23
شهریور

حضرت یونس(علیه‌السلام)

حضرت یونس(علیه‌السلام)
سلام ذالنون در 87انبيا كيست و چگونه زندگي و تبليغ و اخرر چگونه رفت و بعداز و قبل كدام پيامبر امد؟

زندگي حضرت يونس (ع) و قوم ایشان
حضرت يونس ـ عليه السلام ـ يكي از پيامبران و رسولان خداست، كه نام مباركش در قرآن چهار بار آمده، و يك سوره قرآن (سوره دهم) به نام او است.
يونس ـ عليه السلام ـ از پيامبران بني اسرائيل است كه بعد از سليمان ظهور كرد، و بعضي او را از نوادگان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ دانسته‎اند/1/، و به خاطر اين كه در شكم ماهي قرار گرفت، با لقب «ذو النّون» (نون به معني ماهي است) و «صاحب الحوت» خوانده مي‎شد.

...

>

پدر او «مَتّي» از عالمان و زاهدان وارسته و شاكر الهي بود، به همين جهت خداوند به حضرت داود ـ عليه السلام ـ وحي كرد كه همسايه تو در بهشت، «مَتّي» پدر يونس ـ عليه السلام ـ است. داوود ـ عليه السلام ـ و سليمان به زيارت او رفتند و او را ستودند (چنان كه داستانش در ضمن داستان‎هاي حضرت داود ـ عليه السلام ـ ذكر شد.)

به گفته بعضي، او از ناحيه پدر از نواده‎هاي حضرت هود ـ عليه السلام ـ ،‌ و از ناحيه مادر از بني اسرائيل بود./2/

ماجراي حضرت يونس ـ عليه السلام ـ غم انگيز و تكان دهنده است، ‌ولي سرانجام شيريني دارد. آن حضرت به اهداف خود رسيد و قومش توبه كرده و به دعوت او ايمان آوردند، و تحت رهنمودهاي او، داراي زندگي معنوي خوبي شدند.

يونس ـ عليه السلام ـ در ميان قوم خود در نَينَوا

به گفته بعضي يونس ـ عليه السلام ـ در حدود 825 سال قبل از ميلاد، در سرزمين نينوا ظهور كرد. نَينوا شهري در نزديك موصل (در عراق كنوني) يا در اطراف كوفه در سمت كربلا بود. هم اكنون در نزديك كوفه در كنار شطّ، قبري به نام مرقد يونس ـ عليه السلام ـ معروف است.

شهر نينوا داراي جمعيتي بيش از صد هزار نفر بود. چنان كه در آيه 147 سوره صافات آمده: «و يونس را به سوي جمعيت يكصد هزار نفري يا بيشتر فرستاديم.»

مردم نينوا بت پرست بودند و در همه ابعاد زندگي در ميان فساد و تباهيها غوطه مي‎خوردند. آنان نياز به راهنما و راهبري داشتند تا حجّت را بر آنها تمام كند و آنان را به سوي سعادت و نجات دعوت نمايد. حضرت يونس ـ عليه السلام ـ همان پيامبر راهنما بود كه خداوند او را به سوي آن قوم فرستاد.

يونس ـ عليه السلام ـ به نصيحت قوم پرداخت و با برنامه‎هاي گوناگون آنها را به سوي توحيد و پذيرش خداي يكتا، و دوري از هر گونه بت پرستي فرا خواند.

يونس هم چنان به مبارزات پي گير خود ادامه داد، و از روي دلسوزي و خيرخواهي مانند پدري مهربان به اندرز آن قوم گمراه پرداخت، ولي در برابر منطق حكيمانه و دلسوزانه چيزي جز مغلطه و سفسطه نمي‎شنيد. بت پرستان مي‎گفتند: ما به چه علّت از آيين نياكان خود دست بكشيم و از ديني كه سالها به آن خو گرفته‎ايم جدا شده و به آيين اختراعي و نو و تازه اعتقاد پيدا كنيم.

يونس ـ عليه السلام ـ مي‎گفت: بتها اجسام بي‎شعور هستند و ضرر و نفعي ندارند، و هرگز نمي‎توانند منشأ خير گردند. چرا آنها را مي‎پرستيد؟…

هر چه يونس ـ عليه السلام ـ آنها را تبليغ و راهنمايي مي‎كرد، آنها گوش فرا نمي‎دادند، و يونس ـ عليه السلام ـ را از ميان خود مي‎راندند و به او اعتنا نمي‎كردند.

يونس ـ عليه السلام ـ در سي سالگي به نينوا رفته و دعوتش را آغاز نموده بود. سي و سه سال از آغاز دعوتش گذشت اما هيچ كس جز دو نفر به او ايمان نياوردند، يكي از آن دو نفر دوست قديمي يونس ـ عليه السلام ـ و از دانشمندان و خاندان علم و نبوّت به نام «روبيل» بود و ديگري، عابد و زاهدي به نام «تنوخا» بود كه از علم بهره‎اي نداشت.

كار روبيل دامداري بود، ‌ولي تنوخا هيزم كن بود، و از اين راه هزينه زندگي خود را تأمين مي‎كرد.

يونس ـ عليه السلام ـ از هدايت قوم خود مأيوس گرديد و كاسه صبرش لبريز شد، و شكايت آنها را به سوي خدا برد و عرض كرد: «خدايا! من سي ساله بودم كه مرا به سوي قوم براي هدايتشان فرستادي، آنها را دعوت به توحيد كردم و از عذاب تو ترساندم و مدت 33 سال به دعوت و مبارزات خود ادامه دادم، ولي آنها مرا تكذيب كردند و به من ايمان نيارودند، رسالت مرا تحقير نمودند و به من اهانتها كردند. به من هشدار دادند و ترس آن دارم كه مرا بكشند، عذابت را بر آنها فرو فرست، زيرا آنها قومي هستند كه ايمان نمي‎آورند.»

يونس ـ عليه السلام ـ براي قوم عنود خود تقاضاي عذاب از درگاه خدا كرد، و آنها را نفرين نمود، و در اين راستا اصرار ورزيد، سرانجام خداوند به يونس ـ عليه السلام ـ وحي كرد كه: «عذابم را روز چهارشنبه در نيمه ماه شوال بعد از طلوع خورشيد بر آنها مي‎فرستم، و اين موضوع را به آنها اعلام كن.»

يونس ـ عليه السلام ـ خوشحال شد و از عاقبت كار نهراسيد و نزد تنوخا (عابد) رفت و ماجراي عذاب و وقت آن را به او خبر داد.

سپس گفت: «برويم اين ماجرا را به مردم خبر دهيم.»‌ عابد كه از دست آنها به ستوه آمده بود، گفت: «آنها را رها كن كه ناگهان عذاب سخت الهي به سراغشان آيد»، يونس ـ عليه السلام ـ گفت: «بجاست كه نزد روبيل (عالِم) برويم و در اين مورد با او مشورت كنيم، زيرا او مردي حكيم از خاندان نبوّت است.» آنها نزد روبيل آمدند و ماجرا را گفتند.

روبيل از يونس ـ عليه السلام ـ خواست به سوي خدا بازگردد، و از درگاه خداوند بخواهد كه عذاب را از قوم به جاي ديگر ببرد، زيرا خداوند از عذاب كردن آنها بي‎نياز و نسبت به بندگانش مهربان است.

ولي تنوخا درست بر ضدّ روبيل، يونس ـ عليه السلام ـ را به عذاب رساني تحريص كرد، روبيل به تنوخا گفت: ساكت باش تو يك عابد جاهل هستي.

سپس روبيل نزد يونس ـ عليه السلام ـ آمد و تأكيد بسيار كرد كه از خدا بخواه عذاب را برگرداند، ولي يونس ـ عليه السلام ـ پيشنهاد او را نپذيرفت و همراه تنوخا به سوي قوم رفتند و ‌آنها را به فرا رسيدن عذاب الهي در صبح روز چهارشنبه در نيمه ماه شوّال، هشدار دادند. مردم با تندي و خشونت با يونس و تنوخا برخورد كردند، و يونس ـ عليه السلام ـ را با شدّت از شهر نينوا اخراج نمودند. يونس همراه تنوخا از شهر بيرون آمد، تا از آن منطقه دور گردند، ولي روبيل در ميان قوم خود ماند.

————————–
/1/. تفسير آلوسي، ج 7، ص 184؛ دائره المعارف فريد و جدي، ج 10، ص 1055.
/2/. تاريخ انبياء، عماد زاده،‌ص 686.

انديشه قم


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

مراسم نامگذارى حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم)

مراسم نامگذارى حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم)


روز هفتم فرا رسید.«عبد المطلب‏»،براى عرض سپاسگزارى به درگاه الهى گوسفندى کشت و گروهى را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه،که از عموم قریش‏دعوت شده بود،نام فرزند خود را«محمد»گذارد.وقتى از او پرسیدند:چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید،در صورتى که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟گفت:خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد.در این باره‏«حسان بن ثابت‏»شاعر رسول خدا چنین مى‏گوید:

...

فشق له من اسمه لیجله فذو العرش محمود و هذا محمد
آفریدگار،نامى از اسم خود براى پیامبر خود مشتق نمود.از این جهت(خدا) «محمود»(پسندیده)و پیامبر او«محمد»(ستوده)است و هر دو کلمه از یک ماده مشتقند و یک معنى را مى‏رسانند. (1)

قطعا،الهام غیبى در انتخاب این نام بى‏دخالت نبوده است.زیرا نام محمد،اگر چه در میان اعراب معروف بود،ولى کمتر کسى تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود.طبق آمار دقیقى که بعضى از تاریخ نویسان بدست آورده‏اند،تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذارى شده بودند.چنانکه شاعر در این باره گوید:

ان الذین سموا باسم محمد من قبل خیر الناس ضعف ثمان (2)

کسانى که به نام محمد،پیش از پیامبر اسلام نام گذارى شده بودند،شانزده نفر بودند.

ناگفته پیداست که:هر چه مصداق یک لفظ کمتر باشد،اشتباه در آن کمتر خواهد بود و چون کتابهاى آسمانى،از نام و نشان و علایم روحى و جسمى او خبر داده بودند،باید علایم آن حضرت آنچنان روشن باشد که اشتباه در آن راه پیدا نکند.یکى از آن علایم، نام آن حضرت است.باید مصداق آن به قدرى کم باشد،که راه هر گونه تردیدى را در تشخیص پیامبر گرامى از بین ببرد.مخصوصا هنگامى که بقیه اوصاف و علائم وى ضمیمه نام او گردد.در این صورت،بطور واضح کسى که انجیل و تورات از ظهور او خبر داده است،به خوبى شناخته خواهد شد.

اشتباه خاورشناسان
قرآن مجید،رسول گرامى را به دو و یا چند نام معرفى مى‏کند. (3) در سوره‏هاى آل عمران و محمد و فتح و احزاب،در آیه‏هاى 138 و 2 و 29 و 40،او را به نام‏«محمد»و در سوره‏«صف آیه 6»به نام‏«احمد»خوانده است.علت داشتن دو نام اینست که:مادر رسولخدا،پیش از جدش،نام او را«احمد»گذارده بود،چنانکه در تاریخ منعکس است. (4) بنابراین،آنچه را بعضى از خاورشناسان در مقام اعتراض گفته‏اند که:«انجیل‏»،به تصریح قرآن،در سوره‏«صف آیه 6»،ظهور پیامبرى را بشارت داده است که نام او احمد است نه محمد،و شخصى که مسلمانان به رهبرى او معتقدند،نام او«محمد»است نه احمد،بى اساس است. زیرا قرآنى که پیامبر ما را به نام‏«احمد»معرفى نموده است،در چند جا او را به نام‏«محمد»خوانده است.اگر مدرک آنها براى تعیین نام این پیامبر،قرآن مجید باشد(چنانکه همانست)،قرآن او را به هر دو اسم نامیده،و او را در جائى به نام محمد و در جاى دیگر«احمد»معرفى نموده است.

……………………………………….

منبع: آیت الله جعفر سبحانی-پایگاه حوزه
تنظیم برای تبیان: سید پیمان صابری
1. «سیره حلبى‏»، ج 1/93.
2. همان مدرک/97.
3. به عقیده گروهى دیگر نام پیامبر اسلام نیست، بلکه از حروف مقطعه قرآن به شمار مى‏روند.
4. «سیره حلبى‏»، ج 1/93. برخى عقیده دارند که: الفاظ «طه‏» و «یس‏»، از اسامى پیامبر گرامى اسلام حضرت محمد (ص) است.


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

واكاوي جنگ احد

واكاوي جنگ احد


در جنگ احد در ابتدا مسلمانان پیروز میدان بودند ولی چه عواملی باعث شد در چشم بر هم زدنی معادله تغییر کرده و مسلمانان شکست خورده و خسارات زیادی را متحمل بشوند؟ آیا ترفندهای دشمن در زمانه ما نیز جریان دارد؟
در سال سوم هجری مشرکین به خاطر تلافی شکستی که در جنگ بدر از مسلمانان خورده بودند با لشکری چند هزار نفری به سمت مدینه رهسپار شدند،

...

p> در این هنگام عباس عموى پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم که هنوز اسلام نياورده بود، و در ميان قريش به كيش و آئين آنان باقى بود، ولى از آنجا كه به برادرزاده خود،

زياد علاقمند بود،، بى درنگ نامه‏‌اى نوشت و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را از این ماجرا آگاه کرد

و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پس از مشورت با مسلمانان طبق نظر اكثريت مسلمانان كه جمع زيادى از آنان را جوانان تشكيل مى‏‌دادند،

لشكرگاه را به بيرون شهر و با لشکری ۷۰۰ نفری در دامنه كوه احد سنگر گرفت.
جنگ شروع شد، مسلمانان با يك حمله شديد توانستند، لشگر قريش را در هم بشكنند، آن‌ها پا به فرار گذاشتند، و سربازان اسلام به تعقيب آنها پرداختند،

اما عواملی باعث شد که در زمان کوتاهی ورق برگشته و پیروزی شیرین به شکستی تلخ منجر شود و سربازان دلیری به شهادت برسند که آن عوامل عبارتند از:
۱: حب دنیا و عدم اطاعت از پیامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم:

پیامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم قبل از شروع جنگ” عبد اللَّه ابن جبير” را با پنجاه نفر از تيراندازان ماهر، مامور ساخت

در دهانه شكاف كوه قرار گيرند، و به آن‌ها اكيدا توصيه كرد كه در هر حال از جاى خود تكان نخورند و پشت سر سپاه را حفظ كنند،

و فرمود حتى اگر ما دشمن را تا مكه تعقيب كنيم و يا اگر دشمن ما را شكست داد و ما را تا مدينه مجبور به عقب‌نشينى كرد،

باز هم از سنگرگاه خود دور نشويد، ولی جمعى از تازه مسلمانان بخيال اينكه دشمن شكست‏ خورده است

براى جمع ‏آورى غنائم يك مرتبه پست‌هاى خود را ترك كنند، و حتى تيراندازانى كه در بالاى كوه ايستاده بودند، سنگر خود را ترك گفتند و به ميدان جنگ ريختند،

و هر قدر عبد اللَّه بن جبير دستور پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم را متذكر شد [۱]

به جز عده كمى كه عددشان حدود ده نفر بود، در جايگاه حساس خود نايستادند.
نتيجه مخالفت دستور پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم اين شد كه” خالد بن وليد” با دويست نفر ديگر كه در كمين بودند

چون شكاف كوه را از پاسداران خالى ديدند، به سرعت بر سر” عبد اللَّه ابن جبير” تاختند و او را با يارانش كشتند، و از پشت سر به لشكر اسلام حمله آوردند.
۲: شایعه سازی دشمن: در اثنای جنگ فريادى برخاست كه محمد صلي الله عليه وآله وسلم كشته شد،

این شایعه همچون آب سردی بود که وجود بسیاری از مسلمانان ضعیف الایمان را سست کرد و وجودشان را سرشار از ترس نمود

تا جایی که به جای مقابله با دشمن کافر و سمتگر پا به فرار گذاشته و عرصه را برای ضربه های شکننده دشمن فراهم کردند،

و لذا خداوند متعال آنها را مورد توبیخ قرار داده و در این خصوص می فرماید:
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ ينْقَلِبْ عَلى عَقِبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ اللَّهَ شَيئاً وَ سَيجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ”

[سوره آل عمران آیه ۱۴۴] محمد «صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله» فقط فرستادة خدا است، و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، اگر او بميرد يا كشته شود،

شما به عقب بر مي‎گرديد؟ (اسلام را رها كرده و به دوران جاهليت و كفر بازگشت مي‎كنيد؟)

و هر كس به عقب برگردد، هرگز به خدا ضرري نمي‎زند، خداوند به زودي شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد.»
۳: عدم استقامت مسلمانان: مسلمانان که همگی به جمع غنایم مشغول بودند ناگهان خود را زیر شمشیرهای برهنه دیدند

و لذا به جای این که صبر و استقامت کرده و با شهامت و شجاعت مجددا دشمن را زمین‌گیر کنند، پا به فرار گذاشتند

و اگر شهامت‌های حضرت حمزه سید الشهدا و حضرت علی «علیه‌السلام» نبود فاتحه اسلام خوانده شده بود،

در این عرصه حضرت حمزه به شهادت رسید و حضرت على «علیه‌السلام» با كمال رشادت مى‏‌جنگيد، تا اينكه شمشيرش شكست،

پيغمبر  صلي الله عليه وآله وسلم شمشير خود را كه موسوم به” ذو الفقار” بود، به على «علیه‌السلام» داد.

سرانجام پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم با فداکاری حضرت علی در جايى سنگر گرفت،

و على «علیه‌السلام» هم چنان از او دفاع مى‏‌كرد، تا آنكه طبق نقل بعضى از مورخان بيش از شصت زخم به سر، صورت و بدن او وارد آمد،

و در همين موقع بود كه پيك وحى به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم عرضه داشت:
«اى محمد صلي الله عليه وآله وسلم ! معناى مواسات همين است، پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: على از من است و من از اويم”

و جبرئيل افزود: و منهم از هر دو تاى شما!»[۲]
امام صادق عليه السلام مى‏‌فرمايد: پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پيك وحى را ميان زمين و آسمان مشاهده كرد كه مى‌‏گويد:

لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على [۳]
در زمانه ما نیز همه این ترفنده وجود دارد، دشمن برای رسیدن به اهداف شوم خود، دنیا را برای فریب سربازان اسلام زینت می‌دهد

و بدین وسیله آن‌ها را از اطاعت امام و رهبرشان باز می‌دارد، دشمن در این عرصه از ایجاد شایعات و تولید و انتشار دورغ استفاده می‌کند

و در این راه تا جایی پیش می‌رود که استفامت و روحیه ایثارگری را از مسلمانان می‌گیرد.

با توجه بر مطالب بیان شده بر همه مسلمانان توصیه می‌شود که از کلمات قران کریم و تجربیات گذشته الهام بگیرند

تا بتوانند در هر زمانی دشمن را شناخته و اقدامات لازم در جهت مقابله با آنها را انجام بدهند.
……………………………………..
پی نوشت‌ها:
[۱] «ً فَقَالَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَيْرٍ الْغَنِيمَةَ ظَهَرَ أَصْحَابُكُمْ فَمَا تَنْتَظِرُونَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ أَ نَسِيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمَّا أَنَا فَلَا أَبْرَحُ مَوْقِفِي الَّذِي عَهِدَ إِلَيَّ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ مَا عَهِدَ فَتَرَكُوا أَمْرَهُ وَ عَصَوْهُ بَعْدَ مَا رَأَوْا مَا يُحِبُّونَ وَ أَقْبَلُوا عَلَى الْغَنَائِمِ فَخَرَجَ كَمِينُ الْمُشْرِكِينَ عَلَيْهِمْ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ فَانْتَهَى إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَيْرٍ فَقَتَلَهُ» [إعلام الورى بأعلام الهدى، ص: ۸۲]
[۲] «قَالَ الصَّادِقُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذِهِ لَهِيَ الْمُوَاسَاةُ يَا مُحَمَّدُ قَالَ إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ قَالَ جَبْرَئِيلُ وَ أَنَا مِنْكُمَا» [همان مدرک ص ۸۳]
[۳] تفسیر مجمع البیان ج۱ ص ۴۹۷


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

زیبایی اخلاق پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)

زیبایی اخلاق پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)


پیامبر خوبی ها

بدون تردید یکی از عوامل اساسی گسترش سریع اسلام در بین جوامع مختلف خلق و خوی رسول

گرامی(صلی الله علیه وآله) می باشد که خداوند متعال در قرآن شریف از آن با عنوان خلق عظیم

یاد کرده است.

...

«وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم[قلم۴]قطعاً تو را خویی والاست.»

امروز یکی از وظایف مهم پیروان رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) تبلیغ و تبیین سیره اجتماعی و فردی ایشان میباشد.

به حق باید گفت نمی توان تمام خصائص رسول مهربانی ها را به بیان و قلم آورد،

اما آب دريا را اگر نتوان کشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد. از این رو در ادامه به بیان برخی از

ویژگیهای رسول خوبی ها می پردازیم:


۱. در سلام کردن بر همگان، حتی کودکان پیشدستی می کرد؛


۲. بیشتر دو زانو می نشست و پای خود را در برابر دیکران دراز نمی کرد؛


۳. هرگاه به مجلسی گام می نهاد، در نزدیکترین جای ممکن می نشست و اجازه نمی داد کسی

جلوی پایش بایستد؛


۴. سخن همنشین خود را قطع نمی کرد و با او به گونه ای رفتار می نمود که او می پنداشت هیچ

کس نزد حضرت، بهتر از او نیست؛


۵. آرام و شمرده سخن می گفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمی ساخت؛


۶. هرگاه از کسی آزرده می شد، در سیمایش آثار ناراحتی نمایان می شد، ولی کلمه ای به منظور

اعتراض بر زبان نمی آورد؛


۷. از بیماران عیادت می کرد و در تشییع جنازه، حاضر می شد و به قول امیرالمومنین علیه

السلام در نهج البلاغه (طبیب دوار) طبیبی بود که خود پیش بیمار می رفت؛


۸. جز در مقام داد خواهی، اجازه نمی داد کسی در حضور او، علیه دیگری سخنی بگوید یا دشنام

دهد.[۱]

داستان:

روزی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) با همسرشان عایشه نشسته بودند که مرد یهودی وارد

شد. 

آن مرد یهودی به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»، یعنی مرگ بر شما.

بعد از مدتی فرد دیگری وارد شد و همان کار مرد یهودی را تکرار کرد.

مقصود آن دو نفر از این برخورد این بود که با این کار خود رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) را

آزار دهند.

در این هنگام عایشه سخت عصبانی شد و فریاد بر آورد که: مرگ بر خود شما…

رسول خدا (صلی الله علیه وآله عایشه را از دشنام منع کردند و فرمودند: دشنام، اگر مجسم گردد،

بدترین و زشت ترین چهره ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری، روی هرچه گذاشته شود،

آن را زیبا می کند و زینت می دهد. و از روی هر چیزی بر داشته شود، از قشنگی و زیبایی آن می

کاهد.

چرا خود را ناراحت میکنی؟

عایشه در جواب گفت: ای رسول خدا آنان در صدد آزار و اذیت شما هستند.

حضرت در جواب عایشه فرمودند: من هم در جواب گفتم: «علیکم»ـ بر خود شماـ همین اندازه

کافی بود. [۲]

باشد که ان شالله با لطف حضرت حق و مطالعه بیشتر در سیره ی نبوی بتوانیم ایشان را الگوی

خود در تمام شئون زندگی قرار دهیم.

پی نوشت ها:
۱. محمد،خاتم پیامبران،ج۱، ص۳۹۲
۲. داستان راستان، ج۱، ص۱۴۱. وسایل الشیعه، ج۱۲، ص۷۸


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

23
شهریور

توبه و بازگشت به درگاه الهی عامل سعادت

توبه و بازگشت به درگاه الهی عامل سعادت


از جمله سفارشات و دستورات ارزشمندی که حضرت صالح(علیه‌السلام) آن را به قوم خود یادآور می‌شدند، استغفار و بازگشت به درگاه الهی بود، دستورالعمل بسیار ارزشمندی که موجب فلاح و رستگاری در دنیا و آخرت می‌شود.

...

خداوند متعال نیز ثمرات ارزشمندی را در این زمینه بیان فرموده است.

« قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛[نمل/۴۶][صالح‏] گفت:

«اى قوم من، چرا پيش از [جُستنِ‏] نيكى، شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خدا آمرزش نمى‏خواهيد؟

باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.»
ویژگی‌های قوم ثمود
۱-از بین بردن معجزه‌ی الهی و درخواست عذاب
هرچند حضرت صالح (علیه السلام) قوم خود را به شیوه های مختلفی همچون معجره‌ی بیرون آوردن شتر از دل کوه به توحید و یگانه پرستی دعوت می‌نمود ولی این قم لجوج و متکبر با بی‌عتنایی به آن نصایح خیر خواهانه و از بین بردن معجره‌ی الهی وبا بیانی تمسخر آمیزکه حاکی از جهل و عدم باور آنها به رسالت این پیامبر الهی بود عذاب زود هنگام را طلب می‌کردند.
«فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلين؛ [اعراف/۷۷] پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند: «اى صالح، اگر از پيامبرانى، آنچه را به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور..»
۲- قوم ثمود سمبل ستمگری
در فرهنگ قرآن ظلم وستگری یکی از مهمترین مولفه‌های شقاوت و بدبختی به حساب می‌آید

چرا که عذاب سخت الهی را به دنبال دارد خداوند متعال در معرفی قوم ثمود ایشان را با ویژگی ستمکردن معرفی می‌نماید:

«فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛[توبه/۷۰]

خداوند به آنها ستم نكرد، امّا خودشان بر خويشتن ستم مى‏كردند.»
۳-اقرار به کفر
از خصوصیات قوم ثمود همانند قوم نوح و عاد این است که پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند،‌

ولی آنها به جای ایمان آوردن و پذیرفتن دعوت پیامبر خود از روی تعجب و استهزاء دست بر دهان گرفتند و صریحاً گفتند:

« وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي‏ شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريب؛[ابراهیم/۹] و گفتند:

«ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‏ايد، كافريم! و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مى‏خوانيد، شكّ و ترديد داريم!»
۴- مجذوب زیبا نمایی شیطان شدن
از جمله حربه‌های شیطان برای گمراه کردن افراد استفاده از عنصر زیبایی است. هر انسانی به طور فطری و غریزی طالب زیبایی است شیطان نیز بی خوبی در بسیاری از موارد از این مسأله استفاده نمود و زشتی‌های دنیا را برای افراد

زینت داده و بدین وسیله آنها را به سوی زشتی ها سوق می دهد.
«وَعاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرينَ؛[عنکبوت/۳۸]

ما طايفه «عاد» و «ثمود» را نيز (هلاك كرديم)، و مساكن (ويران شده) آنان براى شما آشكار است

شيطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود، از اين رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالى كه بينا بودند.»
۵-مفسده جویی
هرچند حضرت با خیر خواهی و تحمل سر سختی‌های آن قوم جاهل و گمراه آنها را به سوی دریچه‌های هدایت و سعادت رهنمود میکرد

ولی آنها به دنبال از بین بردن و قتل این پیامبر الهی بودند
« وَ كانَ فِي الْمَدينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (نمل/۴۸)

و در آن شهر، نه گروهك بودند كه در زمين فساد مى‏كردند و اصلاح نمى‏كردند.»
از جمله مصادیق زشت فساد در روی زمین از بین بردن ولی خداست؛

چرا که قوم گمراه ثمود این چنین به فکر از بین بردن پیام آور الهی بودند« [با هم‏] گفتند:

«با يكديگر سوگند بخوريد كه: حتماً به [صالح‏] و كسانش شبيخون مى‏زنيم، سپس به ولىّ او خواهيم گفت:

ما در محلّ قتل كسانش حاضر نبوديم، و ما قطعاً راست مى‏گوييم.»[نمل/۴۹]
۶- نافرمانی از خدا
حضرت صالح برای بیان حقانیت دعوت خود با آوردن معجزهای الهی همچون بیرون آوردن شتر از دل کوه به

دنبال اقناع آن قوم بود ولی آن قوم لجوج نه تنها به آورد معجزه حضرت صالح ایمان نیاوردند بلکه آن را نیز از بین بردند.

این در حالی است که حضرت صالح قبل ازآن به حفظ و نگهداری آن معجزه‌ی الهی تأکید فراوانی داشته بود.
«وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ في‏ أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَريبٌ فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا

في‏ دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ؛[هود۶۵-۶۴]

«و اى قوم من، اين ماده شتر خداست كه براى شما پديده‏اى شگرف است.

پس بگذاريد او در زمين خدا بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابى زودرس فرو مى‏گيرد.»
پس آن [ماده شتر] را پى كردند، و [صالح‏] گفت: «سه روز در خانه‏ هايتان برخوردار شويد. اين وعده‏اى بى‏دروغ است.
« فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ؛ [ذاریات/۴۴] آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند،

و صاعقه آنان را فراگرفت در حالى كه (خيره خيره) نگاه مى‏كردند (بى‏آنكه قدرت دفاع داشته باشند)!»
۷- تکذیب پیامبران
قوم ثمود از قدیمی ترین اقوامی بودند که در منطقه‌ای کوهستانی میان حجاز و شام زندگی میکردند.

آنها زندگی مرفه،‌سرزمینی آباد،‌ دشتهای مسطح،‌با خاک مساعد برای کشت و زرع،‌ و قصرهای مجلل

و خانه‌های مستحکم داشتند،‌ اما شکر آن همه نعمت را به جای نیاوردند وسر به طغیان برداشتند،‌

پیامبرشان صالح را تکذیب کردند و آیات الهی را به ریشخند گرفتند[۱]
«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلينَ إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ؛[شعراء/۱۴۲-۱۴۱] ثموديان، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند

آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟»
نکته ها و پیام ها
۱-پایه و اساس رسالت تمام انبیاء دعوت به توحید و یگانه پرستی بوده است.
۲-از جمله مهمترین آموزه‌های وحیانی توصیه به تقوای و پرهیز از گناهان و رذایل اخلاقی است.
۳-از جمله عوامل گمراهی اقوام مختلف، فریفته شدن اغواهای شیطانی و زیبانمایی‌های او می باشد.
______________
[۱]. فتاح مرتضوی،‌اشخاص و شاخص‌های قرآنی به نقل از تفسیر نمونه: ج۲۷،ص۵۴.


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...