23
مرداد

تهذيب72

نوجوان رزمنده

ابوقدامه مى گويد: براى بسيج مردم و ترغيب آنان براى شركت در يكى از غزوات به شهرى رفتم و در باره فضيلت جهاد و مجاهد، شهادت و شهيد براى مردم سخن گفتم .(92)
هنگام مراجعت به قرارگاه خود زنى بسته اى كوچك با يك نامه به من داد و با چشم گريان برگشت . در نامه چنين نوشته شده بود:
اى ابى قدامه ، من قدرت بر جهاد ندارم لكن دو گيسوى خود را قطع نمودم و به تو دادم تا آنها را به اسب خود بياويزى و در راه خدا بجنگى . شايد خداوند مرا نيز در ثواب جهاد شريك گرداند.
ابو قدامه گويد: اين ماجرا گذشت . صبح روز جنگ نوجوانى را ديدم كه بدون تجهيزات (زره و كلاه خود و سپر) در ميدان رزم حاضر شده است . به او گفتم : برگرد، زيرا تو با اين جثه كوچك و كمى سن و سال ،در صورت تاخت و تاز اسبها پايمال خواهى شد.
گفت : تو مى گوئى برگرد، ولى خداوند مى فرمايد:يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحفا فَلاتُوَلُّوهُمُ الاَْدْبارَ (93) اى مؤ منان هرگاه با كافران در ميدان نبرد ملاقات كرديد پشت به آنها نكنيد وميدان را ترك نكنيد.
سپس گفت : اى ابو قدامه سه تير به من قرض بده .
گفتم : حالا وقت قرض دادن نيست . اينجا ميدان جنگ است .
نوجوان خيلى اصرار و التماس كرد.
گفتم به تو قرض مى دهم به شرطى كه اگر شهيد شدى ، مرا شفاعت نمائى . پذيرفت و من سه تير به وى دادم . او با دو تير دو نفر از دشمنان را به هلاكت رساند، ولى هنگامى كه تير سوم را در كمان مى گذاشت ، ناگاه تيرى به پيشانى او اصابت كرد و بر زمين افتاد.
در آخرين لحظات به او گفتم : مرا از شفاعت فراموش نكنى .
گفت : بسيار خوب ، لكن مرا به تو نيز حاجتى است . هنگامى كه به شهر وارد شدى ، خورجين مرا به مادرم برسان .مادر من همانست كه گيسوانش را به تو داد تا در ثواب جهاد فى سبيل الله سهيم گردد.
خوشبختانه امروزه ما چنين نمونه هائى فراوان داريم و همه روزه شاهد ايثار جوانان و نوجوانان رزمنده در ميدانهاى نبرد حق عليه باطل هستيم . و در پشت جبهه تلاش پيگير شير زنان و تربيت يافتگان مكتب زهرا و زينب سلام الله عليهما را در راه دفاع مقدس و پشتيبانى رزمندگان مشاهده مى كنيم .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
23
مرداد

خاطرات7

پایبندی به قانون

هنگامی که می خواهند مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام را غبارروبی کنند، خدام حرم دستمالهای سفیدی را، برای انجام عمل غبارروبی به افراد و شخصیتهای دعوت شده می دهند . این دستمالها با گلاب ناب آغشته شده اند . مقام معظم رهبری این دستمالها را می گیرند و پس از غبار روبی، به سر و صورت خود می کشند . در یکی از غبار روبیها به آقای طبسی فرمودند: آیا من می توانم این دستمال متبرک را برای خودم بردارم؟

با اینکه تولیت آستان قدس رضوی زیر نظر مقام عظیم الشان ولایت است، ولی از آنجا که آقای طبسی را تولیت آستان مقدس رضوی می دانند، خواستند با هماهنگی ایشان و پایبندی به قانون این کار را انجام دهند .

حجة الاسلام محمد علی حقانی (از اعضای بیت - تهران)

مبلغان - آبان و آذر 1382، شماره 47 - خاطراتی درس آموز از زندگی مقام معظم رهبری (3)


free b2evolution skin
23
مرداد

خاطرات6

بشرنی السید القائد بالاسلام

آقای جرج جرداق مسیحی اهل لبنان و صاحب کتاب «الامام علی علیه السلام صوت العدالة الانسانیة » که نمی تواند سوار هواپیما شود، برای دیدن مقام معظم رهبری، مرز به مرز آمده بود تا به ایران رسیده بود . معظم له از او خیلی تجلیل و تمجید کرده، فرمودند: راجع به کتابی که در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام نوشتید، من به عنوان فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام از شما تشکر می کنم، چرا که شما این کتاب را درباره پدر و مولای ما نوشتید . از آنجا که حضرت امیر علیه السلام هر کس را که به ایشان خدمتی بکند، بی جواب نمی گذارد، یک پیشنهاد دارم . جرج جرداق گفت: بفرمایید . ایشان فرمودند: کار شما ناقص است، پیشنهادم این است برای اینکه صله حضرت علی علیه السلام به شما برسد، الاحسان بالاتمام، کارتان را تمام کنید و اتمام کار شما به این است که درباره عمه سادات حضرت زینب علیها السلام کتابی بنویسید . اگر این کار را کردید من به شما قول می دهم که حضرت علی علیه السلام شما را بی جواب نخواهد گذاشت . او هم قبول کرد و گفت این کار را خواهم کرد . سپس بلند شد تا برود، من برای بدرقه ایشان آمدم، ایشان به من گفت: «بشرنی السید القائد بالاسلام; رهبر انقلاب مرا بشارت داد به اینکه مسلمان خواهم شد» «وان خدمة سیدتنا علیها السلام نتیجته هو الاسلام، صلته هو الاسلام; اینکه آقا فرمودند: بدون صله نخواهد گذاشت، این مژده را ایشان به من دادند که در آینده مسلمان خواهم شد .»

حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت)

مبلغان - آبان و آذر 1382، شماره 47 - خاطراتی درس آموز از زندگی مقام معظم رهبری (3)


free b2evolution skin
23
مرداد

خاطرات5

پزشک خصوصی یا …

روزی در حسینیه جماران منبر رفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری بیان کردم . بعد از سخنرانی، شخصی که خود را پزشک معرفی می کرد به من مراجعه کرد و گفت: اجازه بدهید من هم یک خاطره برای شما بگویم: روزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت می کردم که خانم بسیار محجبه ای به همراه فرزندش به عنون بیمار به من مراجعه کردند . پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت . از مادر آن نوجوان سؤال کردم که آیا شما با آیت الله خامنه ای نسبتی دارید؟ گفت: بله، من همسر ایشان هستم . تعجب وجودم را فرا گرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض کردم: مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟ ایشان گفتند: «خیر، آقا چنین کاری را اجازه نمی دهند و می گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه کنید .»

زمانی که رفتند، من دیگر نتوانستم به کارم ادامه بدهم . سرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه کردم . من این خاطره را از زبان آن پزشک شنیدم . تمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزرگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تایید فرمودند .

حجة الاسلام والمسلمین آقای احدی (یکی از اساتید حوزه علمیه قم)

مبلغان - آبان و آذر 1382، شماره 47 - خاطراتی درس آموز از زندگی مقام معظم رهبری (3)


free b2evolution skin
23
مرداد

حديث43

امام على عليه‏السلام مَن تَطَبَّبَ فَلْيَتَّقِ اللّه‏َ وَ لْيَنصَحْ وَليَجتَهِدْ ؛ 1

هر كه طبابت مى‏كند بايد از خدا بترسد و خيرخواه باشد و سعى خود را به كاربرد.

 

1 - دعائم الاسلام ، ج 2 ، ص 144 .

 


free b2evolution skin