23
شهریور

اصل پنجم «پالایش از رزائل و آراستگی به فضائل اخلاقی»

اصل پنجم درشکل گیری خانواده فرزند و جامعه سالم «آراستگی به محاسن و فضائل اخلاقی» و«پالایش از رزائل اخلاقی» است، چرا که منشاء پیوستگی، انسجام، دلدادگی خانواده ها و به دنبال آن افراد جامعه نسبت به یگدیگر آراسته بودن آنان به فضائل اخلاقی چون عفاف و حجاب، ادب واحترام، تعاون و همکاری، حلم وبردباری، عفو و گذشت، ایثار و فداکاری است، منشاء ازهم پاشیدگی خانواده ها و افراد جامعه در رزائل اخلاقی و خصلت های ناپسند چون «عصبانیت، تعصب و یکدندگی، تحقیر کردن یگدیگر، بزرگنمایی عیوب» است، و این دو اصل آراسته شدن به «محاسن خالقی» و پالایش شدن از «رزائل اخلاقی» امکان ندارد مگر آنکه تهذیب و تزکیه نفس جدی گرفته شود، و «مراقبه» پایه و مادر زندگی قرار بگیرد.

 

 

 

 

از همین رو امام حسن مجتبی(ع) در مورد اهمیت تربیت معنوی و روحی می‏فرماید:« عَجَبٌ لِمَن يَتَفَكَّرُ في مَأكولِهِ كَيفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعقولِهِ ، فيُجَنِّبَ بَطنَهُ ما يُؤذيهِ ، و يُودِعَ صَدرَهُ ما يُردِيهِ ! .[بحار الأنوار : 1/218/43.] : در شگفتم از كسى كه درباره خوراك جسم خود مى انديشد چگونه درباره خوراك فكر خود نمى انديشد؟ شكمش را از آنچه زيانبار است پرهيز مى دهد، اما در سينه خود چيزهايى مى سپارد كه مايه نابوديش مى شود.»

و همچنین می فرمود: «املِكوا أنفُسَكُم بدَوامِ جِهادِها( منتخب میزان الحکمة: ج۲ ص۱۰۰۸ ح۶۲۰۲)؛با جهادِ مستمر، بر نفس مسلط شويد»

و امام علیه السلام در بیان دیگری، ابتلا به عادات بد و سپس بی‌آبرویی و رسوایی را از پیامدهای بی‌مبالاتی در تهذیب نفس می‌دانست ومی فرمود: «مَن لَم يُهَذِّبْ نفسَهُ فضَحَهُ سُوءُ العادَةِ (منتخب میزان الحکمة: ج۲ ص۱۰۰۸ ح۶۲۰۲) هركه خود را مهذّب نسازد، عادت‌هاى زشتْ او را رسوا می‌كند)

منبع:«تحلیل پنج اصل تربیتی ازمنظر امام حسن مجتبی علیه السلام»/ سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
23
شهریور

تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله (ص):(ساده زیستی در سیره نبوی)

یکی از سیره عملی ورفتاری نبوی که می تواند الگوی رفتاری همگان قرارگیرد (ساده زیستی) یا(خفیف المونه ) و (کثیرالمعونه)بودن رسول‌الله (ص) است،تحلیل همه جانبه این سیره درصورتی امکان پذیراست چند نکته دراین راستا توضیح داده شود

 

نکته اول؛ مقصود از ((خفیف المونه)) بودن رسول‌الله(ص) این است که همه انبیاء از جمله رسول‌الله (ص)((ساده زیست))و((کم خرج ترین ))افراد در جامعه بودند،چرا که امام علی (ع)درخطبه (۱۶۰) نهج‌البلاغه نمونه ای از آن را آوردند:

ا- ((موسی جزقرص نانی که گرسنگی را بر طرف سازد چیز دیگری نخواست: (والله ،ماساله الاخبزا یاکله) ودراثر نداشتن غذا :موسی سبزیجات زمین را می خورد تا آنجا که بر اثر لاغری ولی شدن گوشت بدنش سبزی گیاه ازدست یاپشت پرده شکمش نمایان بود:لانه یاکل بقله الارض ،ولقدکانت خضره البقل تری من شفیف صفاف بطنه،لهزاله وتشذب لحمه))

۲- و همچنین داود پیامبر: ((او با دست خود ازلیف خرما زنبیل می بافت،وبه همنشینانش می گفت:چه کسی ازشما مرا پرفروش آن کمک می کند؟وازبهای آن نان جو فر اهم می ساخت ومی خورد: فلقدکان یعمل سفایف الخوص بیده ،ویقول لجلسایه :ایکم یکفینی بیعها،ویاکل قرص الشعیر من ثمنها))

۳- و عیسی بن مریم نیز: ((سنگ را بالش خودساخته بود،جامه خشن برتن کرده بود،وغذای ناگوار می خورد،نان خورش او گرسنگی وچراغ شبش ماه بود:فلقد کان بتوسدالحجر، ویلبس الخشن ،وکان ادامه الجوع ،وسراجه باللیل القمر))

۴- رسول الله (ص): ((از دنیا جز اندکی نخورد،وگوشه چشمی بران نیفکند،ازهمه مردم لاغر تر، وازهمه گرسنه تربود دنیا براو عرضه شد اما از پذیرفتنش خودداری کرد۰۰۰۰۰۰سنگی را برروی سنگی ننهاد:قسم الدنیا قضما،ولم یعرها طرفا،اهضم اهل الدنیا کشحا، واخمصهم من الدنیا بطنا ،عر ضت علیه الدنیا فا بی آن یقبلها۰۰۰لم یضع حجرا علی حجر)) 

بنابراین مقصود از ((خفیف المونه))بودن یعنی به حد اقل معیشت راضی بودن وسرکیسه برای مال دنیا باز نکردن از ویژگی رسول‌الله (ص) بوده است.

نکته دوم؛ مقصود از((کثیرالمعونه)),بودن رسول‌ الله(ص)پرکار،پرتلاش،خستگی ناپذیر بودن آن حضرت است یعنی در درهدایت کردن و نجات دادن مردم بیش از وظیفه وتکلیفی که به عهده اش بوده تلاش می کرد که قرآن درایه(۱۲۸)سوره توبه تلاش رسول الله صل الله را این گونه توصیف میکند: ((لقد جا کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم)) یعنی:

اولا: (عزیز علیه ماعنتم: رنجها ی شما بر او سخت است))

ثانیا: (حریص علیکم: و بر هدایت شما اصرار دارد)) و این تلاش بیش از وظیفه تا جایی پیش می رود که خداوند متعال به رسول مهربانی می گوید،:( لعلک باخ علی علی نفسک الا یکونو ا مومنین:(شعرا، ایه۳):گویی می خواهی جان خودرا ازشدت اندوه ازدست دهی به خاطراینکه آنها ایمان نمی آورند))

نکته سوم: راز وسر اینکه انبیا به ویژه رسول‌الله(ص) این گونه بی اعتنا به ذخارف دنیا بودند وبه آسانی از آن عبور می کردند وبه حداقل معیشت راضی بودند چند علت دارد:

علت نخست این است :آنان به معایب وضرر دنیا واقف بودند که هرچه امکانات ورفا بیشتر شودمیل واشتها وعطش بیش می شودوهرچه این میل بیشتر شود میزان وابستگی انسان به دنیا زیادمی شود در نتیجه وقت ومجالی برای کسب معنویت باقی نمی ماند،ازهمین رو امام علی (ع)راز ساده زیستی رسول‌ الله(ص) درهمین می داند ومی فرماید ((ودلیل لک علی ذم الدنیاوعیبها وکثره مخازیها ومسا ویها، :تاراهنمای خو بی برای تودرشناخت بدی ها وعیب های دنیا ورسواییها وزشتی آن باشد : نهج‌البلاغه /خ/۱۶۰))

علت دوم این است :وقتی مبعوث شدند جذاب ترین شعار بعد ازدعوت ایمان بخدا (ان عبدو الله واجتنبو الطا غوت)عبارت از عدالت اقتصادی ((لیقوم الناس باالقسط ))بوده است ،پس ازیک طرف آنان سنک دفاع از محرومین را به سینه می زدند وار طرف دیگر اکثر کسانی که از آنان حمایت می کردند پابر هنگان ومحرومین بودند پیامبران برای اینکه این طبقه عظیم از آنان فاصله نگیرند مشکلات اقتصادی انان رامشکل خود بدانند ساده زیستی را درپیش می گرفتند تاتحمل سخت معیشتی برای پا پابرهنگان آسان یاشد

علت سوم این است :انبیا((عزت مدار)) و((بلند نظر))اند همین امر موجب شد که به حداقل امور معیشتی قانع باشند وساده زیست باشند،به این معنا کسانی به تجملات وزرق وبرق وزندگی اشرافی رو می آورند حرفی ازمعنا ندارند چون دنیایشان کوچک است به دنیا رو می اورند ولی انبیا که ظرفیت روحی وجودیشان پر ازمعنویت وبلند نظری است طبیعی بود آن روح بلندخودرا اسیر وزندانی مظاهر پست دنیا نمی کردند به حداقل مظاهر دنیا بسنده می کردند تااز پرداختن به مسایل فراتر از دنیا باز نمانند
ازهمین رو است تربیت شدگان مکتب نبوی همان سیره رسول خدا(ص) الگوی خود قرار داده وهمانند حضرت روح بلند خود را اسیر مظاهر دنیوی نکردند

حضرت علی (ع) و فرزندانش، پاسدران سیره نبوی بودند و در ساده‌زیستی از آن بز رگوار پیروی می‌کردند. آن حضرت می‌فرماید: به خدا سوگند، این جامه پشمین خود را آن قدر وصله کرده‌ام که از وصله‌کننده آن شرم دارم.(نهج البلاغه خ/160)
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش روایت کرده که فرمود: علی (ع) در کوفه به مردم نان و گوشت می‌خوراند و خود طعامی جداگانه داشت. بعضی گفتند: کاش می‌دیدیم که خوراک امیرمؤمنان چیست؟ پس عده‌ای به طور سرزده به حضور امام رسیدند، غذای او چنین بود: تریدی (خرده‌ای) از نان خشکیده خیسیده به روغن که با خرمای فشرده آمیخته شده بود و آن خرما را از مدینه برای وی می‌آوردند. (الغارات،ج۱ص۱۰۷)

ابواسحاق سبیعی می‌گوید: یک روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم و امام علی (ع) خطبه می‌خواند. دیدم آن حضرت دست خود را تکان می‌دهد، گویا با آستین پیراهنش خود را باد می‌زند. به پدرم گفتم: آیا امیرمؤمنان گرمش است؟ گفت: او گرما و سرما را چیزی به حساب نمی اورد ، بلکه پیراهنش را شسته و چون پیراهنی جز آن نداشته، آن را مرطوب به تن کرده است و چنین می‌کند تا خشک شود. [همان۹۸].

کدام زمامداری را می توان مانند امام علی (ع) یافت که خوراک و پوشاکش چون ضعیف‌ترین مردم باشد و از این سیره نیکو تا لحظه وداع از این دنیا دست بر ندارد. حضرت زهرا(س)نیز شاگرد مدرسه پیامبر (ص) و الگوی ساده‌زیستی است. وقتی سلمان فارسی چادر کهنه ایشان را دید که با لیف خرما دوازده جای آن وصله شده بود، متعجب گردید و با گریه چنین گفت: دختران قیصر و کسری در سندس و حریرند و دختر محمد (ص) روپوشی کهنه بر تن دارد که دوازده جای آن وصله شده است. آن حضرت گفت: یا رسول الله (ص) ! سلمان از لباسم تعجب کرده است، قسم به آن‌که تو را به حق مبعوث فرمود، پنج سال است که من و علی جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روی آن به شترمان علف می‌دهیم و چون شب فرا می‌رسد آن را فرش می‌کنیم و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است! [بحار،ج۸،ص۳۰۳]

سیره آخرین وصی پیامبر (ص) نیز ساده‌زیستی است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «فواللّه ما لباسه الاّ الغلیظ و لا طعامه الاّ الجشب؛ [الغیبه،ص۲۳۳] به خدا سوگند، لباس مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) جز پوشاکی درشت و خوراک او جز خوراکی سخت نخواهد بود

نکته چهارم؛ ساده زیستی وقانع بودن به حد اقل معیشتی اثار وپی امد های عملی دنبال دارد که برخی ازاین اثارعملی اورده می شود 

1-آرامش روحی: همه اضطراب‌ها و نگرانی‌ها از دنیا و مظاهر آن است، که با ساده‌زیستی می‌توان آنها را برطرف کرد و به آسودگی دست یافت. امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «الرّغبةُ مفتاح النَصَب و مَطیّةُ التَعَب(نهج البلاغه کلمات قصار/۳۷۱) شیفتگی دنیا، کلید دشواری و مرکب گرفتاری است.»
امام صادق (ع) نیز می‌فرماید: شیفتگی در دنیا، مایه غم و‌ اندوه است و زهد در دنیا، آسایش جسم و جان را در پی دارد. [بجار ،ج۷۸،ص۲۴۰]

ممکن است تصور شود که ساده‌زیستی، ملتزم نوعی ریاضت و به زحمت‌ انداختن جسم است، در حالی‌که چنین نیست. راحتی و آسایش روحی در زندگی آسان و ساده به دست می‌آید. امام علی (ع) گنجی را بی‌نیاز کننده‌تر از قناعت و مالی را با برکت‌تر از بسنده کردن به روزیِ روزانه نمی‌داند. [همان۳۷۱]

زندگی پر هزینه و تجملی است که خاطر انسان را به خود مشغول می‌کند، زیرا لازمه این زندگی، درآمد بالاست که تحصل آن، سعی خستگی‌ناپذیر می‌خواهد و همین تلاش بی‌وقفه، استراحت و لذت بردن از زندگی را از انسان سلب می‌کند.
از طرفی، خواسته‌های انسان، محدود و تمام ناشدنی است. از این‌رو در هیچ مرحله‌ای از زندگی، رضایت کامل حاصل نمی‌شود. عدم رضایت از زندگی و قید و بندی که با تجمل و تشریفات پدید آمده، آسودگی را از انسان سلب می‌کند. از این جهت بعضی برای رهایی از تجملات به هیپی‌گری رو می‌آورند.

۲-موفقیت: یکی از آثار ساده‌زیستی، کام‌یابی و توفیق در زندگی است. این سخن نیاز به استدلال ندارد، تجربه نشان داده است که بیشتر مخترعان و مکتشفان و نخبگان جامعه که به بشر خدمت کرده‌اند، از قشر محروم یا متوسط بوده‌اند.
برای آشنایی بیشتر با چنین انسان‌هایی، یک نمونه را ذکر می‌کنیم:

مرحوم علامه شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر از علمای مشهور و بنام نجف است که کتاب گران سنگ «جواهر الکلام» وی، عظیم‌ترین کتاب فقهی و دایرة‌المعارف فقه شیعه و ثمره ۲۶ سال کار مداوم او به حساب می‌آید. امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) در باره ایشان می‌فرماید: «صاحب جواهر چنان کتابی نوشته است که اگر صد نفر بخواهند بنویسند شاید از عهده [اش] بر نیایند و این یک کاخ‌نشین نبوده است… یک منزل محقّر داشتند. از یک آدمی که علاقه به شکم، شهوات، مال و منال و جاه و امثال اینها دارد، این کارها بر نمی‌آید. طبع قضیه این است که نتواند.» [صحیفه نور،ج۱۷،ص۲۱۷]

3-سرمایه :ساده‌زیستی، یک نوع سرمایه گذاری است. با توجه به زندگی محدود و نیازهای گوناگون بشر باید انسان برای نیازهای ماندگار خود، سرمایه گذاری کند. در سیر الی‌الله که هدف نهایی، خلقت انسان است، بهترین زاد و توشه، سبک بالی است. چون هر چه آدمی خود را وابسته کند از طی طریق باز می‌ماند. امام علی (ع) می‌فرماید: «تَخَفَّفوا تلحقوا؛ [نهج البلاغه ،خطبه۲۱] سبک‌بار شوید تا زودتر برسید.»

همان طوری که کوه‌نورد برای رسیدن به قله کوه و صعودی آسان و موفق، از حمل بار اضافی پرهیز می‌کند و می‌داند هر‌چه بر بار خود بیفزاید، احتمال رسیدن او به قله کاهش می‌یابد، شخصی که خود را در این جهان پهناور چون مسافری می‌بیند که سفری طولانی در پیش دارد، سعی می‌کند زندگی درپبش دارد،باید امکانات وسرمای لازمرا فراهم کند وعاقلانه تر ان است که چیزی را برگزیند که کم وزن تر وپر ارج تر باشد واین کاری است که هر انسان عاقلدور اندیشی انجام می دهد.

منبع: ((تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله صل الله علیه و آله))/ سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin
22
شهریور

حکایت شنیدنی از سخاوت امام حسن مجتبی(ع)

حضرت امام حسن(ع) از هر جهت «حسن» است زیرا جدي چون رسول اكرم(ص) ، پدري چون اميرالمؤمنين، و مادري چون زهراي مرضيه داشت.

 

 

اسم آن بزرگوار حسن است و اين اسم از طرف پروردگار عالم به ايشان عنايت شده است. از امام سجاد روايت است كه چون  حضرت مجتبي(ع) به دنيا آمد، جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل شد و از طرف حق تعالي گفت: چون منزلت اميرالمؤمنين نسبت به تو، به منزلۀ هارون نسبت به موسي است و اسم پسر هارون حسن بوده است، پس اسم او را حسن بگذاريد. 

روايت منزلت، روايتي است مشهور ميان علماي اسلام؛ زيرا از طريق عامه و خاصه با سندهاي متعددي از رسول اكرم روايت شده است كه مكرراً فرموده‌ اند: يَاعَلِيُّ اَنْتَ مِنّيِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسي اِلّا اَنَّهُ لانَبِيَّ‌ بَعْدِي يعني: «تو نسبت به من همچون هاروني نسبت به موسي، جز آنكه پس از من پيامبري نخواهد آمد.» يعني همچنانكه هارون در غيبت موسي، خليفۀ موسي بود تو نيز خليفۀ مني، و فقط تفاوت در اين است كه پس از موسي پيامبراني آمدند؛ ولي پس از من پيامبري نخواهد آمد.

مشهورترين كنيۀ آن بزرگوار ابومحمد، و مشهورترين القاب او مجتبي و سبط اكبر است. آن بزرگوار چهل و هفت سال عمر كرد. زيرا ولادت آن بزرگوار شب نيمۀ رمضان المبارك سال سيم هجرت بود. آن حضرت هفت سال با جد بزرگوارش، و بعد از آن سي سال با پدر بزرگوارش زندگي كرد. مدت امامت ايشان ده سال است.

حضرت حسن(ع) از هر جهت حسن است. جدي چون رسول اكرم(ص) داشت، و پدري چون اميرالمؤمنين، و مادري چون زهراي مرضيه. اگر از همۀ قوانين مؤثر در تشكيل شخصيت كودك مثل قانون ورائت بگذريم، برداشت فرزند از گفتار و كردار پدر و مادر را نمي‌توانيم انكار كنيم. وقتي جدي چون رسول اكرم به قدري عبادت كند كه پاهاي مبارك او متورم شود و آيۀ طه ما اَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرآنَ لِتَشْقي[طه، آيۀ 1 و 2] (پيامبر! ما بر تو قرآن را نازل نكرديم  تا به مشقت بيفتي.) در حق وي نازل گردد، سبطي چون حسن تربيت مي‌شود كه بيشتر از بيست بار پياده به مكه مي‌رود و در بعضي  از سفرها، پاهاي مبارك آن حضرت متورم مي‌شود. هنگامي كه پدري چون اميرالمؤمنين(ع)، در دل شب در وسط ميدان سجاده بيندازد و تكبيرها از او شنيده شود و از ترس و ابهت پروردگار عالم بنالد، پسري چون حسن  تربيت مي‌شود كه موقع وضو  گرفتن، بدنش مي‌لرزد و وقتي وارد مسجد مي‌شود با تصرع مي‌گويد: اِلهِيِ ضَعْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاكَ الْمُسِيُّ فَتَجَاوزْ عَنْ قَبِيحِ ما عِنْدِي بِجَميلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيمُ. 

«اي خدا! مهمان تو در خانه‌ات آمده است، اي نيكو كار! گنهكار به در خانۀ تو آمده، اي كريم!‌ به خوبي خود از زشتي او بگذر!»

وقتي پدري چون اميرالمؤمنين، سي سال براي مصالح اسلام صبر كند و  با ديگران بسازد، و چون كسي كه خاري در چشم  او و استخواني در گلوي او باشد، در اين جهان زندگي كند، فرزندي چون حسن خواهد داشت كه ده سال براي مصالح اسلام صبر مي‌كند و با معاويه مدارا مي‌نمايد.

او مادري چون زهرا دارد كه غذاي خود و وابستگان خود را به فقير مي‌دهد، سپس غذا تهيه مي‌كند. يتيمي مي‌آيد و باز غذا را به او مي‌دهد و در بار سوم غذا را به اسير مي‌دهد و بالاخره با آب افطار مي‌كنند و غذا نمي‌خورند، و آيۀ مباركه:

وَيُطْعِمُونَ الْطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً

«و غذاي خود را كه به آن احتياج داشتند، به فقير و يتيم و اسير مي‌دهند.» در حق آنان نازل مي‌شود؛[انسان، آيۀ 8] اين ايثارگري را فرزندش حسن به ارث خواهد برد.

روزي سائلي خدمت آن بزرگوار آمد و اظهار فقر كرد و براي آن حضرت دو بيت شعر خواند كه مضمون آن چنين است: «چيزي ندارم كه بفروشم و حوايج خود را رفع كنم، و حال برگرفته‌ام گواه است و فقط آبرويم مانده، كه مي‌خواستم فروخته نشود؛ ولي امروز تو را خريدار يافتم، آبرويم را بخر و مرا از  فقر نجات ده!»  حضرت به آن كسي كه تهيۀ مخارج در دستش بود، فرمود: «هر چه داري به اين مرد بده كه من از او خجالت مي‌كشم!» دوازده هزار درهم موجودي را به او داد، چنانكه براي مخارج آن روز چيزي نماند، و جواب دو شعر را نيز چنين داد: «تو از ما با عجله چيزي خواستي، آنچه بود داديم و بسيار كم بود. بگير و آنچه داشتي آبرو ـ حفظ كن و گويا كه ما را نديده‌اي و به ما چيزي نفروخته‌اي.» 

و مادري دارد چون زهرا كه از شب تا صبح در نماز است و پس از هر نمازي به ديگران دعا مي‌كند و هنگامي كه حضرت حسن مي‌پرسد: چرا به ما دعا نكردي؟! جواب مي‌دهد: يَابُنَّيَ اَلْجَارُثُمَّ الْدَّارُ ـ پسر كم! همسايه ما مقدم است. اين مادر، مربي پسري چون حسن است. اين روايت از او است.

حضرت مجتبي(ع) از نظر نسب سرآمد همۀ مردم بود، و از نظر حسب و فضايل انساني، از زبان آن حضرت بشنويم:

موقعي كه اميرالمؤمنين(ع) از دنيا رفت، حضرت مجتبي(ع) بر منبر رفت و فرمود: «ما اهل بيت «حِزْبُ اللّهِ» هستيم كه غالب معرفي شده‌ايم: فَاِنَّ‌ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. [احزاب، قسمتي از آيۀ 33]

ما عترت رسول الله هستيم كه در روايت ثقلين، رسول اكرم ما را در كنار قرآن و مبين قرآن و پشتوانۀ اسلام قرار داده است ـ اِنّي تَارِكُ فِيكُمُ الّثِقْلَيْنِ كِتابَ اللّهِ وَعِتْرَنَي لَنْ يَفْتَرِفا حَتّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ[12] ماييم عالم به تأويل و تنزل قرآن. ماييم كه در قرآن شريف، معصوم و مطهر  نام برده شده‌ايم ـ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيَذْهِبَ عَنْكُمُ الّرِجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيْراً [ احزاب / 56] بايد همه از ما اطاعت كنند؛ زيرا در قرآن  به آن امر شده‌اند. ـ اَطِيعُوا اللَّهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الْأمْرِ مِنْكُمْ[ نساء، قسمتي از آيۀ 59]. ماييم كساني  كه در قرآن مودت آنان بر مردم واجب شده است ـ قُلْ لاَاَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ‌ اَجْراً اِلاَّ‌ الْمَوَدَّةَ فِيَ الْقُرْبي[ شوري، قسمتي از آيۀ 23] ماييم كساني كه در قرآن مودت ما حسنه شمرده شده است ـ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً[ شوري، قسمتي از آيۀ 23]

منبع : زندگانی چهارده معصوم، آیت الله العظمی مظاهری

 


free b2evolution skin
22
شهریور

معرفی کتاب صلح امام حسن علیه السلام

نویسنده: شیخ راضى آل یاسین / مترجم حضرت آیت الله خامنه ‏اى‏ - ناشر: ‌ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، راضى آل یاسین از محققان معاصر تنها کتاب تحلیلى و تفصیلى را در موضوع صلح امام حسن علیه السلام تدوین کرده و حضرت آیت الله سید على خامنه اى این اثر را به فارسى برگردانده است.

 

 

 

 

شیخ راضی آل یاسین، فرزند شیخ عبدالحسین بن شیخ باقر از علما و محققان و مورخان نجف بود که به سال 1314.ق متولد شد و در 15 ذیقعده سال 1372.ق یعنی درست سال انتشار کتابش «صلح‌الحسن» درگذشت. وی پیش از آن افزون بر “دیوان” کتابی نیز با عنوان «تاریخ‌الکاظمیه فی‌القدیم و الحدیث» و کتابی با عنوان “اوج‌البلاغه” در خطبه‌های امام حسن و امام حسین(ع)” تألیف کرد. اصولاً خاندان آل یاسین یکی از خاندان‌های علمی بزرگ نجف است که نه تنها شیخ راضی بلکه عالمان، فقیهان و مورخان برجسته‌ی دیگری هم داشته و دارد.

به هر روی، برای متن عربی کتاب صلح‌الحسن در سال 1372ق/1953 توسط استاد بی‌مانند و انقلابی بزرگ مرحوم «سید شرف‌الدین عاملی» مقدمه‌ای عالمانه نوشته شد؛ مقدمه‌ای که هم شامل اشاراتی در باره‌ی مؤلف و هم مروری بر دیدگاه‌های طرح شده در آن درباره‌ی امام مجتبی علیه‌السلام بود. این مقدمه چندان فاضلانه بود که مترجم فارسی کتاب، با بودن آن دیگر نیازی به شرح و بسط مقدمه‌ی خود ندید و همان را با قلم شیوای خود ترجمه کرده و در آغاز کتاب نهاد. نفس توجه مرحوم شرف‌الدین به این اثر خود گویای اعتباری است که کتاب یاد شده در پرداختن به این موضوع مهم دارد.

مترجم در مقدمه‌ی کوتاه خود اشاره کرده است که پیش از ترجمه‌ی این اثر “در فکر تهیه‌ی نوشته‌ای در تحلیل موضوع صلح امام حسن بودم و حتی پاره‌ای یادداشت‌های لازم را نیز گرد آورده بودم؛ ولی امتیازات فراوان این کتاب مرا از فکر نخستین بازداشت و به ترجمه‌ی این اثر ارزشمند وادار کرد.”

این ایده‌ی جالبی است که مع‌الأسف در بسیاری از اوقات در پژوهش‌های جاری مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. وقتی اثری محققانه هست که ترجمه شود و یا مهم‌تر در همین فارسی، آثاری هست که خلاء پژوهشی در یک موضوع را پر کند، دیگر چه نیازی هست که کسانی وقت صرف کرده و بسا آثار ضعیف‌تر عرضه کنند!؟ صد البته،‌ در جامعه‌ای که به پژوهش احترام می‌گذارد، کمتر این اتفاق روی می‌دهد.

متن عربی کتاب در 400 صفحه ارائه شده و فارسی آن در 546 صفحه. یکی از دلایل این امر- فارغ از آن‌که نثر فارسی به‌خصوص وقتی وظیفه‌ی ترجمه را بر عهده دارد، قدری طولانی‌تر از موارد مشابه عربی خواهد شد- چاپ زیبای آن و صفحه‌بندی و چینش سطور و عناوین و سرفصل‌هاست که حاکی از دقتی است که در چاپ این اثر وجود داشته است.

البته این شرح، مربوط به چاپ نخست کتاب در اسفند 1348 توسط انتشارات آسیا است. بعدها اثر یاد شده را دفتر نشر فرهنگ اسلامی با حذف مقدمه‌ی یک صفحه‌ای مترجم و با حروف‌چینی جدید منتشر کرد و حجم صفحات آن به 472 صفحه تقلیل یافت. این چاپ هیچ مقدمه‌ای ندارد که نشان دهد آیا مترجم محترم، اصلاحیه‌ای هم در ترجمه داشته‌اند یا نه. به هر روی، چاپ اول بسیار شکیل‌تر و چشم‌نوازتر است.

شاید انتخاب یک عنوان افزوده بر نام کتاب، گویای ذوق ادبی مترجم باشد. «صلح‌الحسن» به «صلح امام حسن» ترجمه شده و در عین حال عنوان ادیبانه‌ی دیگری ذیل آن آمده است: پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ.

روشن است که کاربرد قلم ادیبانه برای شرح حماسه‌های نظامی و نبردهای تند و تیز آسان است، اما در بیان حادثه‌ای که به صلح انجامیده، می‌بایست توانی دو چندان برای تبیین آن با استفاده از جملات و تعابیر به‌کار برد. این کاری است که هم در متن عربی و هم فارسی به خوبی انجام شده است.

آنچه گفته شد نباید ما را از این نکته غافل کند که نویسنده، محققانه از متون تاریخی بهره گرفته و با رعایت اصول پژوهش، کار بررسی این مقطع از تاریخ شیعه را به انجام رسانده است. نقل یک بخش از این کتاب، می‌تواند دقت مورخانه‌ی مؤلف و هم‌زمان نثر زیبای مترجم را نشان دهد:

“بعدها که ساده‌دلی و سطحی‌نگری بلای جان مورخان شد و در هرآنچه از تاریخ اسلام فراهم آوردند اثر گذارد، این افسانه‌ی ساختگی نیز رنگ حقیقت و واقعیت گرفت. گروهی که در اقلیت بودند زبان از یاوه‌‌گویی نگاه داشتند، ولی بعضی پا را از حقیقت فراتر نهاده و دچار خبط و آشفته‌گویی شدند که گفتند حسن، خود نیز صریحاً به بیعت اعتراف کرده است!” (ص 372).

بدون تردید باید گفت این کتاب همچنان اثری ارجمند و محققانه درباره‌ی این مقطع از تاریخ شیعه بوده و پاسخگوی بیشتر پرسش‌هایی است که بسا در این زمینه در اذهان جوانان و دوستداران تاریخ اهل بیت(ع) پدید آید؛ اما به‌نظر می‌رسد این کتاب تاکنون آنچنان که باید و شاید به‌صورت مردمی توزیع نشده و در انحصار نویسندگان خاص باقی مانده است. این مظلومیتی مضاعف برای امام مجتبی علیه‌السلام است.

مؤلف به موضوعاتى پرداخته که در کتب مشابه به آنها کمتر توجه شده و موضوع صلح امام حسن علیه السلام و علت و عوامل آن را به خوبى بیان مى کند.


free b2evolution skin
22
شهریور

«تحلیل پنج اصل تربیتی ازمنظر امام حسن مجتبی علیه السلام»اصل چهارم «حلم، بردباری و گذشت»

اصل چهارم برای خانواده، فرزند و جامعه سالم «حلم، بردباری و گذشت» است، به این معنا وقتی بین زن و مرد، و دختر و پسر وصلت انجام می گیرد، و بینشان پیمان عقد و زناشویی بسته می شود از پیش باید به پذیرند که دو انسانند و از دو فرهنگ و دوسلیقه اند، پس در ادامه زندگی ممکن است اختلاف سلیقه بینشان به وجود بیاید و اگر هر یک از زوجین اصرار داشته باشد سلیقه خودش را بر دیگری تحمیل کند قطعا به مشاجره منازعه و سرانجام به دلخوری از یکد یگر ختم خواهد شد تنها راه برای انسجام خانوادگی «حلم، تحمل یکدیگر و گذشت» از یکدیگر است.

 

 

 

 

نمونه عینی آن که تابلو در برابر همه ما است زندگی امام علیه السلام با همسرش جعده است. با وجود ظلمی که جعده نسبت به امام علیه السلام می نمود تا جایی که حضرت را مسموم کرد ولی بنا برانچه که در کتاب «ارشاد» شیخ مفید در فصل مربوط به شهادت امام حسن عليه السّلام آمده است: «زماني که لحظه شهادت امام حسن (ع) نزديک شد، آن حضرت برادرش حسين بن علي (ع) را طلب کرد و در آن لحظات پاياني به او گفت:اى برادر! به زودى از تو جدا مى‏شوم و به ديدار پروردگار خود، نائل مى‏گردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در ميان تشت افتاد؛ مي‌دانم چه کسى اين جفا را بر من کرده و اين ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پيشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولي سوگند به حقى که بر تو دارم از تو مي خواهم که اين پيشامد و مرتکب آن را تعقيب مکن و منتظر قضاي الهي درباره من باش: ارشاد، ج2، ص13، مناقب، ج4، ص42»

این روحیه «حلم، بردباری و گذشت» نه تنها در محیط خانوادگی حاکم بود بلکه نسبت به بیگانگان نیز این چنین بود ازهمین رو در گزارش آمده است:

«روزی امام حسن مجتبی(ع) سوار بر مرکب خویش، در یکی از معابر مدینه عبور می کرد. با مردی از اهل شام مواجه شد. آن مرد شامی تا حضرت را شناخت بی درنگ به لعن و نفرین امام پرداخته و سخنان ناشایستی را نثار امام کرد. حضرت امام مجتبی(ع) در همان حال با کمال خونسردی و بردباری تمام سخنان زشت و دشنام های ناروای او را با سکوت و صبر تحمّل کرد و خشم خود را فرو می برد. تا این که مرد شامی عقده دل را خالی کرده و خاموش شد. در آن لحظه پیشوای دوم شیعیان با سلام بر آن مرد، سکوت آن چند لحظه خاموشی را شکسته و با لبخندی ملیح که حاکی از صفای دل آن جناب بود و در حالی که مهر و عاطفه و محبت در چشمان نافذ و سیمای نورانی اش موج می زد لب به سخن گشوده و به آرامی فرمود: ای مرد! گمان می کنم که در این شهر غریب باشی و شاید هم مرا به اشتباه گرفته ای؟ حالا اگر از ما رضایت بطلبی از تو راضی می شویم و اگر چیزی از ما بخواهی، به تو می بخشیم، اگر راه گم کرده ای راهنماییت می کنیم، اگر گرسنه ای تو را سیر می نمائیم، اگر لباس نداری تو را می پوشانیم، اگر نیازمندی تو را غنی می کنیم، اگر از جائی رانده شده یا فراری هستی تو را پناه می دهیم اگر خواسته ای داری بر می آوریم، اگر توشه سفرت را پیش ما آوری و مهمان ما باشی برای تو بهتر است و تا هنگام رفتن از تو پذیرائی می کنیم. چون که خانه ما وسیع و امکانات مهمان نوازی مان فراهم است.

آن مرد وقتی با این برخورد کریمانه حضرت مواجه شد و سخنان شیوا و دلنشین آن بزرگوار را شنید، آرام آرام احساس کرد که ناراحتی خاصی در درون وجدانش او را می آزارد. آثار شرم و حیا بر صورتش ظاهر شده و پیش از آن که سخنی بگوید، اشک ندامت بر گونه هایش لغزید و با لحنی خاضعانه و مؤدبانه عرضه داشت: شهادت می دهم که تو خلیفه خداوند بر روی زمین هستی، خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد: اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛ تا این لحظه شما و پدرتان منفورترین خلق خدا نزد من بودید و اکنون شمارا محبوبترین فرد روی زمین می دانم. آن گاه به همراه امام حسن(ع) راهی خانه آن حضرت شد و تا روزی که در مدینه بود در مهمانسرای حضرت پذیرائی می شد. بعد از آن واقعه در ردیف دوستان و ارادتمندان خاص اهل بیت (ع) قرار گرفت.(مناقب، ج 3، ص 19.)

درهمین راستا حجر عسقلانی از دانشمندان اهل سنت می‏ نویسد: هنگامی که حسن بن علی(ع) از دنیا رفت یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت در تشییع جنازه او گریه می‏کرد. حسین بن علی(ع) به او گفت: تو با آن همه اذیت و آزار و مخالفت که در مورد برادرم روا می‏داشتی باز هم گریه می‏کنی؟ او گفت: انّی کنت افعل ذلک الی احلم من هذا و اشار بیده الی الجبل؛(تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259) من به کسی بدی می‏کردم و آزارش می‏دادم که صبورتر و حلیم‏تر از این کوهها بود.

منبع:«تحلیل پنج اصل تربیتی ازمنظر امام حسن مجتبی علیه السلام»/ سید محمدتقی قادری»


free b2evolution skin