22
فروردین

آیا سوالی دارید که بخواهید بپرسید ؟

آیا آنها را که در کنار بستر علی(علیه السلام) نشسته اند، می شناسی؟

فکر می کنم آنها طبیبان کوفه هستند و برای معالجه علی(علیه السلام) آمده اند. آیا آنها خواهند توانست کاری بکنند؟باید صبر کنیم.

هرکدام از طبیبان که زخم علی(علیه السلام) را می بیند به فکر فرو می رود، آنها می گویند که معالجه این زخم کار ما نیست، باید استاد ما بیاید.

– استاد شما کیست؟آقای سَلُولی! باید او را خبر کنید.

چند نفر می خواهند به دنبال آقای سَلُولی بروند که خودش از راه می رسد، سلام می کند و در کنار بستر علی(علیه السلام) می نشیند. به آرامی زخم سر او را باز می کند و نگاهی می کند. همه منتظر هستند تا او چیزی بگوید و دارویی تجویز کند.او لحظه ای سکوت می کند، بار دیگر با دقّت به زخم نگاه می کند و سپس می گوید: «برای من ریه گوسفندی بیاورید».

بعد از مدّتی ریه گوسفند را برای او می آورند، او رگی از آن ریه را جدا می کند و با دهان خود در آن می دمد و سپس به آرامی آن را در میان شکاف سر علی(علیه السلام) می گذارد، لحظه ای صبر می کند. بعد آن را بیرون می آورد و به آن نگاه می کند، همه منتظر هستند ببینند او چه خواهد گفت.

خدای من! چرا او دارد گریه می کند؟ چه شده است؟ او سفیدی مغز علی(علیه السلام) را می بیند که به آن ریه چسبیده است. او رو به علی(علیه السلام) می کند و می گوید: مولای من! شمشیر ابن ملجم به مغز تو رسیده است، دیگر امیدی به شفایت نیست.با شنیدن این سخن همه شروع به گریه می کنند، طبیب با علی(علیه السلام) خداحافظی می کند و از جای خود برمی خیزد که برود. یکی از او سوال می کند: چه غذایی برای مولای ما خوب است؟طبیب در جواب می گوید: به او شیر تازه بدهید.

 

 

ساعتی است علی(علیه السلام) از هوش رفته است، همه گرد او نشسته اند، اشک از چشمان آنها جاری است، اکنون علی(علیه السلام) به هوش می آید، برای او ظرف شیری می آورند، امّا او از خوردن همه آن صرف نظر می کند. حسن(علیه السلام) رو به پدر می کند:

– پدر جان! شیر برای شما خوب است. آن را میل کنید. پسرم! من چگونه شیر بخورم در حالی که ابن ملجم شیر نخورده است؟ او اسیر ماست، باید هر چه ما می خوریم به او هم بدهیم تا میل کند، نکند او تشنه باشد، نکند او گرسنه باشد!!

اکنون حسن(علیه السلام) دستور می دهد تا برای ابن ملجم شیر ببرند. او در اتاقی در داخل همین خانه است، او ظرف شیر را می گیرد و می نوشد.

خدایا! تو خود می دانی که قلم من از شرح عظمت این کار علی(علیه السلام)، ناتوان است.آری! تاریخ برای همیشه مات و مبهوت این سخن تو خواهد ماند.تو کیستی ای مولای من؟!افسوس که ما تو را به شمشیر می شناسیم، تو را خدایِ شمشیر معرّفی کرده ایم!افسوس و هزار افسوس!

تو دریای مهربانی و عطوفت هستی، اگر دست به شمشیر می بردی، برای این بود که بی عدالتی ها و ظلم ها و سیاهی ها را نابود کنی.

دروغ می گویند کسانی که ادّعا می کنند مثل تو هستند، دروغ می گویند، چه کسی می تواند این گونه با قاتل خویش مهربان باشد؟

 

 

شب بیستم ماه رمضان فرا می رسد، حال علی(علیه السلام) لحظه به لحظه بدتر می شود، همه نگران او هستند. کم کم اثر زهری که بر روی شمشیر ابن ملجم بوده در بدن او نمایان می شود، هر دو پای او در اثر این زهر سرخ شده اند. او وقتی که به هوش می آید همان طور که در بستر است، نماز می خواند و ذکر خدا می گوید.صبح که فرا می رسد، حُجْرِ بن عَدیّ با جمعی دیگر از یاران باوفای امام به عیادت او می آیند. آنها سلام می کنند و جواب می شنوند. علی(علیه السلام) نگاهی به آنها می کند و با صدای ضعیف می گوید: «از من سوال کنید، قبل از آن که مرا از دست بدهید».

همه با شنیدن این سخن به گریه می افتند، آنها هیچ سوالی از تو نمی کنند، چرا که با چشم خود می بینند که تو، توان سخن گفتن نداری، امّا تو پیام خود را به گوش همه شیعیانت می رسانی: در همه جا و هر شرایطی به دنبال کسب آگاهی باشید. شیعه کسی است که سوال می کند و می پرسد، شیعه از سوال نمی ترسد. تو دوست داری که شیعیانت اهل سوال و پرسش باشند.

 

در این هنگام، امام رو به حُجْرِ بن عَدیّ می کند و می گوید:

– ای حُجْرِ بن عَدیّ! روزگاری فرا می رسد که از تو می خواهند از من بیزاری بجویی. در آن روز تو چه خواهی کرد؟

– مولای من! اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند یا در آتش بسوزانند، هرگز دست از دوستی تو برنمی دارم.خدا به تو جزای خیر بدهد.

گویا ضعف و تشنگی بر علی(علیه السلام) غلبه می کند، او رو به حسن(علیه السلام) می کند و از او می خواهد تا ظرف شیری برای او بیاورد. علی(علیه السلام) آن شیر را می آشامد و می گوید: این آخرین رزقِ من از این دنیا بود.بعد رو به حسن(علیه السلام) می کند: حسن جانم! آیا شیر برای ابن ملجم برده ای؟عصر امروز خبری در شهر کوفه می پیچد که خیلی ها را نگران می کند، دیگر هیچ امیدی به بهبودی علی(علیه السلام) نیست. گروه زیادی از مردم برای عیادت علی(علیه السلام)

 



پشت در خانه او جمع شده اند. لحظاتی می گذرد.حسن(علیه السلام) از خانه بیرون می آید. رو به مردم می کند و می گوید: به خانه های خود بروید که حال پدرم برای ملاقات مناسب نیست.

صدای گریه همه بلند می شود و آنها به خانه های خود باز می گردند.

ساعتی می گذرد، هنوز آن پیرمرد بر خانه علی(علیه السلام) نشسته است، نام او اَصبَغ بن نُباته است. او آرام آرام اشک می ریزد و گریه می کند.

– اَصبَغ! چرا به خانه خود نمی روی؟کجا بروم؟ همه هستی من در اینجاست. من کجا بروم؟ می خواهم یک بار دیگر امام خود را ببینم.

بعد از مدّتی، حسن(علیه السلام) از خانه بیرون می آید و می بیند که اَصبَغ هنوز آنجاست و دارد گریه می کند. حسن(علیه السلام) از اَصبَغ می خواهد که وارد خانه بشود.

اَصبَغ نزد بستر علی(علیه السلام) می رود، نگاه می کند، دستمال زردی به سر مولا بسته اند، امّا زردی چهره او از زردی دستمال بیشتر شده است، خدایا! این چه حالی است که من می بینم؟ دیگر گریه به اَصبَغ امان نمی دهد…علی(علیه السلام) چشم باز می کند، یار قدیمی اش، اَصبَغ را می بیند، به او می گوید: اَصبَغ! گریه نکن، به خدا قسم من به زودی به بهشت می روم. برای چه ناراحت هستی؟مولای من! می دانم که شما به مهمانی خدا می روید، امّا بعد از شما ما چه کنیم؟ آرام باش اَصبَغ! فدایت شوم! آیا می شود برای من حدیثی از پیامبر نقل کنی؟ من می ترسم این آخرین باری باشد که شما را می بینم.

 

 

ای اَصبَغ! با تو هستم، مگر نمی بینی حال امام چگونه است؟ چرا از او چنین خواسته ای را داری؟ اگر من جای تو بودم فقط به صورت او نگاه می کردم یا فقط گریه می کردم. حالا چه وقتِ شنیدن حدیث است؟ تو باید عشق و احساس خود را نسبت به امام نشان بدهی.

امّا اَصبَغ مثل من فکر نمی کند، او می داند شیعه واقعی کیست. او در مکتب علی(علیه السلام) بزرگ شده است، او به خوبی می داند که علی(علیه السلام) همواره دوست دارد شیعه او به دنبال کسب دانش و معرفت باشد. نمی دانم چه شد که شیعه از این آرمان بزرگ فاصله گرفت؟ افسوس که بعضی ها شیعه بودن را یک شعار و احساس می دانند و بس!

نمی دانم چرا ما این قدر از شیعیان واقعی، فاصله گرفته ایم؟ چرا فقط به احساس و شعار اهمّیّت می دهیم و کمتر به شعور و آگاهی فکر می کنیم؟ چرا ما این چنین شده ایم؟ چرا؟

حضرت علی(علیه السلام) لبخندی می زند و با صدایی ضعیف چنین می گوید:روز نهم ماه « صَفَر » ، سال یازدهم هجری بود و پیامبر ، بلال را به دنبال من فرستاد. من به خانه پیامبر رفتم، پیامبر در بستر بیماری بود، سلام کردم و جواب شنیدم. پیامبر رو به من کرد و گفت: علی(علیه السلام) جان! به مسجد برو و مردم را جمع کن. وقتی همه آمدند، بر بالای منبر من برو و به آنان بگو: «پیامبر مرا نزد شما فرستاده است تا این پیام را برای شما بگویم: هر کس پدرِ خود را به پدری قبول نداشته باشد و اطاعت مولای خود نکند و اجر کسی که برای او زحمت کشیده است را ندهد؛ لعنت خدا و فرشتگان بر او باد».

 

من به مسجد رفتم و سخن پیامبر را برای مردم بیان کردم، وقتی خواستم از منبر پایین بیایم یکی از جای برخاست و گفت: آیا این پیام تفسیر و شرحی هم دارد ؟

من گفتم نزد رسول خدا می روم و از او سوال می کنم. از منبر پایین آمدم و به خانه پیامبر رفتم و ماجرا را گفتم. پیامبر به من فرمود که بار دیگر به بالای منبر برو و برای مردم چنین بگو که تو پدر این امّت هستی، تو مولای این مردم هستی، تو کسی هستی که برای این مردم زحمت زیادی کشیده ای.

سخن علی(علیه السلام) به پایان می رسد، اکنون دیگر اَصبَغ می داند که پیامبر در روزهای آخر زندگی خود، علی(علیه السلام) را به عنوان پدر و مولای امت اسلامی معرّفی کرده است. به راستی علی(علیه السلام) برای اسلام و مسلمانان چقدر زحمت کشید، اگر فداکاری های او در جنگ بدر و احد و خندق و خیبر نبود آیا مسلمانان روی آرامش را می دیدند؟ اگر علی(علیه السلام) نبود، کفّار همه مسلمانان را قتل عام می کردند، امّا افسوس که این امّت، قدر زحمات علی(علیه السلام) را ندانستند.

منبع:سکوت آفتاب


free b2evolution skin
22
فروردین

شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

خداوند متعال ، انسان را در میان نعمت های بیکران خود آفرید ، احتیاجات او را تأمین فرمود ، هدایتش را تضمین نمود و همواره در کنارش معلّم و کتاب و نشانه ها را قرار داد ، تا راه را پیدا نماید و با یقین به سوی کمال قدم گذارد . اما مانع همیشگی پیشرفت او « غفلت » بوده است ، غفلت از مبدأ و معاد ، غفلت از نعمت ها و نشانه ها ، غفلت از معلّم و تکالیف الهی ، بدین جهت خداوند متعال می فرماید :

« وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون ؛

 

 

و بسیاری از مردم ، از آیات ما غافلند . »غفلت و بی خبری چنان برخی از انسانها را فراگرفته ، که علت حضور خود در آفرینش را فراموش نموده اند ، وظائف خود در برابر انبوه نعمت ها را به بوته فراموشی سپرده اند و حتی نزدیک شدن به پایان دنیا و حضور در برابر محاسبات قیامت را نیز از یاد برده اند گویی اقامتشان در این دنیا همیشگی است : « اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُون ؛

حساب مردم به آنان نزدیک شده ، درحالی که در غفلتند و روی گردانند . 
به راستی علاج این همه غفلت و بی خبری چیست ؟ چگونه باید آن را درمان نمود ؟ چه زمانی باید از بند غفلت رهایی یافت ؟

خداوند در قرآن علاج آن را « یادآوری » می داند ، هر آنچه را که انسان از یاد می برد و از آن غافل می شود ، دوباره توجه نمودن به آن و با استفاده از نشانه ها و مناسبت ها یاد نمودن دوبارۀ از آن ، ابزار مناسبی برای مقابله با غفلت است .

 

 

آنجا که انسان خالق و خدای خویش را از یاد می برد ، فراوانی در یاد خدا را به او توصیه می نماید : « یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً ؛

ای کسانی که ایمان آورده اید ، خدا را بسیار یاد کنید .»

آنگاه که انسان دنیای فراروی خود را فراموش می نماید ، او را به یادآوری جهان آینده فرا می خواند : « وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأةَ الْاُولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ ؛

شما عالم نخستین را دانستید ، چگونه متذکر نمی شوید»

آنجا که انسان نعمت های الهی را از یاد می برد او را به یادآوری نعمت های الهی دعوت می نماید :

« یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُم ؛

ای کسانی که ایمان آورده اید ، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید . »


و آنگاه که انسان عهد و پیمان خویش را با خدا فراموش می نماید و وظائف خود را از یاد می برد ، او را به یاد آوری عهد و میثاقش با خدا فرا می خواند :

« وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا؛

و به یادآورید نعمت خدا را بر شما و پیمانی را که با تاکید از شما گرفت ، آن زمان که گفتید : شنیدیم و اطاعت کردیم .»

 

 

نتیجه اینکه : آفت بزرگ پیشرفت و سعادت انسان « غفلت » است و درمان این آفت « یادآوری » است و بدین جهت وظیفۀ انسان در برابر هر آنچه را که باید بداند و از آن غافل می شود ، یادآوری مستمر آن است و برای دست یافتن به این مطلوب ، باید همان گونه که پیاپی به یاد خدا و معاد ، نعمت ها و تکالیف خود می باشد ، همواره در کنار معلّمین الهیِ خود و همراه و هم قدم با آنان باشد تا چگونگی یادآوری ، چگونه راه پیمودن ، چگونه بر موانع پیروز شدن و چگونه بر پله های ترقی قدم نهادن را از آنان بیاموزد .

بر این اساس خداوند ، همراهی همیشگی با راهبران الهی را به بندگان خود توصیه نموده است : « یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید . »و البته به فرموده امام رضا علیه السلام : « صادقین » همانا امامان معصوم علیهم السلام هستند که مؤمنان مأمور به همراهی با آنان هستند .


همراهی با ائمۀ معصومین علیهم السلام نه فقط در محضر آنان بودن است ، بلکه لازمه آن ، شناخت و معرفت آنان ، فراگرفتن تعالیم آنها ، پیروی نمودن ، محبت و ولایت آنها و به یاد آنان بودن را نیز فرا می گیرد ، بدین جهت وظیفه مؤمنین است ، همان گونه که از یاد خدا و نعمت های او نباید غافل شوند ، از یاد پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام نیز غفلت نکنند ، زیرا ؛ غفلت از آنان ، غفلت از هدایت و وظائف الهی است .

اکنون که در آستانۀ شهادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستیم ، بزرگداشت شهادت آن امام مظلوم ، به واقع یادآوری فضائل آن حضرت ، و فرامین و دستورات الهی آن معلّم هستی است .

 

 

اگر جهانِ به ظاهر مترقّیِ امروز ، از جهل عمومی مردم رنج می برد ؛ اگر دنیای به ظاهر متمدّن امروز ، از آتش ظلم ستمگران در خود می سوزد ؛ اگر دنیای به ظاهر قانون مدارِ امروز ، از شدت قانون شکنی و نادیده گرفتن حقوق مظلومین فریاد اعتراض برآورده است ؛ همه و همه به دلیل دور ماندن از علی علیه السلام و عدالت او ، علی علیه السلام و فضائل او و علی علیه السلام و دستورات او است .

 شهادت مظلومانه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، فرصتی است استثنایی تا همۀ دانشمندان و فرهیختگان ، با استفاده از همه ابزارها و توانمندی های علمی عصر حاضر ،برای شناختی عمیق تر ، نگاهی دقیق تر و حرکتی کارآمدتر نسبت به فضائل و فرامین حیات بخش آن حضرت ، تلاشی مضاعف نمایند .

منبع: حاج سید امیرحسین طالقانی/بزرگداشت شهادت حضرت علی علیه السلام


free b2evolution skin
22
فروردین

پنج فرصتِ ویژه در ماه رمضان

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)در روایتی فرموده اند: «اِنْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ فَاِنَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ .»(فرصت هاى نيک را دريابيد كه همچون ابر مى گذرند.)

1. فرصت اُنس با خدا: از این فرصت می توان در قالبِ اهتمام به نماز شب یا نماز جماعتِ اول وقت یا ارتباط با خداوند از طریق دعا و مناجات استفاده کرد. بیست دقیقه، نیم ساعت قبل از اذان صبح برای مناجات شبانه با خدای متعال وقت بگذارید و خودتان را در فهرست نمازِشب خوان ها قرار دهید. در مفاتیح الجنان برای روزها و شب های ماه مبارک و وقت افطار و سحر، دعاهای فراوانی آمده است. یکی از آن ها «دعای ابوحمزۀ ثمالی»است که هدیۀ امام سجاد(علیه السلام) به ابوحمزه است. آن پیرمرد و غلام اهل بیت(علیهم السلام) و پدر شهید، نزد امام زین العابدین(علیه السلام)جایگاهی ویژه دارد. [ابوحمزه] این دعا را که سرمایه ای است گران بها، یاد گرفته و به شیعیان و شاگردانش یاد داده تا به دست من و شما رسیده است.

2. فرصت انس با قرآن و اهل بیت(علیهم السلام): ما پیرو رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) هستیم. ایشان فرموده اند: «اِنِّی تارِکٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَيْتِی اَلا وَ هُمَا الْخَلِيفَتانِ مِنْ بَعْدِی وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضِ .»

(من در میان شما دو وزنۀ گران بها به یادگار می گذارم: کتاب خدای عزّوجلّ و عترتم که اهل بیت من هستند. آگاه باشید که این دو، جانشینان پس از من هستند و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند.)

ماه رمضان بهار قرآن است؛پس بیایید در محضر قرآن زانو بزنیم؛ اما حتماً آن را با ذکر توسل به ساحت مقدس اولیای الهی کامل کنیم و حتی همین قرآن را که می خوانیم، ثوابش را به چهارده معصوم(علیهم السلام)هدیه کنیم. در مجالسی که ذکر روضه یا فضائل ائمۀ اطهار(علیهم السلام) است، شرکت کنیم و برای این کار، وقت بگذاریم. این گونه وقت گذاشتن هاست که آیندۀ زندگی من و شما را بابرکت می کند.

راننده ای که مسیری طولانی در پیش دارد، هیچ گاه احساس نمی کند وقتی چنددقیقه در پمپِ بنزین می ایستد تا بنزین بزند، وقتش تلف شده است؛ بلکه با خود می گوید: «[دیر نمی شود؛ به جایش] باک ماشین را پر کرده ام تا به راحتی و با آرامشِ خاطر به مقصد برسم.» هرچه پای مجالس قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) وقت بگذارید، مثل همین سوخت گیری است: سوخت گیری معنوی برای زندگی است که [باعث می شود بهتر و راحت تر] در مسیر بندگی حضرت حق باشید.

3. فرصت مهرورزی به خلق خدا: همۀ شما این روایتِ [پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)] را شنیده اید که اگر [حتی به اندازۀ] یک خرما افطاری دهید، ثوابش مانند آزادکردن بنده ای است.در ادامه می فرمایند: «در ماه مبارک رمضان، صلۀ رحم را تقویت کنید.»بنابراین، مهروَرزی را تمرین کنید. در ماه مبارک رمضان اگر کسی برای شما کاری انجام می دهد، کار را برای او آسان بگیرید و سخت گیری نکنید. در ماه رمضان، برای زن و بچۀ خود، میدان را به گونه ای فراهم کنید که روزه را یک عمل مهم بدانند.

4. فرصت کسب سلامت روح و روان و جسم و جان: روزه گرفتن مایۀ سلامتی جسم و زمینه ساز سلامتی روح است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «صُومُوا تَصِحُّوا.»[این روایت را] به دو شکل ترجمه کرده اند: «روزه بگیرید تا سالم بمانید» و «روزه بگیرید تا سالم شوید.»

 

5. فرصت برنامه ریزی برای بندگی خدا بر اساس نظم حاکم بر فقه: شما ساعت ها روزه می گیرید، اما اگر آن را یک ساعت کم یا زیاد کنید، دچار مشکل می شوید. [فرض کنید] آقایی به مسافرت می رود و قبل از اذان ظهر به حدّ ترخص شهرش می رسد. اگر او از صبح چیزی نخورده باشد، روزه اش درست است؛ اما اگر همین فرد، [قبل از اذان ظهر به حدّ ترخص] نرسد و حتی به اندازۀ یک دقیقه تأخیر کند، روزه اش باطل است، یا اگر حتی چند ثانیه بعد از اذان صبح، چای یا لقمۀ نانی را که در دهانش است، بخورد، روزه اش باطل است؛ تازه اگر این کار را عمداً انجام دهد، کفّاره هم دارد. از این نظم باید بفهمیم که چقدر [فراگیری احکام روزه] مهم است. شهید این ماه، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)هم در وصیتشان فرموده اند: «اُوصِيكُما… بِتَقْوَى اللهِ وَ نَظْمِ اَمْرِكُمْ .»(شما را… به تقوای الهی و نظم در کارهايتان توصيه می کنم.) پس منظم باشید.

یکی از مصادیق این نظم را می توانیم توضیح احکام فقهی ماه مبارک رمضان معنا کنیم؛ یعنی در مسیر بندگی برنامه داشته باشید و هر روز، به طرف کمال حرکت کنید.

منبع:بهار طاعت


free b2evolution skin
22
فروردین

آثار تواضع و فروتنی در برابر خداوند:1- بلند رفعتی و بزرگ شدن در چشم مردم

یکی از آثار تواضع در برابر خداوند بلند رفعتی و بزرگ شدن در چشم مردم است. این مطلب از گفتار متعدد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان (علیهم) گرفته شده، از جمله رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمایند: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ فَهُوَ فِی نَفْسِهِ ضَعِیفٌ وَ فِی اَعْیُنِ النَّاسِ عَظِیمٌ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ فَهُوَ فِی اَعْیُنِ النَّاسِ صَغِیرٌ وَ فِی نَفْسِهِ کَبِیرٌ

کسی که برای خداوند فروتنی کند، خدا او را بالا می برد. پس او در نزد خویش ناتوان و ناچیز است، ولی در دید مردم بزرگ جلوه می کند؛ و کسی که تکبر ورزد، خدا او را پایین می آورد. پس او در چشم مردم کوچک است و در نزد خود [به خیالش] بزرگ جلوه می کند.»

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند: «التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ؛ تواضع و فروتنی نردبان بزرگی است.»

البته رفعت مقام متواضع به اندازه تواضع او نیست، بلکه همراه با عنایت و عظمت و بزرگی خداوند است. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِهِ؛

و بدان که خداوند متواضعین را به اندازه تواضعشان بالا نمی برد، بلکه به اندازه عظمت و بزرگی خود، آن ها را بالا می برد.»

حضرت امام خمینی (ره) در برابر خداوند متواضع به معنای واقعی کلمه بودند. با آن همه مقام و عظمت و علم و دانش که جهانیان را خیره کرده است، خود را تنها، یک طلبه می دانست و با این همه خدمت به اسلام و زنده کردن تشیّع هیچ گونه حریمی برای خویش قائل نبود و با کمال فروتنی، خطاب به جوانان رزمنده جبهه ها می گوید: «من دست و بازوی شما را که دست خدا بالای آن است می بوسم و بر این بوسه افتخار می کنم»

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند: «التَّوَاضُعُ یَکْسُوکَ الْمَهَابَةَفروتنی بر تو هیبت و بزرگی می پوشاند.»

حجه الاسلام و المسلمین سید محمّد باقر حجّتی نقل کردند: «حضرت امام (ره) با اینکه در زمان آقای بروجردی یکی از استوانه های حوزه بودند، در مجلس روضه ای که در ایّام فاطمیّه در بیت آقای بروجردی برقرار شده بود، ایشان متواضعانه از اول تا آخر مجلس دو زانو در بین مردم عادی دورتر از آقا نشسته و به سخنان مرحوم تربتی که منبر رفته بودند، گوش فرا می دادند.»

ثمره این تواضع، هیبت و ابهت خاص و وقار در بین مردم بود، حتی امروزه نیز در کشورهای غربی از حضرت امام به عنوان فردی بزرگ و قابل احترام یاد می کنند.

 منبع:حیات طیبه


free b2evolution skin
22
فروردین

گفتگوهای پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج گروه سوم: خوشحالان ناآگاه

«وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا یَدْرِی أَنِّی رَاضٍ عَنْهُ أَوْ سَاخِطٌ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَضْحَک دسته سوم: بنده ای که نمیداند من از او راضی هستم یا خشمناکم و در عین حال او همواره شاد و خندان است.»

امام صادق علیه السلام میفرمایند:

«مِنْ صِحَّةِ یَقِینِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لَا یُرْضِیَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللَّه ؛ از درستی یقین شخص مسلمان این است که مردم را خشنود نکند به خشم خدا.»
جمله «مردم را خشنود نکند به خشم خدا»، از جمله هایی است که در برنامه های خودسازی در مرحله مراقبه نفس گفته میشود. اینکه انسان همیشه توجه داشته باشد، هر کاری را میخواهد انجام دهد، به دنبال جلب رضایت خدا بوده و به امر دیگری توجه نداشته باشد.

هنگامی امام سجاد علیه السلام به خطیب جمعه در مجلس یزید اعتراض کرد فرمود:

«وَیْلَکَ أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ؛ وای بر تو ای خطیب! خشنودی مخلوق را در برابر خشم و غضب خدا خریدی؟»

برخی افراد برای اینکه دوستان و دیگران را خوشحال کنند، خدا را فراموش میکنند؛ اما انسانهای مؤمن دغدغه ای جز رضایت حضرت حق ندارند.

یکی از آن انسانهای مؤمن حضرت خدیجه سلام الله علیها بود که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره این بانوی بزرگ اظهارات شگفتی دارد و در روایتی در شأن وی فرمود:

«أَفْضَلُ نِسَاءِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ص وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْن ؛ برترین زنان بهشت، چهار زن میباشند. خدیجه سلام الله علیها دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم، مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم همسر فرعون.»

اما نقل شده زمانی که این بانوی گرانقدر اسلام، بیمار شد و بیماریش شدت گرفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله نزد او رفت و کنار بسترش نشست. خدیجه سلام الله علیهاگریه می کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: خدیجه جان! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: الآن که لحظات آخر عمرم است، فقط برای یک مسئله گریه می کنم و آن این است که نمی دانم الآن که دارم می میرم، آیا خدا از من راضی است یا نه؟ جبرئیل علیه السلام نازل شد و فرمود: یا رسول الله! خدا می فرماید، سلام من را به خدیجه سلام الله علیها برسان و بگو، من از تو راضی هستم. خدیجه سلام الله علیها شاد شد.

منبع:حیات طیبه


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم