3
اردیبهشت

بدترین مردمان چه کسانی اند؟

 از حضرت سؤال میشود که: «ای الناس شرّ؟»؛ چه مردمانی از همه بدترند و حضرت در پاسخ می گوید:الْعُلَمَاءُ اذا فَسُدُّوا»؛ عالمان فاسد، بدترین مردمان هستند. اینها مردم را گروه گروه، جهنمی میکنند؛ و ضررشان برای جامعه از جاهل های فاسد بیشتر است. فساد علما هم درجات مختلف دارد؛ برخی از عالمان فاسد، همان عالمان یهود و نصارا هستند که به خاطر جاه و مقام، هم کیشانشان را از پذیرفتن دین اسلام باز می دارند. دسته ای دیگر از عالمان فاسد، همان عالمان سنی هستند که با اینکه در روایات بیشماری، فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام را دیده اند، اما باز منکر امامت و ولایت آن حضرت هستند و دسته ای دیگر، عالمانی که به خاطر جهل مرتبشان، عده ای را گمراه میکنند.

 

 

زمانی آقای بروجردی رحمه الله سر درسشان می فرمودند: سند و مدرک مذهب اعتقادی مردم، ما روحانیون هستیم که اگر این مدارک خراب شود، همه خراب می شوند. و شیطان هم، همه سعی و تلاشش این است که همین حوزه ها و طلبه ها را گمراه کند. بنا به فرمایش امام راحل قدس سره، اگر عالِمی فاسد شود، عالَمی فاسد می شود، لذا خیلی مراقب باشیم که القاب حجة الاسلام، ثقة الاسلام، آية الله و… ما را از عمل وا ندارد که بدبخت ترین مردم، طبق فرمایش حضرت عیسی علیه السلام، کسی است که به علم در میان مردم شناخته شده باشد و به عمل ناشناخته.

منبع:رسم پارسایی| درسهای اخلاق حضرت آية الله اشتهاردی (رحمة الله علیه)

 


free b2evolution skin
3
اردیبهشت

ماهیت مهارتهای زندگی

مهارتهای زندگی، مجموعه ای از تکنیک ها، اصول، قواعد و توانایی ها و اقدامهای متناسبی است که زمینه سازگاری و رفتار مثبت، مفید و کارآمد را فراهم می کند. همچنین انسان را قادر می سازد تا نقش اجتماعی خاص خود را بپذیرد، جایگاه خویش را بشناسد و بدون آسیب رساندن به دیگران، در برابر خواسته ها، انتظارها، مسائل و مشکلات پیرامون خود، به ویژه در برخورد با دیگران و برقراری ارتباط با اطراف، مؤثرتر ظاهر شود.

 

 

 

فرد با کمک این مهارتها، دانش و نگرشهایش را به توانایی های واقعی و عینی تبدیل میکند؛ یعنی از نیروهای وجودی خود، در جهت شادابی و موفقیت و ایجاد زندگی مثبت و پویا برای خود و دیگران بهره میگیرد. او می آموزد که در هر شرایطی، چه کاری را چگونه انجام دهد تا در حد امکان، به آسیب های فردی و اجتماعی گرفتار نشود.فشارهای زندگی، همواره بخشی از واقعیت های زندگی و چگونگی کنار آمدن با آنها از مهمترین دغدغه های انسان بوده است. افزایش سن و رویارویی با دشواری های ویژه سنین نوجوانی، جوانی و میانسالی، شرایط روحی خاصی برای انسان پدید می آورد که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت.

 

 

هم زمان با رشد جسمانی شخص، انتظارهای خانواده و جامعه نیز افزایش می یابد. دیگر دوران بی مسئولیتی کودکی سپری شده و انسان در تلاقی الزام ها، کنش ها و واکنشها قرار گرفته است. اندکی غفلت، وی را در معرض نابودی، سقوط، شکست و پوچی قرار میدهد.

 

 

مهارتها شامل صفات خاص، خصوصیت های شخصی و استعدادهایی هستند که در وجود شخص قرار دارند یا با کمی تمرین در وجود او پدید می آیند. در واقع، رفتار انسان، محصول چگونگی اندیشه اوست؛ زیرا اندیشه های درست، او را به سوی رفتار صحیح هدایت خواهند کرد. به بیان دیگر، اصلاح رفتار انسان، در گرو اصلاح اندیشه اوست. تمام ادیان و گروه ها با اعمال انسان سر و کار دارند، ولی همه آنها در مرحله نخست، به سراغ اندیشه او می روند تا به خواسته خود برسند. بنابراین، یکی از اساسی ترین مؤلفه های تولید مهارت های زندگی، ایجاد اندیشه درست در افراد است.

 

 

 

انسان با سرمایه وجودی خویش می تواند احساسات، افکار، هیجانها و ادراک هایش را تجزیه و تحلیل کند و بهترین گزینه را برای ادامه مسیر زندگی برگزیند. وقتی وی بر مشکلاتش پیروز شود و از موانع بگذرد، امتیازهای به دست آمده را به آسانی از دست نمی دهد و به یقین، در برابر مشکلات و سختی ها صبور خواهد بود و قله های موفقیت را فتح خواهد کرد.

 منبع:آشنایی با مهارت های زندگی از دیدگاه اسلام / مسعود شکوهی


free b2evolution skin
2
اردیبهشت

دیداری به یادماندنی

 اولین پرتو خورشید بر زمینهایی که هنوز از بارش برف روزهای گذشته سفید پوش بود میتابید. تلالوی قطره هایی که همچون حباب هفت رنگ میدرخشید توجهم را به خود جلب کرد. لحظه ای درنگ کردم و در دل به این همه زیبایی و به خالق آن آفرین گفتم. زندگی هر گوشه ای درسی است و زیباییاش جلوه ای ست از جمال خداوندی، اما ما آن قدر در سیاهی دود و آهن و درگیر و دار زندگی صنعتی اسیر شدیم که بی اعتنا از کنار همه ی آنها میگذریم. مدتی حال و هوای دیگری پیدا کرده بودم سرانجام بایست از جایی شروع میکردم. ماهی دریا بودم و سالها در جستجوی آب، حیران میگشتم. بایست به چشمه میرسیدم و در زلال آن چشمان غبار گرفته ام را میشستم. اما کجاست آب؟ کجاست چشمه حیات؟

 

 

درست نمیدانم از چه زمانی، اما خیلی کوچک بودم که میشنیدم بزرگترها نامی را به عظمت و بزرگی یاد میکنند. وقتی کمی بزرگتر شدم دیدم در خانه، مدرسه و محیطهای دیگر، این نام خیلی بر زبانهاست. مهدی موعود، صاحب الزمان، حجة ابن الحسن و… تعبیرات دیگر همه نامهایی بود که برای شخصیتی بسیار عزیز و دوست داشتنی در نظر مردم، و این صحبتها در نیمه شعبان به اوج خود میرسید.

من همه کم کم متوجه شده بودم که او امام دوازدهم ما شیعیان و فرزند امام عسگری (علیه السلام) است که بیش از هزار سال قبل متولد شده و اکنون زنده و از نظرها غایب است. بتدریج علاقه ی او هم در دلم خانه کرد و به جشنها و مراسم مربوط به او هم تمایل پیدا کردم و در آنها شرکت جستم. گاهی هم خودم در آن مجالس خدمت میکردم. اما خیلی سؤالات و ابهامها در مورد او فکرم را مشغول کرده بود.

 

 

دلم میخواست همه چیز را راجع به او بدانم. بعضی اوقات در فکر فرو میرفتم و سؤالاتی در ذهنم رژه میرفتند:

او حتما میاد؟ نکنه ما در اشتباه باشیم. آیا میشه من با او ارتباطی داشته باشم؟ اصلا چرا غایب شده و چرا همون وقتی که میخواد ظهور کنه چند سال قبلش متولد نمیشه؟ وجود او در پس پرده غیبت چه فایده ای میتونه داشته باشه؟ او با ظهورش چه اهدافی رو دنبال میکنه و…ناگهان به خود میآمدم که چه مدت زیادی است در این افکارم. بلند میشدم و به دنبال کارهایم میرفتم اما باز در فرصتی دیگر همین برنامه تکرار میشد.

گاهی هم با بعضی از دوستان یا اقوام سر حرف را باز میکردم اما میدیدم خیلیها در این عوالم نیستند. احساس غربت میکردم، با خود میگفتم: از دو حال خارج نیست، یا او اصلا واقعیت نداره، امام ما نیست، موجود نیست که باید معلوم بشه و خودمونو معطل نکنیم، این همه جشن و پوستر و شعار و غیره رو بریزیم دور و یا واقعا هست، امام ماست و حجت خداست که در این صورت ما خیلی نسبت به او کوتاهی و جفا میکنیم.

 

 

اگر او امام ماست آخه نباید اونو بشناسیم؟ به او اظهار محبتی کنیم؟ با او همراهی کنیم، با او حرف بزنیم و با او ارتباطی روحی معنوی برقرار کنیم؟چقدر ما بی انصافیم! واقعا اگه پدر ما به مسافرتی طولانی بره، ما اونو بکلی فراموش میکنیم و طوری رفتار میکنیم که انگار نه انگار پدری داشتیم؟ یا اینکه به یاد او، پیگیر کار او و در پی کسب اطلاعاتی در موردش و ایجاد ارتباط با او هستیم.

بالاخره هرچه فکر میکردم او امام ماست، ما خیلی در حقش کوتاهی کرده ایم. این بود که آرام نمیگرفتم و به دنبال کسی میگشتم که بتواند عطش مرا نسبت به این معما فرو بنشاند و سؤالاتم را پاسخ دهد.

با خود میگفتم: چطوره که اگه کیف پولم گم بشه، به هر کس میرسم میگم، به هر جایی سر میزنم، با هر فرد وارد و آشنایی مشورت میکنم تا گمشده ی خودمو پیدا کنم، اما نسبت به حقیقتی به این بزرگی بی اعتنا باشم؟ نه باید مطالعه کنم، سؤال کنم، فکر کنم و تلاش کنم تا حقیقت برام روشن بشه.

 

 

 

 

روزی در یک کتاب دعا، جمله ای به چشمم خورد که برایم بسیار جالب بود (اللهم عرفنی نفسک…) خدایا خودت رو به من معرفی کن که اگه تو رو نشناسم رسول تو رو نمیتونم بشناسم، خدایا رسولت رو به من معرفی کن که اگه رسول تو رو نشناسم حجت تو رو هم نمیتونم بشناسم، خدایا حجت خود رو به من بشناسون که اگه اون رو نشناسم گمراه میشم.

خیلی برایم جالب بود، با خود گفتم: این دعا رو باید هر روز بعد از نمازها و گاهی در دعاهام بخونم تا خدا یاریم کنه: شاید امام زمانمو بشناسم و ابهامات و سؤالاتم به علم و روشنی مبدل بشه.

منبع :گفت و گویی که به عشق انجامید/ مهدی عدالتیان.


free b2evolution skin
2
اردیبهشت

راستی و راستگو بودن

راستی، خالق اعتماد است و اعتماد، ستون و پایۀ اصلی زندگی زناشویی است. با فرود آمدن کژی و برون رفتن اعتماد از خانۀ عشاق، کلبه ی عاشقانۀ آنان که باید در آن نغمۀ عشق شنیده شود، از هم فرو می پاشد. عشقی که آرامش و شور و نشاط و شادی را برای آنان و فرزندان و جامعۀ آنان به ارمغان می آورد؛ و چنان فردوسی برای آنان برپا می کند که اگر هزاران سال در کنار یکدیگر از عشق بنوشند، از مستی آن سیر نمی گردند. اگر اعتماد از بین برود، زن و مرد مانند دو کارآگاه مشغول جستجو از یکدیگر می شوند. هر دو به هم به دید مجرم نگاه می کنند و زندگی آنها دچار آشفتگی می شود. چرا که شرط اول پلیس بودن، شک است. همه از دیدگاه پلیس مجرم هستند، مگر آنکه عکس آن ثابت شود.

 

 

شک مانند زلزله ای ویرانگر، بی رحمانه کلبۀ عشاق را به لرزه در آورده و آن را بر روی ساکنانش ویران می کند و فقط دنیایی از غم و اندوه برای عشاق دیروز و فارقان امروز به یادگار می گذارد.

شک، خالق خیانت است. بسیارند همسرانی که به دلیل شک به همسر و این که شاید وی دل در گرو اغیار نهاده است، دست به انتقام زدند و دامن خویش را آلوده ساختند؛ در صورتی که آنان یقین نداشتند و تنها شک داشتند. شک، خزانی است که بر باغ زندگی به ناگهان فرود می آید و یکایک گل های آن را پر پر می سازد. بلبل عاشق را از گل محبوب دور می کند و بی رحمانه کاشانۀ عاشق را ویران می نماید.

بسیاری از جدایی ها و دلشکستگی همسران به دلیل شک است. این وهم و خیال که شاید همسرم به غیر از من به کسی دیگر دل بسته است.

 

 

همسران باید یقین داشته باشند که مورد توجه خاص و محبوب یکدیگر هستند، تا عشق، این عطیۀ الهی، بین آنها مستحکم گردد و مهمان فرخندۀ خانۀ آنان شود. اگر یکی از همسران به عدم صداقت و کژگویی دیگری پی ببرد، یقیناً به عشق میانشان شک خواهد کرد و تمامی روابط عاشقانۀ خود را سست و بر پایۀ دروغ خواهد دانست. وی پس از کشف عدم صداقت همسر، به خود حق می دهد که اعتماد را از دل بیرون کند.

پیامبر((صلی الله علیه و آله وسلم))دربارۀ اهمیت صداقت و راست گویی این چنین می فرمایند: چون در دوستت صداقت دیدی، به او امیدوار باش، وگرنه به او امیدی مبند. 

 

 


دروغ و کژگویی، تندبادی است که کانون گرم خانواده را سرد و مجروح می سازد. عدم صداقت و یکرنگی، ناپسند و جفا کارانه است و برای ادامۀ زندگی خسارت جبران ناپذیری به همراه دارد. دروغ آنچنان پیوند آسمانی عشق را در هم می شکند که دیگر کسی را یارای بازسازی اش نخواهد بود. برای جلوگیری از این عقوبت، باید از ابتدای مرحلۀ آشنایی، صداقت و راستی روش و منش فرد قرار گیرد و تمام حقایقی که در زندگی زن و مرد است و دانستن آن حق همسر است، بدون پنهان کاری، به دیگری عرضه گردد که آشکار شدن حقایق پنهان، اگر چه مهم و زیانبار هم نباشند، باعث اختلال در زندگی و کم شدن محبت می شود. با دروغ و پنهان کردن حقایق، به جای راستی و صداقت، اگر چه ممکن است هر کسی به خواستۀ خود برسد و طرف مقابل خود را شیفتۀ خویش سازد، اما زمانی که حقیقت آشکار گردد، ویرانی درپی خواهد آمد.

 

 

 

زمانی که یکی از همسران متوجه شود که دیگری با او از در کژی و کژ گویی وارد شده و حقایق را برای وی بیان نکرده است، ممکن است نسبت به زندگی مشترک و فرزندان دلسرد گردد و نتواند با درد بی اعتمادی، زندگی کند و اگر هم به ناچار مجبور به ادامۀ زندگی باشد، عاشقانه زندگی نخواهد کرد. ممکن است که او با دل شکسته و قلب رنجور به زندگی مشترک خویش ادامه دهد، اما همانند اسیری خواهد بود که چاره ای جز زندگی در اسارت ندارد! به یقین با خود خواهد اندیشید که چرا شریک زندگی اش، همسر نازنینش با او رو راست نبوده و پاسخ خوبی، زیبایی، یکرنگی، صداقت و راستی او را با دروغ و حقه داده است! اعتماد به سختی به دست می آید ولی به آسانی از دست می رود.دربارۀ اثرات پرخیر و برکت راستی و راست گویی، پیامبر این چنین می فرماید: بر شما باد به راستی؛ که آن دری است از درهای بهشت.

 

 

 

منبع: آیین دلبری /  مهدی صدری


free b2evolution skin
2
اردیبهشت

حقیقت انتظار چیست؟

انتظار، کیفیتی روحی است که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی است برای آنچه انتظار دارند و ضدّ آن یأس و ناامیدی است. هر چه انتظار بیشتر باشد آمادگی بیشتر است اگر انسان مسافری داشته باشد که چشم به راه آمدن او است هر چه زمان رسیدن او نزدیک تر گردد آمادگی برای آمدنش فزونی می یابد حالت انتظار گاهی به پایه ای میرسد که خواب را از چشم میگیرد چنان که درجات انتظار از این نظر تفاوت میکند همچنین از نظر حبّ و دوستی نسبت به آنچه را انتظار دارد تفاوت دارد هر چه عشق به منتظر افزون باشد آمادگی برای فرا رسیدن محبوب افزون میگردد و دیر آمدن و فراق محبوب دردناک میگردد تا بدانجا که انسان منتظر از خود بیخود میشود و دردها و سختیهای دردآور و مشکلات سخت خود را در راه محبوب حس نمیکند.

 

 

 

 

انتظار در درجه نخست ویژه حیات و زندگی است. ماهیت زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است به گونه ای که بدون انتظار، زندگی مفهومی ندارد و شور و نشاط لازم برای تداوم آن در کار نیست حیات حاضر و کنونی ظرف ،پویایی تلاش و حرکت به سوی فردا و فرداهاست و این چنین پویایی و حرکتی بدون عنصر «انتظار» ممکن نیست؛ زیرا امید به تداوم حیات است که به زندگی کنونی معنا و مفهوم میبخشد و پویایی و نیروی لازم برای ادامه آن را تأمین می.کند. از این رو است که ماهیت زندگی با انتظار پیوستگی ناگسستنی دارد.

و لذا در روایات اسلامی میبینیم که انتظار فرج از افضل اعمال امت پیامبر شمرده شده است یعنی ویژگی انتظار در عمل در راه رسیدن به حیات است. شاید یکی از علل این گونه آموزشها این بوده است که پیروان امام مهدی (علیه السلام) بکوشند تا خود را به امامشان نزدیک کنند و مانند او بیندیشند و امت با امام در انتظار به سر برند، زیرا امام نیز در انتظار ظهور خود به سر میبرد.

 

 

در حالت ،انتظار بهترین شیوه پیوند و همسویی و همدلی با امام نهفته است و غفلت از انتظار و معنای صحیح آن باعث بی خبری و بی احساسی نسبت به سوزها و شورهای امام موعود است. شاید در دوران ،غیبت انتظار راستین برای فرج یعنی حضور امام در جامعه انسانی نخستین راه بیعت و هم پیمانی با امام موعود باشد؛ زیرا انتظار حضور در متن جریانها و حوادث پیش از ظهور است و مایه یادآوری هدفها و آرمانهای امام موعود و زمینه آگاهی و هوشیاری همیشگی است و در حال انتظار نبودن به معنای غفلت و بی خبری و بی احساسی و بی تفاوتی نسبت به حوادث پیش از ظهور و اصل ظهور است. جامعه منتظر هر حادثه ای هر چند عظیم و ویرانگر و هر عاملی هر چند بازدارنده و یأس ،آفرین او را از تحقق هدفهای مورد انتظار مأیوس نمیکند و در راه آن هدفها از پویایی و تلاش باز نمی ایستد و همواره به امام خود اقتدا میکند.

امامی که در برابر مشکلات شکننده و حوادث کوبنده قرنها و عصرها استوار و نستوه ایستاده است و ذره ای در اصالت راه و کار خود تردید نکرده است.

 

 

حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود …. چون خدا با ما است نیازی به دیگری ،نیست حقانیت با ما میباشد و کناره گیری عده ای از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد. 

آری! امام مهدی (علیه السلام) در چنین انتظاری به سر می برد و با چنین ایمانی در این شب یلدای زندگی استوار و تزلزل ناپذیر ایستاده است و جامعۀ «منتظر» و امت چشم به راه نیز باید این ویژگی ها را در امام موعود و منتظر خویش نیک بشناسد و تا حد امکان مانند خود او در انتظار باشد.

منبع : پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) / علی اصغر رضوانی


free b2evolution skin