24
مرداد

تهذيب88

سخت ترين كار

اميرمؤ منان عليه السلام : سخت ترين كارها سه چيز است :
الف در همه حال به ياد خدا بودن .
ب دوستان را با مال يارى كردن .
ج حق به جانب ديگران دادن .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 42

گفتگوى ابراهيم عليه‏السلام با آزر

آزر عموى ابراهيم عليه‏السلام بود، ولى ابراهيم به خاطر سرپرستى آزر، او را پدر مى‏ناميد، ابراهيم عليه‏السلام تصميم گرفت نخست آزر را به خدا پرستى دعوت كند، از اين رو با آزر به گفتگو پرداخت، زيرا آزر بت پرست معروف و بت‏ساز بود، اگر او هدايت مى‏شد، بسيارى به پيروى از او دست از بت‏پرستى مى‏كشيدند.

گفتگوى ابراهيم با آزر، داراى چندين مرحله است، در آغاز با نرمش، استدلال، و در مراحل بعد با تندى با او برخورد كرد. آيات قرآن بيانگر اين مراحل است. در آيات قرآن چنين آمده: ابراهيم خطاب به آزر گفت:

اى بابا! چرا چيزى را مى‏پرستى كه نه مى‏شنود و نه مى‏بيند، و نه هيچ مشكلى را از تو حل مى‏كند؟!

اى بابا! دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است، بنابراين از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم.

اى بابا! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداى رحمان، عصيانگر است.

اى بابا! من از اين مى‏ترسم كه از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد و در نتيجه از دوستان شيطان باشى.

ولى آزر در برابر دعوت مهرانگيز و منطقى ابراهيم، عصبانى شد و او را تهديد به سنگسار كرد، و به او چنين گفت:

اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من (بت‏ها) روى‏گردان هستى، اگر از اين كار دست برندارى، تو را سنگسار خواهم كرد، اكنون براى مدّتى طولانى از من دور شو!

ابراهيم عليه‏السلام از تهديد آزر نترسيد، در عين حال مرحله ملايمت و نرمش را رعايت كرد تا بلكه عاطفه آزر را تحريك كرده و به نفع خود جذب كند، به آزر رو كرد و گفت:

سلام بر تو، من به زودى از پروردگارم برايت تقاضاى عفو مى‏كنم، چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است و از شما، و آنچه غير خدا مى‏خوانيد، كناره‏گيرى مى‏كنم و پروردگارم را مى‏خوانم و اميد آن را دارم كه در خواندن پروردگارم، بى‏پاسخ نمانم.(195)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 41

ورود ابراهيم به شهر بابِل‏

ابراهيم عليه‏السلام پس از خروج غار و سير و سياحت و تكميل خداشناسى و معادشناسى، در حالى كه نوجوان بود وارد شهر بابل پايتخت نمرود گرديد. شهرى كه غرق در فساد بود، و مردم آن از نظر معنوى در حد صفر بودند و عقايد خرافى مانند: بت‏پرستى، نمرودپرستى و انواع خرافات ديگر در ميانشان رواج داشت.

ابراهيم طبق معمول نخست به خانه مادرش رفت، پدرش مدتها قبل از دنيا رفته بود، به عمويش كه سرپرستش بود و نامش آزر بود، پدر مى‏گفت. ابراهيم دعوتش را از آزر شروع كرد.

ابراهيم عليه‏السلام ديد آزر نه تنها از بت پرستان سرشناس است بلكه از بت‏سازان معروف نيز مى‏باشد و با سلطنت نمرود ارتباط نزديك دارد، و از آن جا كه گفته‏اند عدو شود سبب خير گر خدا خواهد ابراهيم عليه‏السلام در خانه آزر، كمتر مورد سوء ظن واقع مى‏شد.

طبق بعضى از روايات كه از امام صادق عليه‏السلام نقل شده: ابراهيم عليه‏السلام همراه مادرش وارد شهر شدند و با هم به خانه مادرش رفت، در آن جا براى اولين بار نگاه آزر به چهره ابراهيم عليه‏السلام افتاد، آزر كه از اين حادثه نگران به نظر مى‏رسيد شتاب‏زده به مادر ابراهيم گفت: اين شخص كيست كه در سلطنت شاه (نمرود) باقى مانده است؟ با اين كه به فرمان شاه، پسران را مى‏كشتند، چرا اين شخص زنده مانده است؟!

مادر براى جلب عواطف آزر گفت: اين پسر تو است، در فلان وقت هنگامى كه از شهر بيرون رفته بودم، متولد شده است.

آزر گفت: واى بر تو اگر شاه از اين ماجرا با خبر شود، ما را از مقامى كه در پيشگاهش داريم عزل مى‏كند.

مادر گفت: اگر شاه با خبر نشد كه زيانى به تو نخواهد رسيد، و اگر با خبر شد من جواب او را خواهم داد، به طورى كه به مقام تو آسيب نرسد، بگذار اين پسر باقى بماند و براى ما به عنوان پسر باشد.(194)

به اين ترتيب ابراهيم در پناه آزر، حفظ گرديد، چنان كه خداوند موسى عليه‏السلام را در دامن فرعون حفظ كرد.

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin
24
مرداد

تهذيب87

غرض چهار چيز

چهار چيز براى چهار غرض آفريده شده است :
الف مال براى انفاق نه امساك . ب علم براى عمل ، نه جدل .
ج عبد براى تعبد، نه تنعم . د دنيا براى عبرت ، نه عمارت .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
24
مرداد

قصه 40

سيرت نيك با نابودى چهار خوى زشت‏

مطابق بعضى از روايات كه از امام صادق عليه‏السلام نقل شده، چهار پرنده‏اى كه ابراهيم عليه‏السلام آن‏ها را گرفت و ذبح و مخلوط كرد و ده قسمت نمود، و آن‏ها زنده شدند، عبارت بودند از: خروس، كبوتر (يا مرغابى) طاووس، و كلاغ.(191)

اين صحنه، ظاهر ماجرا بود، ولى در حقيقت هر يك از اين پرندگان سمبل يكى از صفات زشت است، خروس كنايه از شهوترانى، مرغابى كنايه از شكم‏خوارگى، طاووس كنايه از جاه‏طلبى، و كلاغ اشاره از آرزوى دراز است، اگر انسان، ابراهيم گونه از اين چهار صفت زشت دورى كند، مى‏تواند مدارج تكامل را پيموده و به مرحله يقين برسد، بر همين اساس مولانا در كتاب مثنوى مى‏گويد:

تو خليل وقتى اى خورشيد هُش اين چهار طيار رهزن را بكش
خُلق را گر زندگى خواهى ابد سر ببر زين چهار مرغ شوم و بد
بط و طاووس است و زاغ است و خروس‏(192) اين مثال چار مرغ اندر نفوس
بط حرص است و خروس آن شهوت است جاه طاووس است و زاغ انيت است‏(193)

قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي


free b2evolution skin