7
شهریور

اجتهاد در عصر امام باقر علیه السلام

تردیدی نیست که بزرگ‌ترین رسالت مرجعیت دینی در عصر غیبت ولی عصر علیه‌السلام استخراج احکام شرعی از ادله و منابع دینی و قرار دادن آن در اختیار مسلمانان می باشد؛ اما در اینجا این پرسش به ذهن خطور می کند که نخستین بار، این تلاش علمی - به معنای مصطلح و امروزی آن - توسط چه کسی انجام شد؟ و در واقع چه کسی باب اجتهاد را گشود و با تمسک به اصول، آن را تبیین نمود و آیا در زمان باز بودن باب علم و حضور معصوم نیز اجتهاد صورت می گرفته است یا خیر؟ 

 

 

پایه گذاری علم اصول
آن گونه که از تاریخچه‌ی تأسیس علم اصول بر می آید، تأسیس این علم و گردآوری قواعد آن در زمان امام باقر علیه‌السلام صورت گرفته است. اگر چه امیرالمؤمنین علیه‌السلام برخی از قواعد اجتهاد را بیان کرده بودند، اما دوران امامت امام باقر علیه‌السلام نقطه عطفی برای استفاده‌ی دانشمندان راستین اسلامی از محضر معادن علم الهی و چشمه‌های جوشان دانش و بینش وحیانی بود تا در این عرصه به کسب دانش و معرفت بپردازند.

پیش از دوران امامت امام باقر علیه‌السلام اوضاع خفقان بار جامعه هرگز به پیشوایان معصوم علیهم‌السلام اجازه نمی‌داد که با آسودگی خاطر به پرورش استعدادهای نهفته در جامعه‌ی اسلامی بپردازند.
تزلزل در حکومت اموی در دوران امام باقر علیه‌السلام و ناتوانی حاکمان در پیاده کردن سیاستهای تجربه شده‌ی بنی امیه مبنی بر اعمال فشار بر شیعیان، موجب ایجاد بستر مناسب فرهنگی در این عصر گردید.

 

 

اتخاذ سیاستهای دوگانه و کشمکشهای تمام نشدنی بر سر قدرت توسط حاکمان از یک سو، و ژرف نگری امام باقر علیه‌السلام از سوی دیگر، زمینه‌ی رشد و تعالی و بارور سازی ارزشها را در بین مسلمانان پایه ریزی کرد و تلاشهای بی پایان امام در این راستا، تشنگان زلال معرفت و اندیشه را بر آن داشت که با جاری کوثر امام باقر علیه‌السلام، همراه شوند و هر چه بیشتر در معرض تعالیم انسان ساز آن امام همام قرار گیرند. این روند رشد، آن گونه در دانشمندان مختلف علوم دینی در زمینه‌های تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اصول و … نهادینه شد که امروز کمتر کتابی از متون دینی اسلامی، خالی از کلمات تابناک آن حضرت می باشد.

 

 

از جمله تلاشهای گسترده‌ی امام در این عرصه تبیین شیوه‌های صحیح استنباط حکم شرعی از منابع دینی بود که بیش از پیش به اعتلا و توانمندی فقه شیعه غنا بخشید. امام باقر علیه‌السلام شخصا بر این امر مبادرت ورزید و با تدوین قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مکتب خویش، گام مهم و کارسازی در پیش برد اهداف بلند اجتهاد برداشت؛ به گونه‌ای که امروز شیعه می تواند با سربلندی اذعان دارد که میراث دار دانش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جانشینان او علیهم‌السلام در بهره‌گیری از منابع دینی در قالب اجتهاد و استنباط حکم شرعی می باشد.

 

 

مرحوم صدر در این باره می نویسد:
«به واقع، اولین کسی که دروازه‌ی علم اصول [و اجتهاد در احکام] را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیه‌السلام و پس از او، فرزند برومندش، ابو عبدالله الصادق علیه‌السلام است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیاری از شاگردان خود، و آنان نیز با جمع آوری و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگی در فقه و اصول شیعه برداشتند.

 

علامه سید محسن امین می نویسد: «مسلما بیشترین قواعد اصولی که از امامان معصوم علیهم‌السلام روایت شده، از امام باقر علیه‌السلام تا امام حسن عسکری علیه‌السلام می باشد. سیوطی در [کتاب خود] «اوائل» بر این باور است که نخستین کسی که علم اصول را تصنیف کرد، امام شافعی بوده است. در پاسخ او می گوییم: نخستین کسی که پیش از شافعی علم اصول را گشود و مسائل آن را بیان کرد، امام محمد بن علی الباقر علیه‌السلام و فرزند [بزرگوار] ایشان جعفر الصادق علیه‌السلام است که برای اصحاب خویش مسائل مهم آن را تبیین نمودند …

اولین کسی که در علم اصول سخن رانده و هشت قاعده در زمینه‌ی علوم قرآنی را بازگو کرده، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است؛ همو بود که بیان کرد در قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و عام و خاص وجود دارد. به گونه‌ای که این قاعده‌ها بیشتر مباحث اصولی فقه را در بر دارد؛ اما امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام پس از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نخستین کسانی هستند که پیش از امام شافعی، مبانی گسترده‌ی علم اصول را تبیین نمودند و مسائل آن را برای [شاگردان و] یاران خود بیان فرمودند» .

منبع
ابوالفضل هادی منش


free b2evolution skin
1
شهریور

ازدواج آسمانی

یکی شان دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) است و دیگری بهترین یار و یاور تمام سالهای رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یاوری که جانشین پیامبر خداست و بعد از او وظیفه هدایت و رهبری مسلمانان را برعهده میگیرد.

 

 

 

معیارهای ازدواجشان را که مرور میکنی در صدر تمام ویژگیها (( اصل کفویت )) مهمترین چیزی است که روی آن تاکید شده ، آنقدر که اگر علی (علیه السلام ) نبود تا قیامت همسری برای فاطمه (سلام الله علیها ) پیدا نمی شد و همینطور اگر فاطمه (سلام الله علیها) نبود همسری در شان علی (علیه السلام) .

 

 

یکی شان در حال رکوع انگشتر را به فقیر میدهد و دیگری در شب عروسی ، لباسش را به مسائل میبخشد. معیارهای این ازدواج آسمانی شاید همان چیزی باشد که در زندگیهای امروزی گاهی به فراموشی سپرده میشود .

 

 

دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با امیر المومنین (علیه السلام) زندگیشان را خارج از هر گونه تکلف و در ساده ترین شکل ممکن و برابر با اقشار فقیر جامعه میچینند ، اما نشاط ، سلامت و همکاری هرگز از زندگیشان خالی نمیشود و با تمام سختیها و مشکلات روحشان آنقدر بهم گره می خورده که پا به پای هم پیش میروند و یاروغمخوار هم در مشکلات می مانند .

 

 


منبع
با تو تا آسمان
فاطمه سلیمانی


free b2evolution skin
31
مرداد

از حضرت جواد الائمه ‏‏عليه‏ السلام بياموزيم

نيكى به والدين
امام جواد عليه السلام همواره به شيعيان خود سفارش مى كرد كه حقوق والدين خود را رعايت و در معاشرت با آنان با كمال ادب و احترام رفتار كنند. آن حضرت حتى به يارانش تأكيد مى كرد كه اگر پدر و مادر آنان، باورهاى ناصحيح و اعتقادات فاسدى هم داشته باشند، باز هم از تكريم آنان دريغ نكنند.

 

 


بكر بن صالح مى گويد كه داماد من به امام محمّد تقى عليه السلام نامه اى نوشته و در آن آورده بود: «پدرم، يك فرد ناصبى و منحرف است. او به شدت از اعتقادات خود دفاع و بر آنها پافشارى مى كند. مى خواهم نظر حضرت عالى را در باره وى بدانم. آيا با او مقابله و يا مدارا كنم؟!»
امام نهم در پاسخ وى چنين نگاشت: «قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِيكَ وَ لَسْتُ أَدَعُ الدُّعَاءَ لَكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ الْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْمُكَاشَفَةِ وَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ثَبَّتَكَ اللَّهُ عَلَى وَلَايَةِ مَنْ تَوَلَّيْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اللَّهِ الَّتِي لَا يَضِيعُ وَدَائِعُه؛ منظور تو را از مضامين نامه ات دريافتم و به وضعيت اعتقادى پدرت واقف شدم. ان شاء اللّه تو را از دعاى خير فراموش نمى كنم. مدارا براى تو بهتر از رو در رويى و مقابله با پدر است. هر سختى، آسايش و راحتى در پى دارد. شكيبايى و بردبارى پيشه كن و صبور باش كه عاقبت نيك در انتظار پارسايان است. خداوند تو را در راه محبت و ولايتِ آنان كه دوستشان دارى، ثابت قدم بدارد. ما و شما در پناه رحمت الهى هستيم و او پناهندگان خود را ضايع نمى كند.»
بكر بن صالح در ادامه سخن خود مى افزايد كه خداوند در مدت كوتاهى، دل پدر را [در نتيجه صبر وى ] به او متمايل كرد كه ديگر در هيچ موردى با پسرش مخالفت نمى كرد. 

 

 

جود و احسان
معروف ترين لقب پيشواى نهم شيعيان، «جواد» است. آن رهبر فرزانه را به سبب عطاى فراوانش، به اين نام خوانده اند كه برگرفته از نامهاى زيباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادق عليه السلام مى خوانيم: «أنْتَ اللّهُ لا اِلَهَ اِلاَّ أنْتَ الْجَوَادُ الْمَاجِد»و در فرازى از دعاى روز بيست و ششم ماه مبارك رمضان همنوا با امام زين العابدين عليه السلام مى خوانيم: «يَا اللَّهُ يَا جَوَادً لاَ يَبْخَلْ يَا اللَّهُ لَكَ الْاَسْمَاءُ الْحُسْنَى؛ خداوندا! اى بخشنده اى كه در او بخل راه ندارد، خداوندا! تو داراى نامهاى زيبا هستى.»
نام جواد، يادآور بخشش و احسان پروردگار متعال است كه در نام مقدس حضرت امام محمّد تقى عليه السلام بدان توجه شده است و كرامت و احسان آن حضرت و پدران بزرگوارشان را در اذهان زنده مى كند.

 

 

منشور بخشايش
آن گرامى، نامه پدرش، امام رضا عليه السلام را نصب العين خود قرار داد و بخششهايش را چندين برابر كرد. در آن نامه خطاب به امام جواد عليه السلام - كه حدود 6 سال داشت - چنين آمده بود:
«بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِيَ إِذَا رَكِبْتَ أَخْرَجُوكَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِيرِ فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا يَنَالَ مِنْكَ أَحَدٌ خَيْراً وَ أَسْأَلُكَ بِحَقِّي عَلَيْكَ لَا يَكُنْ مَدْخَلُكَ وَ مَخْرَجُكَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْكَبِيرِ فَإِذَا رَكِبْتَ فَلْيَكُنْ مَعَكَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ لَا يَسْأَلُكَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَيْتَهُ وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عُمُومَتِكَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ وَ مَنْ سَأَلَكَ مِنْ عَمَّاتِكَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ دِينَاراً وَ الْكَثِيرُ إِلَيْكَ إِنِّي إِنَّمَا أُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ يَرْفَعَكَ اللَّهُ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْتَاراً؛ پسرم! به من خبر رسيده است كه خدمتكاران، تو را از در مخصوص خارج مى كنند. اين به علت بخل و تنگ نظرى آنان است كه از وجود تو به مردم خيرى نرسد. تو را قسم مى دهم به حقى كه برايت دارم! سعى كن از در عمومى، رفت و آمد كنى و هرگاه بيرون مى آيى، مقدارى پول نقد، طلا و نقره، همراه داشته باش و هر يك از نيازمندان كه از تو درخواستى داشته باشد، به او چيزى ببخش!
اگر يكى از عموهايت از تو كمك بخواهد به او كم‌تر از 50 دينار نده و اگر بيش‌تر بدهى، خود دانى و اگر عمه هايت از تو يارى بخواهند، كم‌تر از 25 دينار عطا نكن و اگر بيش‌تر دادى اختيار با توست. مى خواهم خداوند به وسيله جود و احسان تو، مقامت را والاتر بگرداند، احسان كن و بيم و هراس نداشته باش كه پروردگار صاحب عرش، تو را فقير و تنگدست بگرداند.»
امام هشتم عليه السلام در نامه ديگرى به امام محمّد تقى عليه السلام چنين توصيه مى كند: «پسرم! خدا تو را نگه دارد و از گزند دشمنانت پناه دهد. عزيزم، پدرت فدايت باد! من در اموال دنيوى ام به تو توضيح داده ام؛ در حالى كه زنده و سر پا هستم. آن اموال را در اختيارت گذاشتم تا به صله رحم بپردازى و به خدمتگزاران پدرم موسى بن جعفر و جدّم امام صادق عليه السلام احسان و نيكى كنى.» 

 

 

 

خانه امام جواد عليه السلام ملجأ و مأواى درماندگان، گرفتاران و حاجتمندان بود. هر كسى به نيتى به منزل آن گرامى وارد مى شد و بسيار اتفاق مى افتاد كه قبل از اظهار گرفتارى خود، امام از راز نهانى او خبر دهد و گره از مشكلات زندگى اش باز كند.


مواردى از جود و احسان حضرتش
بخشش و هديه
على بن مهزيار مى گويد كه ديدم حضرت امام جواد عليه السلام نماز واجب و غيرواجب خود را در يك قباى خز طارونى به جاى آورد و به من هم قباى خز ديگرى بخشيد و فرمود: «اين لباس را هنگام نماز پوشيده ام.» سپس به من فرمود: «اى على! اين لباسِ اهدايى را هنگام نماز خواندن بپوش.» 
محمّد بن سهل بن اليسع قمى از افرادى است كه به افتخار دريافت لباس متبرك از امام نهم عليه السلام نائل آمده است. او در اين باره مى گويد كه من در شهر مكه، مجاور بودم. از آنجا به مدينه آمدم و به حضور حضرت جواد عليه السلام رسيدم. در نظر داشتم كه از آن امام عالى قدر درخواست كنم كه به من لباسى به عنوان تبرك عنايت كند؛ امّا فرصت نشد و از محضرش خداحافظى كردم و بيرون آمدم.
با خود گفتم: «حالا كه نتوانستم خواسته ام را به صورت حضورى براى آقا بيان كنم، پس طى نامه اى از محضر آن گرامى، خواسته ام را طلب مى كنم.» نامه اى نوشتم و دلخواهم را در آن اظهار كردم و سپس تصميم گرفتم كه به مسجد بروم و دو ركعت نماز بخوانم. آن گاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره كنم. اگر به دلم افتاد كه نامه را به حضورش مى فرستم و اگر نيفتاد، نامه را پاره مى كنم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد كه نامه را به حضورش نبرم. در نتيجه آن را پاره كردم و از شهر مدينه منوّره بيرون آمدم.
در همين موقع كه به راه افتاده بودم، پيكى از راه رسيد. او لباسى را به همراه داشت كه در بقچه اى پيچيده بود و از اهل كاروان در باره محمّد بن سهل قمى مى پرسيد تا اينكه به من رسيد و من را شناخت. به من گفت: «مولاى تو (امام جواد عليه السلام) اين لباس را برايت هديه فرستاده است. لباسهاى اعطايى امام عليه السلام دو لباس نرم و نازك بود. احمد بن محمّد گفته است: «محمّد بن سهل قمى از دنيا رفت. من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدايى امام عليه السلام او را كفن كردم.» 
آرى، پيشواى نهم را به علت جود و احسان، جواد لقب دادند. آن حضرت در عرصه بذل و بخششهاى مادى و معنوى چنان عمل مى كرد كه دوست و دشمن، به ستايش حضرت، زبان مى گشودند.

 

 

خدمتگزارى و گره گشايى
خدمت به مردم از كاربردى ترين شيوه ها براى جذب دلها است؛ چرا كه انسان به طور فطرى، خود را مديون كسى مى داند كه به او نيكى كند و يا گرهى را از مشكلات زندگى اش باز مى كند. امام على عليه السلام در اين باره فرمود: «أحْسِنْ اِلَى مَنْ شِئْتَ وَكُنْ أمِيرَهُ؛به هر كس مى خواهى نيكى [و خدمت] كن و امير او باش.»
مواردى از خدمتگزارى امام نهم عليه السلام براى اقشار مختلف جامعه 
1. مردى از اهالى سيستان كه در سفرى با امام محمّد تقى عليه السلام همراه شده است، خاطره اى شنيدنى از آن سفر را گزارش كرده است. او مى گويد كه در سال اوّل خلافت معتصم، من با امام نهم عليه السلام همسفر شدم و در همه موارد با هم بوديم.
سر سفره غذا نشسته بوديم كه عرض كردم: «فدايت شوم! فرماندار شهر ما يكى از دوستان و شيفتگان شما اهل بيت عليهم السلام است. مأموران او براى من ماليات نوشته اند؛ اما پرداختن آن برايم سنگين است. شما لطف كنيد و به او نامه اى بنويسيد كه با من مدارا كند.» امام فرمود: «من او را نمى شناسم.» گفتم: «فدايت شوم! همانگونه كه عرض كردم او از دوستداران شما اهل بيت عليهم السلام است. نامه شما براى من، خيلى كارساز و مشكل گشا خواهد بود.»
امام كاغذى را برداشت و چنين نوشت:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم. حامل اين نامه به تو، نكته زيبايى را يادآور شد كه تو به آيين پسنديده اى گرايش دارى! مطمئناً تو در مقابل اعمال نيك، پاداش نيكى خواهى داشت. به برادرانت احسان كن و بدان، خداوند عزيز و جليل از ريزترين اعمال و رفتارت سؤال خواهد كرد.»

 


مرد سيستانى در پايان مى گويد: «قبل از رسيدن من به سيستان، حسين بن عبد اللّه نيشابورى، فرماندار سيستان از نامه امام باخبر شده بود و هنگامى كه من به شهرم نزديك مى شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود كه به استقبالم آمد.
«نامه را به او دادم. او آن را بوسيد و روى دو چشمانش گذاشت و به من گفت: «چه مى خواهى؟» گفتم: «در دفتر محاسبات شما براى من مالياتى نوشته اند كه توان پرداخت آن را ندارم.» دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه كرد: «تا زمانى كه من فرماندار شهر شما هستم تو را از خراج و ماليات معاف كردم.» سپس از خانواده ام پرسيد و من وضعيت اقتصادى خود و خانواده ام را برايش شرح دادم. او دستور داد كه در باره مشكل معيشتى من، كارهايى انجام شود و مقدارى هم به صورت نقدى به من كمك كرد. تا او زنده و در منصب فرماندارى سيستان بود، از من ماليات و خراج نگرفتند و عطايش را تا آخر از من قطع نكرد. 
خدمت به مردم از كاربردى ترين شيوه ها براى جذب دلها است؛ چرا كه انسان به طور فطرى، خود را مديون كسى مى داند كه به او نيكى كند و يا گرهى را از مشكلات زندگى اش باز مى كند .
اساساً خدمت به مردم و رفع نيازهاى آنان در متن زندگى امامان معصوم عليهم السلام قرار دارد. به همين سبب، امام جواد عليه السلام نيز در اين عرصه، پيشتاز بود. آن بزرگوار مى فرمود: «ثَلَاثٌ يُبَلِّغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ وَ خَفْضُ الْجَانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَة؛انسان با داشتن سه خصلت پسنديده مى تواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد. زياد طلب آمرزش كردن، مدارا با مردم و زياد صدقه دادن.»
امام نهم عليه السلام در خدمت به مردم و يارى آنان از هيچ كوششى دريغ نمى كرد. كمكهاى فكرى، مادى، معنوى و حتى يافتن كار و شغل به نيازمندان، از جمله خدمات آن گرامى بود.

 


2. داوود جعفرى از علاقه مندان و دوستان آن حضرت مى گويد كه روزى به حضور امام مشرف شدم و همراه من، نامه هايى بود كه نويسندگان آن بر من مشتبه شده بود و به اين دليل، به شدت ناراحت بودم. وقتى نامه ها را مقابل امام قرار دادم، اولى را برداشت و فرمود: «اين نامه زياد بن شبيب است.» دومى را برداشت و فرمود: «اين نامه فلانى است» و همين طور… .
من از اين آگاهيهاى حضرت متعجب شدم. امام لبخندى زد و آن گاه به من سه هزار دينار داد و فرمود كه اين مبلغ را به يكى از پسر عموهايش تحويل دهم و توصيه فرمود كه بعد از گرفتن اين مبلغ، پسر عمويم از تو مى پرسد: «آيا پيشه ورى مى شناسى كه من با اين مبالغ كالايى از او بخرم؟» تو نيز او را در اين زمينه راهنمايى كن!» داوود گويد: «وقتى پولها را به او دادم، از من پرسيد: «اى ابا هاشم! آيا تو بازرگانى را مى شناسى كه من با او معامله اى بكنم؟» من نيز او را راهنمايى كردم.
3. ساربانى نيز از من خواسته بود تا مشكل بيكارى وى را مطرح كنم و از آن حضرت يارى جويم. هنگامى كه خدمتش رفتم تا در باره بيكارى وى سخنى بگويم، امام مشغول صرف غذا بود و عدّه اى هم، كنار سفره نشسته بودند.برايم ممكن نشد كه با او سخن بگويم. حضرت فرمود: «اى ابا هاشم! بيا سر سفره و مقابلم غذا نهاد.» آن گاه بدون اينكه من در موضوع ساربان لب به سخن بگشايم به غلامش دستور داد: «اى غلام! ساربانى را كه ابوهاشم معرفى مى كند، نزد خود نگه دار!»
4. ابوهاشم در ادامه خاطرات خود از خدمت رسانى آن حضرت مى گويد كه روزى همراه ايشان به بستانى رفته بوديم. به امام عرض كردم: «آقا! من به مشكل سختى گرفتار شده ام و به خوردن گل علاقه شديدى دارم.» امام سكوت كرد و بعد از سه روز بدون اينكه سخنى گفته و يا سؤالى كرده باشم به من فرمود: «اى ابا هاشم! خداوند مشكل تو را حل كرد و ميل به گل خوردن را از تو برطرف ساخت.» بر اثر دعاى امام جواد عليه السلام از آن روز به بعد، به شدت از گل خوردن نفرت دارم و هيچ چيزى بدتر از گل خوردن برايم نيست. 
از منظر امام نهم عليه السلام خدمت رسانى به مردم بر اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در اين عرصه كوتاهى و سهل انگارى كند، ممكن است نعمتهاى الهى را از دست بدهد. به اين سبب، آن حضرت فرمود: «مَا عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللّهِ عَلَى عَبْدٍ اِلاَّ عَظُمَتْ مَئُونَةُ النَّاسِ عَلَيْهِ فَمَنْ لَمْ يَحْتَمِلْ تِلْكَ الْمَئُونَةَ فَقَدْ عَرَّضَ تِلْكَ النِّعْمَةَ لِلزَّوَال؛ نعمت خداوند بر كسى فراوان نازل نمى شود، مگر اينكه نياز مردم به او بيش‌تر مى شود. هر كس كه در رفع اين نيازمنديها نكوشد و سختيهاى آن را تحمل نكند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است.»
آن گرامى، اعمال نيك و آثار خدمت به ديگران را براى نيكوكاران مفيدتر از افراد نيازمند مى داند و مى فرمايد: «أَهْلُ الْمَعْرُوفِ إِلَى اصْطِنَاعِهِ أَحْوَجُ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ إِلَيْهِ لِأَنَّ لَهُمْ أَجْرَهُ وَ فَخْرَهُ وَ ذِكْرَهُ فَمَهْمَا اصْطَنَعَ الرَّجُلُ مِنْ مَعْرُوفٍ فَإِنَّمَا يَبْدَأُ فِيهِ بِنَفْسِهِ فَلَا يَطْلُبَنَّ شُكْرَ مَا صَنَعَ إِلَى نَفْسِهِ مِنْ غَيْرِهِ؛ نيكوكاران به نيكى كردن بيش‌تر نياز دارند تا افراد محتاج و نيازمند؛ چرا كه انسانهاى خيِّر؛ پاداش اخروى، افتخار و نام نيك را در پرونده اعمال خود ثبت مى كنند. هر كسى كه به خدمتگزارى و نيك رفتارى با مردم و اهل درد مى پردازد، اوّل به خودش خير و نيكى مى رساند. پس او تشكر و قدردانى را از ديگران توقع نداشته باشد؛ زيرا آن عمل را براى خود انجام داده است.»

 

 

كمك به درماندگان
حضرت جواد الائمه عليه السلام در امدادرسانى به محرومان، مستضعفان و درماندگان، نهايت تلاش خود را به عمل مى آورد و تا حد امكان از آنان دستگيرى مى كرد.
ابن حديد كوفى در اين باره مى گويد: «همراه عده اى از شيعيان براى زيارت و انجام مناسك حج به مكه رفتيم. هنگام برگشت، راهزنان به ما حمله كردند و تمام داراييهايمان را به غارت بردند. به زحمت خود را به مدينه رساندم و به منزل امام نهم  علیه السلام رفتم؛ ولى از سفر و حوادث آن چيزى نگفتم.» امام جواد عليه السلام فرمود: «اى ابن حديد! راهزنان در منطقه عَرْج به شما حمله كردند و تمام هستى تان را به يغما بردند. شما سيزده نفر بوديد.» آن گاه آن حضرت، ما را يك به يك با نام خود و پدرانمان نام برد. گفتم: «سرورم به خدا قسم! همين طور شد كه شما اشاره كرديد.»
سپس امام علیه السلام به خادمش دستور داد براى ما لباسها و مبالغ زيادى دينار بياورد و چنين تأكيد فرمود: «اينها را ميان خود و يارانت تقسيم كن كه به مقدار آن چيزى است كه از شما به غارت رفته است.» ابن حديد بعد از نقل اين همه لطف و احسان امام عليه السلام مى گويد: «من آن مبالغ اهدايى را ميان دوستان و همسفرانم تقسيم كردم و همان گونه كه امام علیه السلام فرموده بود دقيقاً به اندازه داراييهايمان بود كه قبل از حمله راهزنان داشتيم.» 

 

 

آزادى بردگان
رها كردن بردگان از ديگر شيوه هاى امام جواد عليه السلام در راستاى احسان به نيازمندان و دستگيرى از بينوايان و درماندگان بود. آن رهبر مهربان، همانند اجداد اطهار خويش، بر اين باور بود كه همه انسانها آزاد آفريده شده اند و شايسته است كه با اختيار و اراده خود تصميم بگيرند و صلاح و رشد خود را تشخيص دهند.
اساساً برخورد رهبران الهى با موضوع بردگان از همان روز نخست ظهور اسلام بر اين مبنا بود كه انسانها را از زنجير بندگى ديگران آزاد كنند و تحت عبوديت آفريدگار جهان در بياورند. برنامه هاى اسلام نيز طورى تنظيم شده است كه يك انسان مسلمان با انجام آنها از تمام قيدها و وابستگيهاى مجازى، رها شود و فقط به قدرت بى منتهاى حضرت حق بپيوندد.
عبد الجبار بن مبارك نهاوندى از ياران امام محمّد جواد عليه السلام مى گويد كه در سال 209 ق به محضر آن حضرت رفتم و پرسيدم: «فدايت شوم! من شنيده ام پدران معصوم شما فرموده اند كه اگر مسلمانان به فرمان حاكمان غاصب و غيرامام در جنگ شركت كنند و پيروز شوند، تمام غنيمتها بايد در اختيار امام معصوم عليه السلام قرار گيرد. آيا چنين روايتى صحيح است؟» امام محمّد تقى عليه السلام فرمود: «آرى، درست است.»
گفتم: «فدايت شوم من در بعضى پيروزيهاى مسلمانان به رهبرى خلفاى جور، اسير شدم و به عنوان غنيمت جنگى مرا به بندگى كشيدند؛ اما سرانجام، طبق قوانين شرعى و عقود اسلامى از دست مالكان خود آزاد شدم؛ اما وقتى مسئله را فهميدم متوجه شدم كه غنايم جنگى به امام معصوم عليه السلام مى رسد. من آمده ام كه شما مرا به عنوان عبد و برده خود بپذيريد.»
امام جواد عليه السلام فرمود: «پذيرفتم.»
وقتى خواستم به حج بروم، دوباره به محضر امام رفتم و عرضه داشتم: «من غلام شما هستم و غلام، بدون اجازه مولايش نمى تواند كارى انجام دهد. حج رفته و ازدواج كرده و در ميان مسلمانان نيز به كسب درآمد مشغول بوده ام. اكنون من در اختيار شما هستم.» امام محمّد جواد عليه السلام فرمود: «به شهر و ديار خود برو، حج و ازدواج و اشتغال تو، همه اش صحيح و حلال است.»
عبد الجبار مبارك نهاوندى در ادامه مى افزايد، هنگامى كه سال 213 ق رسيد. بار ديگر به حضور امام نهم عليه السلام رفتم و دوباره عبوديت خود را به امام عرضه داشتم. حضرت فرمود: «تو در راه خدا آزادى!» گفتم: «قربانت شوم! اين را برايم بنويس!» فرداى آن روز امام اين گونه نوشته بود:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم. اين نامه را محمّد بن على هاشمى علوى در باره آزادى بنده اش عبد اللّه بن مبارك نگاشته است. اى عبد اللّه بن مبارك! من تو را در راه خدا و به سبب روز قيامت آزاد كردم و تو مولايى به غير از خداوند ندارى و هيچ كس مالك تو نيست. تو از دوستان من و دوستان امامان بعد از من هستى!» 

 

 

پناه نيازمندان
خانه امام جواد عليه السلام ملجأ و مأواى درماندگان، گرفتاران و حاجتمندان بود. هر كسى به نيتى به منزل آن گرامى وارد مى شد و بسيار اتفاق مى افتاد كه قبل از اظهار گرفتارى و خواسته خود، امام از راز نهانى او خبر دهد و گره از مشكلات زندگى اش باز كند. در نتيجه، غبار غم از دل ايشان زدوده مى شد و با نشاط و سرور از منزل امام بيرون مى رفتند. 

منبع

عبدالکریم پاک نیا

 


free b2evolution skin
11
مرداد

گذري بر ساحل معارف رضوي

يكي از مهم‌ترين دلايل استمرار خط امامت، تحكيم پايه‌هاي معرفت ديني در ميان امت اسلامي و تثبيت ره‌آوردهاي پيامبر خاتم  (صلی الله علیه و آله و سلم) و تفسير صحيح وحي به تناسب استعداد و نياز و شرايط گوناگون جامعه اسلامي بوده است. 

تاريخ امامت نشان دهنده اين واقعيت است كه هر يك از امامان در زندگي سياسي، اجتماعي و علمي خود شيوه خاصي را پيموده و اين به خاطر شرايط متفاوت و نيازهاي متنوع جامعه آنان بوده است. اين در حالي است كه اصول و اهداف و پيام اصلي آنان، يكي بوده و كمترين تمايز و مغايرتي با يكديگر نداشته است. 

 

 

بدين سان، سرّ تفاوت و تنوعي كه در دلايل انبياء و شيوه تبليغ و بيان آنان مشهود بوده است، آشكار مي‌شود. 

امام علي بن موسي الرضا(علیه السلام) اين واقعيت را در زمينه شخصيت و روش و ابزار هدايتي انبياء به روشني توضيح داده و فرموده است: «هنگامي كه خداوند موسي بن عمران را به پيامبري مبعوث كرد، سحر و جادو بيشترين چيزي بود كه بر مردم زمان او چيره شده بود. از اين رو، خداوند به موسي معجزه‌اي داد كه در توان مردم نبود و سحر آنان را باطل مي‌ساخت و حجت خدا را بر ايشان تمام مي‌نمود. 

 

 

 

 عيسي(علیه السلام) زماني از سوي خداوند به پيامبري برانگيخته شد كه مردم زمانش گرفتار بيماري‌هاي مزمن و علاج‌ناپذير شده بودند و نياز به طب داشتند. از اين رو، خداوند متناسب با نياز آن مردم، معجزه‌اي به عيسي(علیه السلام) عطا كرد كه مردم از داشتن همانند آن ناتوان بودند و اين‌چنين حجت خداوند بر آنان تمام گشت. 

 

 

پيامبر اسلام ـ حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ـ زماني مبعوث شد كه مردم زمانش اهل سخنوري و شعر و ادب بودند. از اين رو، خداوند بر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآني نازل كرد كه مواعظ و احكامش برترين بود و مردم از آوردن همانندش ناتوان بودند.» 

شايان توجه است كه در ادامه اين حديث، ابن سكّيت كه روايتگر سخن امام (علیه السلام) است از آن حضرت مي‌پرسد: «فَمَا الحجّةُ علي الخَلْقِ اليوم؟» 

 

 

 

 

 

در عصر حاضر، حجت خداوند بر خلق چيست؟ 

امام (علیه السلام) در پاسخ مي‌فرمايد: «العقل يعرف به الصادق علي الله فيصدّقه و الكاذب علي الله فيكذّبه.» 

در عصر حاضر، عقل و انديشه حجت خداوند بر خلق است، زيرا با عقل مي‌توانند راستگويان را از دروغگويان تشخيص دهند و آنان را تصديق و اينان را تكذيب نمايند. 

 

 

 

 

از اين روايت چند نكته را مي‌توان نتيجه گرفت: 

1ـ ابزار و نوع بيان پيشوايان الهي، متناسب با شرايط و مقتضيات زمانشان متفاوت بوده است. 

2ـ اديان آسماني قبل از اسلام، پس از گذشت چند قرن، به تجديد و بازسازي اساسي نياز داشته‌اند، ولي دين پيامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، هرگز به چنان بازسازي بنيادي نياز پيدا نخواهد كرد. 

 

 

 

3ـ سرّ تفاوت عصر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با عصر ساير انبياء بايد در اين نكته جست و جو كرد كه عصر دين اسلام، عصر تفكر و عقل و انديشه است. 

4ـ رشد عقل و انديشه در عصر رسالت اسلام، به معناي بي‌نيازي از مكتب وحي و رهنمود انبياء نيست، بلكه مردمان در پرتو اين پيشرفت و تكامل قادر خواهند بود كه پيام دين را دريابند و از آن پاسداري كنند و تفسير درست را از تحريف بازشناسند.

منبع

پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی


free b2evolution skin
2
مرداد

میلاد حضرت معصومه(علیها السلام)

سراي «موسي بن خزرج» كه حضرت معصومه عليها‏السلام چند صباحي در آنجا به سر برد، به مدرسه معروف «ستّيه»است. اين سرا در محله «ميدان مير» وسط شهر قم در يكي از محله ‏هاي قديمي بود و عبادتگاه آن حضرت به نام «بيت النّور» در وسط آن، قرار داشت.

 

 

موسي بن خزرج پس از رحلت آن بانوي گرانقدر، محراب ايشان را به همان حال باقي گذارد، و ديگر نقاط خانه خويش را نيز به احترام ايشان، مسجد كرد.

 محراب فاطمه معصومه عليها‏السلام تاكنون پابرجاست و مردم از قديم الايام تاكنون براي تيمّن و تبرّك و خواندن زيارت و دعا بدان جا مي‏روند.

محراب مزبور كه غرفه كوچكي بيش نبوده، تجديد بنا شده و به صورتي زيبا در آمده است. و در كنار آن، مدرسه ‏اي براي طلاب علوم ديني ساخته شده كه به «مدرسه ستّيه» معروف است. نيز در ضلع غربي و جنوبي آن، مسجدي بنا گرديده است.

سراي موسي بن خزرج در آن روزگار به هنگام ورود حضرت معصومه عليها‏السلام در منتهي اليه جنوب غربي شهر قم قرار داشت. زيرا بر اساس آثاري كه موجود است، شهر قم در آن عصر در شمال شرقي شهر فعلي قرار داشت و به تدريج به سمت غرب و جنوب كشيده شد. البته در حال حاضر محل نامبرده در اواسط قسمت قديمي شهر به سمت جنوب است.

 

ناحيه ‏اي كه آستانه مقدّسه با مدارس و مساجد تابع آن در آنجا قرار دارد، پيش از رحلت حضرت معصومه عليها‏السلام ، احتمالاً باغ آباد و مصفّايي از املاك موسي بن خزرج بود. چون در آن دوران، متداول و معمول بود كه رؤسا و بزرگان عرب علاوه بر خانه ‏هاي مجللي كه داخل شهر داشتند، هريك به تناسب موقعيت و مقام خويش در باغهاي اختصاصي خود در سواحل رودخانه، كاخ و قصري مشرف بر آب براي تفريح در ايام بهار و تابستان بنا مي‏نمودند. با توجه به وضعيت محل مذكور و موقعيت متناسب «بابلان» ـ همان محلي كه امروزه وجود مقدس حضرت معصومه عليها‏السلام قرار دارد. ـ و شخصيت موسي بن خزرج، حدس زده مي‏شود كه كاخ ييلاقي موسي در همان ناحيه قرار داشت. و به طوري كه از قراين بر مي‏آيد، باغ و كاخ مزبور را موسي فوق العاده دوست مي‏داشت. و به همين جهت آن را نثار مقدم حضرت معصومه علیهاالسلام نمود و محل دفنش را در آنجا نهاد. ظاهراً موسي بن خزرج با مشاهده وضع مزاجي نامناسب و وخامت حال حضرت معصومه عليها‏السلام ايشان را با باغ ييلاقي خويش دعوت نمود تا از آن رهگذر از ازدحام مردم در امان بماند.

 

 

 

علت برگزيدن شهر قم
 

بر اساس سخن مشهور: پس از اينكه فاطمه معصومه عليها‏السلام به شهر ساوه رسيد،بيمار شد. و چون در خود توان رفتن به خراسان را نديد، و يقين پيدا كرد كه ديگر هرگز برادرش امام رضا عليه‏ السلام را نخواهد ديد، تصميم گرفت به قم ـ كه از پيش مي‏دانست در آنجا به لقاي حق خواهد شتافت. ـ برود.

 

 

يكي از نويسندگان درباره علت رفتن حضرت معصومه عليها‏السلام به شهرقم گويد:

«اين مجلّله در اوائل سال 201 هجري به مقصد «مرو» از مدينه طيّبه بيرون آمده، بين راه در ساوه ـ شهري بود که مردمش «شافعي مذهب» و بسيار هم متعصّب بودند. ـ به شدت مريض و ناتوان گشته، بواسطه فقدان اصحاب وفاق و وجدان ارباب نفاق و به علت نبودن طبيب معالج و نداشتن پرستار دلسوز و مكان مناسبي براي آسايش خود، مجبور مي‏شود كه از راه مقصد، اندكي منحرف گشته، خود را به شهر قم كه از بلاد مستحدثه شيعيان و مراكز موالي و دوست داران آن خاندان، مي‏دانست ـ با آنكه در مسير او نبود.ـ برساند. و از قرائن، مستفاد مي‏شود كه فاطمه معصومه عليها‏السلام قبل از حركت خود از ساوه به طرف قم، رؤساي قم را از مقدم خويش به ساوه، خبردار كرده بود… معلوم مي‏شود موقعي كه بي‏ بي بيمار مي‏شود، به جهاتي كه نگارش يافت، خود را از حركت به طرف قم ناچار مي‏ديده، از طرفي هم نمي‏خواسته است كه بدون سابقه دعوت بدان شهر كه از مسير او دور است، وارد شود. بنابراين، از ورود خود به ساوه «آل سعد» را آگهي مي‏دهد تا آنان به طلب وي از قم بيرون آيند.»

 

برخي درباره سبب روي آوردن حضرت معصومه عليها‏السلام به قم، گويند: بي‏ ترديد مي‏توان گفت كه آن بانوي بزرگ، روحي آينده نگر داشت و با توجه به آينده قم و محوريتي كه بعدها براي اين سرزمين پيش مي‏آيد - محوريتي كه آرامگاه ايشان مركز آن خواهد بود.ـ بدين ديار، روي آورد… اين جريان به خوبي روشن مي‏كند كه آن بانوي الهي به آينده اسلام و موقعيت اين سرزمين توجّه داشته است و خود را با شتاب بدين سرزمين رسانده و محوريت و مركزيت آن را با مدفن خود پايه ريزي كرده است.

 

 

پرواز
 

سوگمندانه حضرت معصومه عليها‏السلام هفده روز بيشتر پس از ورود به قم، زنده نماند و سپس دعوت حقّ را لبيّك گفت و به سوي بهشت پرواز كرد.اين حادثه به سال 201 هجري رخ داد.

سلام بر اين «بانو» از سپيده خلقت تا قيام قيامت.

منبع :

اقامتگاه فاطمه معصومه (علیها السلام)

محمد اصغری نژاد


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم