اتفاق حیرت انگیز در یمن
اتفاق حیرت انگیز در یمن
امیرالمومنین در یمن
همان طور که در مطلب قبل اشاره شد،همزمان با آماده سازی مردم برای شروع سفر به مکه،امیرالمومنین علیه السلام از طرف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و به همراه لشکری، مدینه را به قصد سرزمین یمن برای دعوت آنان به اسلام ترک کرد.
علت این سفر آن بود که قبل از حجة الوداع، پیامبر،خالد بن ولید را با گروهی از مسلمانان به یمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کنند.آنان شش ماه در یمن ماندند و مردم را به اسلام دعوت کردند،ولی حتی یک نفر هم دعوت آنان را اجابت نکرده و مسلمان نشد! وقتی خبر این ماجرا به پیامبر رسید،ناراحت شد و به امیرالمومنین دستور داد به یمن برود و خالد را بازگرداند و اگر کسی از همراهان او خواست تا با حضرت بماند مانعی ندارد.پیامبر دستور داد آنان را به اسلام دعوت کند و احکام حلال و حرام را به آنان بیاموزد و خمس را از آنان بگیرد و در مسیر بازگشت از مسیحیان نجران جزیه1 و از مسلمانان آنجا زکات بگیرد.
همچنین به امیرالمومنین فرمود:” یا علی! تا کسی را دعوت نکرده ای با او جنگ مکن.به خدا قسم اگر خدا به دست تو کسی را هدایت کند برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن تابیده و غروب کرده است ، و ولای او برای توست یعنی اگر وارث نداشته باشد تو از او ارث می بری…”
از سوی دیگر بین دو قوم در یمن اختلاف افتاده بود و قرار بود پیامبر شخصی را برای حل اختلاف بفرستد. در این باره پیامبر به ایشان فرمود: برای اصلاح و حل اختلاف آنان می روی.امیرالمومنین علي عليه السلام عرض کرد:یا رسول الله! نفرات آنان زیاد است و من جوان هستم.پیامبر فرمود:یا علی! برای فراز گردنه ی “فیق” که رسیدی با بلندترین صدا بگو :
ای درختان، ای سنگ ها،ای زمین ها،محمد رسول الله به شما سلام می رساند.
امیرالمومنین حرکت کرد و پس از چند روز پیمودن راه به بالای گردنه ی “فیق” رسید که از آنجا مشرف به سرزمین یمن بود.مردم بعد از خبردار شدن،دسته جمعی به طرف حضرت آمدند.در حالی که نیزه ها را به سویش نشانه رفته بودند و کمان ها بر دوش انداخته و اسلحه بر کشیده می آمدند. امیرالمومنین از همان بالای گردنه با صدای بلند فریاد زد: ای درختان، ای سنگ ها،ای زمین ها،محمد رسول الله به شما سلام می رساند.
ناگهان درختان و سنگ ها و زمین ها به لرزه در آمدند و یکصدا گفتند : بر محمد رسول الله و بر تو سلام!
با دیدن این منظره دست و پای مردم لرزید و حتی سواری هایشان به لرزه افتادند و اسلحه از دستشان افتاد و با سرعت جلو آمدند و سر تسلیم فروآوردند.علی بن ابیطالب نماز صبح را به جماعت با آنان خواند و سپس در برابر آنان ایستاد و حمد و ثنای الهی به جا آورد و سپس نامه پیامبر را برای آنان قرائت کرد.
همان روز یک طایفه ی کامل مسلمان شدند و بعد، بقیه طوایف آنجا یکی پس از دیگری،اسلام آوردند.سپس اختلاف بین دو طایفه ای که وجود داشت مطرح شد.بعد از بالا گرفتن دعوا و مشاجره ی بین فامیل،افراد شمشیر کشیدند.امیرمومنان فرمود بیایید تا بین شما قضاوت کنم. بعد از قضاوت حضرت، عده ای پذیرفتند ولی عده ی دیگر راضی نشدند و تصمیم گرفتند نزد پیامبر آمده و نارضایتی خود را اعلام کنند.2
در آستانه حرکت
هنگام حج که رسید هنوز امیرمومنان و همراهان در یمن بودند.پیامبر نامه ای برای ایشان و همچنین ابوموسی اشعری که او هم در منطقه ی دیگری در یمن بود فرستاده و دستور ملحق شدن به کاروان حج را داد.
امیرمومنان با دریافت نامه،با همراهان خود و جمع کثیر تازه مسلمان شده راه افتاد و بعد از تکمیل ماموریت(دریافت زکات و جزیه) راهی مکه شد.
شروع حرکت کاروان
بیست و پنج ذی القعده موعد حرکت بود و همه مشغول آماده سازی خود بودند.همسران و اهل بیت پیامبر نیز آماده می شدند.پیامبر ،شتر ها و لباس های احرام را آماده کرد.همچنین با سوالات متعدد مردم نیز سرو کار داشت.
حجة الوداع آنقدر اهمیت داشت که حتی زنان باردار که زایمانشان نزدیک بود با حضرت همراه شدند.یکی از مهم ترین این موارد مادر محمد بن ابی بکر بود که روز های آخر بارداری اش را می گذراند و منتظر تولد محمد بود.
یکی از مسائل مهم دیگر تعیین جانشین در نبود پیامبر بود.برای این منظور شخصی به نام “ساعدی انصاری” از طرف پیامبر انتخاب شد.او از کسانی بود که در جنگ احد فرار نکرده و همراه امیرمومنان برای دفاع از جان پیامبر جنگید. عمرو بن ام مکتوم نیز برای امور خاص در مدینه نیابت از پیامبر را بر عهده گرفت.
————————-
1.جزیه حقی است که اهل کتاب(یهودی و مسیحی و زرتشتی)طبق قرار داد به حکومت اسلامی می پردازند.
2.اعلام الوری:ج1ص 257 . المغازی واقدی ج2 ص 1079 . صحیح مسلم2ص 725 .مسند حنبل ج1 ص 167
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب