10
مهر

مقام امامت در دوران كودكى

مقام امامت در دوران كودكى
امام جواد(ع ) فرزند حضرت رضا(ع ), پس از شهادت پدردرسال204 قمرى , در نه سالگى به امامت رسيد و پس از هفده سال امامت به تحريك معتصم عباسى همسر جفا كارش او را در26سالگى به شـهـادت رسـانـد.
عـلـى بن اسباط كه يكى از ياران امام جواد(ع ) بود مى گويد: به حضور امام جـواد(ع ) رسـيـدم و بـه خوبى به قامت او خيره شدم , براى اين كه او را كاملا به ذهن خود بسپارم تـاوقتى كه به مصر باز مى گردم , چگونگى زيارت آن حضرت را براى دوستانم نقل كنم .
در همين هـنگام كه چنين فكرى از ذهنم مى گذشت ,آن حضرت كه گويى تمام فكر مرا خوانده بود, رو به سوى من كرد وفرمود: اى على بن اسباط, اراده خداوند در مورد امامت , مانند اراده اودرباره نبوت است و در قرآن مى فرمايد: ما به يحيى در كودكى , فرمان نبوت و عقل كافى داديم .

بـيـان : جـداى از مساله امامت و نبوت كه كودكانى اين مقامات رااحراز كرده اند, نكته اى كه شايد بتوان از اين روايت استفاده كرد اين است كه كودكان قابليت هاى زيادى را براى قبول مسؤوليت ها دارنـد,چـرا كـه شـواهـد زيادى در دست است كه انسان هاى با استعدادى ,درسن كودكى به مقام اجتهاد رسيده يا موفق به كسب درجه دكترى شده اند.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
10
مهر

بلند همتى در كودك , بزرگى مى آفريند

بلند همتى در كودك , بزرگى مى آفريند
عـبـداللّه مـبارك گويد: سالى براى حج به مكه رفتم .
در آن سفر,كودكى هفت يا هشت ساله را ديـدم كـه در كنار كاروان , بدون توشه ومركب حركت مى كرد.
نزد او رفتم و گفتم : با چه چيزى اين بيابان و راه طولانى را مى پيمايى ؟ گفت : با خداى پاداش دهنده .
اين كودك ناشناس , در چشمم بزرگ آمد.
گفتم : پسرم , زاد و توشه و مركب تو كجاست ؟ فرمود: زاد و توشه ام , تقواست و مركبم , دو پايم هست و قصدم خدا مى باشد.
وقـتـى ايـن سخنان نغز را از آن كودك شنيدم , به نظرم بسيار بزرگ آمد.
پرسيدم : از كدام طايفه هستى ؟ فرمود: از طايفه مطلب .
گفتم : پسر چه كسى هستى ؟ فرمود: هاشمى .
گفتم : از كدام شاخه هاشمى ؟ گفت : از علوى فاطمى .
پـس از آن ديـگـر او را نـديـدم تـا اين كه به مكه رسيدم و بعد ازانجام دادن مناسك حج , به ابطح (مـحـلـى نزديك مكه ) رفتم .
ناگهان عده اى را ديدم كه دور شخصى حلقه زده اند.
به پيش رفتم .
ديـدم هـمـان كـودك است .
از جمعيت نامش را جويا شدم .
گفتند: اين شخص زين العابدين , امام سجاد است .

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
10
مهر

فرق گذاشتن در احترام بين پدر و پسر

فرق گذاشتن در احترام بين پدر و پسر
مـردى بـا پسرش به عنوان ميهمان بر على (ع ) وارد شد.
على (ع ) بااكرام و احترام بسيار آنها را در صـدر مـجـلـس نـشـانـد و خـودش روبـه روى آنـها نشست .
موقع صرف غذا رسيد.
غذا آوردند و صرف شد.
بعد از غذا, قنبر غلام معروف على (ع ) حوله و تشت و ابريقى براى شستن دست آورد.
عـلـى (ع ) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست ميهمان رابشويد.
ميهمان خود را عقب كشيد و گفت : مگر چنين چيزى ممكن است كه من دست هايم را بگيرم و شما آنها را بشوييد.
على (ع ) فرمود: برادر تو مى خواهد عهده دارخدمت توشود.
خلاصه حضرت با اصرار زياد دست ميهمان را شست .
آن گاه به پسر برومند خود محمدبن حنفيه گـفـت : ايـنـك تـو دسـت پسر رابشوى .
من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر رابشوى .
اگر پدر اين پسر در اين جا نمى بود و تنها خود اين پسر,ميهمان ما بود, من خودم دستش را مـى شـسـتـم .
اما خداوند دوست داردآن جا كه پدر و پسرى هر دو حاضرند, بين آنها در احترام گذاشتن فرق گذاشته شود.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
10
مهر

كودك باهوش و خداشناس

كودك باهوش و خداشناس
يكى از حكماى بزرگ به ديدن يكى از دوستان خود رفت .
آن شخص پسر كوچكى داشت كه با وجود كـوچـكـى سـن , خـيـلى هوشياربود.
حكيم به آن طفل فرمود: اگر به من بگويى خدا كجاست , يك عددپرتقال به تو خواهم داد.
پسر با كمال ادب جواب داد: من به شما دودانه پرتقال مى دهم اگربه من بگوييد خدا كجانيست .
حكيم از اين پاسخ و حاضر جوابى متعجب گرديد و او را موردلطف خود قرار داد.

بـيـان : گـرايـش بـه خدا, در نهاد همه انسان ها به وديعه گذاشته شده است .
كما اين كه خداوند مى فرمايد: همه افراد بر فطرت خداشناسى آفريده مى شوند.
اين فطرت پاك و الهى بايد دور از محيطهاى آلوده حفظ شود,وگرنه در محيط آلوده , فطرت نيز از مسير الهى خود منحرف خواهدشد.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
10
مهر

جنايت تبعيض بين دختر و پسر

جنايت تبعيض بين دختر و پسر
قـيس بن عاصم كه در ايام جاهليت از اشراف و رؤساى قبايل بود,پس از ظهور اسلام , ايمان آورد.
روزى در سـنـيـن پـيـرى به منظورجستجوى راه مغفرت الهى و جبران خطاهاى گذشته خود, شرفياب محضر رسول اكرم (ص ) گرديد و گفت : در گذشته , جهل و نادانى ,بسيارى از پدران را بـر آن داشـت كـه بـا دسـت خويش , دختران بى گناه خود را زنده به گور سازند.
من نيز دوازده دخـتـرم را در مـدت انـدك زنده به گور كرده ام .
همسرم سيزدهمين دخترم را پنهان از من زاييد وشـيـر داد و چـنـيـن وانـمود كرد كه نوزاد مرده به دنيا آمده است .
سال هاگذشت و دخترم نزد خويشان همسرم بزرگ شد.
تا روزى هنگامى كه ناگهان از سفرى بازگشتم , دخترى خردسال را در سـراى خـود ديدم .
چون شباهتى كامل به فرزندانم داشت , درباره اش به ترديدافتادم و بالاخره دانستم دختر من است .
بى درنگ دختر را كه زارزارمى گريست , كشان كشان به نقطه دورى بردم و به ناله ها و التماس هاى دلخراشش اعتنا نكردم و زنده به گورش نمودم .
قـيـس پـس از نـقـل مـاجراى خود, به انتظار جواب , سكوت كرد,درحالى كه از ديده هاى رسول اكـرم (ص ) قـطـره هـاى اشـك فـرو مـى چـكيدو باخود زمزمه مى فرمود: آن كه رحم نكند بر او رحم نشود.
پيامبر(ص ) سپس به قيس خطاب كرد و فرمود: روز بدى در پيش خواهى داشت اى قيس ! قيس پرسيد: اينك براى تخفيف بار گناهم چه كنم ؟ حضرت پاسخ داد: به عدد دخترانى كه كشته اى , كنيز آزادكن .

بيان : تبعيض بين دختر و پسر در يك خانواده و فرق گذاشتن بين فرزندان , به هر دليلى كه باشد, از جـهـت تـربـيـتـى تـوجيه نمى پذيرد,اگرچه تبعيض فقط در نگاه كردن باشد, چرا كه كودك عقده اى بارمى آيد.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم