان بود . مطیعانه ملازمت برادر را پی گرفت ، خواسته های او را برآورد ، بازوی توانمند او گشت ، به گفته اش ایمان آورد ، مواضع و آرمانهایش را تصدیق کرد و در سیر جاودانه اش از مدینه به مکه و سپس به سرزمین کرامت و شهادت ، از برادر جدا نشد .

 

 

در هر موقف و موضعی از نهضت امام حسین ( علیه السّلام ) عباس همراه و شریک او بود .

 

منبع:

 زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام )

باقر شریف قرشی


free b2evolution skin
10
اردیبهشت

چرا او را یاد کنیم؟!

مردی که از عظمتِ نبوتِ محمّد صلی الله علیه و آله ، عظمت مردانگی علی علیه السلام و عظمت فضیلت فاطمه علیهاالسلام به وجود آمده، نمونه عظمت انسانی و نشانه آشکار بزرگی اخلاق است،

 

 

پس یاد او و ذکر حالات او تنها یاد و ذکر یک مرد بزرگ نیست؛ بلکه یاد و تذکار انسانیت جاویدان است. اخبار و تاریخ او تاریخ یک قهرمان فضیلت بشری نیست؛ بلکه تاریخ قهرمانی بی مانند است.

 

 

“عقاد” می نویسد: «بنی امیه، بعد از شهادت سیّد الشهداء علیه السلام به مدّت شصت سال، حسین و پدرش را بر فراز منابر سبّ می کردند؛ امّا یک نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع، پارسایی، پرهیزکاری و مراعات او از احکام دین جسارتی بنماید و او را به کوچک ترین گناهی که ممکن است در آشکار یا پنهان از آدمی صادر شود، متهم سازد.

 

 

آنها می خواستند که در مورد حسین علیه السلام غیر از خروج بر حکومتشان چیزی گفته شود یا عیبی در او بجویند؛ امّا زبان خودشان و مزدورانشان را از اینکه عیبی را به حسین علیه السلام نسبت بدهند، کوتاه دیدند».

 

 

و باز “عقاد” آورده است: «کربلا امروز حرمی است که مسلمانان، آن را برای عبرت و یادبود، و غیر مسلمین برای مشاهده و تماشا، زیارت می کنند؛

 

 

امّا حقّ این است که کربلا باید زیارتگاه کسی باشد که برای نوع بشر نصیبی از قدس و فضیلت می شناسد؛ زیرا ما هیچ بقعه ای از بقاع زمین را نمی شناسیم که نام آن با فضایل و مناقبی توأم باشد که آن فضایل و مناقب، لازم تر از فضایلی است که با اسم کربلا بعد از شهادت حسین علیه السلام مقرون گردید».

منبع:

آیینه جمال: نگرشی بر مکارم اخلاق امام حسین علیه السلام

لطف اللّه صافی گلپایگانی


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم