23
تیر

ستاره پر فروغ امامت

چهره درخشان علي عليه السلام در تاريخ اسلام چنان پرفروغ است كه كمتر كسي را مي توان يافت كه از نقش علي عليه السلام در صدر اسلام و قرب او در نزد پيامبراسلام صلي الله عليه و آله اطلاعي نداشته باشد. همه مورخين و محدثين اذعان دارند كه علي عليه السلام در اوان نوجواني در دامان پيامبر صلي الله عليه و آله پرورش يافت و علي عليه السلام عطيه اي بود از خاندان ابوطالب عليه السلام در عصر فقر و مكنت، براي پيامبر؛ تا اين كه خداوند زمينه رشد و نمو علي عليه السلام را در خانه پيامبر بدين طريق فراهم نمود و از سن ده سالگي به طور مستقيم تحت تربيت كامل ترين انسان عصر قرار گرفت.

پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از بعثت، از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هرجا و در هر زمان كه شرايط اقتضا مي نمود، از فرصت بهره مي جست و مقام و منزلت علي عليه السلام را به اصحاب يادآور مي شد و جانشيني او را به عام وخاص گوشزد مي نمود كه احاديث الدار، منزلت، ثقلين، علم و… نمونه هايي از موارد فوق است. و آخرين اقدام پيامبر صلي الله عليه و آله در اين مورد در غدير خم مي باشد كه بيش از سيصدنفر از بزرگان اهل سنت به طرق مختلف حديث غدير خم را از يكصد صحابه پيامبر نقل نموده اند.

 

پيامبر صلي الله عليه و آله در احاديث فوق _ از جمله در واقعه غديرخم _ علي عليه السلام را در ولايت خود شريك كرده بود، او پس از دعوت مسلمانان به گردهم آمدن، از آن ها پرسيده بود كه: الست اولي بكم من انفسكم»؛ آيا من از شما برشما مسلط تر نيستم؟ وقتي كه پاسخ بلي» را شنيد، سپس اعلام داشت كه: من كنت مولاه فهذا علي مولاه»؛ هركس كه من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست.

براي مولا» حدود ده معناي مختلف وجود دارد كه يكي از آن ها به معني اولي به تصرف» است و بقيه چيزهايي هستند در حدود مُحِبّ»، ناصر» و دوست». باتوجه به سؤال پيامبر صلي الله عليه و آله در غديرخم الست اولي بكم من انفسكم»؛ استفاده ازكلمه مولا» ناظر برمعناي اولي به تصرف» است. متأسفانه در طول تاريخ، دستگاه حكومتي بني اميه، بني عباس و غيره سعي كردند كلام پيامبر صلي الله عليه و آله را ناظر بر معناي ديگر از جمله محب و دوست نمايند.

پيامبر صلي الله عليه و آله پس از واقعه غديرخم براي تثبيت جانشيني علي عليه السلام تمهيدي انديشيد، آن اين كه سپاهي به فرماندهي جواني نورس _ اسامة بن زيد_ را مأمور حركت به سوي شام نمود و اصحاب را تحريص به شركت در آن سپاه نمود و متخلفين را لعن فرمود تا شايد بتواند موانعي را كه برسر راه جانشيني علي عليه السلام پس از رحلتش وجود داشت، برطرف سازد و اما با تمام اصرار پيامبر صلي الله عليه و آله سپاه اسامه تا حضرتش حيات داشت، حركت نكرد و حتي كوشش پيامبر صلي الله عليه و آله براي مكتوب داشتن آخرين وصيت نامه اش ناكام ماند و بلافاصله بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله صفحه تاريخ به گونه اي باور نكردني ورق خورد كه خود امام عليه السلام چنان مسئله جانشيني رابراي خود محرز مي دانست و تصور نمي كرد كه كسي در آن طمع داشته باشد و همه اذعان داشتند كسي كه لايق جانشيني است، علي عليه السلام مي باشد. وقتي عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله برعلي عليه السلام به _ هنگامي كه مشغول تجهيز پيامبر بود._ گفت: دست بده تا با تو بيعت كنم و اگر چنين كني، در خلافت باتو رقابت نخواهد كرد و در آن طمع نخواهد نمود. ولي علي عليه السلام به خلافت خود آن قدر مطمئن بود كه به عباس پاسخ داد: اي عمو! مگر كسي هست كه در اين امر طمع داشته باشد؟»

 

 

با تمام اين وجود، امت اسلام پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله دچار فاجعه اي عظيم گرديد و عده اي با توجه به قرابت هايي كه با پيامبر صلي الله عليه و آله داشتند؛ خواستار ارائه نقشي در عهد پيامبر بودند كه حد اقل در جامعه مطرح شوند و چون آن ها خود را محروم از همه چيز ديدند، حب جاه و مقام در خانه دل آن ها به نحوي مأوي كرده بود كه دنبال فرصتي بودند كه اين فرصت بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله برايشان فراهم شد و جامعه اسلامي را تجزيه نمودند و چنان ضربه اي به وحدت اسلامي زدند كه در طي قرون متمادي مسلمانان نتيجه اين اقدام را ديدند و مي بينند.

اکنون به دو سؤال اساسي پاسخ داده مي شود
_ اول اين كه علل غصب خلافت چه بود؟

_ دوم اين كه چرا علي عليه السلام سكوت اختيار نمود و براي گرفتن حق خود دست به شمشير نبرد؟ اسرار سكوت علي عليه السلام در چيست؟ و چرا اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله دست به چنين اقدامي زدند و برخلاف دستور پيامبر صلي الله عليه و آله عمل نمودند؟

الف _ علل غصب خلافت
1 _ احياي فرهنگ قبيله اي
پي بردن و شناختن به علل غصب خلافت نياز به شناخت جامعه اسلامي همزمان با رحلت پيامبراسلام صلي الله عليه و آله دارد. همه مي دانيم درجه ايمان صحابه از انصار و مهاجرين متفاوت بود و نيز پيامبر صلي الله عليه و آله براي جايگزين كردن فرهنگ اسلامي به جاي فرهنگ قبيله اي و جاهليت نهايت كوشش خود را نمود. اما اختلافات قبيله اي ريشه كن نگرديد. حتي در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله چندين بار بين انصار و مهاجرين و حتي دو قبايل انصار اختلافاتي بروز كرد كه اگر درايت و مديريت پيامبر صلي الله عليه و آله نبود، آتش جاهليت دوباره شعله ورتر مي شد.

بسياري از سران قريش و قبايل اطراف در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله به اسلام ايمان آوردند كه اسلام آن ها بيشتر از روي اكراه بود و آن ها روح اسلام را درك ننموده و خداوند در سوره حجرات، آيه 14 به اين امر اشاره دارد كه به اعراب بگو: ايمانتان به قلب وارد نشده، به حقيقت هنوز ايمان نياورده ايد ليكن بگوئيد ما اسلام آورديم: قالتِ الاعراب امنّا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا و لمّا يدخل الايمان في قلوبكم»

زندگي قبيله اي و ويژگي هاي جامعه قبيلگي موجب شد كه مردم بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله به طور جانانه از حق علي صلي الله عليه و آله دفاع نكنند. آن ها طبق زندگي قبيله اي وقتي رئيس قبيله بيعت كرد، تمام افراد قبيله بايد بيعت نمايند. در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله بيشتر سران قبيله به اسلام ايمان آوردند و بعد تمام افراد قبيله پشت سر رئيس قبيله بودند.

 

 

2 _ احياي فرهنگ اشرافي
به دنبال احياء فرهنگ قبيله اي، فرهنگ اشرافي نيز رشد كرد، اشراف در فرهنگ قبيله اي جايگاه ويژه اقتصادي و سياسي دارند. در داخل مكه اشرافيت زر و زور را در اختيار داشتند تا اين كه در جنگ بدر، به سختي زخمدار شدند و بيش از هفتاد نفر از سران قبايل كشته شدند كه اشرافيت مكه بعدها در صدد انتقام و التيام اين زخم بودند كه حوادث ناگواري چون غصب خلافت، حوادث خونين جمل، صفين، نهروان و عاشورا را آفريدند و هنوز جثه پيامبر روي زمين بود كه كشمكش آغاز شد. ابوسفيان نماينده نخبه‌سالاری ،منقرض مكه _ طبقه‌ای اجتماعی است که یک جامعه خاص بالاترین درجه خود را در نظر می‌گیرد.او كه در آغاز مي خواست خيلي زود از آب گل آلود ماهي بگيرد._ به خانه علي عليه السلام دويد تا شايد او را ابزار مقاصد خود كند، انصار بيم داشتند كه اشراف زادگان مكه خون پدران را فراموش نكرده باشند، سعدبن عباده را براي بيعت نشاندند و چون تعرض مهاجران آغاز شد، مي خواستند دست كم براي خودشان اميري داشته باشند.»

 

3 _ كينه قريش از بني هاشم
بني اميه از قبل با بني هاشم خوب نبود و نسبت به آن ها دشمني ديرينه داشتند و آخرالامر سعي نمودند بني هاشم را از خلافت محروم كنند كه نمونه هاي اين دشمني را در دوران جاهليت و دوران رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله در تاريخ داريم و به تبع آن قريش با علي عليه السلام دشمني خاصي داشتند و سه دليل مواضع قاطع امام بزرگان و رؤساي قبايل، كينه اي عظيم از او بر دل داشتند.

4 _ دسته بندي هاي سياسي
در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله گروهي مقاصد نهائي خود را با طرح نقشه اي ماهرانه برملا كرده و اجرا نمودند. چنان كه از قرائن و اقدامات ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح درجه ايمان صحابه از انصار و مهاجرين متفاوت بود و نيز پيامبر صلي الله عليه و آله براي جايگزين كردن فرهنگ اسلامي به جاي فرهنگ قبيله اي و جاهليت، نهايت كوشش خود را نمود. اما به علت نامساعد بودن شرايط، اختلافات قبيله اي ريشه كن نگرديد. برمي آيد، آن سه نقشه اي براي غصب خلافت داشتند و با تشكيل حزب ثلاثه در نهايت مردم را تحريص به غصب خلافت نمودند. چنانكه از عملكرد آن ها مشخص مي باشد هرسه براي انتخاب خليفه باهم متحد بوده و در روز سقيفه تعارف هايي باهم داشته و هرسه باهم به سوي سقيفه رفتند، در حالي كه بزرگان مشغول تجهيز و تكفين بدن پيامبر بودند و بعد از رفتن به سقيفه، عمر و ابوعبيده اصرار عجيبي در بيعت گرفتن مردم براي ابوبكر داشتند و ابوبكر نيز بعد از وفات خود عمر را جانشين خود كرد كه نشان دهنده نوعي هماهنگي قبلي بين آن ها بود و هرسه از رفتن با سپاه اسامه تخلف نمودند و در مدينه ماندند با اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله متخلفين را لعن كرده بود.

 

5 _ دشمني قريش با علي عليه السلام
قريش به علت قتلهايي كه امام از بزرگان آن ها بويژه از بني اميه كرده بود كينه و دشمني عجيبي از او به دل داشتند و حتي بعد از 25 سال در نبردهاي مختلف (جمل، صفين، نهروان) اين كينه را دنبال كردند.

6 _ حسادت
برخي از صحابه از قرب و منزلت علي عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله حسد مي بردند و حتي حسد برخي از زنان پيامبر _ عايشه _ در تاريخ مشهود مي باشد. اين حسد به نحوي در ميان اصحاب جلوه گر يافته بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله آن را احساس مي كرد و به آن ها گوشزد مي نمود تا از حسادت خود دست بكشند؛ به طوري كه علي عليه السلام در جنگ جمل وقتي سخن پيامبر صلي الله عليه و آله را به ياد زبير مي اندازد، زبير دست از جنگ مي شويد.

7 _ حبّ رياست
علماي اخلاق اصول كفر را حرص، حسد و تكبر دانستند كه اين سه صفت نقش عمده اي در دگرگوني تاريخ اسلام داشته است. برخي از صحابه با توجه به نفوذي كه در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله داشتند و به وسيله بعضي از زنان پيامبر صلي الله عليه و آله اسرار خانه او را مي دانستند و با توجه به اين كه خواهان قدرت يابي بودند و حداقل مقام هاي دوم و سوم را خواهان بودند، وقتي به منصب دست نيافتند برآن شدند كه زمينه رياست خود را بلافاصله بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله فراهم نمايند. علي عليه السلام نيز به اين امر اشاره دارد:

قومي با حرص، ولع و بخل زيادي طالب خلافت شدند و آن را از ديگران باز داشتند و عده اي نيز جنبه سخا و كرم پيش گرفتند.»

 

8 _ هراس از عدالت
اعراب با علي عليه السلام آشنا بودند و سختگيري هاي او را در برابر عدالت و حق در دوران حيات پيامبر صلي الله عليه و آله به چشم ديده بودند. آن ها ديده يا شنيده بودند علي عليه السلام در خندق _ كه حساسترين نبرد پيامبر صلي الله عليه و آله با كفار بود._ شمشيرش را به خاطر غضبي كه بر او مستولي شد بر فرق دشمن فرود نياورد، گذاشت خشمش فرونشيند و سپس كار دشمن را يكسره كرد، عرب از عدالت او در هراس بودند، علي عليه السلام اهل طفره و مداهنه و سهل انگاري نبود، او اهل حق و عدل بود.

 

9 _ سستي و بي رمقي مردم
امام هنگام بيعت به اين مسأله اشاره مي كند و سپس به عمر گوشزد مي كند: اي عمر! نيك بدوش كه نيمي از اين شير خلافت براي تو خواهد بود. امروز اساس آن را به نفع او استوار كن تا او هم فردا آن را به تو بازگرداند.

گاهي نيز رقابت بين دو قبيله اوس و خزرج موجب مي شد عده اي از اين رقابت به وجود آمده سوء استفاده نموده و زمينه را براي حكومت خود فراهم نمايند. در جريان سقيفه اسيدبن خضير، سالار قبيله اوس به سبب حسد بر سعدبن عباده و رشك براين كه مبادا وي به حكومت برسد با ابوبكر بيعت كرد. چون او بيعت نمود همه افراد قبيله اوس بيعت كردند.

10 _ جواني علي عليه السلام
در نظام قبيله اي رسم براين بود كه رياست از آن ريش سفيد و بزرگ قبيله است. متأسفانه به علت كوته بيني برخي از اصحاب، فرهنگ و انديشه هاي جاهليت كاملاً از بين نرفته بود و بسياري از صحابه در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله به اسلام ايمان آورده بودند و چنان كه ذكر نموديم، روح اسلام را درك ننموده بودند و علي عليه السلام گرفتار و مواجه با روح قبيله اي _ كه چند ساعت پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله دوباره از تاريك خانه جاهليت سربرآورد._ شد.

ابن ابي الحديد از ابن عباس نقل كرد كه عمرگفت: من به طور مسلم علي را مظلوم مي دانم و مهاجرين از علي اعراض ننمودند مگر به جهت اين كه سنش را كم ديدند.

ابوعبيده به علي عليه السلام گفت: يابن عم! ما قرابت تو را و سبقت تو را و علم تو را و نصرت تو ،ابن ابي الحديد از ابن عباس نقل كرد كه عمرگفت: من به طور مسلم علي را مظلوم مي دانم و مهاجرين از علي اعراض ننمودند مگر به جهت اين كه سنش را كم ديدند را انكار نمي كنيم، لكن خود مي داني كه تو جواني و ابوبكر پيراست، وي سنگيني اين امر را بهتر از تو مي تواند حمل كند.

نقل است، وقتي كه ابوبكر به خلافت رسيد، به پدرش ابوقحافه _ كه در طائف بود._ نامه نوشت كه: مردم مرا به جهت كبر سن به خلافت برگزيدند و تو نيز به موافقت قوم بيا و با من بيعت كن كه من امروز خليفه رسول خدايم. او در جواب ابوبكر نوشت:

مي گويي كه مردمان مرا به خلافت برداشتند به جهت سن من و من خليفه رسول خدايم؛ پس تو خليفه مردم مي باشي نه خليفه رسول و خدا و اگر تو را به جهت سن خليفه كرده اند، من از تو سزاوارترم و بايستي مرا خليفه كنند، تو خود مي داني اين امر از غير تو است. اگر حق را به اهلش كه خانواده پيغمبرند، واگذاري، تو را بهتر باشد.

عمر نيز به ابن عباس اعتراف نموده كه: همانا علي درميان شما بود و او از من و ابوبكر به اين امر اولي بود.

 

11 _ شوخ طبعي علي عليه السلام
از ايرادهايي كه برامام مي گرفتند، يكي اين بود كه مي گفتند: تو چهره ات خنده روست و مزاح مي كني. مردي بايد خليفه شود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند. و عمر شوخ طبعي را يكي از ايرادهاي امام مي دانست.

با غصب خلافت، رابطه الهي بين مردم و حكومت قطع گرديد و با غصب خلافت حق مردم نيز غصب شد. چون داشتن حاكم صالح، عادل و متصل به منبع غيب، حق مردم است ولي اين حق در سقيفه غصب گرديد و چنان ضربه اي بر پيكره اسلام پديد آمد كه تا روز قيامت نمي توان آن را جبران نمود. خود عمر پس از مدتي درباره انتخاب ابي بكر گفت: كانت بيعة ابي بكر فلتة وقي اللّه شرّها»؛ بيعت ابوبكر براي زمامداري كار عجولانه و ناگهاني بود كه خداوند شر آن را كم كند و ببرد.

مظلوميت حضرت زهرا عليها السلام و شهادت او، رفتن ابوذرها به تبعيد، برگشتن رانده شده هاي پيامبر به مدينه، تسلط بني اميه بر امور مسلمين، قتل و غارت برجان و مال مردم، رشد فرهنگ جاهليت و دوري مردم از سيره پيامبر صلي الله عليه و آله ، سوختن مكه و مدينه در آتش خصم، وقايع عاشورا و شهادت فرزندان پيامبر در دشت كربلا و تسلط بني عباس برسرنوشت مردم، همه و همه از نتايج و عواقب غصب خلافت مي باشد.

منبع

پيام آسماني غدير و مصلحت سنجي ها

سيدحسن قريشي


free b2evolution skin
22
تیر

حدیث منزلت

داستان حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) در قرآن کریم مکرر به صورت گسترده بیان شده است و تمام زوایای این داستان را خداوند متعال بیان کرده است. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) خود و حضرت علی (علیه السلام) را تشبیه کرده به حضرت هارون و موسی (علیهما السلام) که به حدیث منزلت معروف است.

 

از جمله این شباهت ها جایگاه حضرت هارون (علیه السلام) نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) است.

یکی از مناسبت هایی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آن حدیث منزلت را بیان فرمودند، هنگامی بود که لشکر اسلام از مدینه به سمت تبوک حرکت می کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود، در مدینه قرار داد.

 

 

در این هنگام منافقین شروع به شایعه پراکنی کردند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون علی (علیه السلام) را دوست نداشته او را با خود به تبوک نبرده است!

حضرت علی (علیه السلام) خود را به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) رسانده عرضه داشت منافقین این گونه شایعه کرده اند!؟ پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «الاترضی أن تکون تی بمنزله هارون من موسی إلاأنه لیس بعدی نبی ،ای علی، تو برای من مانند هارون برای موسی هستی. یعنی تو برادر و وزیر و شریک من هستی و در مدینه به جای من باید کار مرا انجام دهی تا از این سفر برگردم!»

 

 

همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم، در ضمن خطبه غدیر، این حدیث را تکرار نموده و این گونه فرمودند:

إن علی بن أبی طالب (علیه السلام) أخی، ووصیتی، وخلیفتی، والإمام من بعدی، الذی محله منی محل هارون من موسی، إلا أنه لا نبی بعدی، و هو ولیکم بعد الله ورسوله؛ علی بن ابی طالب، برادر و وصی و جانشین من و [نیز] امام پس از من است؛ او کسی است که جایگاهش نزد من، همچون جایگاه هارون برای موسی (علیه السلام) است، جز آنکه پیامبری پس از من نیست و او صاحب اختیار و سرپرست شما پس از خدا و پیامبر خدا است.

 

نکات:

حضرت موسی (علیه السلام) هارون (علیه السلام) را به عنوان برادر و جانشین و وزیر خود در امر رسالت معرفی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز از روز اول ابلاغ رسالت خود حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی و وزارت معرفی فرمودند که «یابنی عبدالمطلب یعنی ای فرزندان عبدالمطلب همه بدانید این علی برادر و وارث و وصی و وزیر و خلیفه پس از من است در بین شما .

 

همانطور که برادری و وزارت حضرت هارون (علیه السلام) به درخواست و دعای حضرت موسی (علیه السلام) از طرف خدای متعال انجام گرفت در مورد حضرت علی (علیه السلام) هم مطلب از همین قرار است که به دعای پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) و به امر خدا انجام گرفته است ! و در موارد زیادی او را برادر خویش در دنیا وآخرت خواندند و پیوسته می فرمودند: «یاعلی أنت أخی فی الدنیا و الآخره» علی جان تو در دنیا و آخرت برادر منی!

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin
22
تیر

بیعت گرفتن از مردم برای استمرار امامت از غدیر تا ظهور

با انتصاب الهی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز 18 ذی الحجه به امامت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطبه ای مفصل ایراد نموده و استمرار خط امامت از غدیر تا ظهور را ترسیم نموده و خواستار بیعت، تبعیت و پیروی عموم مسلمین از این صراط مستقیم شدند و ضمن ایراد خطبه فرمودند:

 

 

معاشرالناس قاتقوا الله وبایعواعلیا أمیر المؤمنین و الحسن والحسین والأئمه علیهم السلام کلمه طیبه باقیه…؛ ای مردم! از خدا بترسید و با تقوا باشید و با علی (علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین و امام حسن و حسین و دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) که کلام پاک و پایدار خدایند بیعت کنید.

 

رسولخدا (صلی الله علیه و آله) با معرفی شخصیت بی نظیر علی بن ابی طالب (علیه السلام) به عنوان خلیفه بلافصل و جانشین حقیقی خاتم الانبیاء از یک سو و نشان دادن خط سیرامامت تا افق مهدویت با معرفی خاتم الاوصیاء (علیهم السلام) از دیگر سو خط امامت را از ابتدا تا انتها ترسیم نمودند.

فرمود: ای مردم! من پیامبر خدا و علی وصی من است. بدانید و آگاه باشید! آخرین امام از خاندان ما همان «قائم، مهدی» است. او باور دین خداست. او انتقام گیرنده از ستمکاران است. او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. او نابودگر تمام مشرکین است.

 

 

او منتقم خون های به ناحق ریخته شده اولیای خداست. او پشتیبان دین خداست. او کشتیبان اقیانوس بی پایان علوم و معارف است. او نمایانگر هر شخصیت ارجمند است. او برگزیده خداست. او وارث همه دانش هاست و احاطه به همه آنها دارد. او خبردهنده از خدای عزوجل و مراتب ایمان به اوست.

ای مردم! جمعیت شما بیش از آن است که بتوانید به یکباره و با یک دست با من بیعت کنید و پیمان ببندید. اما خدای عزوجل به من فرمان داده تا از زبان شما اقرار بگیرم و با زبان خود بیعت کنید به آنچه که در مورد علی (علیه السلام) و کسانی که بعد از او خواهند آمد، آن امامانی که از نسل من و او هستند و من شما را آگاه ساخته بودم که فرزندان من از نسل او هستند و از شما در مورد آنان پیمان گرفتم.

پس همگی به یک صدا بگویید: شنیدیم آنچه را که از جانب خدای خود و پروردگار ما در باره ولایت و امامت علی (علیه السلام) وامامانی که از نسل او هستند ابلاغ نمودی و به آن راضی و خشنود هستیم و در برابر آن فرمانبرداریم.

 

اکنون با دل و جان و زبان و دستمان با تو بر قبولی ولایت بیعت می کنیم و با توپیمان می بندیم که با این اعتقاد زندگی کنیم و با آن بمیریم…

پس از خطبه، سه روز مردم به تدریج آمدند و با پیامبر (صلی الله علیه و آله) وعلی (علیه السلام) بیعت نمودند.

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin
22
تیر

غدیر و اکمال دین

یکی دیگر از آیاتی که در جریان نصب امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان خلیفه بلا فصل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد، «آیه اکمال» است. در سوره مبارکه مائده آیه 3 می فرماید: (لیوم یئس الذین کفروا من دینکم قلاتخشؤهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتمت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینا؛ امروز کافران از شکستن دین شما نا امید شده اند بنابراین، از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را برای شما تمام کردم، و اسلام را برایتان دین پسندیده قرار دادم.

 

پس از موفقیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اعلان و نصب رسمی ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بیعت عمومی با ایشان، آیه اکمال توسط جبرئیل نازل شد. دراین هنگام بود که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

الله اکبر! الله أکبر! علی إکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و ولایه علی بن أبی طالب بعدی؛ خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود.(همان خدای بزرگی که دین خود را کامل ساخت و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من راضی و خشنود گردید.

 

این آیه شریفه به اعتراف همه مفسرین شیعه و جمع قابل توجهی از مفسرین اهل سنت در واقعه غدیر خم نازل شده و پس از ابلاغ ولایت حضرت علی (علیه السلام) و یازده فرزندش توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اعلان گردید؛ طبیعی است که تنها با روشن شدن امرولایت و امامت برای همیشه دشمنان از این که بتوانند دین اسلام را از بین ببرند نا امید شوند و دین کامل گردد، و نعمت برامت تمام شود.

یعنی بزرگترین نعمت به امت داده شد و اینک آن دین پسندیده خدا به نقطه اوج خود رسیده و از خطر تحریف برای همیشه بیمه شده است.

 

مفهوم و معنای این آیه با هیچ روز دیگری از روزهای رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مطابقت ندارد، مگر با روز غدیر. علامه امینی در کتاب شریف «الغدیر» ، جلد 1، صفحه214، بیش از سی سند از کتاب های تفسیر و حدیث اهل و سنت برای این مطلب ذکر کرده است که آنان نیز نقل کرده و پذیرفته اند که این آیه شریفه در واقعه غدیر خم و پس از خطبه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

لازم به ذکر است که تعداد زیادی از آیات مهم قرآن در ) مورد ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و فرزندان ایشان نازل و تفسیرشده و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در 40 جای خطبه غدیرشان به دهها آیه از آن آیات قرآن استناد فرموده اند!

 

البته به یک حساب یک سوم آیات قرآن در وصف اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نازل شده و یک سوم آن هم در سرزنش دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) و یک سوم هم در بیان احکام و عبرت هاست .

به گفته حاکم حسکانی عالم سنی دویست و ده آیه از آیات مهم قرآن در وصف اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. 

بفرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : هیچ آیه رضایت و خشنودی از طرف خدا نازل نشد مگر اینکه در شأن علی (علیه السلام) می باشد، و هر جای قرآن مؤمنین را خدا ستوده اولین مقصودش علی (علیه السلام) است، و هر آیه مدحی که نازل شده مقصود اصلی علی (علیه السلام) است، و این از ویژگی های منحصر به فرد اوست.

 

تعدادی از این آیات در سفر حجی که ولایت ابلاغ شد نازل شده است و تعدادی از آنها مانند سورۂ نصر برای بار دوم در سرزمین من نازل شده اند و بعضی از محققین بیش از سیصد آیه را یافته و تحقیق کرده اند که همه در مورد واقعه غدیر است.

 

 

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin
21
تیر

در غدیر خم

كاروان در بيابان گرم و سوزان حجاز به پيش مى رفت. صفاى پيامبر، نگاه پر محبت او، نصيحتها و پندهاى پدرانه اش، سجده مناجاتش، خضوع و تواضعش، لبخند و گريه اش همه و همه در ذهنها مانده بود.

خورشيد روز هيجدهم ذى الحجة با گرمى و حرارت هرچه تمامتر در بيابان مى تابيد، صحرا خشك و سوزان است، از سبزه و چمن و چشمه سار و زيبايى و خرمى خبرى نبود، اما تمام لطافت و طراوت و زيبايى و خرمى در وجود مقدس پيامبر و على بود.

 

صداى زنگ شتران در بيابان، طنين انداخته بود، مثل اينكه كوه و دشت از وقوع حادثه اى خبر مى داد. بيابان آبستن يك تحول چشمگير است كه تمام خاطره هاى حج را تحت الشعاع قرار مى دهد، خدايا امروز چه خواهد شد؟ در اين بيابان چه رازى نهفته است؟ قافله به محل آبى به نام غدير كه در سه ميلى جحفه است، رسيد. ناگهان حالت مخصوص وحى به پيامبر دست داد. هرچه هست از جانب خداست و خبر بس مهم و عظيمى است. توسط جبرييل آيه بر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكرده اى. خدا تو را از مردم حفظ مى كند.

در اين آيه، چند نكته اساسى و قابل دقت به چشم مى خورد:

1 - لحن آيه قاطع بوده، از اهميت و جايگاه ويژه اى برخوردار است و با خطاب ايها الرسول نه ايها النبى آغاز شده است.

2 - فرمان بقدرى بزرگ است كه با تمام رسالت برابر دانسته شده و عدم انجام آن، نقض رسالت محسوب شده است: و ان لم تفعل فما بلغت رسالة

3 - از عبارت ما انزل اليك من ربك معلوم مى شود كه قبلا هم اين آيه نازل شده بود و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درنگ مى كرد، چون درباره انتصاب مردى از خويشاوندان او بوده است.

4 - اين بلاغت به دليل حساسيت و موقعيت مخصوص خود به ناچار، خطرات و كارشكنيهايى به همراه داشت.

5 - خداوند پيروزى و موفقيت آن را تضمين كرده است:

و الله يعصمك من الناس

 

پيام غدير
پس از فرمان حق، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور توقف داد. آنها كه رفته بودند، برگشتند و آنان كه عقب مانده بودند، رسيدند.

براى مردم اين سوال بود كه چرا پيامبر اينجا كه آبادى نيست، توقف كرد؟ مگر چه شده است؟ همه به دنبال سايه مى گشتند. مردم پس از لحظاتى، خار و خاشاك را از زمين پاك و جاروب كردند و آماده نماز شدند. هنگام ظهر بود. صداى ملكوتى اذان در بيابان پيچيد و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول نماز شد و مردم به ايشان اقتدا كردند. پس از اتمام نماز، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالاى منبرى كه از جهاز شتران درست شده بود، قرار گرفت و خطبه خواند: سپاس و ستايش مخصوص خداوند است، از او يارى مى جوييم و به او ايمان داريم و بدو و بدو تكيه مى كنيم و از شرور نفس و بدى كردارمان به او پناه مى بريم كه او راهنمايى براى گمراهان نيست. گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست و محمد رسول اوست. اى مردم! آگاه باشيد كه من به زودى از ميان شما مى روم و دعوت را لبيك مى گويم، من مسئول هستم و شما نيز مسووليد، درباره من چه فكر مى كنيد؟

مردم با شنيدن اين سخن:از ميان شما مى روم بشدت غصه دار شدند گفتند: نشهد ان قد بلغت و نصحت وجهدت فجراك الله خيرا.

در حالى كه نفسها در سينه حبس و اشك چشم، گونه ها را مرطوب كرده بود، جواب دادند: گواهى مى دهيم كه ما را به دين خدا فرا خواندى و براى ما خير خواهى كردى و در راه مكتب الهى كوشش فراوان كردى، خدايت تو را پاداش نيك دهد!

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

آيا گواهى نميى دهيد كه جز الله معبودى نيست و محمد بنده و رسول خداست و بهشت و دوزخ و مرگ، حق و قيامت بى شك فرا مى رسد و خداوند مردگان را بر مى انگيزاند؟

مردم جواب دادند: آرى گواهيم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم، با آن دو چگونه رفتار مى كنيد؟

شخص ناشناسى پرسيد: آن دو چيست؟ آن حضرت فرمود:

قرآن كه يك رشته اش دست خدا و رشته ديگرش به دست شماست و عترت و اهل بيتم كه اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نمى شود.

 

 

مژده تكميل دين
پيامبر در اين هنگام، حضرت على (علیه السلام) را از ميان جمعيت صدا كرد و او را بالاى منبر برد و دست حضرتش را گرفت، همان دستى كه ارزش يك ضربه شمشيرش از عبادت جن و انس بالاتر بود، سپس او را به مردم معرفى كرد. همه مردم حضرت على (علیه السلام) را بالاى منبر و در كنار پيامبر ديدند، دستش در دست مبارك رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و او را شناختند و دريافتند كه هدف از توقف در اين بيابان، موضعى است كه مربوط به على مى شود. همه با گوش جان آماده بودند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره على (علیه السلام) بشنوند. پيامبر فرمود: من اولى بكم انفسكم؛ سزاوارترين مردم كه بر مومنان از خود آنها كيست؟

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اين سوال را سه تكرار كرد و در هر مرتبه از آنها مى پرسيد: سخنم را شنيديد؟ مردم جواب مى دادند: آرى، خدا و رسول خود بهتر مى دانند. سپس فرمود:

خداوند مولاى من است و من مولاى مومنان و بر آنان از خودشان سزاوارترم: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه؛

هر كس من مولا و رهبر اويم، پس على مولا و پيشواى اوست، خدايا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و يارى كن ياور او را و خوار كن دشمنان او را

آنگاه فرمود: حاضران، اين موضوع را به غايبان برسانند. در اين هنگام مژده اى رسيد كه: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا؛

امروز خداوند دين خود را كامل و نعمت را بر بندگان تمام كرد و به اسلام (كامل) راضى شد.

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى من بعدى؛

خدا بزرگ است، خدا بزرگ است كه دين خود را كامل و نعمت خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على بعد از من خوشنود شد.

 

 

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از منبر پايى آمد. جبرييل نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما سلام مى رساند و مى فرمايد: خدا به پاس ابلاغ اين پيام به تو پاداش خير مى دهد، همانا رسالت را به انجام رساندى و براى امت خير خواهى كردى و مومنان را شاد نمودى و كافران و دشمنان اسلام را ذليل كردى

آن روز بزرگ، كه عيد خدا بود، بر شيطان بسيار تلخ آمد. امام صادق (علیه السلام) از قول پدرش نقل كرده كه شيطان در چهار مورد فرياد درد آلود كشيد: روزى كه لعنت شد، روزى كه به زمين فرود آمد، روز بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و روز غدير خم ، هنگامه اى بود كه جبهه حق، مستحكم و پشت حق پرستان استوار شد. با ولايت و امامت حضرت على (علیه السلام) موضع شياطين بقدرى تضعيف شد كه آنان پيش شيطان بزرگ رفته، خاك بر سر خود ريختند. ابليس بزرگ گفت: چرا چنين مى كنيد؟ گفتند: امروز اين مرد پيمانى از مردم گرفت كه تا روز قيامت گسسته نمى شود.

 

 

تبريك امامت
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد، در آن بيابان، خيمه اى برپا كردند و گروه گروه تبريك و بيعت به خدمت حضرت على (علیه السلام) شرفياب شدند و خلافت و امامت او را شاد باش گفتند و ايشان را اميرالمومنين خواندند. حضرت على (علیه السلام) در درون خيمه چون قرص ماه مى درخشيد. سيل مشتاقان به ديدارش شتافته و با شوق مى گفتند:

السلام عليك يا اميرالمومنين صداى مبارك، مبارك به گوش مى رسيد. مردم با او بيعت كردند. پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسران خود و ديگر زنان دستور داد كه با على (علیه السلام) بيعت كنند. از جمله كسانى كه پيش از همه اظهار شادى مى كردند، ابوبكر و عمر بودند كه مى گفتند:

 

 

بخ بخ لك يا على اصبحت و اميست مولاى و مولى كل مومن و مومنه؛

به به آفرين، آفرين بر تو گوارا باد اى على (علیه السلام) كه سرور ما و همه مومنان گشتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اين سفر حج به مردم آموخت كه هر عبادتى در صورتى مقبول است كه ديانت و شريعتش كامل باشد و تكميل شريعت نيز جز با پذيرش ولايت و امامت على (علیه السلام) و فرزندانش بخصوص يازدهمين حجت خدا بر مردم ميسر نيست.

منبع پیام غدیر عذرا انصاری


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم