27
شهریور

شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

تاریخ شهادت : 10 محرم سال 61 هجری
شناسنامه حضرت ابوالفضل علیه السلام

عباس بن علی ( علیه السلام) پدرش امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، مادرش فاطمه‏ ام‏ البنین و کنیه‏ اش ابوالفضل و ملقب به قمر بنی هاشم و سقای کربلا است . حضرت ابوالفضل در چهارم شعبان سال 26 هجری متولد شد. «عباس‏» جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود . وقتی‏که سوار اسب می ‏شد، پاهایش به زمین می ‏رسید . او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین ( علیه السلام) در میان همه جوانان و رجال اهل‏بیت ( علیه السلام) نظیر نداشت. در جنگ‏های صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت.

به خاطر سیمای جذاب و نورایش، او را «قمر بنی هاشم‏» می‏ خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه‏ ها، «سقا» لقب یافت .

امام سجاد ( علیه السلام) می‏فرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هایش قطع شد . خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز می‏کند . چنانکه خداوند برای جعفر بن ابیطالب قرار داده است .» حضرت ابوالفضل در کربلا سی و چهار ساله بود .
همسر و فرزندان حضرت عباس علیه السلام

پیوند مقدس حضرت عباس علیه ‏السلام با لبابه دختر عبیداللّه‏ بن عباس، نقش مهمی در شخصیت او داشت ؛ ایمان نهفته در اعماق قلب وی را استحکام بیشتری بخشید، برکاتی ارزشمند به جای گذاشت و فرزندانی کوشا و شکیبا که هر یک صحیفه‏ ای از فضیلت «ابوالفضل» بود، پدید آورد. عبیداللّه‏، نخستین پسر او، قاضی مکه و مدینه شد و فرزندان او همگی از عالمان برجسته شیعی گردیدند. عظمت عبیداللّه‏ چنان بود که امام سجاد علیه ‏السلام او را تربیت نمود و سپس دخترش خدیجه را به ازدواج او درآورد. فضل، دیگر فرزند قمر بنی هاشم است که گستره دانش او زبانزد همگان بود؛ به گونه‏ای که برخی از خردورزان، کنیه ابوالفضل را برای حضرت عباس علیه ‏السلام ، برخاسته از وجود این فرزند با فضیلت دانسته ‏اند. دیگر فرزند او، محمد بود که در واقعه کربلا، در سن پانزده سالگی جام شهادت را نوشید.

برادران حضرت عباس

حضرت عباس دارای سه برادر بود بنام‏های: جعفر، عبدالله و عثمان، که تمامی آنان در روز عاشورای سال 61 هجری در رکاب برادر و سرور خود سیدالشهدا حضرت امام حسین علیه‏ السلام شربت شیرین شهادت نوشیدند.
ویژگیهای حضرت عباس علیه السلام

1- ایمان راسخ: حضرت عباس علیه السلام به دلیل پرورش در دامان خانواده ای مؤمن و پرهیزکار، به کامل‏ترین مراحل ایمان رسیده و در راه حاکمیت احکام الهی آماده شهادت بود.

2- بصیرت: امام صادق علیه السلام در توصیف صفات حضرت عباس ( علیه السلام) می ‏فرمایند: «خدا رحمت کند عموی ما عباس را، او از بصیرت و ژرف بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود . به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد.

3- وفاداری: امام صادق علیه السلام با اشاره به نهایت وفاداری علمدار کربلا فرمود: «شهادت می‏ دهم که در برابر جانشین رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) همواره تسلیم بودی … همیشه به جهت‏ خدا وفادار ماندی و لحظه ‏ای از خیرخواهی برای او کوتاهی نکردی …» .

در زیارت نامه ‏ای که امام صادق علیه ‏السلام آن را به اصحاب خود تعلیم می‏دادند می‏فرمایند: «شهادت می‏دهم که تو، ای عباس، نسبت به جانشینی رسول خدا (امام حسین علیه ‏السلام ) در مقام تسلیم و تصدیق نهایت تلاش را به انجام رساندی و تا وقتی زنده بودی وفادار ماندی و خیرخواهی را در حق او به تمامی به جای آوردی». تقریبا در تمام زیارت‏نامه‏ هایی که از ائمه اطهار علیه‏ السلام در حق حضرت قمر بنی هاشم وارد شده است، شهادت به وفاداری بی ‏نظیر آن حضرت تصریح شده است: «اَشْهدُ لَکَ… بِالوَفاء و النَّصیحة لَخَلَفِ النّبی صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله‏ وسلم ».

4- ادب: قمربنی هاشم دارای منزلتی خاص است . حضرت عباس ( علیه السلام) بدون اجازه در کنار امام حسین ( علیه السلام) نمی ‏نشست; هنگامی که در حضور برادر می ‏نشست، همانند یک بنده در مقابل مولای خود بر روی دو زانو در کمال تواضع می‏ نشست.

5- جوانمردی: هنگامی که عباس تنهایی امام را دید، اجازه خواست تا عازم میدان شود. امام از او درخواست کرد تا برای کودکان حرم کمی آب تهیه کند . مشک و نیزه‏ اش را برگرفت و پس از شکستن محاصره فرات، وارد آن شد . برای لحظه‏ ای قصد آشامیدن آب جاری فرات کرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشیدن آب بازداشت.

6- رشادت: شجاعت‏ حضرت عباس علیه السلام در میان اصحاب امام حسین علیه السلام بی نظیر بود، چگونگی شهادت او، و رجزهای او، و جهاد او با دست بریده، همه بیانگر اوج صلابت و شهامت او است، او تنها به سوی آب فرات رفت، و در برابر چهار هزار نفر تیرانداز قرار گرفت، صف آنها را با کشتن هشتاد نفر از آنها، درهم شکست و خود را به آب فرات رسانید

7- صبر و استقامت و …
خبر از حوادث آینده

روزی امّ‏ البنین امیرمؤمنان علیه السلام را مشاهده کرد که عباس را در آغوش گرفته و بردستانش بوسه می‏زند و می ‏گرید. چون آن بانوی با فضیلت این گونه دید، دچار نگرانی و ناگواری شد؛ زیرا سابقه نداشت که فرزندی چنین نیک منظر و صاحب شمائل علوی، برای پدرش اضطراب و پریشانی به همراه آورد و برحسب ظاهر، عاملی که موجب آشفتگی شود در وی دیده نمی ‏شد. پس امّ ‏البنین سبب را از حضرت پرسید. حضرت علی علیه‏ السلام او را نسبت به حقیقتی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، آگاه کرد و فرمود دستان فرزندش در راه مددرسانی به امام حسین علیه‏ السلام قطع می‏ شود. با شنیدن این خبر غیبی، صدای فریاد و شیون آن مادر دلسوخته از خانه علی علیه‏ السلام بلند شد و اهل منزل نیز به نوحه ‏گری پرداختند. حضرت افزود: ای امّ ‏البنین! نور دیده ‏ات نزد خداوند منزلتی بزرگ دارد و پروردگار در عوضِ دو دست بریده‏ اش، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با ملائکه در بهشت به پرواز در می ‏آید، همان گونه که از قبل، این لطف را به جعفر بن ابی‏طالب عنایت نموده است. امّ‏ البنین با شنیدن این بشارت ابدی و سعادت جاودانه، مسرور گردید.

رد امان نامه دشمن

آوازه دلاورمردی ‏های حضرت عباس(علیه‏السلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ ‏البنین(علیهاالسلام) عمه او می‏شد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس(علیه‏السلام)و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.

شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می‏ دانست این تلاش‏ها بی ‏نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می‏ انگاشت او از جنگ طفره می‏رود، گفت:

«اکنون بگو چه می‏کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام می‏دهی و با دشمن می‏جنگی و یا به کناری می‏روی و لشکر را به من وامی‏گذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ‏ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟

حضرت عباس(علیه‏السلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن‏ها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت عباس(علیه‏ السلام)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان می‏دهی، در حالی که پسر رسول‏ خدا(صلی الله علیه و آله) امان ندارد؟!» شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس(علیه‏ السلام)و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.


چگونگی شهادت

 

در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین (علیه السلام) و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیه‏ السلام شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس علیه‏ السلام را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با ده سوار همراه شد و مَشک‏ها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن ‏زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند. عباس پس از آن رجزی خواند و بر آنها حمله کرد. … آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند… وقتی که امام حسین ( علیه السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس ( علیه السلام) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و لت‏حیلتی.
تدفین حضرت عباس توسط امام سجاد عليه السلام

حضرت سجاد علیه السلام هنگامی که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که به بنی ‏اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس ‏علیهما السلام به آنها اجازه مشارکت نداد، وقتی پرسیدند; تو تنها چگونه می‏توانی؟ فرمود: «ان معی من یعیننی‏» با من کسی هست که کمکم کند .(فرشتگان عالم غیب به یاریم می‏آیند).
مرقد مطهر حضرت عباس علیه السلام

مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس در نزدیکی قبر برادرش امام حسین علیه السلام در کربلاست.
مرثیه ای در باب حضرت عباس علیه السلام

زینب کبری از پدر می ‏پرسد: پدر، نام و کنیه برادرم چیست؟ حضرت امیر علیه السلام می ‏فرماید: نامش عباس، کنیه ‏اش ابوالفضل، والقابش بسیار است: ماه بنی ‏هاشم و سقا و . . . .

زینب: پدر در نام «عباس‏» نشانی از شجاعت و جوانمردی و در کنیه ابوالفضل، نشانی از شهامت و تفضل و در لقب «ماه بنی ‏هاشم‏» نشانی از جمال ‏و زیبایی است; ولی لقب «سقا» چرا؟ مگر شغل برادرم آب آوردن است!

پدر: نه دخترم، کار او آب دهی نیست; بلکه او عشیره و بستگان خود را آب می‏دهد (تشنگان اهل بیت در کربلا) اشک از دیدگان زینب جاری شد; ولی پدر فرمود: گریه نکن تو را با او رابطه ‏و کاری هست
عباس نامدار چو از پشتِ زین فتاد گفتی قیامت است که مه بر زمین فتاد
آه از دمی که بهر سکینه به دوش مشک لابد به راه از پیِ ماء مَعین فتاد
اندر فرات راند و پر از آب کرد کف بر یاد حلق تشنه‏ی سلطانِ دین فتاد
از کف بریخت آب و پر از آب کرد مشک زان پس میان دایره‏ی اهل کین فتاد
افتاد بر یسار و یمین لرزه عرش را چون هر دو دست او ز یَسار و یمین فتاد
فریاد از آن عمود که دشمن زدَش به سَر  وانگاه مَغْفَرش ز سرِ نازنین فتاد

شخصيت شناسي حضرت اباالفضل العباس عليه السلام

حوزه


free b2evolution skin
27
شهریور

ادب حضرت عبّاس «علیه السلام» در دوران کودکی

یکی از ارزش های والای انسانی و اسلامی، رعایت ادب است. ادب در برابر بزرگان و مقدّسات و در همه موارد زندگی، زینت اخلاق است و از عوامل و ارکان مهم شخصیت معنوی است. امیرمؤمنان علی علیه السلام در ضمن سفارش به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: «یا بُنَی اَلاْدَبُ لِقاحُ الْعَقْلِ…؛ پسرم! ادب بارور شدن عقل و بیداری قلب و سرفصل فضیلت و ارزش هاست».

 

 

 

نیز فرمود: «مَنْ اَخَّرَ عَدَمُ اَدَبِهِ لَمْ یقَدِّمْهُ کِثافَهُ حَسَبِهِ؛ کسی که بی ادبی، او را عقب انداخت،عظمت مقام حَسَب و فامیل، او را به جلونخواهد انداخت».

و نیز فرمود: «لامِیراثَ کَاْلاَدَبِ؛ هیچ  ارثی ارزشمندتر از ادب نیست».

بر همین اساس، حضرت علی علیه السلام فرزندانش را به خوبی تربیت کرد، از این رو آنان از با ادب ترین افراد جامعه خود بودند. حضرت عبّاس علیه السلام از همین مکتب درخشان، درس ادب آموخته بود؛ لذا از ویژگی های زندگی سراسر درخشان حضرت عبّاس علیه السلام ادب او در همه دوران سال های زندگی اش از کودکی تا آخر عمر بود. در این راستا نظر شما را به چند نمونه زیر جلب می کنیم:

 

 

 

1 - روایت شده که حضرت عبّاس علیه السلام بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست و اگر پس از اجازه می نشست، مانند عبدی خاضع، دو زانو در برابر مولایش می نشست.

2 - روایت شده که در طول 35 سال عمر حضرت عبّاس علیه السلام آن بزرگوار هرگز برادرش امام حسین علیه السلام را برادر خطاب نکرد، بلکه با تعبیراتی مانند: سیدی، مولای، یا بن رسول اللَّه، آقای من، سرور من، ای پسر رسول خداصلی الله علیه وآله، آن حضرت را صدا می زد، به جز در مورد آخرین ساعت عمر و در لحظه شهادت که صدا زد: برادر، برادرت را دریاب!

این تعبیر نیز یک نوع ادب بود؛ زیرا بیانگر آن بود که برادرت رسم برادری را با بهترین وجه ادا کرد و تو ای برادر، اکنون با مهر برادری به من بنگر.

 

 

 

در کتاب «مستطرف الاحادیث» نقل شده: روزی امام حسین علیه السلام در مسجد آب خواست. عبّاس علیه السلام که در آن هنگام کودک بود، بی آنکه به کسی بگوید با شتاب از مسجد بیرون آمد. پس از چند لحظه دیدند، ظرفی را پر از آب کرده و با احترام خاصی ظرف آب را به برادرش امام حسین علیه السلام تقدیم کرد.

روز دیگری، خوشه انگوری را به او دادند. او با اینکه کودک بود، با شتاب از خانه بیرون آمد، پرسیدند: کجا می روی؟ فرمود: می خواهم این انگور را برای مولایم، حسین علیه السلام ببرم.

حضرت علی علیه السلام در همان خردسالی عبّاس علیه السلام، توجّه خاصّی به ادب ایشان داشت. او را به تلاش و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی و شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی، تعلیم و عادت داده بود.

 

 

 

حضرت عبّاس علیه السلام گاهی در کنار پدر مشغول کشاورزی و باغداری در نخلستان ها بود و زمانی احادیث و برنامه های اسلام را در مسجد به دیگران می آموخت و به تهیدستان و بینوایان کمک می کرد. او به برادران و خواهرانش احترام شایانی می گذاشت. و دوش به دوش آنان در بالا بردن سطح فرهنگ مردم می کوشید و در یک کلام، بازوی پرتوان پدر و چشم نافذ اسلام و مطیع برادرانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود. حضرت عباس علیه السلام سخن امام علی علیه السلام را در زبان و سیمای امام حسن علیه السلام را در چهره و خون امام حسین علیه السلام را در رگ ها داشت.

 

 

 

منبع: امید حرم: زندگی حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام /  ابوالقاسم حمیدی.


free b2evolution skin
25
شهریور

احلی من العسل

داستان شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام در آن شب، بعد از آن اتمام حجت ها وقتی که همه یکجا و صریحا اعلام وفاداری کردند و گفتند: ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، یکدفعه صحنه عوض شد. امام علیه السلام فرمود: حالا که این طور است، بدانید که ما کشته خواهیم شد. همه گفتند: الحمد لله، خدا را شکر می کنیم برای چنین توفیقی که به ما عنایت کرد، این برای ما مژده است، شادمانی است.

 

 

طفلی در گوشه ای از مجلس نشسته بود که سیزده سال بیشتر نداشت. این طفل پیش خودش شک کرد که آیا این کشته شدن شامل من هم می شود یا نه؟ از طرفی حضرت فرمود: تمام شما که در اینجا هستید، ولی ممکن است من چون کودک و نا بالغ هستم مقصود نباشم. رو کرد به ابا عبد الله علیه السلام و گفت: «یا عماه!» عمو جان! «و انا فی من یقتل؟» آیا من جزء کشته شدگان فردا خواهم بود؟ نوشته اند ابا عبد الله علیه السلام در اینجا رقت کرد و به این طفل - که جناب قاسم بن الحسن است - جوابی نداد. از او سؤالی کرد، فرمود: پسر برادر! تو اول به سؤال من جواب بده تا بعد من به سؤال تو جواب بدهم.

 

 

اول بگو: «کیف الموت عندک؟» مردن پیش تو چگونه است، چه طعم و مزه ای دارد؟ عرض کرد: «یا عماه احلی من العسل» از عسل برای من شیرین تر است، تو اگر بگویی که من فردا شهید می شوم، مژده ای به من داده ای. فرمود: بله فرزند برادر، «اما بعد ان تبلو ببلاء عظیم» ولی بعد از آنکه به درد سختی مبتلا خواهی شد، بعد از یک ابتلای بسیار بسیار سخت. گفت: خدا را شکر، الحمد لله که چنین حادثه ای رخ می دهد.

 

منبع:

حوزه

 


free b2evolution skin
18
شهریور

چرا امام حسین (علیه السلام) در ماهی که جنگ حرام است جنگید؟

پيش از اسلام در ميان ماه هاي قمري چهار ماه (رجب، ذي القعده، ذي الحجه، محرم) حرام بوده که در آن بر طبق سنت حتي در جاهليت جنگ و خون ريزي حرام و پيکار در آن زشت شمرده مي شد و هر قبيله اي هم که با هم جنگ داشتند، مانند: اوس و خزرج که 120 سال با هم نزاع و پيکار مي کردند، در اين چهار ماه متارکه مي کردند، اسلام که يک دين اجتماعي بود هر ادب و سنت ملي که مخالف با عقل و شرع نبود حفظ مي کرد، در دوره اسلام ماه هاي حرام مورد احترام تمام قبايل بود جز آنکه بني اميه چون بر کرسي رياست نشستند نه تنها آداب و سنن دين اسلام را محو کردند، بلکه آداب و رسوم ملي عرب را هم زير پا گذاشتند، لذا مورخين عرب آنها را از نژاد عرب نمي شناسند.

 

 

 


وقتي معاويه مرد و يزيد بر اريکه قدرت تکيه داد، طي فرماني به والي مدينه نوشت حتما از حسين … بيعت بگير و اگر از بيعت امتناع ورزيد گردنش را بزن و سرش را نزد من بفرست.


امام ـ عليه السلام ـ در شب 27 رجب با بيم و اميد مدينه را به قصد مکه پشت سرگذاشت و پس از پنج ماه توقف در مکه، در روز هشتم ذي الحجه که حجاج براي رفتن به عرفات آماده مي شوند، به اين جهت که خون پاکش در مراسم حج در حال احرام در ماه حرام و در حرم امن الهي، توسط سي نفر ماموري که حکومت براي ترور آن حضرت آماده کرده بود، به زمين ريخته و حرمت حرم امن خدا و ماه حرام شکسته نشود، مکه را به قصد کوفه ترک گفت، و سر دو راهي کوفه راه را بر او بستند و او را به سوي کربلا بردند، امام با آنکه علم به شهادت خود داشت، مي خواست امير و لشکر کوفه را در توجه به این ادب ملي ودینی نگاه دارد، بلکه براي حفظ سنن قديمي و تاريخي يعني احترام ماه محرم جنگ نکنند ولي پسر مرجانه ابن زياد احترام اين ماه را نگاه نداشت و دستور داد در روز دهم محرم خون پاکيزه ترين نفوس قدسي را بريزند.


عمر بن سعد فرمانده سپاه يزيد بن معاويه مي خواست روز نهم محرم برخلاف نص صريح و اکيد قرآن، مبادرت به جنگ کند و با حسين ـ عليه السلام ـ بجنگد، امام به منظور ممانعت از وقوع جنگ در ماه حرام، آيات مربوط به قدغن بودن در ماه هاي حرام از جمله ماه محرم را نوشت و به وسيله يکي از برادران خود، براي عمر بن سعد فرستاد، که خداوند جنگ را در ماه هاي حرام قدغن کرده و اينک محرم الحرام است و شما که مي خواهيد با من در اين موقع بجنگيد.

 

 

 

 

علاوه بر اين که به روي يکي از مردان حق شمشير مي کشيد، بر خلاف نص قرآن رفتار مي کنيد، و من اين حرف را از بيم کشته شدن نمي زنم، بلکه از اين جهت يادآوري مي کنم که عملي بر خلاف نص صريح قرآن به انجام نرسد. ولي عمر سعد کاري که کرد جنگ را تا روز عاشورا تأخير انداخت و در روز عاشورا به سپاه خود دستور داد: اي لشکر خدا سوار شويد و بهشت بر شما بشارت باد، و آن گاه همراه تعدادي به طرف خيمه گاه ابي عبدالله الحسين ـ عليه السلام ـ جلو آمد و با پرتاب تير حمله را آغاز کرد، و به سپاه خود گفت: نزد امير شاهد باشيد اول کسي که به حسين تير زد من بودم.


بنابراين، اين ابن زياد و عمر بن سعد بودند که امام حسين ـ عليه السلام ـ را در کربلا محاصره کرده و جنگ را آغاز کردند، و تلاش امام درجهت ممانعت از وقوع جنگ در ماه حرام در قلب آن از خدا بي خبران موثر نيفتاد، فلذا امام به دستور قرآن که مي فرمايد: ماه حرام در برابر ماه حرام (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند، و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل کنيد) و تمام حرام ها (قابل) قصاص است، هر کسي به شما ستم روا داشت، در صدد دفاع برآمده و از باب دفاع و مقابله به مثل با آنان بجنگيد، و از خدا بپرهيزيد. روي اين حساب امام حسين ـ عليه السلام ـ در کربلا دفاع کرد نه جنگ.


با توجه به توضيحي که در پاسخ بخش اول پرسش داده شد، زمينه و مجال بررسي بخش دوم نمي ماند، زيرا نه تنها خواست خدا وقوع حادثه عاشورا در ماه محرم نبوده، تا از فلسفه آن سئوال شود، بلکه خواست خدا اين بوده که اين حادثه در ماه محرم واقع نشود، زيرا خداوند از وقوع جنگ و خون ريزي در ماه هاي حرام از جمله محرم کلا منع فرموده است، اين بني اميه و عمّال حکومت آنان بودند که اين حادثه تلخ و دلخراش را در ماه حرام به وجود آوردند. و وقوع اين حادثه تلخ در ماه محرم بر خلاف دستور خدا نشانه ديگري بر نفاق بني اميه میباشد.

 

منبع: andisheqom.com


free b2evolution skin
14
شهریور

علت پیش آمد مباهله

سيد ابن طاوس قدس سره در كتاب اقبال الأعمال مي‌فرمايد: باسندهاي صحيح و روايات صريحة : وقتي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مكه را فتح نمود و عرب مطيع و منقاد آنحضرت شدند قاصد هائي كه حامل نامه‌هاي دعوت به اسلام بودند به سوي بزرگان امّتها از جمله دو پادشاه مقتدر ايران و روم (كسري و قيصر) روانه ساخت خبر اين جريانها به گوش نصاراي نجران وهمكيشان وهمپيمانان آنها از بني عبدالمدان وجميع بني حارث كعب و غير آنها رسيده بود.
ترس و وحشت عجيب با تمامي مذاهب مختلفة كه دردين نصرانيت داشتند ازقبيل نالوسية، اصحاب دين الملك، مارونيه، عبّاد، نسطورية، همه را فراگرفت، با اختلاف درجاتي كه داشتند، دلهاي آنها پُر از رعب و وحشت شد.
در اين حالت گيج كننده بودند، ناگهان چهار نفر قاصد به نامهاي 1- عتبة بن غزوان 2- عبداللّه بن اميّة 3- هدير بن عبداللّه أخو تيم بن مرّة 4- صهيب بن سنان أخو النمر بن قاسط، كه حامل نامه رسول خدا بودند، وارد نجران شدند، آنحضرت تا كسي يا (قبيله‌اي) را دعوت به (اسلام واتمام حجت) نمي‌كرد، به جنگ اقدام نمي كرد .

 

 

 

 

«متن نامه رسول خدا صلي الله عليه و آله»

1- سيوطي در تفسير الدّرّالمنثور مي‌نويسد: كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله پيش از نزول سوره طس سليمان (سوره نمل) به اهل نجران نوشت.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب از محمد رسول خدا به اسقف نجران واهل نجران اگر مسلمان شديد من درباره شما به خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب حمد ميكنم (براي ايمان آوردن شما، خدا را سپاس مي گذارم چون بدون خون ريزي وتلفات جاني و مالي انجام پذيرفت).

اما بعد من شمارا از عبادت بندگان بعبادت خدا و از ولايت بندگان به ولايت خدا دعوت مي‌كنم؛ اگر پذيرفتيد چه بهتر، اگر ابا نموديد آماده جزيه و در غير اين صورت مهياي جنگ شويد والسّلام!.

«اثرات نامه»

نامه حضرت به نجراني‌ها كه تحويل داده شد أثرها وپي آمدهاي ضد ونقيضي در پي داشت. 
1- نفرت شديد وبد گوئي آنها پشت سر حضرت توأم با كينه وغضب.
2- ترس شديد أسقف اعظم نجرانيها و استمداد از آراء و نظرات بزرگان ديگر.

هنگامي كه اسقف نامه را خواند دلش فروريخت از شدت ترس به خود لرزيد و وحشت او را فرا گرفت فوراً يكي از صاحبان درايت و عقل نجران كه او را شرحبیل بن وداعة مي‌گفتند، به حضور طلبيد؛ نامه را به دست او داد و گفت نظرت چيست؟!.
شرحبيل گفت: تو كه مي‌داني خداوند به ابراهيم در باره نبوت ذريه اسماعيل چه وعده هائي داده است از كجا معلوم كه اين مرد همان پيغمبر موعود نباشد.
به علاوه، من درباره نبوت رأيي ندارم اگر كاري مربوط به دنيا بود كمكت مي‌كردم أسقف هر يك از بزرگان نجران را خواست همان پاسخ را شنيد .

3- بزرگان نجران تصميم گرفتند در معبد بزرگ خود گرد آمده در اين باره به رايزني پردازند، روي اين اصل دستور دادند كليساي بزرگ را بافرشهاي گرانبها مفروش كردند وزينتهاي حرير و ديبا بر ديوارهايش نصب كردند، صليب اعظم را كه از طلا ساخته شده ومرصع به جواهرات بود و قيصر روم آن را به كليساي بزرگ اهداء كرده بود، بر پا داشته و دور هم جمع شدند مشاوره و رايزني‌ها شروع شد بطوري كه پنج روز تمام ومتوالي  در باره حقانيت رسول خدا صلي الله عليه و آله بحث و گفت و شنود کردند.
4- دو تيرگي عجيبي درميان بزرگان نجران در گرفت به گونه‌اي كه به بد گويي و پرخاش به همديگر منتهي شد.
يك دسته بر طبق كتاب‌هاي پيامبران پيشين، از حقانيت آنحضرت دفاع مي‌كردند و دسته ديگر با اين كه اذعان بر حقيت رسول خدا كرده بودند باز عناد ورزيده و لجاجت مي‌نمودند.
5- پس از مشاجرات و مباحثات زياد و طولاني رأي آنها بر اين اصل قرار گرفت كه يك (وفد) كاروان به عنوان نمايندگان آنها به سوي مدينة گسيل دارند تا درباره حضرت تحقيق وبررسي كرده و (نتيجة را سريعاً اعلام نمايند) 

 

 

 

 


«نتايج واقعة»

اين واقعة نتائج مثبت زيادي در پي داشت كه هر يك از آنها براي اسلام ومسلمين ارزش زيادي به ارمغان آورد 

«ثبوت حقانيت رسول خدا صلي الله عليه و آله»
 اگر حضرت برحقانيت خود وثوق تام نداشت به هيچوجه (همراه عزيزترين افراد خانواده‌اش) به مقام مباهله در نمي‌آمد وآنهارا به دَمِ شمشير دعاي سريع التّأثير گروهي كه ظن يااحتمال؛ به درستي عقايد آنها داشت، قرار نمي‌داد 
اگر كسي سؤال كند رسول خدا صلي الله عليه و آله آنان را دعوت بر مباهله نمود تادروغ يكي از طرفين ثابت شود بهمراه آوردن زن و بچه چه معني داشت؟! در جواب مي‌گوييم:
اين عمل حضرت دلالت دارد براينكه اطمينان كامل به حال و يقين بر راستگويي خود داشت كه با آن جرأت تمام پاره‌هاي جگر و عزيز و محبوب‌ترين كسان خود را در معرض هلاك و استئصال قرار داد، اگرمباهله به وقوع مي‌پيوست؛ فرزندان و دختر خودرا مخصوصاً همراه خود گردانيد كه آنها عزيزترين اهل و چسبنده‌ترين آنها بر دلها بود.
فخر رازي گويد: اگر آن گروه (نجرانيها) از گفتارهاي تورات و انجيل چيز هائي را كه برنبوت او دلالت مي‌كرد، نمي‌شناختند مباهله را ترك نمي‌كردند 
آلوسي بغدادي گويد: اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله يقين و وثوق بر حقيّت خود نداشت زن و فرزند را ضميمه خود نمي ساخت؛ يعني (بهمراه خود نمي‌آورد) اين قصّة واضح‌ترين دليل بر نبوت اوست .

صفحات: 1· 2


free b2evolution skin